واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: بازخواني ايده فوكوياما درباره آينده امپراتوري آمريكا مرثيه اي بر پايان عصر سلطه
گروه تحليل و تفسير خبر: آرنولد توين بي، مورخ مشهورانگليسي سالها قبل پيش بيني كرد، "سقوط امپراتوري ها و قدرت هاي بزرگي همچون آمريكا صرفا از طريق اشتباهات فاحش حاكمان آن و تصميم گيري هاي كاملا غلط آنها ممكن مي شود"؛ جورج بوش همواره اين اشتباهات را تكرار كرده است.
"آمريكا در حال فروپاشي است"؛ اين جمله، جوهره اصلي ايده جديد "فرانسيس فوكوياما"، انديشمند نام آشناي معاصر درباره آينده امپراتوي ايالات متحده آمريكا در بستر چالش هاي فراوان راهبردي، اقصادي، سياسي و فرهنگي است.
او چند روز پيش با انتشار مقاله اي تحليلي در هفته نامه "نيوزويك" به برخي از ابعاد و جنبه هاي اضمحلال آمريكا پرداخته و با اشاره به بحران فراگير مالي اخير در اين كشور نوشته است: علاوه بر برخي از شركتهاي مطرح آمريكايي تفكر خاص سرمايه داري نيز از هم فرو پاشيد.
فوكوياما تاكيد مي كند: انفجار از داخل بانك هاي سرمايه آمريكا، ناپديد شدن بيش از يك تريليون دلار در بازار سهام در يك روز نشان از سقوط سرمايه داري آمريكا دارد.
بيان اين ديدگاه از سوي فوكوياما از آن جهت اهميت فراواني دارد كه وي به عنوان يكي از مشهورترين تئوري پردازان جريان نومحافظه كار حاكم بر آمريكا مطرح است؛ نظريه پردازي كه نشريه لوموند وي را "ستون خيمه نومحافظه كاران آمريكا" مي داند.
نظريه پرداز "پايان تاريخ" در تازه ترين اثر خود، "ايده ها" را مهمترين موارد صادراتي آمريكا دانسته و از "نگاه خاص به سرمايه داري" و "ارتقاء ليبرال دموكراسي در جهان" به عنوان مهمترين اين ايده ها نام مي برد.
فوكوياما بر اين باور است كه "درحال حاضر موتور رشد اين اقتصاد آمريكائي از ريل خارج شده و مي رود تا تهديدي باشد براي بزير چرخ كشيدن بقيه قسمتهاي دنيا. بدتر از همه، اين خود الگوي آمريكائي است كه بعنوان متهم خطاب قرار مي گيرد. واشنگتن تحت تاثير شعار نظارت و كنترل كمتر، از ساماندهي بخش مالي بازماند و اجازه داد تا گزند و آسيب مهيبي را به ديگر قسمتهاي دنيا وارد سازد."
از نگاه او" مشكل اكنون اين است كه دولت بوش با استفاده از دموكراسي براي توجيه جنگ عراق، به بسياري كشورها اعلام كرد كه "دموكراسي" اسم رمزي براي مداخله نظامي و تغيير حكومت است."
تاملي بر محورهاي مهم مقاله فوكوياما و قرار دادن آنها در نوشتار پاره اي از انديشمندان اقتصادي و سياسي جهان، عمق بحران كنوني در آمريكا را به روشني نشان مي دهد.
در واقع، تنها فوكوياما نيست كه با نگراني از سقوط هيمنه اقتصادي و سياسي ايالات متحده داد سخن سرداده است بلكه تحليلگران ديگري همچون برژيسنكي، جان گري، استيگ ليتز نيز همچون او به چالش هاي بنيان افكن فراروي امپراتوري آمريكا مي نگرند.
"زبيگنيو برژينسكي"، استراتژيست معروف آمريكايي نيز با اشاره به اقدامات بوش در جهان مي گويد: پيش بيني هاي "آرنولد توين بي" مورخ بزرگ انگليسي در مورد چگونگي اضمحلال و فروپاشي قدرت ايالات متحده، اكنون در حال وقوع است.
"برژينسكي" در بررسي عملكرد دولت بوش و تصميم ها شخص او در سياست هاي كلان ايالات متحده تاكيد كرد: جرج بوش مصداق بارز آن دسته از سياستمداران و حاكماني است كه از نظر "توين بي"، عامل سقوط هر قدرت بزرگي خواهد بود.
برژينسكي معتقد است پيش بيني «توين بي» بالاخره با به قدرت رسيدن بوش كه نمونه يك سياستمدار با تصميمات اشتباه و مهلك است شكل واقعيت به خود گرفته است و بوش با حمله به عراق، خودكشي سيستم حكومتي يك ابرقدرت را رقم زد.
