تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكاتِ رفاه، نيكى با همسايگان و صله رحم است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846604639




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كتاب انديشه - بازخواني يك قرن


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: كتاب انديشه - بازخواني يك قرن


كتاب انديشه - بازخواني يك قرن

روزبه كريمي:«از هگل تا نيچه لوويت نبايد به عنوان اثري تاريخي يا به عنوان داستاني حكايت شده خوانده شود؛ آن را بايد همچون يك راهپيمايي تلقي كرد كه در آن هر دم با دورنماهاي جديدي در رخدادها و عجايب و غرايب سده نوزدهم روبه‌رو مي‌شويم»

گئورگ گادامر
تاريخ‌نويسي متفاوت
گارل‌لوويت (1937-1897) فيلسوف آلماني‌اي است كه همراه ديگراني چون گادامر، روزگاري از زمره گروه‌هاي دانشجويي هايدگر بودند. و پيش‌تر شهناز مسمي‌پرست، «ماركس وبر و كارل ماركس» از لوويت ترجمه كرده بود. (ققنوس، 1385) اما از «هگل تا نيچه» اثري است كلاسيك كه به بحث درباره فلسفه و تاريخ نظري قرن 19 مي‌پردازد. كتاب اصلا به زبان آلماني منتشر شده است و در 1964، ترجمه انگليسي‌اش هم توزيع شد. لوويت در اين كتاب، دست‌ خواننده را نمي‌گيرد تا پا به‌ پا به حقيقت برساندش. او نمي‌خواهد كه تاريخ خلاصه و دانشجو‌پسندي از فلسفه قرن نوزدهم ارائه دهد، او نخواسته به ما بياموزد كه هگل يا نيچه حرف‌هاي خوبي براي گفتن داشته‌اند و چگونه آنها حرف‌هاي بزرگ و خوب زده‌اند.
لوويت در اين اثر ماندگار كوشيده «در مقابل انجماد دانشگاهي نظام هگل توسط هگل‌پژوهان و پيچ‌وتاب دادن عاميانه به نوشته‌هاي نيچه توسط ستايشگران»، از خلال ايده‌هايي كه با هگل، كليد خورده‌اند و در نيچه پايان مي‌يابند، تاريخ فلسفي قرن نوزدهم را باز بنويسد، البته در افق زمان حال. تاريخ براي لوويت هرگز «جعل قدرت برگشت‌ناپذير آنچه براي هميشه اتفاق افتاده»‌ معنا نمي‌دهد. او معتقد است «فرآيند انتقال معنا» در دالان تاريخ هرگز رو به پايان نمي‌گذارد؛ بدين اعتبار كه «در تاريخ انديشه» چه‌بسا نقاطي كه سرنوشت‌ساز تلقي‌ شده‌اند اما به سرعت تمام معنا و اهميت‌شان را از دست داده‌اند و به عكس؛ اتفاق‌هاي بي‌اهميتي در كار بوده‌اند كه ناگاه به رويدادي چشم‌گير فرا رفته‌اند، پس، بي‌معناست كه چه به طرز پيشيني و چه در «فرجام‌ كلمه»، يكي از اعصار را با خصلت‌ نظري خاصي‌اش، تثبيت كنيم.
گوته يا هگل، مدالي از زر يا صليب
لوويت تعريف مي‌كند كه در 1830، به مناسبت شصتمين سالگرد تولدش، مدالي از شاگردانش هديه مي‌گيرد كه به يك طرف‌اش، تصوير هگل و طرف ديگرش تمثيلي بود مركب از پرهيبي مردانه كه نشسته بود و كتاب مي‌خواند و پشت سرش، ستوني است كه جغدي بر بالاي‌اش، چمباتمه زده است و سمت راست، پرهيبي زنانه ايستاده و به صليبي فشار مي‌آورد. نابغه‌اي برهنه، ميان اين دو است كه رو به سوي پرهيب نشسته و دست اشاره به سمت صليب دارد. نابغه استعارا ميان خردورزي و يزدان‌شناسي ميانجيگري مي‌كند؛ شايد هماني كه ماركس در «دست‌نوشته‌هاي 1844»، «يزدان‌شناس انتقادي» خوانده بود. اين تمثيل، مي‌تواند اشاره‌اي باشد كوتاه به نسبت گوته و هگل؛ يكي ادبيات آلماني را جهاني ساخت و ديگري فلسفه آلمان را. در پاره اول، لوويت مي‌كوشد از مسير بحث بر سر درك اين دو از خردورزي و يزدان‌شناسي، به مباني مطلق‌انديشي هگل و نيز تمايل‌اش به خرد‌ورزي (از راه يزدان‌شناسي) نقبي بزند.
