تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1865443328


در مقام مخالفت با نفس كسي را در مرتبه امام نديدم
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: در مقام مخالفت با نفس كسي را در مرتبه امام نديدم
به مناسبت سالروز شهادت آيت الله اشرفي اصفهاني:
مصاحبه زير توسط مجله "پيام انقلاب" انجام شده است.
آيتالله عطاءالله اشرفي اصفهاني، در سال 1281 در خمينشهر اصفهان متولد شد. پس از طي تحصيل مقدماتي در خميني شهر و اصفهان، عازم قم شد و تا درجه اجتهاد به تحصيل خود ادامه داد. ايشان در زمان شروع نهضت اسلامي در سال 42 - 41 مجدانه در خدمت حضرت امام درآمد؛ به طوري كه بارها به علت فعاليتهاي مبارزاتي از سوي ساواك به تبعيد و زندان تهديد شد.
هنگام اوجگيري نهضت اسلامي در سال 1356، شهيد اشرفي اصفهاني در كرمانشاه، رهبري مبارزات مردمي را عهدهدار شد و با دعوت از روحانيون مبارز در هدايت مردم، نقش مؤثري در نهضت امام خميني ايفا كرد. ايشان در يكي از تظاهرات، مورد هجوم مأموران رژيم قرار گرفتند و آسيب ديدند. چند روز بعد ساواك با حمله به منزل ايشان، او را دستگير كرد؛ اما، پس از آزادي دوباره به فعاليت عليه رژيم پرداختند و تا پيروزي انقلاب رهبري مردم كرمانشاه را برعهده داشتند.
پس از پيروزي انقلاب با حكم حضرت امام به عنوان امام جمعه كرمانشاه منصوب شدند. ايشان با آغاز جنگ تحميلي، بارها به جبههها شتافته و باعث دلگرمي رزمندگان اسلام ميشدند.
سرانجام منافقين كوردل، پس از دوبار عمليات ناموفق ترور، در سومين اقدام در روز جمعه 23 مهر 1361 هنگامي كه خطبه اول نماز را آغاز كرده بود، با انفجار نارنجكي، ايشان را در حاليكه به حالت سجده به زمين افتاده بود، به شهادت رساندند و امام و امت را در سوگ اين شهيد محراب سوگوار نمودند.
شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني (شهيد محراب)
ولادت: 1279- خميني شهراصفهان
تحصيلات: اجتهاد
شهادت: 23/7/1361- كرمانشاه درنمازجمعه(بعلت انفجاربمب توسط منافقين)
گلزار شهيد: كرمانشاه
فرازي از پيام امام خميني دروصف شهيد: او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصي بود كه مايه دلگرمي جوانان مجاهد بود.
متن زير مصاحبه شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني است كه مجله پيام انقلاب پيش از شهادت با ايشان ترتيب داده و درباره زندگينامه و نحوه ارتباطات شهيد با امام خميني است:
* خواهش ميكنيم درباره زندگي خودتان مطالبي را بيان بفرماييد.
بسمالله الرحمن الرحيم
بنده تقريبا 80 سال پيش در «سده» اصفهان (خميني شهر فعلي) متولد شدم. نسب بنده منتهي ميشود به يكي از علماي جبل عامل كه اينها در صدر اسلام از بركت حضرت ابوذر اسلام را اختيار كردند و بعد آمدند در سده و تا آنجا كه در نظرم هست، اجداد پدري ما، هميشه از علماي معروف محل بودند. شروع تحصيل من در همان مكتبخانههاي سابق بود و بعد براي تحصيل علوم قديمه به اصفهان رفتم و چندين سال نزد اساتيد بزرگ تحصيل كردم. تمام دروس خارجي را كه در اصفهان و قم خواندم همه به صورت نوشته موجود است، ولي متأسفانه فرصت نشده كه اينها براي چاپ آماده بشود.