"آرنولد توين بي" 60 سال قبل پيش بيني كرده بود، سقوط قدرت هاي بزرگ و امپراتوري هايي شبيه ايالات متحده آمريكا صرفا از طريق اشتباهات فاحش حاكمان آن و تصميم گيري هاي كاملا غلط آنها ممكن مي شود.
در واقع جورج بوش، رييس جمهوري نومحافظه كار ايالات متحده با تكرار اشتباهات خود در طول دوران زمامداري 8 ساله خود در كاخ سفيد روند فروپاشي نظام سياسي آمريكا را تسهيل كرده است. برداشت نادرست از حادثه يازدهم سپتامبر، تعريف الگويي كاذب براي مبارزه با تروريسم (بنيادگرايي اسلامي) و پس از آن تحميل دو جنگ ويرانگر به منطقه حساس خاورميانه و اشغال افغانستان و عراق به همراه برخي سياست هاي غلط داخلي (اقتصادي و اجتماعي) برخي از جنبه هاي مهم راهبرد ناصحيح دولت بوش به شمار مي رود.
"جان گري"، فيلسوف و تحليلگر سياسي انگليسي نيز از به سر رسيدن عصر سلطه آمريكا سخن گفته و تاكيد كرده است: بحران مالي جهاني همانطور كه فروپاشي ديوار برلين موجب سقوط شوروي شد آمريكا را به زير خواهد كشيد. توجه ما ممكن است بر فروپاشي بازارها باشد اما تحولاتي كه در حال تجربه آن هستيم بيش از يك بحران مالي بزرگ است. ما شاهد يك دگرگوني جغرافيايي سياسي تاريخي هستيم كه طي آن موازنه قدرت در جهان به نحوي برگشت ناپذير تغيير مي يابد.
از نگاه گري، "سرنوشت امپراتوري ها اغلب به تاثير متقابل جنگ و بدهي گره خورده است. جنگ عراق و بحران مالي، برتري اقتصادي آمريكا را به حد مرگباري تضعيف كرده است. آمريكا تا مدتي همچنان بزرگترين اقتصاد جهان باقي خواهد ماند اما اين قدرت هاي در حال ظهور جديد هستند كه پس از خاتمه بحران، همه آنچه را كه از ويرانه هاي نظام مالي آمريكا دست نخورده مانده باشد، خريداري خواهند كرد.
او معتقد است: كاهش قدرت آمريكا، در مقياسي كه ما شاهد آن هستيم رويدادهايي با حركت آرام و كند نيست. اين حركتي سريع و آشوب ساز با عوارض جانبي به سرعت گسترش يابنده است. رهبران سياسي آمريكا شرايطي را ايجاد كردند كه باعث بزرگترين بحران مالي تاريخ شده و به نظر مي رسد قادر به درك ابعاد خطرهايي نيستند كه آمريكا اينك با آنها مواجه است. آنان غرق در جنگ هاي فرهنگي سرشار از نفرت و در ميان قيل و قال هاي ميان تهي خود به نظر مي رسند و متوجه آب شدن سريع رهبري جهاني آمريكا نيستند. دنياي جديد به صورتي تقريبا آرام و بي سروصدا دارد تشكيل مي شود، دنيايي كه آمريكا فقط يكي از چند قدرت بزرگ آن و با آينده اي نامطمئن مواجه است.
در اين ميان، "ژوزف استيگ ليتز" اقتصاددان و برنده جايزه نوبل در دانشگاه كلمبيا در نوشتاري به بررسي بحران هاي اخير در آمريكا پرداخته و نوشته است: "زماني مردم سراسر جهان ما را بخاطر اقتصادمان مورد تحسين قرار مي دادند و ما نيز به آنها مي گفتيم درصورتيكه ميخواهند مانند ما باشند، تنها كاري كه بايد انجام دهند سپردن قدرت به دستان بازار است. نكته مورد نظر اين است كه درحال حاضر و با توجه به بحران ايجاد شده، ديگر هيچكس براي آن نوع از الگوسازي احترام قائل نيست و البته اين بحران به طرح سوالاتي درمورد قابليت اعتماد و اطمينان نسبت به ما منجر شده است. در زمان حاضر همه كشورها فكر مي "كنند كه بخاطر ما دچار بحران شده اند.
"آنتوني فايولا"، يادداشت نويس روزنامه واشنگتن پست نيز با اشاره به بحران اخير در بازارهاي مالي و پولي آمريكا و گسترش آن به اروپا و آسيا مي نويسد: بدترين بحران مالي از هنگام دوران ركود اقتصادي تلفات ديگري را مي طلبد و اين تلفات چيزي نيست جز از بين رفتن نظام سرمايه داري به سبك آمريكائي آن.