گوته و هگل در مباني مطلق‌انديشي مشترك‌اند، اگرچه يكي طبيعت را اصل مي‌انگارد و آن ديگري، روح را و اگرچه در بيان اين مهم، هر يك به راهي جدا رفته‌ باشند. اما بي‌شك، چندان كه لوويت تاكيد دارد، نمي‌توان از نگرش انتقادي گوته نسبت به برداشت هگل از «وحدت خرد فلسفي و صليب مسيحي» چشم پوشيد. بخش دوم (رز و صليب) پاره نخست كتاب، به تبيين همين تفاوت و قرابت‌هاي اين دو اختصاص يافته است.
از شرق تا غرب
«جهان شرق مي‌دانست كه فقط يك نفر آزاد است، جهان يوناني و رومي مي‌دانست كه برخي آزاد هستند و جهان آلماني مي‌داند كه همه آزادند». در شرق كه در نظر هگل، آغاز فرآيند «به مطلق بدل شدن» روح است، آزادي، به اراده تني خودكامه وابسته بود؛ در يونان و روم، آزادي گروهي از مردان بود (آزادمردان در نسبت با بردگان، زنان، كودكان و...)؛ حال آنكه در غرب (اروپاي مسيحي- ژرمني)، اين آزادي، آزادي فرد مسيحي است. به اين ترتيب، در پايان فرآيند تاريخ تكامل روح، و كسب خودآگاهي، آزادي نه اراده يك شخص برتر و نه مختص يك جايگاه اجتماعي؛ بلكه حق تك‌تك ابناي بشر است. آيا اين همان هسته يا الگوي حقوق بشر نيست؟ يونان در اين گذار تاريخي، به لحاظ ديالكتيكي، نقش نفي نخستين را ايفا مي‌كند؛ به تعبير هگل، «به لحاظ موقعيت ضدآسيايي‌»اش، آغازگاه اروپاست؛ ‌تاريخ يوناني‌ها و روميان، زمانه جواني و بلوغ تحول بشري است. يونان، سرزمين دولت- شهرها، سرزمين گسستگي بود. اين خصلت حتي در قيافه جغرافيايي اين سرزمين نمود مي‌يابد؛ سرزميني كه در ميان جزاير متعدد، در امتداد سواحل پراكنده شده است اما همين نبود وحدت آنها را اسير قدرت سياسي روم ساخت. امپراتوري روم با نظام حقوقي خاص‌اش، فرهنگ يوناني را هضم كرد و مباني اروپاي مسيحي را بنيان نهاد؛ بدون اين فرهنگ، مسيحيت ظرفيت جهاني‌شدن نداشت.
پس چرا تاريخ لازم آورد كه «روح» از يونان و روم درگذرد و به جهان مسيحي فرا رويد؟ هگل پاسخ مي‌دهد: يوناني‌ها و رومي‌ها، هنوز براي يافتن پاسخ به چالش‌ زيست جمعي، به آگاهي‌اي بيروني‌ از دستگاه اينجا- اين زماني رجوع مي‌كردند؛‌ به خرافات؛‌ به نشانه‌ها. انسان در چنين فرهنگي، هنوز «براي خودش»‌ آزاد نشده بود، آزادي حقيقي، بالاترين مرحله تكامل روح، تنها با هجوم مسيحيت به عالم كفر و خرافه ممكن شد. تنها خداوند مسيحي است كه، همزمان، انسان و روح راستين است؛ روح، در فرد مسيحي، تجسم مي‌يابد. به عقيده هگل، گسترش ايمان به چنين ديني، پيامدهاي سياسي داشته‌ است، و از جمله و خصوصا مهم‌ترين‌اش، تخصيص قدرت حكومتي و عمل سياسي به بشر است؛ بشر عيني و مادي. در بطن خود تاريخ مسيحيت نيز، «روند آشكارشدگي قدرت تصميم‌گيري آزاد بشري» را شاهد هستيم: از ايمان آوردن ژرمن‌ها تا سيادت كليساي كاتوليك، سرانجام خيزش پروتستانتيسم هگل. لوويت آزاد شدن وجدان فردي از قيد مرجعيت مقتدر پاپ به دست لوتر را شرط ضروري بر ساختن دولت عقلاني مي‌داند، روشنگري و انقلاب كبير فرانسه نتايج مبارك از قيد رستن وجدان بشري‌اند: «به دست‌ آمدن» اراده آزاد ناب، اراده‌اي كه هم اراده مي‌كند و هم مي‌داند چه چيزي را اراده كرده است؛ همان روح مطلق يا خودآگاه فرجام‌ فلسفه تاريخ است كه در پي تعالي «آگاهي از آزادي» بود. درنظر هگل، تاريخ جهان مسيحي، اگرچه از جهان باستان فراتر رفته است اما تحقق راستين «اشتياق» جهان باستان است، به اين معنا، تحقق فرجام فلسفه تاريخ در مسيحيت، سراپا با پيوند و آشتي جهان باستان با مسيحيت كه ميل دارد از نو به اصلي انتزاعي (مثل «مسيحيت يا يونانيت») بند شود، بيگانه است. لوويت در بخش دوم از پاره نخست، پس از اين مقدمات در باب مراحل دستيابي «روح جهان»‌ به «دانش مطلق»‌، اين فرآيند منطقي و تاريخي را در فلسفه، هنر و مذهب نيز پي مي‌گيرد؛‌ سه‌گانه‌اي كه سه‌ شكل روح‌اند.