در اواخر حيات مرحوم آيتالله حائري، بنده به اصرار رفقا به قم رفتم و در آنجا مشغول تحصيل شدم و اما زندگي ما طوري بود كه اگر بخواهم حالا عرض كنم شايد كسي باور نكند به اينكه ما با چه كيفيتي زندگي ميكرديم. بنده تا درس خارج كه رفتم يك كتاب ملكي از خودم نداشتم. حتي كتاب مكاسب را كه ميخواستم بخوانم از يك كتاب وقفي استفاده ميكردم و در حجرهاي هم كه زندگي مي كرديم و درس ميخوانديم فرش آن حصير بود. در آن موقع كه ما در اصفهان بوديم شهريهاي متداول نبود، ولي در مدرسهاي كه ما بوديم بطور استثناء كساني كه درس خارج ميخواندند و عائلهمند بودند ماهي هشت قران شهريه ميدادند. در زمان آن سه نفر آيات ثلاث يعني مرحوم آيتالله حجت و مرحوم آيتالله صدر و مرحوم آيتالله خوانساري، آنها سه نفري يك مهر نان و يكي پانزده ريال هم ميدادند. به بنده جزء ليست سابقيها نبودم، يك ماه بيست و پنج ريال ميدادند و يك ماه هم نميدادند. آن ماهي كه به من شهريه نميدادند مرحوم آيتالله خوانساري، كه خيلي به ما لطف داشتند، پانزده يا بيست ريال توسط آيتالله صدوقي به من ميدادند.
زندگي ما اينطوري بود كه بنده در هفته فقط يك نوبت چاي ميخوردم. شبهاي جمعه هم ـاز آن خرده برنجهاي آشيـ يك نوبت برنج ميپختم و فقط هفتهاي يك مرتبه غذاي گرم ميخوردم و بقيه اوقات غذاي ساده و حاضري مثل پنير و حلوا بود.
البته اين چيزها در روحيه ما تأثيري نداشت، بلكه ما در تحصيل جديتر ميشديم. در نظرم هست كه در اصفهان، پنجشنبه و جمعه كه ميشد، درسها را دوره مي كردم. يك حجرهاي بود كه در زاويه واقع شده بود. براي اينكه رفقا نيايند و وقت مرا نگيرند يك پردهاي جلو در آويزان ميكردم كه آنها خيال كنند من خوابيدهام. شبها گاهي اوقات تا صبح درسها را دوره ميكردم. وقتي هم كه به قم رفتم در اصفهان عائله داشتم، ولي خودم به تنهايي در يكي از حجرههاي مدرسه فيضيه زندگي ميكردم و درس ميخواندم. و چند سال هم يكي از بندهزادهها پيش من بود و درس ميخواند. در آن موقع مرحوم آيتالله بروجردي 45 تومان شهريه ميدادند و من نصف اين پول را براي خانواده به اصفهان ميفرستادم. بنده چندين سال در قم از محضر درس آيات ثلاث ـمرحوم آيتآلله حجت و مرحوم آيتالله خوانساري و مرحوم آيتالله صدرـ استفاده كردم. مرحوم آيتالله سيد محمدتقي خوانساري واقعاً از اولياء خدا بود و نماز باران ايشان معروف است، كه حتما آن را شنيدهايد.
مرحوم آيتالله خوانساري، استكاني كه با آن چاي ميخورد از جنس گل بود كه ما ميگفتيم آقا استكان و نعلبكي كه آنقدر گران نيست كه شما از اينها استفاده ميكنيد.
اينها واقعا خودشان اسوه بودند. ما حالا نمونه زندگي آنها را در امام ميبينيم. و خدا كند كه ما هم انشاءالله بتوانيم اخلاقاً مثل اينها باشيم.
مرحوم آيتالله خوانساري به قدري متواضع بود كه مقيد بود به اين كه كسي در سلام از او سبقت نگيرد. وقتي براي درس گفتن به مدرسه ميآمد، يك مرتبه در مدرسه را باز ميكرد و به همه سلام ميداد.
مرحوم آيتالله بروجردي نقل كردند كه «من در عالم خواب ديدم كه بلندگوهاي صحن دارد اعلام ميكند به اينكه جنازه سيد مرتضي را ميآورند. من در خواب گفتم كه سيد مرتضي سالهاي زيادي است كه وفات كرده و در كاظمين هم بود، حالا به چه مناسبت چنين اعلام ميكنند... بيدار كه شدم ديدم بلندگوهاي صحن اعلام ميكنند كه آيتالله خوانساري مرحوم شدند و جنازه ايشان را ميآورند».