با شروع دهه 1930 بانكها گل سر سبد قدرت اقتصادي آمريكا بودند و همين امر موجبات دنبال كردن الگوي بازار آزاد ايالات متحده توسط ديگر كشورها شد. اما درحال حاضر آشفتگي بازار كه ثروت ملت را بر باد داده و وال استريت را با بحران شديد مواجه كرد، تهديدي براي سپردن حداقل بخشي از بانكها - كه قلب نظام مالي ايالات متحده هستند - به دولت به شمار مي رود.
* سخن آخر:
از نگاه بسياري از استراتژيست ها، نظام سياسي حاكم بر ايالات متحده آمريكا مبتني بر تحقق سه مقوله ليبراليسم، كاپيتاليسم و دموكراسي است. ليبراليسم آزادي و رهايي انسان از هر قيد و شرطي را تمنا مي كند و تنها مانع محدوديت آزادي را مرز آزادي ديگران تبيين مي سازد. كاپيتاليسم يا سرمايه داري، آزادي انسان براي مال اندوزي و ثروتمداري از تمام راههاي ممكن را مي طلبد و دموكراسي، تحقق حداكثر شرايط ممكن براي آزادي انتخاب هيات حاكمه از سوي آحاد مردم جامعه را مطالبه مي كند.
اكنون اما، نظام حاكم بر ايالات متحده، در هر سه مقوله راهي بر خلاف آنچه آرزوي جامعه آمريكايي بود پيگيري مي كند:
در مقوله ليبراليسم و احترام به حقوق فردي و شهروندي، بويژه پس از حادثه يازدهم سپتامبر، پليس فدرال آمريكا (اف.بي.آي) به خود اجازه داده مجراهاي ارتباطي شهروندان را كنترل كرده و به شنود تلفن هاي مردم، رديابي محتواي مكاتبات مكتوب و اينترنتي افراد و... بپردازد. از سوي ديگر، آزادي اقليت هاي ديني و قومي و به ويژه رنگين پوستاني كه مسلمان هم باشند، معنايي اندك جز در قوانين موضوعه ندارد.
در مقوله كاپيتاليسم نيز همين رويكرد بر نظام آمريكا حاكم شده است. طي سالهاي اخير رشد اقتصادي آمريكا معكوس و منفي شده است. سرمايه داران بزرگ ديگر اكنون در جستجوي سرزمين هاي ديگري براي سرمايه گذاري هستند. كاهش اعتبار دلار آمريكا در برابر يورو، تقويت بنيان هاي اقتصادي، اروپا، آسياي جنوب شرقي، كره و ژاپن موجب گريده است، سرمايه داران بزرگ راه خود را از آمريكا به سوي اين كشورها كج كنند. نقطه اوج زوال در مقوله سرمايه داري را بحران پيش آمده در بازارهاي مالي و پولي آمريكا در روزهاي اخير و سرايت آن به كشورهاي اروپايي و آسيايي مي توان مشاهده كرد.
در مقوله دموكراسي نيز، جامعه آمريكا رفته رفته از اهداف اصلي معماران بزرگ خود همچون آبراهام لينكلن و جورج واشنگتن دورتر مي شود و الگويي كه زماني پارادايم غالب در نوع حكومت هاي مطلوب و بهنجار در جهان مطرح بود با فسادهاي سياسي چند سال اخير، بداخلاقي هاي انتخاباتي و دستكاري و تقلب در آراي شهروندان آمريكا بتدريج رنگ باخته است.
افزون بر سه مقوله اصلي فوق، فروپاشي اجتماعي جامعه آمريكايي و بويژه نهاد خانواده از مهم ترين چالش هاي اين كشور به شمار مي رود. كاهش شديد ميل به ازدواج، گسترش روزافزون فساد اخلاقي، اعتياد و ... در اين كشور نسبت به ديگر جوامع انساني بسيار شديدتر است. اين پديده حتي در عرصه هاي سياسي نيز نظام حاكم بر كاخ سفيد را با تهديدهاي امنيتي روبرو ساخته است.
با وجود چنين چالش هاي عمده اي است كه انديشمندان و استراتژيست هايي همچون فوكوياما، برژينسكي، استيگ ليتز از حركت نظام سياسي حاكم بر آمريكا به سراشيبي سقوط و فروپاشي سخن گفته و هريك از جنبه اي خاص آنرا پيش بيني و ارزيابي كرده اند.
9045
سه شنبه 23 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 557]