تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1866316250


درد دل تاسف بار يك مادر با موسوي
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: خبرگزاري فارس: من به عنوان يك مادر كه نه فقط براي بچههاي جوان خودش نگران است، بلكه به سرنوشت همه بچههاي اين كشور بها ميدهد، نتوانستم بيشتر از اين سكوت كنم، مخصوصاً وقتي ديدم كه در شروع سال تحصيلي داريد كاري ميكنيد كه اين آتش مخصوصاً در محيط دانشگاهها شعله ور شود.

به گزارش خبرنگار "سرويس فضاي مجازي " خبرگزاري فارس، يكي از كاربران خبرگزاري فارس با ارسال يك نامه الكترونيكي به [email protected] خواستار انتشار نامه تاسف بار يكي از مادران كشورمان به نام "طيبه ميرزا اسكندري " خطاب به ميرحسين موسوي شده است.
برپايه اين خبر در اين نامه الكترونيكي آمده است:
جناب آقاي ميرحسين موسوي
آنچه پيش رو داريد، مشتي از خروار حرفهاي مادري است كه در اين چند ماه تمام محيط زندگياش از اضطراب و دلواپسي پرشده است.
هرجا كه قدم ميگذاريم تفرقه و دعواست و آرامش و دوستي جايش را به جنگ اعصاب و دشمني داده است، در خانهها، در جمعهاي فاميلي، در ميان دوستان نزديك، همكاران، همسايهها، جلسات مذهبي و ... بين زن و شوهرها، بين بچهها و پدر و مادرها، بين دوستان و همكاران و ... و من عامل اصلي خيلي از اين مشكلات را شما ميبينم و كارهايي كه كردهايد و حرفهايي كه زدهايد و همچنان هر روز يك برگ تازه را هم رو ميكنيد تا مبادا اين آتش كه روشن كردهايد خاموش شود.
من به عنوان يك مادر كه نه فقط براي بچههاي جوان خودش نگران است، بلكه به سرنوشت همه بچههاي اين كشور بها ميدهد، نتوانستم بيشتر از اين سكوت كنم، مخصوصاً وقتي ديدم كه در شروع سال تحصيلي داريد كاري ميكنيد كه اين آتش مخصوصاً در محيط دانشگاهها شعله ور شود.
آقاي موسوي
روزي كه فهميديم شما كانديداي رياست جمهوري شدهايد، خوشحال شديم. فكر كرديم شما كه يك چهره تازه سياسي براي جوانها هستيد و وجهه روشنفكري و هنرمندي هم داريد، وقتي در انتخابات شركت ميكنيد، بچههاي جوان را و خيلي افراد ديگر را تشويق به شركت در انتخابات ميكنيد. فكر كرديم كه شما حلقه اتصال نظام با اين گروهها ميشويد، اما هر چه جلوتر رفتيد، ما از شما نا اميدتر شديم. در اولين قدم وقتي تبليغاتتان شروع شد من خودم يك روز ديدم كه دخترم از دانشگاه برگشت (دختري كه فقط يك ترم بود كه به دانشگاه وارد شده بود) با يك خروار مجله و بولتن و اعلاميههاي شما و يك پارچه سبز كه به مچش بسته بود.
من از پارچه سبز خاطره قشنگي داشتم كه به دوران كودكيام مربوط ميشد؛ يادم بود كه هر سال ايام عزاداري حضرت اباعبدالله الحسين(ع) كه ميرسيد، همراه مادر و مادر بزرگم به يكي از حسينيههاي قديمي محله بازار ميرفتيم و آقاي سيدي كه متولي مراسم عزاداري در خانهاش بود، براي تبرك به دست همه عزاداران يك پارچه سبز ميبست و من چقدر شوق داشتم كه هر سال بروم و آقا سيد با دست خودش يك پارچه سبز به دست من ببند. حالا همين پارچه سبز را به دست فرزندم ميديدم براي تبليغات انتخاباتي يك كانديدا.
راستش من از اين حركت چندان خوشم نيامد، مخصوصاً وقتي در روزهاي بعد در كوچه و خيابان و ... ديدم كه تبرك و تقدس اين پارچه سبز چطور لوث شد. ولي مهمتر از اين پارچه سبز كه به دستش بود، رفتار و صحبتهايش بود كه برايم خيلي عجيب بود.
