واضح آرشیو وب فارسی:ايتنا: باز هم از اين جنس فيلم ها مي سازم*
ابراهيم حاتمي كيا؛ سينماي جنگ را دوست داشته، دارم و خواهم داشت و مطمئناً در آينده باز هم فيلم جنگي خواهم ساخت. من قبلاً نزد فرمانده لشكر حضرت رسول(ص) مي رفتم و چون او مرا مي شناخت، به من تانك مي داد. مي رفتم جاي ديگري اسلحه و فشنگ مي گرفتم و از جاي ديگري سرباز و نيرو. تا وقتي كه اين قضيه تمركز پيدا كرد و رفت زيرمجموعه آدم هايي كه دغدغه شان فرهنگي نيست، دغدغه هاي صنفي دارند و بايد جوابگو باشند. خب براي آنها اصلاً مهم نيست من چه وضعيتي دارم. متاسفانه تفكر پادگاني كه آمد، همه ما را گرفتار يك مجراي تنگ كرد. چرا سينماي دفاع مقدس به قهقرا كشيده شده است؟ بخشي به دليل مساله زماني است كه دارد از آن اتفاق فاصله مي گيرد اما بخشي ديگر به اين دليل است كه عملاً موانعي تعبيه شد و به فيلمساز، نوعي نگاه خاص نسبت به سينماي جنگ، تحميل شد كه در نتيجه فيلمساز خودش را كنار كشيد و گفت من اصلاً نمي خواهم اين جوري حرف بزنم. چون اين حرف، حرف من و جامعه نيست و تنها حرف يك عده خاص است و نتيجه اش هم، همين شرايطي مي شود كه الان گرفتارش هستيم. وقتي من فيلمساز سوژه هايي را انتخاب مي كنم كه جذابيت مردمي ندارد، آپاراتچي سينما نور سالن را كم مي كند، براي اينكه مدت عمر لامپش بيشتر باشد... از سوي ديگر، با تهيه كننده يي كه با حداقل بودجه فيلمي را مي سازد، يا مميزي هايي كه در تشكيلات ارشاد بابت سوژه فيلم ها رخ مي دهد و اجازه پديدار شدن رنگ جديد و اجازه به وجود آمدن فرصت هاي جديد و آزمايش هاي جديد را در حوزه سينما نمي دهد، نمي توان دليل واحدي براي پديد آمدن اين وضعيت پيدا كرد. به نظر من وقتي تلويزيون مي آيد فيلم هاي 90 دقيقه يي را به شكل گسترده توليد مي كند، يعني عملاً شاهد اعلان جنگ به سينما هستيم. كه البته تلويزيون هم دارد كار خودش را مي كند اما همه اينها باعث شده است كه متاسفانه سينما در يك وضعيت محتضري قرار گيرد. اگر بخواهم آن ميزانسني را كه رهبري در آن ديدار، در ديدار كارگردانان سينما با ايشان ايجاد كرده بودند، دوباره بازگو كنم، بايد بگويم در آن ميزانسن كه رهبري در نوع چينش صندلي ها، همسان با سينماگران و مديران بودند، صحبت هايي كارشناسي توسط رهبري درباره سينما و نسبت آن در جامعه، صورت گرفت و در حالي كه در آن ميزانسن، رهبري در كنار سينماگران و مديران نشستند، مديران سينمايي پس از آن ديدار، در فاصله با سينماگران قرار گرفتند. آن سخنان، نشان از اين داشت كه جريان سينمايي، بايد آگاه تر باشد، چرا كه رهبري به شدت نسبت به اين موضوع توجه داشته اند، اما متاسفانه بدنه مديريتي سينما به هيچ عنوان نسبت به اين موضوع آگاه نيست و هيچ گونه مهندسي را برايش طراحي نكرده است. واقعيت اين است كه در دهه 60 سينماي ما پر بود از رنگ هاي مختلف و هر طيفي را راضي مي كرد اما در دهه فعلي رنگ هاي مختلف ديده نمي شود.