نسل‌هاي هگلي
اينكه چرا شاگردان و متاثران از هگل به هگلي‌هاي چپ و راست يا جوان و پير تقسيم شده‌اند،‌ از جمله مسائلي است كه در تاريخ ايده‌آليسم آلماني، علاقه و توجه فردي را برانگيخته است، كارل لوويت نيز در فصلي مطول به اين بحث پرداخته است. هگلي‌هاي پير مانند هوتو، فورستر يا شاله، هماناني‌اند كه موبه‌مو فلسفه هگل را حفظ كرده‌اند و آن را در مطالعات تاريخي پي گرفتند اما در قياس با هگل، هيچ يك از آنها براي تاريخ‌گرايي در سده نوزدهم، تره‌اي خرد نكردند، حال آنكه هگلي‌هاي جوان، يا نوهگلي‌ها در تقابل با اين شيوه ظاهر شدند. نوهگلي‌ها در نظر لوويت، منحصرا به كساني اطلاق مي‌شوند كه به آراي هگل در دوره معاصر حيات دوباره بخشيدند. هگلي‌هاي جوان،‌ همان چپ‌هاي راديكالي هستند كه در زمره شاگردان و اخلاف هگل بودند. در نظر لوويت، فوئر باخ و پس از او روگه، ماركس، اشتيرنر، باوئر و سپس كي‌ير كگو، فلسفه هگل را باژگون كردند. هگلي‌هاي جوان با تقسيم امپراتوري‌اي كه پيران هگل از انباشت دقيق فلسفه هگل پديد آورده بودند، نظام فلسفي هگل را به سمت نظامي صرفا تاريخي بردند. البته پيران و «جوان‌ها» كنايه‌اي بود كه پيران با توجه به تقسيم‌بندي هگل باب كرده بودند. هگل، پيران را هماناني مي‌دانست كه به درستي براي حكومت كردن خطاب شده بودند، زيرا به جاي امر فردي و خاص، به امر كلي نظر داشتند، آنان برخلاف جوانان از واقعيت منزجر نبودند ولي در انطباق با آن چندان نمي‌زيستند، آنان هيچ توجهي به اين يا آن چيز نشان نمي‌دهند، اما به عكس جوانان، جذب دنياي آينده مي‌شوند و مي‌كوشند دنيا را تكان دهند؛‌ به تعبير هگل، اما جوانان خود را گول مي‌زنند چون اوضاع و احوال را فقط بر پايه ضرورتي بيروني مي‌بينند نه بر پايه خرد، كه از هرگونه علائق خاص عصري بركنار است. با شرحي از آرا و اثرات هگلي‌هاي جوان، لوويت تصوير گسترده‌اي از دستكاري پساهگلي‌ها در نظام هگل به دست مي‌دهد. تصويري در سه لحظه، فوئر باخ و روگه كه فلسفه هگل را چنان تغيير دادند تا با «روح زمانه» سازگار شود؛ باوئر و اشتيرنر، كه سراسر فلسفه هگل را با نقد راديكال و نهيليستي از ميان برداشتند و سرانجام ماركس و كي‌ير كگور، كه نتايجي بنيان‌برانداز از اين تغييرات گرفتند؛ يكي جهان بورژوايي كاپيتاليستي را و ديگري، جهان بورژوايي- مسيحي را نابود كرد. به اعتقاد لوويت، در ميان تمام هگلي‌هاي چپ، ماركس، نه‌تنها از همه راديكال‌تر بود بلكه تنها كسي بود كه در ذكاوت مفهومي، دانش و معرفت، هماورد هگل بود.