ميديدم كه با هيجان و شوري فوقالعاده از شما حمايت ميكند كه ميدانستم قبل از آن اصلاً شما را نميشناخته است و با همان حرارت و البته همراه با توهين و ناسزا و خشم نسبت به رقيبتان نظر ميدهد. من آن روز فقط به دخترم گفتم كه ضمن اين كه خيلي خوشحالم كه او به سرنوشت مملكتش اين قدر حساس است، اما او بايد در طرفداري از افراد فقط شور و هيجان و علاقه به خرج ندهد و سعي كند كه شناخت و منطق و دليل براي اين طرفداري داشته باشد و در مخالفت با هيچكس هم حرفهاي شعاري و توهين آميز را جانشين اطلاعات درست و استدلال نكند.
جناب آقاي موسوي - اين اولين كار نااميد كنندهتان بود كه بچههاي جوان ما را به صحنه سياست وارد كرديد تا از شما طرفداري كنند، ولي به آنها ياد نداديد كه براي طرفداري و مخالفتشان تابع عقل و منطق و انصاف و اخلاق باشند.
شايد به اين دليل كه شما براي اثبات صلاحيت خود و نفيصلاحيت حريفتان اطلاعات درست و دليل منطقي نداشتيد. و البته قبول داريد كه گفتن و توصيه هركس ديگر از جمله ما پدر و مادرها هم به جوانها در اين مورد به جايي نرسيد. چون آنها بيشتر از اين كه تحت تاثير توصيه و سفارش ما باشند، تحت تاثير شما بودند و شما خوب ميدانستيد كه بچهها در اين سنين به حرفهاي ديگران در محيطهاي بيرون از خانه بيشتر گوش ميدهند تا به حرفهاي پدر و مادر. به اين ترتيب شما پايههاي رفتار غلط سياسي را در خيلي بچهها گذاشتيد.
راستي شما يادتان نيست كه وقتي من و شما همسن و سال همين بچهها بوديم، از نيروهاي فعال انقلاب به حساب مي آمديم.
رهبر عزيز اين انقلاب ما را به صحنه سياست كشاند، اما چطور؟ ما خوب ميدانستيم كه چه ميخواهيم و چرا با شاه مخالفيم. همان موقع و همين الان اگر از هريكي از ما ميپرسيدند و بپرسند ما خيلي خوب ميدانستيم كه چرا بر عليه شاه قيام كردهايم. هم اطلاعات داشتيم و هم تحليل. امام خميني هم ما را به صحنه سياست كشاند و هم رفتار سياسي درست را يادمان داد. براي همين است كه براي هميشه در قلب يكايك ما محبت و احترام او حك شده است. اما شما مطمئن باشيد كه روي طرفداريهاي صرفاً احساسي و ناآگاهانه نميتوان چندان حساب كرد و شما هم اگر بكنيد خيلي زود خواهيد فهميد كه اشتباه كردهايد؛ شما در همين اولين قدم ما را تا حد زيادي از خودتان نااميد كرديد.
بعد در قدم دوم ما ديديم كه شما در تبليغاتتان در روزنامههايتان خيلي سعي ميكنيد كه افراد مشهور و شخصيتهاي مهم فرهنگي و هنري و اجتماعي و سياسي را طرفدار خود نشان دهيد. ولي حتي اين آدمهاي به اصطلاح نخبه وقتي ميخواستند از شما حمايت كنند، بيشتر از اينكه از شما و برنامههايتان چيزي بگويند، به رقيب شما انتقاد (بجا يا نابجا) ميكردند. يعني بيصلاحيت بودن او را اثبات ميكردند و نه صلاحيت شما را. چون خيلي از اينها هم اصولاً شما را نميشناختند. شما با اين روشتان باز هم به جوانهاي ما يك پيام ميداديد كه اگر افراد مهم و مشهور از شما حمايت كنند يعني اين كه شما برحقيد. ابن روش شما در جلب طرفداري نخبگان هم ما باز ما را نسبت به شما نااميد تر كرد.