من يادم مي آيد در اوايل دهه 60 و حتي دهه 70 به اين صورت بود كه مديران ما را مي خواستند و طيف مختلفي از سوژه ها را جلوي ما مي گذاشتند و مي گفتند شما مي توانيد روي اين سوژه ها كار بكنيد و من مطمئن هستم با طيف هاي مختلف سينما چنين برخوردي مي شد اما متاسفانه اين ديالوگ ها از سينماي ما حذف شد. الان يك تشكيلاتي به اسم خودش وجود دارد و در طرف ديگر، ما قرار گرفته ايم. واقعيت اين است كه آن مهندسي كه رهبري انتظارش را داشتند، اصلاً رخ نداده است و هيچ كس هم نيست كه اين نقد را برگرداند به سمت آنها كه؛ شما بايد جواب بدهيد و بگوييد از آن موقع تا حالا چه كرده ايد؟ و اگر كاري كرده ايد چرا جواب نگرفته ايد؟ البته من بايد يك نيش بزرگي هم به دوستان همكار خودم بزنم. چرا فيلم هاي ما نبايد فروش كند؟ و اصلاً چرا اساساً نبايد فيلم هايي بسازيم كه فروش كند؟ چرا مولفه هايي را رعايت نمي كنيم كه معناي اين مولفه ها اين باشد كه تماشاگر دست خانواده اش را بگيرد و برود سينما؟ واقعاً چرا بايد اين اتفاق رخ دهد؟ آيا در اين وضع من فيلمساز سهيم نيستم؟ آيا حداقل در نوع انتخاب سوژه هايم سهيم نيستم؟ آيا آرمان من يكي از مولفه هايش اين نيست كه مخاطب را جذب كنم؟ نبايد من سينمايي را داشته باشم كه مخاطب احساس كند بايد فيلم من را ببيند؟ آيا نبايد مولفه هايي را رعايت كنم كه مخاطب ايراني جذب فيلم هاي من شود؟
من هنوز هم جشنواره ها را بلاي جان سينماي ايران مي دانم به اين دليل است كه جشنواره ها مانند نفتي است كه در ايران وجود دارد و همان طور كه اين نفت بلاي اقتصاد مملكت شده است، جشنواره ها هم بلاي جان سينماي ما شده. يعني فيلمسازي كه الان آنقدر كه جيغ مي زند كه فيلم من به فلان جشنواره ها مي رود در داخل آنقدر به وي اعتنا نمي كنند؛ چرا بايد چنين باشد؟ معتقدم بخشي از اين موضوع به من فيلمساز و فيلمنامه نويس برمي گردد و بخشي ديگر به جرياني كه در سينما موانع مي تراشد. موانع يعني سختگيري هاي بي معنا كه نفس فيلمساز و نفس يك قلم را كه بتواند به درستي حركت كند و جولان بدهد، مي گيرد. حرف من اين است كه در يك چنين وضعيت اضطراري، بر من فيلمساز بقاي مخاطب به هر شكلي لازم است اما نه به هر مجوزي. بايد يك چيزهايي را در فيلم هايمان رعايت كنيم تا مخاطب را با سينما آشتي دهيم. اين نگاه عبوس را بايد از خودمان بگيريم و اين در درجه اول بر من فيلمساز واجب است كه بتوانم با اين مخاطب ارتباط برقرار كنم. بايد درد مخاطب را فهميد كه شرايط اقتصادي، بدجوري دارد او را له مي كند. البته اين طرف قضيه هم مطرح است كه نگاه ما آرماني است و نگاه به مردم برايمان اهميت دارد. هنر براي هنر را نمي خواهيم و هنر در حوزه تعهد براي ما معنا مي شود اما اين هنر بايد به سمت وسويي باشد كه عليه ديدگاه هاي آرمانگراي مردمي نباشد. هنوز هم ما فيلمسازان يك سوءتفاهم تاريخي نسبت به همديگر داريم و هنوز همديگر را با ايسم هايمان از هم تفكيك مي كنيم. 30 سال است كه از عمر انقلاب اسلامي ايران مي گذرد و هنوز هم اين احساس در ما از بين نرفته است. چه در آدم هايي كه به نوعي انقلابي- مذهبي هستند و چه آدم هايي كه اپوزيسيون هستند، اين اتفاق نيفتاده و ما نتوانسته ايم اين مسائل را فراموش كنيم. بغض اصلي اين است كه ما همديگر را نمي بينيم، مگر اتفاقي بيفتد و جشني و جشنواره يي باشد و ما همديگر را ببينيم. باز گلي به جمال تشكيلات خانه سينما كه موجب مي شود به بهانه هايي، ما همديگر را ببينيم. اين هم جزء همان آفت ها است كه درد همديگر را نمي فهميم. «به رنگ ارغوان» يك شرايط ديگري دارد، اما من واقعاً انتظار دارم و منتظر هستم كه اين شيريني را تشكيلات وزارت اطلاعات به من و مخاطبين بدهد كه با نمايش اين فيلم در جشنواره امسال و در آستانه سي امين سالگرد پيروزي انقلاب، دامنه تحمل مان را بالا ببريم. اميدوارم با نمايش «به رنگ ارغوان» نظام همه تحملش را نشان بدهد. 30 سال زمان تثبيت اين نظام بوده و با وجود افرادي مثل ما كه در جهت نظام كار كرديم اين فيلم مي تواند از جشنواره فجر به پرده سينماها برود. «به رنگ ارغوان» هم مثل بقيه فيلم هاي من است اما اصلاً دلم نمي خواهد افتخار كنم به اينكه فيلمم در محاق توقيف است و دلم مي خواهد كه اين هديه را از اين دوستان مي گرفتم و تحمل مي كردند تا مردم اين فيلم را ببينند. من در مخالفت منتقدان با «دعوت»، به آنها حق مي دهم. شايد من از يكسري انتقادات دلخور باشم، اما باز هم اين دلخوري زيبا است و البته معنايش اين نيست كه دستورالعمل آن براي من باشد. من واقعاً به حرمت قلم احترام مي گذارم و دلم مي سوزد براي كساني كه مغلوب نفسانيت مي شوند و خودشان را كور مي كنند و نمي بينند كه مخاطب چه برخوردي با فيلم هاي من دارد. من نمي گويم فيلمي بدون ايراد ساخته ام اما آيا «دعوت» ذهن را درگير مي كند يا نه؟ پس به اين درگيري احترام بگذار. ولي من اصلاً راهم را عوض نخواهم كرد و به كوري چشم برخي منتقدان كور همين راه را ادامه خواهم داد و باز هم از اين سينما حرف خواهم زد و بازهم از اين جنس فيلم ها خواهم ساخت.
* تنظيم شده از گفت و گو با خبرگزاري فارس
سه شنبه 23 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايتنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]