نيچه از پي هگل
در سومين و آخرين بخش از پاره نخست كتاب، لوويت، نخست به تبيين آراي نيچه مي‌پردازد. نيچه، فيلسوفي است كه معمولا بر حسب تاثيرپذيري‌اش از آراي شوپنهاور (و گرايش اين يكي به تكرار ابدي دگرگوني طبيعي تاريخ جهان) و واگنر (پل اتصال نيچه به نقدهاي ضد مسيحايي هگلي‌هاي چپ) شناخته مي‌شود. لوويت نيز كوشيده در پرتو تاثيرپذيري فلسفه نيچه از نقدهاي اين دسته از هگلي‌ها از مذهب و جهان بورژوايي، نظام تفكر اين فيلسوف نهيليست را وارسي كند. از نظر وي، روي شكافي كه فلسفه ضد مسيحي نيچه و يزدان‌شناسي فلسفه هگل را جدا مي‌كند، از سوي شاگردان هگل و به‌واسطه شورش‌شان عليه سنت مسيحي و فرهنگ بورژوايي، پلي زده شده است كه يك سوي آن هگل و سر ديگرش نيچه ايستاده است. لوويت، آراي نيچه درباره گوته و هگل را ارزيابي مي‌كند. هگل در نظر نيچه، يزدان‌شناسي مكاره است كه تاريخ‌باوري فلسفي‌اش و كوششي كه براي اقناع افكار براي پذيرش انديشه‌هاي الاهي دارد، ميراث خطرناكي است كه بزرگ‌ترين مانع بشر در رهايي از قيد مسيحيت و اخلاقيات آن مي‌شود. حال آنكه گوته، قهرمان صادق نيچه، جهان‌بيني غيرتاريخي‌اي دارد كه اشكال تكامل زندگي نوع انسان را با مشاهده طبيعت صورت‌بندي كرده است و از اين منظر كمتر آينده‌گراست؛‌ انسان‌ گوته، انسان نظريه‌پرداز و عمل‌گرايي در بالاترين حد است.
پيوند نيچه با هگليانيسم دهه 1840 نيز مدنظر لوويت قرار مي‌گيرد. لوويت، ايده مرگ خدا را همان جاده‌اي مي‌داند كه از هگل به نيچه كشيده شده است، هگل تئوري مسيحايي «خدا، روح است» را به هيات مقوله‌اي فلسفي فرا مي‌روياند و نيچه اعلام كرد كه هر كه گفته «خدا، روح است»‌، بلندترين گام را در راه بي‌ايماني و بي‌اعتقادي برداشته است، گامي كه تنها با زايش مجدد خداي مادي خنثي‌شدني است.
بياييد دقيق‌تر حرف بزنيم
لوويت در پاره نخست كتاب، تاريخ ايده‌آليسم آلماني را باز مي‌گويد. او از هگل آغاز كرد و با عطف توجه به او، از ميانجي‌اي به نام «شاگردان و اخلاف هگل» سخن گفت و سپس به نيچه رسيد. او به تبيين جاودانگي و مسئله زمان نزد نيچه و در سنت هگلي- نيچه‌اي پرداخت، سنتي كه خصوصا نزد نيچه محل نقد و بررسي بوده است. اما در پاره دوم، لوويت مي‌كوشد بر مهم‌ترين مسائل ايده‌آليسم آلماني دست گذارد و از اين رهگذر، مطالعه‌اي جزئي‌تر در اين رويكرد نظري داشته است.
جامعه بورژوايي و فساد و تباهي همبسته آن، ذهن برجسته‌ترين چهره‌هاي سنت‌ فلسفي آلمان را به خود واداشته بود، شايد از اين‌رو كه پا گذاردن به جامعه مدرن بورژوايي،‌ از مهم‌ترين دغدغه‌هاي جامعه آلمان بود؛ آرزويي كه به واقع، اگر به سادگي براي آلمان دست‌يافتني مي‌بود، به اين همه فلسفه‌بافي نيازي نبود. پاي روسو نيز وسط كشيده مي‌شود، چراكه توجه او به گسست انسان در جامعه مدرن به شهروند/ بورژوا، تاكيد هوشمندانه‌اي بر يكي از پيامدهاي مناسبات اجتماعي جديد بود. هگل، به جامعه بورژوايي و اين گسست شهروند/ بورژوا را در فلسفه حق پي مي‌گيرد و آن را در ارتباط با دولت مطلق قرار مي‌دهد. ماركس با تاكيد بر اينكه «ايده بشر» (Humanity) هرگز ايده يونيورسالي نيست، خصلت بورژوايي اين ايده را با تبيين پيوند دولت سياسي و جامعه بورژوايي در انديشه دوتوكويل برجسته مي‌سازد. ماركس بنابر تحليلي از خصايل دموكراسي بورژوايي، نشان مي‌دهد اين دموكراسي هر آينه ممكن است به استبدادي دموكراتيك درغلتد و بدين واسطه، ماركس، به تنش بنيادين آزادي و برابري در جامعه بورژوايي مي‌پردازد.