من تحليلگر سياسي نيستم، از طرفداران پر و پا قرص هيچ جناحي هم نيستم. البته به اندازه خودم، يعني اندازهاي كه به نظرم ميرسد خيلي از مردم اين جامعه ميفهمند و تشخيص ميدهند، ميفهمم و تشخيص ميدهم كه مصالح من و مردمم چيست.
بر اساس همين اندازه فهم و تشخيص بود كه در انتخابات اخير شركت كردم و راي دادم و به شما هم راي ندادم، به دليل همان چيزي كه در ابتدا گفتم.
من از ديدن كساني در اطراف شما ميترسيدم. اظهار نظرهايشان در جريان همين انتخابات براي من وحشتناك بود.
از خود ميپرسيدم كه اينها كه به اصل حكومت ديني اعتقاد ندارند و خيلي صريح هم ميگويند و اين نظام را از اساس مردود ميدانند و اين را هم علني مطرح ميكنند، چگونه قرار است در كنار شما، اگر رئيس جمهور شديد، به اداره همين كشور و نظام بپردازند؟ همين جا بود كه باز هم از شما ناميدتر شدم.
از طرفي هم هر بار در كوچه و خيابان تجمع طرفداران شما را ميديدم، با خودم ميگفتم كه اگر شما رئيس جمهور نشويد، اين انرژي و هيجان قرار است كجا صرف شود و چه واكنشي پيدا ميشود؟ و باز هم وحشت ميكردم. از حركات و اعمال و قيافههايي كه در خيابان ميديدم وحشت كردم و خيلي مذهبيها هم مثل من وحشت ميكردند و همين بيشتر از شما نااميدمان كرد.
من اندازه بچههاي اين نسل به اينترنت و ماهواره و ... نه دسترسي دارم و نه علاقه، اما با واسطه همين بچهها چيزهايي ميشنيدم كه حس خيلي بدي در من ايجاد ميكرد، حس اينكه اين نوع حرفها، اين مدل تبليغات خياباني و اين به اصطلاح رجزخوانيها و سروصداها تناسبي با تبليغات انتخاباتي معمولي ندارد. در هيچ انتخاباتي ما چنين چيزهايي نديده بوديم و نشنيده بوديم.
بعضي حرفها بيشتر از تبليغ، خط و نشان بود كه كشيده ميشد. آيا اين عادي بود؟ بعد از انتخابات خوب فهميدم كه حسم غلط نبود و يك توفان حسابي در راه بود، چون شما برنده انتخابات نشديد. آن سروصداها قبل از انتخابات و ادامه خيلي بد و جهت دارش بعد از انتخابات آخرين كور سوي اميدمان به شما كه نيروي اين انقلاب و نظام باشيد، خاموش كرد.
امروز ديگر بر خيليها از جمله من ثابت شده كه شما بدانيد يا ندانيد در جهتي حركت ميكنيد كه دشمنان قسم خورده اين نظام ميخواهند و كارهايي كردهايد كه هيچ دشمني از بيرون اين كشور نميتوانست در مورد اين نظام بكند.
راستي چرا آقاي موسوي؟ شما كه در اوايل ورودتان به صحنه انتخابات علت ورود خود را خطرناك ديدن اوضاع كشور دانستيد و احساس مسئوليت براي رفع اين خطر، آيا فيالواقع خودتان و توفاني كه به پا كرديد، خطرناكترين چيز براي اين كشور نبود؟
آقاي موسوي
در سايه همين سرو صداهايي كه شما و دوستان و طرفدارانتان درست كردند، من كه نه به مسائل سياسي به صورت خاصي نه علاقهاي داشتهام و نه در آن وارد بودم، خيلي چيزها فهميدم كه برعكس چيزي كه بود شما ميخواستيد مردم بفهمند و خيليها هم مثل من بودند. پس شايد از اين نظر بايد از شما متشكر هم باشيم كه حواس ما را خيلي جمعتر از گذشته كرديد و چشمهايمان را به روي حقايقي باز كرديد كه چندان از آن خبر نداشتيم. اما جناب موسوي، به چه قيمت ما به اين بصيرت رسيديم؟ به قيمت خون بچههاي بيگناهي كه بعضاً به طرفداري از شما و بعضاً بي اينكه حتي طرفدار شما باشند، قرباني شدند؟ به قيمت به زندان رفتن بسياري كه به قول معروف نه سر پياز بودند و نه ته پياز؟
آيا قرار است كه اين روند همچنان ادامه بيابد و با اين موج سبز اميد كه شما راه انداختهايد، موج سياه اضطراب و دلواپسي كه دل و جان ما مادرها را پر كرده، همچنان چنگ بر گلوي ما بگذارد؟ ما در روزهاي پس از انتخابات به يمن همين موج سبز شما بود كه هر بار بچههاي مان از خانه بيرون ميرفتند، تا برگشتن شان دل از حلق مان بيرون ميآمد كه نكند در اين موج سبز غرق شوند؟ نگوييد كه بچههاي ما را خطر دستگيريها و برخوردهاي دستگاه پليس و نيروهاي امنيتي تهدبد ميكرد.