* حضرت آيتالله، بفرماييد كه چه زماني با امام خميني برخورد نموديد و ارتباط شما با ايشان تا به حال چگونه بوده است؟
برخورد ما با امام در ابتدا فقط همان رفتن در جلسه درس ايشان بود كه من مدتي به درس فلسفه ايشان ميرفتم. البته چون در آن زمان به درس فقه و اصول مرحوم آيتالله بروجردي ميرفتم و مقيد هم بودم كه درسها را بنويسم، اگربه درس فقه و اصول امام هم ميخواستم بروم ممكن بود كه نتوانم درسها را بنويسم. بدين خاطر بود كه من تنها به درس فلسفه امام ميرفتم. در نظرم هست كه استاد شهيد آيتالله مطهري و شهيد آيتالله بهشتي و آيتالله منتظري، در مدرسه فيضيه از امام خواهش كرده بودند كه يك درس خارج برايشان بگويند. ا لبته آن موقع درس خارج امام خصوصي بود، وليكن بعد آمدند در مسجد فاطميه و درس خارج عمومي را شروع كردند. با اين كه مرحوم آيتالله بروجردي هم درس خارج ميگفتند، طوري شده بود كه آنهايي كه ميخواستند كاملاً استفاده كنند، به درس امام ميرفتند. انصافاً همان طوري كه مرحوم آيتالله بروجردي يك عدهاي شاگردهاي ممتاز تربيت كردند، خود امام هم يك عده شاگردهاي ممتازي را تربيت كردند كه بعد از آنكه ايشان را به تركيه و بعد هم به نجف تبعيد كردند، اكثراً شاگردان امام ديگر به درس استاد ديگري نرفتند. امام شاگردهايي مثل آيتالله منتظري و آيتالله مشكيني تربيت كردند. حالا نوعاً مدرسين نخبه قم از شاگردان خود امام هستند.
اما رابطه ما با امام:
در زماني كه ايشان در قم بودند، وجوهي را كه بود مقيد بودم كه به وسيله بانك بفرستم تا به دستگاه وانمود كنم كه ما به ايشان ارادت داريم. آن موقع هم كه امام در نجف مشرف بودند، ما مقيد بوديم به اين كه وجوهي را كه داده ميشود ـاز طرف مقلدين امامـ به ايشان برسانيم و قبض رسيدش را هم ميگرفتيم. آنهايي كه پول ميدادند، با ترس وحشت به اينجا ميآمدند و جرأت نميكردند كه قبض رسيد را بگيرند. ما مي گفتيم شما ببينيد كه ما پولت را رساندهايم، حالا اگر جرأت نداري قبض پيش خودمان باشد.
كسي كه نسبت به مرجعيت امام در اين استان بيشتر از همه فعاليت كرد و مردم هم شنوايي داشتند، بنده بودم. در آن اختناق شديد ما هميشه با امام در رابطه بوديم. قبلاً هم از رحلت آيتالله بروجردي، اين جانب بر حسب تشخيص خود و تفحصي هم كه از شخصيتهاي بزرگ علمي نجف اشرف و حوزه علميه قم نمودم، امام خميني را شايسته براي مقام مقدس مرجعيت معرفي نمودم و عامه مردم را در امر تقليد به ايشان سوق دادم كه اين موضوع با مخالفت بعضي و كارشكني آنها مواجه شد و از سوي ساواك هم تهديد به تبعيد شدم، ولي به لطف خداوند بزرگ در انجام اين امر الهي و وظيفه شرعي موفق شدم.
فلسفه يعني اسفار و منظومه را هم خدمت رهبر بزرگوار امام خميني، خواندم. اين كلمه را هم عرض بكنم كه ما مردم هر چه داريم از بركت روحانيت است. آنچه كه واقعا مهم است مسئله حاكم بودن تنها نيست، مهم اين است كه انسان بتواند بر نفس خودش مسلط بشود. بنا به فرمايش امام صادق(ع) كه 4 ويژگي براي مرجع تقليد فرموده يكي از آنها" مخالفاً لهواه" ميباشد. ما در حوزههايي كه كسب فيض كرديم اشخاصي را كه غير از مقام علمي توانستند هواي نفس را زير پايشان لگدكوب بكنند در اصفهان و قم فراوان ديديم. از جمله نمونههايش همين 3 نفر آيات عظام بودند (آيتالله حجت، آيتالله صدر، آيتالله خوانساري) و با اينكه حوزه علميه به دست آنها داده ميشد، خودشان از آيتالله بروجردي دعوت كردند و از ايشان خواستند كه به قم تشريف بياورند. ابتدا همه آمدند و با ايشان نماز خواندند و بعد از فوت مرحوم آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني، او را عملاً به مرجعيت معرفي كردند.
با آنكه اين پيشبيني را ميكردند كه اگر رياست به دست مرحوم آيتالله بروجردي بيفتد، اينها هم حوزه درسشان خلوت ميشود و هم نميتوانند شهريه بدهند معذلك با اين پيش بيني حوزه را به آيتالله بروجردي واگذار كردند.
موضوعي را كه در هر زماني مردم بايد خيلي به آن دقت كنند، در باب مرجع تقليد همين مخالفا لهواه است. و بحمدالله ما اين تشخيص را از روز اول نسبت به امام داشتيم كه ايشان در مرتبه مخالفت با هوي ميشود گفت كه در زمان خودشان بينظيرند.
وقتي مرحوم آيتالله بروجردي به قم تشريف آوردند، چون خوب ميشد از محضر درسشان استفاده كرد، ما تقريباً درسمان منحصر شده بود به درس ايشان و با يك عدهاي هم مثل آيتالله منتظري هم بحث بوديم.
به مرحوم آيتالله بروجردي گفته بودند كه من درسها را خوب ياد ميگيرم و مينويسم. لذا يك بار ايشان به حجره ما تشريف آوردند و با اصرار زياد جزوههاي ما را گرفتند و مطالعه كردند، بعد هم ما را مورد لطف قرار دادند و دعا فرمودند.
بنده يك طلبه بيشتر نيستم لكن مورد علاقه و لطف آيتالله بروجردي و آيات ثلاث كه قبلاً عرض كردم بودم و به خصوص مرحوم آيتالله خوانساري لطف فراواني نسبت به ما داشتند و بدون اينكه ما از ايشان تقاضايي بنماييم، براي بنده گواهي اجتهاد نوشتند.
* حضرت عالي در چه سني به درجه اجتهاد رسيديد؟
مسئله اجتهاد يك لطف الهي است و انسان خودش احساس ميكند كه مورد لطف خدا واقع شده است يا نه. بنده از همان موقع كه درس خارج را شروع كردم، سعي داشتم كه در هر مسئلهاي از خودم نظريه بگيرم. شايد در سن 40 سالگي بودم كه در خودم اجتهاد را يافتم.
* حضرت آيتالله، چنانچه از علما و مراجع بزرگ گذشته خاطراتي به ياد داريد لطفا بيان بفرماييد.
زندگي آن زمان خيلي ساده بود. حتي علماي بزرگ هم زندگي خيلي سادهاي داشتند. مرحوم آيتالله سيد محمدباقر درچهاي، كه از اساتيد بزرگ مرحوم آيتالله بروجردي بود، سالها در حجره مدرسه زندگي ميكرد. خانوادهاش در درچه از دهات اصفهان بودند و ايشان شبهاي شنبه ميآمدند و عصر چهارشنبه برميگشتند.
خود آيتالله بروجردي مقداري نان خشك از ده خودشان ميآوردند و با يك طلبه آبگوشت شراكتي درست ميكردند. موقعي كه مطالعات تمام ميشد، آن طلبه ميآمد به حجره آقا و ميگفت «موقع شام است تشريف بياوريد» و آقا هم يكدانه نان از بقچه در ميآورد و با آن طلبه غذا ميخورد.
* حضرت آيتالله، لطفاً پيرامون مبارزاتي كه قبل از انقلاب داشتهايد، مطالبي را بيان بفرماييد.
يكي از كارهاي رژيم طاغوت اين بود كه ميخواست سياست را از روحانيت و در نتيجه اسلام را از سياست جدا بكند و حال اينكه سرلوحه همه انبياء، در ابتداي امرشان، دخالت در امور سياسي بوده است. البته ما در زمان طاغوت مبارزاتي داشتهايم. مثلا همين ارتباط با امام و فرستادن وجوه خدمت ايشان و دريافت قبوض رسيد و دادن آنها به مقلدين امام.
در طول انقلاب هم همه راهپيماييها عليه رژيم طاغوت از اينجا شروع ميشد. مجالس ترحيمي كه براي شهدا گرفته ميشد هميشه در مسجد مرحوم آيتالله بروجردي بود كه دستگاه گفته بود تمام اين كارها زير نظر فلاني است و همه از اينجا سرچشمه ميگيرد.
سخنرانهايي هم كه دعوت ميكرديم، براي ماه رمضان يا غيره ماه رمضان، مقيد بوديم از اشخاصي باشند كه در خط امام و به امور سياسي هم وارد باشند. خود بنده هم كه منبر ميرفتم، راجع به مسائل سياسي روز صحبت ميكردم. به خاطر همين، هر روز از كلانتري ميآمدند و التماس و خواهش ميكردند كه آقا از اين مطالب اينجا گفتگو نشود. يكي دو مرتبه هم سراغ من آمدند و مرا براي بازپرسي به ساواك بردند كه ببينند ما با كداميك از علما ارتباط داريم و نظرمان در امر تقليد به چه كسي هست و وجوه شرعي را چه كساني ميدهند و ما آن را به چه كساني ميرسانيم. در همين اواخر هم كه مرا براي مجلس به تهران بردند يكي از سؤالاتشان اين بود كه «نسبت به كداميك از علماي حاضر ارتباط داريد؟» البته اين را همه دستگاه ميدانستند كه بنده نظرم با خود امام است و با ايشان ارتباط دارم.
* بفرماييد كه حضرت عالي را در چه تاريخي دستگير و به تهران بردند؟
با اوج گرفتن انقلاب و دعوت اين جانب و علماي محترم كرمانشاه از مردم براي شركت در تظاهرات و راهپيماييها، در همان شبي كه امام از عراق به پاريس هجرت كردند، در نيمه شب، مأمورين ساواك مرا دستگير و به زندان شهرباني كميته تهران بردند. و بعد از چند شب كه من مريض شدم، از ترس اين كه يك وقت از بين نروم، مرا آزاد كردند. البته علماي اينجا هم خيلي فعاليت كردند.
وقتي هم كه خبر تشريففرمايي امام به ايران رسيد، اينجانب به اتفاق جمعي از علما و اهالي محترم باختران براي استقبال از حضرت امام به تهران رفتيم. با بستن فرودگاه تهران به وسيله بختيار مزدور و مانع شدن از تشريف فرمايي امام، اينجانب به اتفاق جمع كثيري از علماي بزرگ، در مسجد دانشگاه متحصن شديم، تا اينكه بالاخره امام به ايران تشريف آوردند.
* در طول انقلاب، اعلاميههاي مشتركي به امضاي جناب عالي و علماي چند شهر ديگر صادر ميشد. در اين مورد توضيح بفرماييد.
راجع به چند چيز بود كه ما 5 نفر مشتركا اعلاميه ميداديم: شهيد آيتالله مدني، تبريز؛ شهيد آيتالله دستغيب، شيراز؛ آقاي طاهري، اصفهان؛ شهيد آيتالله صدوقي، يزد و بنده از كرمانشاه. راجع به خلع شاه هم ما 5 نفر اعلاميه داديم. و اما راجع به خلع آقاي شريعتمداري چون 2 نفر از آن پنج نفر شهيد شده بودند، به جاي آنها آقاي شيرازي در مشهد و آقاي ملكوتي در تبريز، اعلاميه را امضاء نمودند.
بفرماييد كه نمازجمعه در باختران از چه زماني شروع شد؟
قبل از انقلاب آيتالله منتظري خيلي تأكيد داشت به اينكه من نمازجمعه را بخوانم. من گفتم شايد استقبال درستي نشود و بدين خاطر خودداري ميكردم، ولي بعد از انقلاب به امر امام نمازجمعه را شروع كرديم.
در طول سالهايي كه با امام امت در رابطه بوديد حتما خاطرات زيادي از ايشان به ياد داريد، يا اينكه مطالبي را از افراد موثقي شنيدهايد. اگر ممكن است در اين باره مطالبي را بيان بفرماييد.
در مورد امام آنچه كه خيلي به نظر جالب است و ما فهميديم كه بحمدالله تشخيصمان نسبت به مرجعيت ايشان بجا بوده است يكي همان مسئله" مخالفاً لهوي" است. و در حديث دارد كه پيامبر اكرم (ص) در برگشت از يكي از غزوات به اصحابشان فرمودند: «شما از جهاد اصغر فارغ شديد، عليكم بجهاد الاكبر»
سوال كردند: «جهاد بزرگتر ديگر چيست؟»
فرمودند: «مخالفت با نفس»
و ما واقعا در اين قسمت انصافا كسي را در مرتبه امام نديديم و در برخوردهايي كه ما با امام داشتيم، در حضور درس ايشان يا جلساتي كه خدمتشان بوديم يا گاهي كه براي عرض ارادت به حضورشان ميرفتيم، اين موضوع را ميديديم. در اين قسمت تنها عقيده بنده نيست. ما در نجف هم كه مشرف ميشديم، در زمان مرحوم آيتالله حكيم، همه متفق بودند كه اين بزرگوار در مرتبه مخالف با نفس هستند، و در اين جهتش ايشان منكري نداشت.
اصولاً اشخاصي كه به يك مقامي ميرسند، 3 دسته هستند. يك دسته آنهايي هستند كه براي كسب مقام تلاش ميكنند. چنين كسي اگر هر آينه مرجع تقليد باشد، به درد نميخورد.
دسته ديگر آنهايي هستند كه براي كسب مقام تلاش نميكنند اما در باطن خوششان ميآيد. اينها هم به درد نميخورند. هر 2 دسته مريض هستند و بايد بروند و خودشان را معالجه بكنند.
ليكن مهم اين است كه يك كسي باشد كه نه تلاشي بكند و نه اينكه اگر هر آينه مقامي آمد اين مقام او را مغرور بكند. اگر يك كسي هم در مقابلش از او تعريف و تمجيد كرد واقعاً بدش بيايد. ما ديديم كه امام اينطوري هست. يك وقت ما با ائمه جمعه استان باختران خدمت ايشان رسيديم. من يك كلمه گفتم كه يك قدري به نظر ايشان خوب نيامد، به نظر خودم نه، براي اينكه حديث دارد كه: "من علمني حرفا فقد صيرني عبدا".
خوب ما مدتي در خدمت ايشان تلمذ كردهايم. اگر بگوييم «ما بنده شما هستيم» غلوي نكردهايم. معذلك يك كلمه گفتم و ايشان ناراحت شد. اين كاشف از اين است كه ايشان يك عمري با نفس خودش مجاهده كرده كه توانسته است خودش را بسازد. از علمايي كه من نظرم هست به اين كه نسبت به امام فوقالعاده علاقه داشت مرحوم آيتالله سيد محمدتقي خوانساري بود. ايشان برنامهاش اين بود كه جمعه به حمام ميرفت و خضاب ميكرد و معمولاً براي نمازمغرب و عشاء شب شنبه دير ميآمد. گاهي از اوقات كه ايشان دير ميآمد، نماز مغرب را آقاي اراكي ميخواند و گاهي از اوقات هم خود امام خميني ميخواند. چون ايشان مقيد بود كه به نماز آيتالله خوانساري شركت كند.
من نظرم هست كه بعضي وقتها كه امام خميني امامت ميكردند آيتالله خوانساري كه ميرسيد، مقيد بود كه با ايشان نماز بخواند، و ميرفت كه صفهاي عقب ميايستاد. چون اگر صفهاي جلو ميآمد و امام ميفهميد، ميگفتند كه نه آقا بايد شما بخوانيد.
غرض اينكه مقام تقوي و زهد، مقام بيهوايي امام، انصافا در زمان ما بينظير است. خوب سالهايي است كه ما به قول مردم اهل خبرهايم و با علماي بزرگ محشور بودهايم و درس آنها را درك كردهايم. انصافاً امام در اين خصوصيات نمونه است. خدا كند كه انشاءالله ما هم بتوانيم، مثل ايشان كه ما نميتوانيم بشويم، در بعضي خصوصيات از ايشان پيروي بكنيم.
* حضرت آيتالله بفرماييد كه در چه تاريخي و براي چه منظور از قم به كرمانشاه آمديد؟
در سال 1335 شمسي، بيست و شش سال پيش، حسبالامر مرحوم آيتالله بروجردي و در معيت دو تن از علما و مدرسين حوزه علميه قم، براي تأسيس و تدريس در مدرسه مرحوم آيتالله بروجردي به كرمانشاه عزيمت كرديم.
مرحوم آيتالله بروجردي اصرار زياد داشت به اينكه من در اينجا بمانم، حتي 3 سال گذشت و به من اجازه مسافرت ندادند، براي اينكه به ايشان گفته بودند كه وجود فلاني براي تبليغات اين استان موثر است، البته واقعش اينطور نبود. از آن تاريخ تا به امروز در اين استان انجام وظيفه ديني و ا جتماعي ميكنم.
* بفرماييد كه حضرت عالي تدريس هم فرمودهايد؟
بله ما در قم كه بوديم سطوح عالي را تدريس ميكرديم. اينجا هم كه ميآمديم تا يكي دو سال قبل، كه چشمانمان ضعيف نشده بود، همان سطوح عالي مثل رسائل و مكاسب و كفايه را تدريس ميكرديم. در ماه رمضان، جلسات تبليغي هم داشتيم. البته بنده بيشتر علاقهام اين است كه مطالبي را كه عنوان ميكنيم جنبه تفسيري داشته باشد.
منبع: آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي – شماره بازيابي 1114013
نظرات كاربران:
سه شنبه 23 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]
-
گوناگون
پربازدیدترینها