واضح آرشیو وب فارسی:ايتنا: سخنراني سيدمحمد خاتمي در سمينار دين در دنياي معاصر نهيليسم نتيجه خداپرهيزي
مطلب زير متن كامل سخنراني سيدمحمد خاتمي در سمينار دين در دنياي معاصر است كه ديروز در حضور برخي سران سابق جهان ارائه شد.
---
داوري در باب وضعيت دين در دنياي معاصر در گرو پاسخ به دو پرسش است؛
1- مراد از دنياي معاصر كدام است؟
2- دين چيست؟
بگذاريد بر اين نكته توافق كنيم كه دنياي معاصر عبارت است از دنياي متجدد كه قرن ها است انسان غربي در آن به سر مي برد و انسان غيرغربي نيز از آن متاثر است.
پاره يي بر اين باورند كه غرب از تجدد گذر كرده و به عالم پساتجدد وارد شده است ولي واقعيت اين است كه پساتجدد با وجود وارد كردن نقدهاي شالوده شكن بر مدرنيته نتوانسته است دنياي ديگري را پديد آورد و درست اين است كه بگوييم دنياي معاصر همان دنياي متجدد است كه نسبت به گذشته بي قرارتر و پايه هاي آن لرزان تر شده است.
در تقسيم بندي عوالم چنين گفته اند عالم قديم «كيهان مدار» و عالم سده هاي ميانه «خدامدار» و عالم جديد «انسان مدار» است. اين تقسيم بندي با تاريخ و زندگي غرب مناسبت دارد و تعميم آن به همه عالم و آدم درست نيست و در مورد تاريخ غرب هم اين تقسيم بندي را مي توان با تسامح پذيرفت.
آنچه در دنياي جديد برجستگي دارد، توجه به انسان و عقل خودبنياد او است كه بي مدد هيچ امر ماورايي تنها منبع شناخت و منشاء راه بردن و تدبير زندگي به حساب مي آيد. توجه به انسان موجب تحولات بزرگي در زندگي شده است ولي با گذشت زمان، ما شاهد نوعي آشفتگي فكري، عاطفي و اجتماعي در هر دو سوي عالم (غرب و شرق) هستيم.
پيشوايان فكري و سياسي دنياي جديد به خصوص در سده هاي 18 و 19 چنين مي پنداشتند كه آنچه رخ داده است نه غربي، كه بشري و جهاني است و سير زندگي بشر در نقطه كمال خود به غرب رسيده است و توفان تكامل در ساحل امن غرب آرام گرفته است و از اين پس همه جهان يا بايد غربي شود يا از ميان برخيزد.
ولي امروز و در آغاز هزاره سوم ميلادي و قرن ها پس از ظهور تجدد، نه تنها آن غرور و خوش بيني در سايه تجربه بشري رنگ باخته است بلكه جهان جديد را با ترديدها و حتي تهديدهاي فراوان روبه رو كرده است و در نتيجه از آن اعتماد به نفس و خوش بيني ديروز كمتر نشان مي بينيم؛ حتي نظريه هاي شبه فلسفي چون «پايان تاريخ» پيش از آنكه مورد نفي و نقد جدي قرار گيرند، با بي اعتنايي روبه رو مي شوند و هنوز طرح نشده، طراحان آن، پيشنهاد خود را پس مي گيرند.
امروز بيش از هر زمان تذكر به اين حقيقت پديد آمده است كه وقتي «خدا» از عرصه ذهن و زندگي بشر دور شد، زندگي امن و رضايت بخش نخواهد بود ولو اينكه انسان به لحاظ مادي به دستاوردهاي بزرگ برسد. اين حقيقت كه آدمي در اثر تجربه يي بسيار پرهزينه و تلخ به آن رسيده است، در واقع مصداق اين كلام خداوند است كه «من أعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا» يعني «هر كس از ياد من دوري كند، زندگي سخت و تلخي خواهد داشت.»
چنين وضعي اگر ادامه يابد، به نهيليسم (پوچ گرايي) مي انجامد يا نهيليسم پديد آمده را بيشتر و شديدتر مي كند و در نتيجه بنياد زندگي بشر در غرب و شرق عالم در توفان ويرانگر نهيليسم و پوچ انگاري فرو خواهد ريخت و همه آثار و مآثر تمدن جديد نيز از ميان خواهد رفت.
مگر تبلور وحشتناك اين نهيليسم را در تنش آفريني و جنگ هاي تجاوزكارانه و توسعه طلبانه يي كه بعضي از قدرت هاي بزرگ به راه مي اندازند يا با سرانگشت خود آتش آن را روشن نگاه مي دارند از يك سو و تروريسم كور خشونت بار و دلهره آوري كه زندگي آدمي را در شرق و غرب عالم از سوي ديگر ناامن كرده است، نمي بينيم؟
نهيليسم همه چيز را به بازي مي گيرد و مي كوشد از همه چيز به صورت ابزار استفاده بد كند و در اين راه از دست اندازي به ساحت دين، فلسفه، علم، هنر و حتي عنوان انسان و حقوق بشر ابا نمي كند.
به نظر ما در اين زمان است كه دين مي تواند به كمك انسان بيايد، چنان كه انسان روزگار ما نيز به اين نكته لطيف تفطن يافته است و آثار بازگشت دين را به وضوح مي بينيم.
اما دين چيست؟
وقتي به دين از منظر متدينان به اديان الهي مي نگريم عبارت است از آنچه خداوند براي هدايت آدمي و معني بخشيدن به زندگي او در اين جهان و گشودن راه سعادت برين و جاودان فرو فرستاده است و جوهر و محتواي همه اديان وحياني يكي است و به تعبير قرآن كريم شرط ايمان راستين عبارت است از باور به حقانيت همه پيامبران و يگانگي منشاء انگيزش آنان و هدف يگانه يي كه داشته اند.
اما در مرحله بازگشت به دين نمي توان از يك مشكل غفلت كرد و آن اينكه بشر به خصوص بشر غربي از ديني كه در عرصه تاريخ و جوامع بشري تحقق يافته است، دلخوش نيست و بيمناك از آن است كه بازگشت دين زنده كننده تجربه تلخي باشد كه به نام دين بر ذهن و زندگي او سايه افكنده است.
در اينجا است كه بايد با روشن بيني بر اين نكته تاكيد كرد كه وجهه تاريخي دين يعني آنچه به نام دين در تاريخ تحقق يافته است، بالضروره با حقيقت دين يكي نيست. و شايد يكي از علل برانگيخته شدن پياپي و مكرر پيامبران را تذكر به همين معني و پيراستن حقيقت دين از آرايه هايي دانست كه به علل مختلف اندام دين ها را پوشانده است.
هر چند كه به باور ما، بشر به موقعيتي از آگاهي، توانايي و تشخيص رسيده است كه بتواند حقيقت را در وراي آرايه ها و پيرايه هاي تاريخي دريابد و ديگر نيازي به آمدن پيامبر جديد نخواهد بود و اگر ظهوري در آخرالزمان هست، چنان كه مسيحيت به ظهور مجدد حضرت عيسي مسيح(ع) معتقد است و مسلمان نيز در انتظار ظهور حضرت مهدي(عج) است كه همراه او مسيح نيز خواهد آمد، نه براي ارائه و بيان دين جديد، بلكه براي تحقق دين به گونه يي است كه خداوند خواسته و درخور شأن والاي آدمي است.
دين در اين لحظه حساس و نفس گير تاريخي مي تواند به كمك انسان بيايد، بي آنكه به دستاوردهاي مثبت تمدن بشري آسيب برساند، بلكه آمدن و بازگشت آن يك ضرورت تاريخي است كه آثار آن را نيز به وضوح در شرق و غرب عالم مي نگريم.
منتها دين و يقين روشن و ايمان لطيف ديني نيز بايد ابتدا خود را از چنگال جزم انديشان متعصب و سنت پرستان ظاهربين و سودانگاران خشونت گرا و نابردبار برهاند و نگراني انسان، به خصوص انسان آزادانديش و انديشه ور را از دين به خاطر كاركرد نادرستي كه در دوران هاي گذشته داشته است، مرتفع كند تا انسان دريابد كه دين نيز چون خود انسان مظلوم و مورد سوء استفاده واقع شده است.
سه شنبه 23 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايتنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]