من اين دستگاه پليس و نيروي امنيتي را براي نظم و امنيت اين كشور واجب ميدانم ، مخصوصاً وقتي قرار باشد كه در بلبشوي سرو صداهايي كه ديگر منبع و سرچشمه اصلياش هم معلوم نيست، همه هستي و نيستي يك ملت كه با خون دل و جان بچههاي شان در 30 سال گذشته به دست آمده، بر باد رود.
آقاي موسوي!
اين نامه را نوشتم كه به شما بگويم كه بس كنيد! بيش از اين مملكت و بچهها و جوانها را به كام خطر نيندازيد؛ بيش از اين خاطر مادرهايي را كه تا همين چند سال پيش دلشان براي پدرها و يا برادرانشان در جبههها ميلرزيد، آزرده نكنيد. فرق دلهرههاي امروز اين است كه اقلاً آن روزها اگر دلهرهاي بود در كنارش ايمان به حقانيت راه عزيزانشان آرامشان ميكرد، ولي امروز حرفي از حقانيت نيست، حرف بازيهاي سياسي است كه معلوم نيست سرنخ آن دست كيست و چرا بچههاي ما بايد در راه اين بازي فدا شوند؟
جناب موسوي!
اين نامه را نوشتم كه بگويم كه مادران اين مرز و بوم از شما نخواهند گذشت اگر بخواهيد باز شدن دانشگاهها را با شروع دوباره بلوا و آشوب همراه كنيد. ما بچههايمان را به دانشگاهها نفرستادهايم كه پياده نظام نيروهاي دشمن باشند بياينكه خود بدانند و البته شما ميدانيد.
من به عينه ديدم كه شما با موج سبزتان در اين مدت، بچههاي ما را به وادي شعار زدگي بيمنطق و بياستدلال و تنها با هيجان و احساسات كور كشانديد و از شما ميپرسم اگر فيالواقع خود را بر حق ميدانيد و حرفي حسابي داريد، چرا از روز اول بناي شعله ور كردن آتش احساسات و خاموش گذاشتن فروع عقل و خرد را در طرفداران خود گذاشتيد؟ و من مطمئنم كه در ادامه راه هم اگر بخواهيد برويد، چارهاي جز توسل به همين رويه نداريد.
ما بچههايمان را روانه دادگاه كرديم كه چشم شان باز شود و عقلشان رشد كند و شما همه سرمايهگذاريتان بر روي نفهميدن و تعطيل كردن فكر و عقل و دامن زدن هيجان و احساسات تخريبي و بدبينانه است. چرا؟
آقاي موسوي
شما در يكي از اين بيانيههاي آخرتان همه را توصيه كردهايد كه به بحثها و گفتوگوها در همه جا در خانواده، در فاميل، در هياتهاي مذهبي، در ميان همكاران و .... ادامه دهند.
يعني اينكه شما نه تنها از آتش تفرقهاي كه به جان اين مردم انداختهايد ناراحت نيستيد، بلكه خيلي هم راضي و خوشحاليد.
يعني از جدال و شكافي كه امروز بين زن و شوهرها، بين بچه و مادر و پدر، بين برادر و خواهر، بين افراد فاميل، بين همكاران، بين همسايه ها و ... پيدا شده، دلتان غنج ميزند. عواطف خانوادگي و فاميلي و دلبستگيهاي بين آدمها را خراب كردهايد و دنبال خرابتر كردنشان هستيد! زمينهاي درست كردهايد كه اگر آدمها با هم خرده حساب و دل خوري داشتهاند، امروز در سايه چتر سبز شما آن را بزرگ كنند و به بهانه مسائل سياسي با هم تسويه حساب نمايند و شما دل خوش كنيد كه راه سبز اميدتان ادامه مييابد. اسم اين فاجعه را هم جنبش اجتماعي ميگذاريد!
اما آقاي موسوي اولاً فكر نكنيد كه اين آتش كه درست كردهايد و به خانهها و محيطهاي فاميلي و همسايگي و همكاري و ... انداختهايد، دامن خود شما را نميگيرد، شايد تا همين حالا هم گرفته باشد. چون بالاخره خود شما هم همسر و فرزند و داماد و پدر و مادر و خواهر و برادر و فاميل و ... داريد.
قطعاً اين آتش به خانه و ... شما هم سرايت ميكند. بايد درد و رنجي را كه در هزاران خانه و جمع براي آدمها و مخصوصاً براي ما زنها و مادرها كه بيشتر به دنبال ايجاد همبستگي و عواطف بين نزديكانمان هستيم، ايجاد كردهايد،حس كنيد.
بايد اضطراب و دلواپسي ما مادرها را وقتي كه بچههايمان جلويمان ميايستند و از اراده سبزي كه شما به آنها تلقين كردهايد، حرف ميزنند و با همين اراده به كام خطر ميروند، درك كنيد. و البته شايد هيچ وقت نفهميد عمق رنجي را كه ما ميكشيم از اينكه ميبينيم كه خود شما و بر پا كنندگان اين آتش فعلاً به كنج امن و عافيت خزيدهايد و بچههاي ما را كه گول زدهايد و فريب دادهايد به ميدان مبارزه ميفرستيد؛ مبارزهاي كه جوان بر حسب فطرت پاك و ضمير صاف خودش آن را يك نوع حق خواهي ميداند و شما از هركس بهتر ميدانيد كه بازي قدرتي است كه شما راهانداختهايد و بچههاي ما را بازيگران و يا قربانيان آن كردهايد. و ما بزرگترها خوب ميدانيم كه شما نه دلسوز اين مردميد و نه درد اين كشور را داريد و به دنبال خواستههاي خودتان و ديگراني كه با شما هم جهتند، هستيد.
ضمناً بهتر است كه خيلي مطمئن نباشيد كه اين بحث و جدلها هميشه به نفع شما تمام ميشود. آدمهاي كه در مكتب سياسي شما تربيت شدهاند، موقع هو و جنجال و هياهو خوبند، ولي بحثها منطقي و اصولي است و جاي شعار و توهين و دروغسازي اينها نيست، خيلي كم ميآورند و به تعبير خودشان ميبرند و قبول كنيد كه اينها به نفع شما و راه سبز شما نيست.
بعد هم آقاي موسوي شما كه يك آدم مذهبي بودهايد و از يك خانواده مذهبي بلند شدهايد، اين عوامفريبي را با كمك علامتهاي مذهبي بس كنيد. آدمهاي مذهبي خيلي معمولي در اين جامعه هم كه از روي منبرها داستان علي (ع) و معاويه را شنيدهاند، با قرآن سرنيزه كردن آشنايند و بعيد است كه گول شما را بخورند غير از اينكه بار گناه خود را سنگين ميكنيد و مغضوب اهل بيت ميشويد، چيزي به دست نميآوريد.
و درآخر يك بار ديگر ميگويم از آه نيمه شب ما مادران بترسيد و بيشتر از اين بچههاي ما را در كوچه و خيابان و دانشگاه و ... فداي فكرها و هدفهاي خيانت آلود خود نكنيد. اگر دستگاه قضايي اين مملكت ملاحظه شما را ميكند، اما دستگاه عدالت خدا هيچ ملاحظهاي را در گرفتن حق مظلومان نميكند و ما از ظلمي كه به ما و بچههاي ما ميكنيد به درگاه خداوند شكايت ميكنيم و او سريع الحساب است.
*گفتني است كاربران سرويس "فضاي مجازي " خبرگزاري فارس ميتوانند مكاتبات خود را از طريق پست الكترونيكي [email protected] انجام دهند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 90]
-
گوناگون
پربازدیدترینها