نيچه در مقام منتقد جهان موجود، بر هم‌سطح‌سازي دموكراتيك توده‌ها در دموكراسي بورژوايي دست مي‌گذارد و «از ميان مايگي»، به‌عنوان مركز ثقلي ياد مي‌كند كه در قلب جامعه بورژوايي جا دارد. كار، همچون وسيله‌اي براي فرا رفتن از «خود» در مسير تكوين جهان (هگل)، وسيله از خودبيگانگي انسان در جهان از خودبيگانه (ماركس)، عنصري براي آزادي و تصاحب جهان (روگه)، و همچون فشاري كه آدمي را به سوي لبه مرگبارتري چون «لذت» سوق مي‌دهد (نيچه)، دومين مسئله‌اي است كه به بررسي گذاشته مي‌شود، آموزش نيز از ديرباز و با پيشگامي هومبولت، در تفكر آلماني جايگاه قابل توجهي داشته است. به تعبير لوويت نقد گزنده نيچه از وضع حاكم بر آموزش، شكلي ديگر است از نقد او بر انسانيت در كل.
«انسان» در نزد هگل، ذاتي است كلي كه به مدد آن مي‌توان خصايل انساني را بازشناخت. فوئرباخ انسان را تنها در ماديتش بازشناخت و كوشيد او را از حجاب ايده‌آليسم رها سازد. ماركس با پيش كشيدن مقوله «پرولتاريا»، بر از خودبيگانگي انسان از ذاتش تاكيد نهاد و تنها در فرآيندي جمعي و به دست پرولتاريا، اين انحراف رفع شدني است. نيچه اما به نقد خصايل انسان در منظومه مسيحيت دنيوي شده مي‌پردازد. او از طريق پيوند دروني‌اي كه ميان خداگونگي و انسانيت در نظام تفكرش تافته شده، به فراروي از انسان مسيحي و «ابرانسان» شدن انسان مي‌انديشد. سرانجام،‌ مسئله مسيحيت كه نقد آن با رويكردي فلسفي، با هگل آغاز و در نيچه به اوج مي‌رسد. اين رويكرد به نوعي محصول خوي پروتستاني‌شان بود كه البته جلوه‌هاي مختلفي يافت؛ هگل كوشيد با جايگزيني فلسفه از مذهب فراتر رود، اشتراوس، مسيحيت را اسطوره‌اي معرفي كرد كه شكلي را برگزيده كه براي بيان محتو‌ايش نامناسب است، فوئرباخ چنين نتيجه گرفت كه مسيحيت محصول از خودبيگانه شدن خصايل انساني در شكل مذهب است. ماركس، مسيحيت را جهاني باژگونه دانست كه واقعيت را قلب مي‌كند. نيچه اما به نقد اخلاقيات و تمدن مسيحي پرداخت. او گناه و تقصير را به گردن تبيين درون ذهني از رنج آدمي مي‌داند؛ گويي آدمي در پي پايه‌اي عقلاني است (مسيحيت) براي دردها و رنج‌ها‌يش. خواندن روايتي تحليلي و منتقدانه كه لوويت از تاريخ ايده‌آليسم آلماني به دست مي‌دهد، براي هر دانشجو و دغدغه‌مند فلسفه، واجب است. خصوصا كه او كوشيده تا ذهن ناآشناي هر خواننده‌اي را در بافتي قرار دهد كه مباحث ايده‌آليسم آلماني در آن پا گرفته‌اند و باليده‌اند. اين كتاب مقدمه‌اي است جاندار و جذاب بر اين مباحث و ترجمه كم‌نقص حسن مرتضوي و انتخاب بجاي او براي ترجمه چنين اثر كلاسيك و راهگشايي شايسته تقدير و توجه است.

از هگل تا نيچه
نويسنده: كارل لوويت
ترجمه: حسن مرتضوي
نشر نيكا
1387
شمارگان: 2000 نسخه
قميت: 8500 تومان
 چهارشنبه 24 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 204]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن