تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):آنچه دوست ندارى درباره‏ات گفته شود، درباره ديگران مگوى. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829171854




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: حميد - مولانا ارتباطات جهانى و سياست جهانى


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: حميد - مولانا ارتباطات جهانى و سياست جهانى
خبرگزاري فارس: مطالعه موردى درباره امپرياليسم، رسانه‏ها و حقوق بشر


تاريخچه مسأله ارتباطات و سياست جهانى به چندين قرن پيش باز مى‏گردد.

ارتباطات و سياست جهانى، چندين قرن سابقه دارند. در واقع، بحث نقش ارتباطات در روابط سياسى، به زمان پيش از نظام حكومت به معنى امروزى آن، باز مى‏گردد. هميشه در جهان، موجوديت‏هاى سياسى جدا از هم، وجود داشته كه شايد در مواقعى با يكديگر ارتباط داشته‏اند و ارتباطات، نقش محورى در شكل دادن ماهيت، روند و نتيجه تعامل متقابل برعهده داشته است.(1) كتاب جنگهاى «پلوپونز» نوشته توسيديد، به عنوان يكى از پايه‏هاى نظريه واقع‏گرايى مدرن، در روابط بين‏الملل محسوب مى‏شود. در اين متن تاريخى، ما با مفاهيم «سياست قدرت» و «منافع شخصى» آشنا مى‏شويم.

توسيديد، يكى از اولين مطالعات موردى ثبت شده، در مورد درك و ارتباطات قدرت در سياست جهانى را عرضه مى‏دارد كه از آن زمان، به نام گفتمان «مليان» شناخته شده است. در اين تبادل، ارتش فاتح «آتنى‏ها» رويارو و درگير بحث بادشمنى به نام «مليان» است، كه دوران انقلاب آتنى‏ها و اسپارت‏ها، جزيره بى‏طرفى بود، ولى از آن تاريخ به صورت يك دشمن آشكار درآمده است. آن چه كه روى مى‏دهد، يك گفتمان كلاسيك در ارتباطات سياست قدرت است.

«آتنى‏ها» دستور جلسه بحث را تهيه كردند و به «مليان»ها پيشنهاد دادند كه بشنوند و هرگاه، موضوع جنجال برانگيزى مطرح شد، مى‏توانند رشته سخن را قطع كرده و صحبت كنند. گزارش توسيديد، از گفت‏وگوى «مليان»، نشان مى‏دهد كه تقريباً از زمان ثبت سياست جهانى، اين منبع ويژه از قدرت، مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. در طول جريان بحث، آتنى‏ها در مطالب و لحن كلام، پرخاشگرند و با آگاهى از قدرت برتر خود و مأموريت به دقت طراحى شده -كه بايد «مليان»ها را به تسليم بدون قيد و شرط متقاعد كنند- غيرقابل انعطاف هستند. آنها به اين گفت‏وشنود، تسلط دارند و با توجه به توانايى‏هاى خود، حالت تهاجمى دارند و اعتراض «مليان»ها را با اعلام «منافع شخصى» و «عملى بودن» به هيچ نمى‏پذيرند.

«مليان» ها عقب مانده، مردد از اظهار قابيت‏هاى خود، در عوض به «عدالت» و «انصاف» و به آگاهى از منفعت متقابل، متوسل مى‏شوند. بنابراين، ارتباطات سياست قدرت، به طور جدايى‏ناپذيرى به ارتباطات توانايى‏ها و منافع، متصل است. دسته نخست يعنى «آتنى‏ها» به سرعت به قدرت نظامى خردكننده خود اشاره مى‏كنند، در حالى كه «مليان‏ها» اشاره ضعيفى به اتحاد بالقوه با «اسپارت»ها دارند. در حالى كه «آتنى‏ها» ادعا مى‏كنند كه تسليم شدن «مليان»ها براى هر دو طرف مفيد خواهد بود. «مليان»ها از اين منطق گيج شده و در عوض، پيشنهاد مى‏كنند كه برقرارى صلح ممكن است براى هر دو طرف مفيدتر باشد. در گفت‏وگوى «مليان»ها، هيچ كدام از دو طرف، يعنى «آتنى‏ها» و «مليان»ها در گفتمان‏هاى خود، به اندازه كافى ترغيب‏كننده نيستند تا طرف مقابل را از عملى ساختن تصميم‏هاى از قبل اتخاذ شده، منصرف سازند. درگيرى به نظر اجتناب‏ناپذير مى‏آيد و مدت كوتاهى بعد از اين تبادل، روى مى‏دهد. امروزه تهيه دستور جلسه مذاكرات به عنوان يكى از منابع اصلى قدرت در نظام جديد بين‏المللى، شناخته شده‏است.

هركسى درمثال‏هاى فعلى از معضلات مشابه در ارتباطات سياست قدرت، شاهد اختلاف كم‏رنگ و گسترده‏اى است كه در روابط ابرقدرت‏ها با دنياى درحال توسعه وجود دارد. البته بدون اين كه از روابط پرخاشگرانه متداول نامى برده شود، اين روند از زمان پايان جنگ سرد و ازبين رفتن اتحاد جماهير شوروى تغييرى نكرده‏است. امروزه ايالات متحده درنقش «آتنى»هاى جديد، ظاهر شده‏است ودنياى درحال توسعه نمايانگر منفر دين و مجموعه‏اى از «مليان»ها است. ايالات متحده در روابط خود با دنياى در حال توسعه مانند قدرت‏هاى بزرگ قرن نوزدهم، براى تهيه دستور جلسه اصرار مى‏ورزد و از موقعيت كشورى كه برترى آن مشهود است، اقدام مى‏نمايد. ايالات متحده از اصرار خود منصرف نمى‏شود، جهان درحال توسعه براى منافع خويش اين دستور جلسه را مى‏پذيرد. بنابراين، چنين به نظر مى‏رسد كه ايالات متحده به حالت خودخواهانه‏اى مى‏پندارد كه مى‏تواند جهان سوم را بهتر از خود آنها كند.

درهيچ زمان ديگرى به غير از زمان اوج جنگ سرد، جهان سوم با جزيره مليان، قابل مقايسه نبود. اقتصاد و تسليحات نظامى، فقط دو نيروى اعمال فشار بودند. همچنان كه فيلسوف و جامعه‏شناس «ژاك الول» اشاره كرد. ايالات متحده در آن زمان به مثابه رهبر حركت‏هاى مردم سالانه به ارزش تبليغات براى مقاصد ارتباطات سياست قدرت پى برد.(2) ديگران دريافته‏اند كه نخستين اهداف سياست خارجى ايالات متحده در دوران بعد از جنگ جهانى دوم، جلوگيرى از رشد حكومت‏هاى سوسياليستى و ادغام جهان در اقتصاد سرمايه‏دارى بود كه تحت تسلط آمريكا قرارداشت. حال، درپايان جنگ سرد يا آمريكاى پيروز، متحدين بى‏ميل خود، پاداش خواهدداد يا به فتح حاميان خود خواهد پرداخت؟ نه خير. چنين به نظر مى‏رسد كه شق دوم از آن جايى كه «منافع اساسى» را تأمين نمى‏كنند، مورد توجه نخواهدبود، بلكه مورد جديد، در دستور جلسه تحميلى قرار گرفته‏است. اين مورد بسيار مشهود، درحال حاضر نقش قهرمانانه ايالات متحده درگسترش مردم سالارى، خصوصى‏سازى و غيره است.

به طور خلاصه، نظام سياسى و بين‏المللى همچنان تحت تسلط حكومت‏هاى جاه‏طلب با سياست‏هاى خارجى كه اولويت نخستين را به منافع ملى خودخواهانه اختصاص داده‏اند، ادامه مى‏يابد. درهمين حال، در خارج ازنظام رسمى حكومت، عاملين فراملى چون شركت‏هاى چندمليتى و گروههاى داراى منافع، به عاملين مهم جهانى در عرصه‏هاى سياسى، اقتصادى، و سياست‏هاى فرهنگى تبديل شده‏اند. در طول چند دهه گذشته، تعداد زاويه افزايش عاملين قدرتمند ملى و فراملى رسانه‏ها و همچنين سازمان‏هاى غيردولتى در زمينه‏هاى صنعت فرهنگى، حقوق بشر، محيطزيست و امثالهم، راهبرى و هدايت سياست خارجى را بسيار پيچيده‏تر كرده‏اند.

چيزى كه باعث وجه تمايز سياست بين‏المللى در اواخر قرن بيستم از قرن نوزدهم مى‏شود، اين است كه زمينه مورد نزاع از جغرافيا و مظاهر مادى به مسائل فرهنگى و اجتماعى- اقتصادى، تغيير جهت‏داده است. با بررسى تعامل متقابل عاملان دولتى، همچنين رسانه‏ها و فرامليتى‏هاى معاصر، ما مشاهده مى‏كنيم كه رابطه بين ارتباطات و سياست يا ارتباطات جهانى درحوادث اواخر قرن نوزدهم به ويژه در زمانى كه قدرت‏هاى اروپايى به طور عميق‏ترى وارد آسيا، آمريكاى لاتين و آفريقا شدند، ريشه دارد. واردشدن قدرت‏هاى بزرگ به درون آفريقا درنيمه دوم قرن نوزدهم، آزمايشگاه بى‏نظيرى را براى مطالعه اختلاط ارتباطات و سياست بين‏المللى فراهم مى‏كند. درهيچ كجا، روند ارتباطات بين‏المللى و سركردگى اروپاييان به وسيله سياست‏هاى بلژيك و اتفاقات غريبى كه به وسيله خود پادشاه بلژيك روى داده، نمى‏تواند روشنگر چيزى باشد كه «جوزف كنراد» آن را «قلب تاريكى» لقب داده‏است يعنى كنگوى آفريقا.

كنگو: ريشه‏هاى استعمارى‏

تمايل مردى براى سرزمين و قدرت، آن قدر قوى بود كه او از هيچ انديشه‏اى در مورد اعمال بى‏رحمى فروگذارى نكرد. پادشاه بلژيك «لئوپولد» دوم براى مدت 23 سال كنگو را نابود كرد. خرابى‏اى كه به صورت صف مشخصه اين مستعمره درآمد، به قدرى وسيع بود كه به سختى كسى مى‏تواند باوركند كه مكرراً به اين قضيه درتاريخ، بى‏اعتنايى و بى‏توجهى شده‏است. درواقع، گزارش «هاش چيلد» با عنوان «روح شاه لئوپوله»، وحشت و قهرمان بازى درمستعمره آفريقا را نشان مى‏دهد كه استعمار كنگو چنان بى‏رحمانه بود كه افراد بومى كشته شده دراين مستعمره بيشتر از قربانيان كوره‏هاى آدم‏سوزى نازى‏ها بودند. در طول دوران زمامدارى «لئو پولد» و پس از آن ده ميليون نفر ازطبيعت اين زمين كاسته شد.(3) اين نخستين افتضاح بين‏المللى شرارت، در قرن تلگراف و دوربين بود. (4) پس چرا اين چنين، كم درباره اين دوران دردناك، گفته شده‏است؟ شگرد «لئوپولد» در تبليغات و افزايش مال و منال و ثروت خصوصى بايد به عنوان علت راز ماندگارى درموفقيت او، براى پنهان‏كارى شناخته شود. به علاوه، جهان‏خوارى امپرياليسم، عمل پذيرفته شده‏اى درميان ملل توسعه‏يافته بود و حتى شايد براى شكوفايى اقتصادى كشورهاى كوچك‏تر نظير بلژيك، براى رقابت با قدرت‏هاى بزرگتر اروپايى، كه قبلا قسمت اعظم جهان را تسخير كرده‏بودند. توسعه مرزهايشان، عملى ضرورى بود. درنهايت، آلت دست قراردادن رسانه‏ها توسط «لئوپولد»و تلاش براى از بين بردن مدارك شرارت‏هاى صورت گرفته به دست رژيم او، كشف حقيقت را همواره درباره كنگوى بلژيك بسيار مشكل ساخت.(5) ارتباطات بين‏المللى، نقشى كليدى درموفقيت 23 ساله «لئوپولد» و درنهايت درمرگ طولانى و فراتر از موعد او بازى كرد.

ازهمان سال‏هاى اوليه «لئوپولد» شيفته زمين بود و همواره آرزو مى‏كرد كه بتواند زمينى بيشتر از آنچه كه در درون مرزهاى بلژيك محصور است، به دست آورد. او علاقه‏اى به ملت كوچك نداشت. او يك بار گفت: «كشور كوچك، جمعيت كم» با ديدن ثروتى كه كشورهايى چون فرانسه، اسپانيا و انگلستان از مستعمرات خود به دست مى‏آورند، لئوپولد دريافت كه براى سرزمين‏هاى بيشترى را در خارج تصاحب كند. تا بتواند قدرت و نفوذ مورد علاقه خود را به دست آورد. متأسفانه، دولت و مردم بلژيك به جهان خوارگى، علاقه‏اى نداشتند. عوامل قابل لمسى چون كمبود ناوگان تجارى يا نيروى دريايى كه به نظر پادشاه بسيار جزيى بودند، آنها را از اين كار بازداشته‏بود. «لئوپولد» كه با جاه‏طلبى خود، براى اداره يك سرزمين جايى كه او با دخالت مجلس روبه رو نشود، تحريك شده‏بود. دريافت كه مجبور است، دليل واقعى اين گسترش را كه منافع شخصى او بود، پنهان ساخته و ظاهر قضيه را چنان عنوان نمايد كه براى مردم و مهمتر از همه، حاميان مالى او جذاب باشد. درماه سپتامبر 1876، او كاوشگران، جغرافيدانان، افراد بشردوست، مسئولان بازرگانى و مردان نظامى را تحت لواى «همايش جغرافيايى» دربروكسل گردهم آورد. او دراين همايش، درباره مهار تجارت برده، توسعه اخلاق و پيشرفت علوم صحبت كرد و سخنى از سود نياورد. (8) با استفاده از فوايد روابط عمومى خوب، «لئوپولد» تمامى شركت‏كنندگان را با ظاهرى خير و علاقه واقعى براى كاووش در آفريقا خرسند كرد. به نظر مى‏رسد كه هيچ كس به او شك نكرده كه قادر است زمين و مردم آفريقا را تا اين حد گسترده، استثمار كند. «هنرى مورتون استانلى» نيز كه توسط «لئوپولد» براى تهيه طرح و به چنگ آوردن كنگو، استخدام شده بود، يكى از بزرگترين بازيگران كلمات بود و مى‏دانست كه چگونه خود و دستاوردهايش را مهيج‏تر و بالاتر از حد واقعى، عرضه دارد.(9) چنين به نظر مى‏رسد كه در كتاب‏هاى «هاش چيلد» در مورد گفته‏ها و سخنرانى‏هاى «استانلى» قدرى اغراق شده است. با اين حال، «استانلى» مى‏دانست كه چگونه خود را مهم جلوه داده و همواره در معرض ديد عموم باشد. او داراى احساس درستى در مورد موضوعات مورد علاقه خوانندگان بود و با اين كه آن دوران، زمان قبل از الكترونيك بود ولى كتاب‏هاى «استانلى» به وسيله رسانه‏هاى چندگانه منتشر مى‏شد. نحوه‏اى كه او براى شاخ و برگ دادن به ماجراهايش، از جمله سفر از ميان كنگو، به كار مى‏برد، به مقدار زيادى در يافتن سرزمين‏هايى كه مدعى اروپايى نداشت و كسب كمك‏هاى پولى لازم براى پرداخت قيمت زمين، به «لئوپولد» يارى رساند. «استانلى» در نطقى اعلام داشت كه: هدف شاه، يافتن زنجيره‏اى از نقاط يا مكان‏هاى خاصى است كه مكانى مهمان‏نوازانه و علمى باشد كه به مسافرين، خدمات اطلاع‏رسانى و كمك ارايه نمايد و در نهايت با نفوذ بشردوستانه آنها، از لغو تجارت برده مطمئن شود.(10) اين هدف، به دور از حقيقت بود، اما با اعلام آن در معرض افكار عمومى، به عنوان سندى از بخشندگى و عطوفت «لئوپولد» جلوه مى‏كرد. ديگر كسى نمى‏تواند درباره شم رسانه‏اى «استانلى» و پادشاه بلژيك ترديد به خود راه دهد. آنها مى‏دانستند براى رسيدن به هدف مورد نظرشان، چه بگويند و مهم‏تر از همه، اين كه مطلب آنها، چگونه شنيده شود.

بايد به اين نكته در اينجا اشاره كرد كه روزنامه‏هاى اروپايى، تمايل داشتند كه به نقش كاوشگران آفريقا، شكوه و جلال بدهند. اين به «لئوپولد» كمك مى‏كرد و هيأت‏هاى اعزامى، او را مفيد و پرهيجان نشان مى‏داد. روزنامه‏ها، نه تنها داستان‏هاى جالب، غالباً غيرواقعى، از كارهاى سبعانه آفريقاييان مى‏گفتند. همچنين به صنعتگران اروپايى كه تشنه موادخام بودند، اطلاعاتى در مورد امكان وجود موادخام، در آنجا مى‏دادند. در اروپايى كه به وسيله تلگراف در هم تنيده شده بود، وجود جلسات سخنرانى و روزنامه‏هاى كثيرالانتشار، كاوشگران آفريقا را تبديل به چهره‏هاى مشهود و درجه يك بين‏المللى كرد. شهرت آنها، مانند ورزشكاران قهرمان و ستارگان سينمايى امروز، فراتر از مرزها رفت.(11)

به طور مشابهى، رسانه‏هاى آمريكا نيز نقش كوچكى در دادن شكوه و جلال به كاوش‏هاى «استانلى» و در نهايت استعمار كنگو نداشتند. با عنايت به محبوبيت داستان‏هاى «استانلى»، «جيمز گوردون بنتو ناشر «نيويورك هواله» در سال 1869 بنا به گفته «استانلى» اين كاوشگر را به پاريس دعوت كرد و ظاهراً در آنجا او را مأمور يافتن «ديوليونگستون» كرد كه در سال 1866 در حين يك سفر اعزامى به آفريقا، ناپديد شده بود. «بنت» از وسوسه‏انگيز بودن كاوش در چنين كشورهاى ناآشنا، آگاه بود. يعنى از محملى كه داستان‏هايى از موجودات بزرگ پشمالو، كه زنان را دزديده و به منظورهايى كه گفتن آنها شرم‏آور است، به آشيانه جنگلى خود مى‏بردند.(12) به علاوه، گرچه به نظر مى‏رسيد كه ايالات متحده به مسايل اروپا، علاقه‏اى ندارد ولى رهبران پرقدرت رسانه‏ها، خود را از اين ماجراها كنار نكشيدند. داستان «استانلى» فروش خوبى داشت. بنابراين براى «بنت» مفيد بود، زيرا نه تنها او، تعداد نسخ روزنامه را افزايش داد، بلكه طريق انتخاب نام‏هايى كه «استانلى» براى كشفيات خود برمى‏گزيد، شخصيت كسب كرد. اين اسامى عبارتند از: نام‏هايى چون «كوه گوردون- بنت» يا «رودخانه گوردون- بنت»(13). در زيركى پادشاه بلژيك در كنترل رسانه‏ها و روابط عمومى، در جهت منابع خود او، هيچ ترديدى وجود ندارد و حتى در جهت استفاده خلاف (نادرست). تحسين‏برانگيز است. نه تنها او قادر بود كه روزنامه‏ها را آلت دست قرار دهد تا آنها از استثمار او تعريف كنند، بلكه او، قادر بود كه براى اعمال خود، كمك مالى هم بگيرد! لواى يك گروه نجات، «لئوپولد»،«استانلى» را مأمور كرد تا به يك كشور مجاور كنگو رفته و يك فرماندار انگليسى يعنى «امين پاشا» را كه در محاصره بنيادگرايان مسلمان بود، نجات دهد. روزنامه «تايمز» نوشت: اين يك سفر كوتاه خطرناك، نشانه لطف براى نجات «امين پاشا» است، كه به وسيله قبايل وحشى و دشمن، محاصره شده و خارج از دسترس و بى‏ارتباط با منابع تمدن است(14) «لئوپولد» به «استانلى» دستور داد ت با انتخاب مسير طولانى، از داخل قاره عبور كرده و در مسير نجات فرماندار، كاوش بيشترى در مورد جنگل بارانى «آيتورى» انجام دهد. بنابراين، او قادر بود در مورد سرزمين‏هايى كه هنوز كشف نشده، توضيح بدهد و اين مأموريت به خرج ديگران صورت گرفته بود. «هزينه مالى اين سفر پرمخاطره از منابع گوناگونى از انجمن جغرافيايى سلطنتى گرفته تا تجار علاقه‏مند انگليسى به شايعات «امين» درباره 600هزار پاوند عاج مخفى شده، تا صاحبان مطبوعات كه مى‏دانستند سفرجديد «استانلى» باعث فروش روزنامه‏ها خواهد شد، تأمين گردد.(15) اين دستاورد بسيار بزرگ، نه تنها براى «لئوپولد» مفيد بود، بلكه براى «استانلى» نيز مفيد بود كه توانست دو جلد يعنى دو هزار صفحه پرفروش ديگر را فراهم سازد.(16)

با استفاده از قدرت عظيم روابط عمومى تاج و تخت(17)، شاه «لئوپولد» دوم، سرانجام توانست، كنترل كامل سرزمينى را كه آرزو داشت. به دست بياورد. او حق انحصارى تجارت و در نهايت شناسايى مستعمره خود، به وسيله قدرت‏هاى بزرگ چون ايالات متحده، فرانسه، انگلستان و آلمان را كسب كرد. او «استانلى» را براى تهيه قراردادها با رؤساى بومى، به كنگو فرستاد. با اطلاع از اين مسئله كه اطلاعات اين رؤسا درباره نظام قانونى غرب در بهترين شرايط ممكن بسيار اندك است، او به «استانلى» فرمان داد تا اين قراردادها را «هرچه خلاصه‏تر و در چند ماده كه آنها همه چيز را به او واگذار كند»،(18) تهيه نمايد. اين مانور، همانند اكثر تاكتيك‏هاى متقلبانه او در طول بيست و سه سال حكمرانى بر كنگو، همان‏گونه كه طراحى كرده بود، مؤثر واقع شد متن‏ها مختلف بودند، اما بعضى از اين قراردادها، زمانى به شاه، انحصار تجارت را داد كه او تأكيد مى‏كرد. او مصمم بود تا آفريقا را به روى تجارت آزاد باز كند، از اين رو، سؤال‏كنندگان اروپايى و آمريكايى را آرام كرد. مهمتر از همه، اين كه اين رؤسا، تقريبا بدون دريافت چيزى، زمين‏هاى خود را به «لئوپولد» واگذار كردند.(19)

«لئوپولد» براى كسب شناسايى ديپلماتيك براى مستعمره يك نفره(20) خود، اختياج داشت كه حداقل يكى از ابرقدرت‏ها به عنوان الگو پيش قدم شود. بنابراين، توسل به ارتباطات بين‏المللى به نظر وى، امرى ضرورى مى‏آمد. براى اين منظور، او يارى «هنرى شلتون‏ش فورد» را در نظر گرفت. او كه يك آمريكايى ساكن بلژيك و اقبالش در حال افول بود، با درماندگى، دست تمنا به سوى دربار بلژيك دراز مى‏كرد.(21) سن فورد، رئيس‏جمهور وقت آمريكا، «چستر آرتور» را مجاب كرد تا به تقاضاى «لئوپولد» جواب مثبت دهد.

به هر حال، در اين شرايط سخت و بحرانى، پادشاه بلژيك، «سن فورد» و «آرتور» را با تحريف ماهيت واقع قراردادهايش با رؤساى كنگو، آلت دست قرار داد. با اطلاع از فوايد تبليغات در سطح بين‏المللى و همچنين در سطح محلى، او به طور قابل توجهى، اهداف خود را درهم بافت. به علاوه «لئوپولد» درنامه‏اش به رئيس‏جمهور «آرتور» قول داد كه شهروندان آمريكايى آزاد خواهند بود تا در كنگو زمين خريدارى كنند و كالاهاى آمريكايى در آنجا، از عوارض گمركى معاف خواهند بود. در حمايت از اين وعده‏ها، «سن فورد» يك نمونه از قراردادهاى «لئوپولد» با يكى از رؤساى كنگو را به همراه داشت. اين نسخه به هرحال، دربروكسل تغييرداده شده از اجازه انحصار تجارت به «لئوپولد» درآن، حذف شده بود. (22)

شگردهاى «لئوپولد» درروابط عمومى، به او اجازه داد تقريبا همه را حداقل براى مدتى، مجاب كند. كه اهداف او، مخلصانه و حتى بشردوستانه بوده و در حقيقت استعمارى كنگو، براى ملت‏هاى ديگر به علاوه ملت او، مفيد خواهد بود.

آزمون واقعى مهارت‏هاى «لئوپولد» به عنوان سياستمدار و آلت دست قراردهنده افكار عمومى به هر حال، از زمانى آغاز شد كه ديداركنندگان از كنگو، شاهد شرارت‏هايى شدند كه عليه مردم محلى به كار مى‏رفت. براى افرادى چون «جورج واشنگتن» و «ويليام» كاملاً روشن شد كه رژيم «لئوپولد» نه تنها مردم بومى را به بردگى مى‏كشيد، بلكه نسبت به آنها قساوت به خرج داده و حتى درسطح وسيعى، دست به كشتار آنها مى‏زد. علاقه اصلى «ويليام» مسأله حقوق بشر بود و مطالب او، اولين نوشته‏هاى جامع واتهامات منظمى است كه به وسيله يك نفر عليه رژيم استعمارگر «لئوپولد» نوشته مى‏شود (23) و درحين سفر خود ازكنگو، موارد فراوانى را يافت كه مى‏شد موردحمله قرارداد. تجار سفيد و مقامات دولتى، زنان آفريقايى را مى‏دزديدند و از آنها به عنوان زن خود، استفاده مى‏كردند. آنها به دهقانان شليك مى‏كردند، گاهى براى تصاحب زن‏ها و بعضى براى مرعوب نمودن مردم براى كار اجبارى و گاه براى ورزش (24) وقتى جريده آمريكايى «نيويورك هرالد» كه «استانلى» را به آفريقا فرستاده بود، ستون كاملى را تحت نام «دولت يك حكومت آزاد آفريقايى به وسيله يك شهروند آمريكايى وحشيانه خوانده مى‏شود، تقاضاى تحقيق به «ويليام» داد. (25) اتهامات عليه رژيم استعمارگر توسط مطبوعات آمريكايى، مورد شناسايى بيشترى قرارگرفت.

گرچه اتهامات «ويليامز» عليه «لئوپولد» در روزنامه‏هاى داخلى آمريكا و خارج به چاپ رسيد ولى «لئوپولد» توانست حتى تندى اين گزارشات دست اول از قساوت خود را خنثى سازد. او عادت داشت كه با جمله شخصى به «ويليامز» او را بى‏اعتبار سازد و از او با نام‏هاى «سرهنگ قلابى» و يك سياه نامتعادل، نام مى‏برد (26) و به مقايسه اعمال خود دركنگو، با آنچه كه در دوران استعمار امريكا رخ داده بود. مى‏پرداخت.

گرچه بوميان كنگو همراه به عدالت واقعى دست نيافتند، سرخ پوستان آمريكا نيز به آن دست نيافتند. (27)

علاوه بر آن، نامه سرگشاده «ويليامز» كه نام اتهامات او، عليه «لئوپولد» بود به وسيله يك روزنامه آمريكايى كه قبلا تحقيقات او را ستايش كرده بود يعنى روزنامه نيويورك هالد، مورد حمله قرارگرفت. (28)

شايد به علت تبعيض نژادى يا به علت تأثير «لئوپولد» درخنثى كردن شدت اتهامات «ويليامز» به وسيله حامى مالى خود يعنى «كويز. پ. هانتينگتون» به علت بى‏انصافى كامل نسبت به پادشاه كسى كه نگران بهترين رفاه بوميان آن كشور است. (29) - مورد انتقاد قرارگرفت. به علاوه روزنامه آمريكايى «استانلى» را كه نامه سرگشاده «ويليامز» را يك اقدام عمدى باج خواهى (30) ناميده بود. نقل قول كرد.گرچه مبارزه او مى‏توانست درنشان دادن نقض حقوق بشر توسط رژيم «لئوپولد» مهم باشد. ولى به طور كلى مورد بى‏اعتنايى قرارگرفت و حقير خوانده شد يا رد گرديد. تا امروز «ويليامز» براى مبارزه‏اش درراه آزادى كنگو، اعتبارى كسب نكرده است. بنابراين، اهميت نقش آمريكايى‏هاى آفريقايى درمبارزه براى حقوق بشر مى‏تواند تا پايان قرن نوزدهم رديابى شود. اتهامات «ويليامز» درنوع خود اولين اتهامات عليه كنگو و به عكس اثر افراد ديگر تا قبل از آن دوران هدف او كسب اهميت براى خود، دستيابى به ثروت، يا شهرت نبود. اهداف او والا بودند ولى به وسيله مطبوعات آمريكا و اعمال حيله‏گرانه «لئوپولدى» به او بى‏احترامى مى‏شد.

«لئوپولد» درطول حكمرانى خود، نه تنها از رسانه‏ها براى حمله متقابل به كسانى كه شاهد وضعيت واقع كنگو بودند، استفاده كرد بلكه براى تقويت حمايت مداوم، درنيمه راه و دورانى كه او تحت نظر بود نيز بهره‏بردارى كرد. او يك بار به يك گزارشگر آمريكايى گفت كه درارتباط با نژادى كه براى هزاران سال آدم خوار بوده، لازم است از روش‏هايى استفاده كرد كه تنبلى آنان را تكان داده، تا آنان وادار به درك تقدس كار گردند. (31) تعداد كمى از خوانندگان اين داستان مى‏دانند كه «روش‏هاى» او شامل سربريدن، قطع عضو، تحميل گرسنگى و قتل همراه شكنجه با تيراندازى و شلاق زدن بود.

بازديدكنندگان ديگرى ازكنگو، چون «ويليام شپرد» و «جوزف كنراد» نكات بيشترى از اعمال فشار به عموم و اعمال ظالمانه آنها را، آشكار كردند. يك روزنامه نگار انگليسى داستانى درباره رئيس ايستگاهى نوشت كه برطبق گزارش او سر انسان‏هايى را كه كشته بود يا كشته شده بودند، جمع‏آورى مى‏كرد. اين داستان درمجله «نچرى مگزين» و بعد «ستردى ريوريو» به چاپ رسيد. مقاله توضيح داده، «زنان و بچه‏هاى زيادى ربوده شده و تعداد بيست و يك سر به وسيله «كاپيتان رم» براى تزيين اطراف باغچه گل در مقابل خانه استفاده شده‏اند. (32) به هرحال، پادشاه قادر به كه تقريبا به سرعت با اين اتهامات، با همان تاكتيك‏هايى كه قبلاً بحث شد، به مقابله برخيزد.

ورود «ادموند دن مورل» به صحنه، به هرحال، روند تاريخ را به طور قابل ملاحظه‏اى تغيير داد.«مورل» به عنوان مأمور شركت حمل و نقل دريايى «الدردمپستر» كه مقادير متنابهى علاج و لاستيك اوكنگو به «آنتورب» حمل مى‏كرد. مدارك ثبت شده شركت را مطالعه كرد و به دقت آنچه را كه در بارانداز، مى‏گذشت.

تحت نظر گرفت و به وجود برده‏دارى پى برد(33) با اين قدرت تشخيص عالى،پادشاه،لئوپولد» دشمنى قومى پيدا كرده بود.(34) «مورل» همانند «لئوپولد» درانتقال پيام‏ها و مقاصد خود با استفاده از تمامى ابعاد رسانه‏ها بسيار ماهر بود و اين تنها وجه اشتراك اين دو نفر بود. درحالى كه «لئوپولد» از طريق روزنامه‏ها و جزوات كوچك از بهره‏كشى‏هى خود دفاع مى‏كرد، «مورل» با استفاده از همان رسانه‏ها درسطح وسيعى به او حمله كرد و خود را به بزرگترين روزنامه‏نگار محقق انگليسى زمان خود مبدل ساخت.(35) او سه كتاب كامل قسمت‏هايى از دو كتاب ديگر. صدها مقاله، تقريباً براى اكثر روزنامه‏هاى انگليسى به اضافه مقالات زيادى براى روزنامه‏ها درفرانسه و بلژيك، صدها نامه براى سردبيران و چندين دوجين جزوه تهيه كرد. (36) توانايى «مورل» دررساندن پيام‏هاى خود به معرض افكار عمومى، او را از مبلغين مذهبى كه قبل از او شاهد اين شرارت‏ها دركنگو بودند، متفاوت مى‏كرد. چون اين افراد «مقدار اندكى شم رسانه‏اى و نفوذ سياسى داشتند.» (37) نتوانستند تأثيرى درايجاد تغييرات داشته باشند. به هرحال، «مورل» از طريق موقعيت خود در «الدر دمپستر» به واقعيات و آمار مربوط به سازمان اجرايى كنگو دسترسى داشت و اينها مداركى غيرقابل بحث عليه «لئوپولد» بودند.

به اضافه، گزارشات «مورل» از اعمال وحشت‏انگيزى كه به وسيله مأموران «لئوپولد» صورت گرفته بود، يا مهارت او دراستفاده از عكاسى، حالت غم‏انگيزى مى‏يافت. دريك حركت اعتراض آميز، كه به او ترتيب داده بود، مى‏خواست يك نمايش اسلايد كه شامل 60 عكس واضح از زندگى تحت اداره حكومت «لئوپولد» بود، نشان دهد، كه نيم دوجين آنها، آفريقايى‏هايى نشان مى‏داد كه دست‏شان بريده شده بود. عاقبت اين تصاوير در گردهمايى‏ها و مطبوعات توسط ميليون‏ها نفر ديده شد و مداركى را پيش‏رو گذاشت كه هيچ تبليغاتى نمى‏توانست آنها را تكذيب كند.(38) او همچنين قادر بود با دادن اطلاعاتى به همكاران روزنامه‏نگار خود، درباره بى‏رحمى‏هاى كنگو، به آنان انگيزه بدهد. وقتى كه خبرنگار مشهور آمريكايى «ريچارد هاردينگ ديويس» به وسيله مجله كوير، به آفريقا فرستاده شد. او آخرين دستاوردهاى «مورل» را در اختيار داشت و آنها را در نوشته‏هاى خود منعكس كرد. (39)

«راجر كاسمنت» يك مسافر ديگر به كنگو، متحد اصلى «مورل» در مبارزه براى به سقوط كشاندن «لئوپولد» شد. او جذب شاه نشده بود. (40) زيرا او قبلا وضعيت واقعى مستعمره را ديده بود. او، كار اجبارى و رفتار بى‏رحمانه با كارگران را كه هيچ گونه حق‏الزحمه‏اى دريافت نمى‏كردند را مشاهده كرده بود. او در دفتر خاطرات خود نوشت: «اين را تجارت ناميدن، بزرگترين دروغ است». (41) با تشويق‏هاى «كاسمنت»، «مورل» انجمن اصلاحات، كنگو را تشكيل داد. سازمانى كه فقط در نام شبيه انجمن بين‏المللى آفريقا بود كه تحت نظارت «لئوپولد» قرار داشت. «مورل» بار ديگر، مهارت‏هاى روابط عمومى را به خدمت گرفت تا به مردم ثروتمند و با قدرت بقبولاند، كه حمايت مالى آنها به نفع خود آنهاست و آنان را ترغيب نمايد كه از نيت او پشتيبانى كنند. براى ماههاى متوالى روى جلد نشريه ادوارى انجمن اصلاحات كنگو، تصوير تمام صفحه‏اى از حاميان مهم چون لرد، كنت، نماينده مجلس يا حاكم سبيل‏دار مستعمرات را به چاپ مى‏رساند.(42)

متاسفانه هنوز موانع زيادى بر سر راه وجود داشت كه بايد برطرف مى‏شد. «لئوپولد» مرتبا به وسيله روزنامه‏هاى بلژيكى كه داراى منافعى در كنگو بودند، حمايت مى‏شد و آنها، بنابراين به نفع او گزارشات تحريف شده، به چاپ مى‏رساندند.

«لاتريبيون كنگويز» نوشت: مردمى را كه «كاسنت» بدون دست ديده بود، بيچاره‏هايى بودند كه از سرطان دست رنج مى‏بردند و بنابراين به يك عمل ساده جراحى، دست آنها مى‏بايد قطع مى‏شد. (43) در يك اقدام ديگر براى كم كردن جذابيت يافته‏هاى «كاسنت»، «لئوپولد» با اعزام «يك دستيار با يك ماموريت مخفى به آفريقاى بريتانيا، براى جست و جوى سوء استفاده‏هايى كه هم سطح يافته‏هاى «كاسنت» در كنگو باشد، رسانه‏ها را آلت دست خود قرار داد. (44) او مطمئن شد كه اين گونه مقاله‏ها مرتبا در مطبوعات چاپ شود، تا اين كه، او در نقطه كانونى حملات قرار نگيرد.

«لئوپولد» همچنين طرفدارانى در ايالات متحده داشت، كه بر نوع مطرح شدن كنگو در مطبوعات اثر مى‏گذاشتند. يكى از اين افراد كه در مسايل تبليغاتى فعاليت نيز داشت «هنرى.ا.كووالسكى» نام داشت. او وكيل دعاوى بود و بيش از آن كه بتواند به «لئوپولد» يارى برساند، به او صدمه زد. گرچه او ابتدا با تمايل بسيار و لذت بردن از احترامات سلطنتى و درآمد فراوان در اين مبارزه قدم گذاشت، ولى وقتى كه «لئوپولد» از حمايت او دست برداشت، «كووالسكى» در مصاحبه با «نيويورك آمريكن» اقدام پادشاه بلژيك براى تحت تاثير قرار دادن كنگره امريكا را فاش كرد.

اقدام حيرت‏آور شاه «لئوپولد» براى تحت تاثير قرار دادن كنگره فاش شد. متن كامل موافقت‏نامه بين «لئوپولد» شاه بلژيك و نماينده حقوق‏بگير او در واشنگتن، منتشر شد. (45) مقاله باعث ترغيب چاپ يك سرى مقالات ديگر در همان روزنامه شد كه كلا شانس هرگونه رهايى «لئوپولد» از اين شرايط دشوار را از بين برد. تصاوير «مورل» از دست‏هاى قطع شده به چاپ رسيدند و اتهامات، افتضاح‏آميز بودند و شايد حتى بيشتر.

زيرا براى حيرت‏آور كردن اين داستان‏ها نياز به هيچ گونه اغراقى نبود. اين خود نيز يك نوع آلت دست قرار دادن رسانه‏ها بود، كه مى‏توانست به مرگ «لئوپولد» كمك كند.

عاقبت، «مورل»، «كاسنت» و حاميان آنان، آن قدر به «لئوپولد» فشار وارد آوردند كه او مى‏دانست بايد كنگو را از حالت ملك شخصى خود در بياورد. معامله‏اى مورد توافق قرار گرفت و اختيار مستعمره به بلژيك واگذار شد. به هر حال، پايان امپراتورى يك نفره پادشاه به اين راه مخرب، خاتمه نداد. «لئوپولد» كه به دور بودن خود از اين مسايل خلاف، مصر بود، دستور به آتش كشيدن بايگانى حكومت را داد و طى هشت روز اكثر مدارك مربوط به كنگو در آسمان بروكسل به خاكستر و دود تبديل شد. (46) بنابراين، مشاهده مى‏شود كه استادى تمام عيار او در روابط عمومى، آلت دست درآوردن رسانه‏ها نه تنها در روند تاريخ اثر گذاشت و ادامه بى‏رحمى، او را براى مدت بيست و سه سال ميسر ساخت، بلكه بر نوع نگرش امروزه تاريخ اثر گذاشت. با نابود كردن تمامى مداركى كه در اختيار او بود و تحريف واقعيات در طول فرمانروايى‏اش، «لئوپولد» يكى از مخرب‏ترين حوادث تاريخ بشر را كه در ابهام و بى‏توجهى كامل ماند، به وجود آورد.

تجددگرايى: نمونه‏اى از غرب‏گرى‏

در مطالعه تجاوز به كنگو توسط شاه «لئوپولد»، ما نمى‏توانيم به موضوعات بزرگترى كه در كل طول روند استعمارگرايى اروپايى‏ها و در حقيقت، استثمار اروپائيان از سرزمين و مردم خارج وجود داشته، بدون توجه باشيم. روند درگيرى اروپائيان در آفريقا و به ويژه به هم آميختن فرهنگ، رسانه‏ها و حقوق بشر، به مدت يك قرن و تا پايان جنگ جهانى دوم و آغاز حركت‏هاى استقلال‏طلبانه، روندى مداوم بود. در حقيقت، موضوعات ارتباطات بين‏المللى، حقوق بشر و امپرياليسم، علت اصلى بسيارى از حركت‏هاى استقلال‏طلبانه در شمال آفريقا و به ويژه در الجزاير، يعنى جايى كه استعمار فرانسه در مقابل روند استعمار مركزى و جنوبى دخالت نيروهاى ديگر اروپايى و از جمله پرتغالى‏ها و انگليسى‏ها منجر به تنش‏هاى نژادى نظير آپارتايد گرديده بود. دخالت اروپايى‏ها در آفريقا در روند غرب‏گرايى و تجددگرايى مشخص شد. البته اين جريانات قديمى از زمانى كه قدرت‏هاى اروپايى براى منابع و زمين به خارج روى آوردند، استعمارگرايى جزو توليدات جنبى و مهم اين روند بوده است.

داستان مستعمره شدن كنگو توسط پادشاه «لئوپولد» مسايل عمده‏اى را در رابطه با تلاش‏هاى اروپائيان براى غربى كردن قاره آفريقا پيش مى‏آورد. كشف دماغه اميدنيك، نخستين كانال به سرزمين‏هاى ناشناخته توسط كاوشگران اروپايى را فراهم كرده و اين گسترش را، براى كسانى كه تا آن موقع، بر اثر گسترش «بيابان صحرا» متوقف شده بودند، ميسر ساخت. وقتى «واسكو.دا.گاما» در سال 1498، در آفريقاى جنوبى دريانوردى مى‏كرد، راه ورود به اقيانوس هند را يافت و جهانگردى به وسيله اروپاييان آغاز شد. (47)

بنابراين، آنان توانستند كه به مشرق زمين بيايند. به هر حال، بر اثر تمايل آنان براى پيدا كردن راهى كوتاه‏تر به اقيانوس هند، كانال سوئز در سال 1869 توسط يك مهندس فرانسوى «فرديناند، دولسپس» حفر شد. (48) اين تغيير جديد و بسيار مهم، مسيرهاى ارتباطات و انتقال را به آفريقا گشود و با قادر ساختن اروپائيان براى دور زدن شمال آفريقا، به حد زيادى به اين گسترش، يارى رساند. اين دو تحول چشمگير، يعنى كشف دماغه اميدنيك و حفر كانال سوئز، در نهايت ثابت كردند كه از وقايع بسيار مهم تاريخى بوده و بعدا سرآغاز تلاش جهانى قدرت‏هاى اروپايى براى غربى كردن آسيا و آفريقا شدند.

قدرت‏هاى اروپايى براى توسعه مرزهاى خود، منابع و انسان‏هاى بومى آفريقا را مورد استفاده و سوءاستفاده قرار دادند و تحت عنوان نوكردن قاره، به استثمار اين سرزمين پرداختن. (39) به هرحال، على مزروعى در مقاله‏اى تحت عنوان «داستان دو قاره: آفريقا و آسيا و ديالكتيك جهان‏گرايى» نشان مى‏دهد كه تاكتيك‏هاى غرب‏گرايى اگر هم تا حد بسيار كمى آفريقا را تغيير داد، اين عمل براى بهبود شرايط اقتصادى نابسامان خود غرب بود. در حقيقت، با آوردن مسيحيت به آفريقا و تعويض شخصيت فرهنگى، اروپاييان به طرز مؤثرى منكر آفريقا و تاريخ آفريقا شدند و همچنين مانع ايجاد ساختارى شدند تا در فن‏آورى مانند دنياى غرب پيشرفت كند. دراين حالت، آفريقا شهرنشينى را بدون صنعتى شدن، سليقه غربى را بدون مهارت غربى، طمع سرمايه‏دارى را بدون مقررات سرمايه‏دارى، روش مصرف غربى را بدون تكنيك‏هاى توليد غربى، فرهنگ نوشتارى غرب را بدون و...

بخش بسيارى مهم بحث مزروعى در پافشارى براين ايده است كه اين اثرات مخرب، لزوماً اثرات اجتناب‏ناپذير استعمارگرايى نبودند. گرچه فقط 60 درصد آسيا تحت استعمار قرار داشت. درحالى كه تقريباف آفريقا مستعمره شده بود و كشورهاى آسيايى مدت زمانى طولانى‏تر از مشابهين آفريقايى خود تحت استعمار قرار داشتند. (50) با اين وجود، از نظر اقتصادى، آسيا بسيار توسعه يافته‏تر از آفريقاست. در ارزيابى دلايل اين تفاوت، مزروعى پيشنهاد مى‏كند كه همان‏گونه كه آفريقا هويت فرهنگى خود را رها كرد و مفاهيم دين و زيان‏هاى غربى را پذيرفت. آسيا و به ويژه ژاپن از نظر فرهنگى خالص باقى ماند. (51)

به نظر مى‏رسد غرب‏گرايى بر طبق كشورها يا منطقه‏اى مستعمره شده شكل‏هاى متفاوتى به خود گرفته است. ايده ژاپن براى استفاده از مفاهيم غربى براى نوكران اقتصاد كشور بدون تغيير فرهنگى، بسيار موفق از كار درآمد و ژاپن را به يك كشور عمده صنعتى تبديل كرد. (52)

كشور ديگرى كه به عنوان يك نمونه تاريخى تحت تأثير استعمارگرايى قرار گرفت، تركيه بود كه ادعا كرد غرب‏گرايى فرهنگى، بهترين مسير به سوى تجددگرايى است. (53) على‏رغم اشتياق تركيه براى پذيرش فرهنگ غربى، در امر صنعتى شدن، بسيار كندتر از ژاپن بود. آفريقا، از طرف ديگر به نظر مى‏رسد راهى را انتخاب كرد كه ناتوان‏ترين راه، در بين اين سه بود. پاسخ آفريقا تاكنون، فرهنگ غربى بدون تجددگرايى اقتصادى (54) بوده است، كه هيچ اثرى بر روى افزايش توليد يا نوسازى نداشته است. بنابراين، مزروعى ادعا مى‏كند كه شايد رمز توسعه اقتصادى در تقليد فرهنگى از غرب نباشد. اين رمز شايد نهفته در مخلوط كردن نوسازى غربى با خالص ماندن بومى است. (55) بنابراين، اگر اروپا واقعاً قصد داشت كه آفريقا را مدرن سازد آن را از نطظر فن‏آورى و اقتصادى، ترقى دهد، مى‏بايد قدرت‏هاى غربى به جاى تمركز فعاليت خود روى غرب‏گرايى فرهنگى، روى تهيه ساختار، فن‏آورى و آموزش تمركز مى‏داده‏اند. به عنوان مثال، موزامبيك در نيايش، غربى شده است اما نه در توليد، در سبك اما نه در نوسازى، در لباس اما نه در رايانه، غربى شده است. (56) بنابراين، فرهنگ، اثر مخربى بر روى آفريقا داشته و با اهداى يك هويت خارجى به آفريقا، نتوانسته ترقى زيادى بكند. درحالى كه ژاپن با حفظ ميراث اجدادى و ارج‏گذارى فراوان آن تبديل به يك رقيب عمده اقتصادى شده است.

گواتمالا تمرين تسلط

به كرات گفته مى‏شود كه تاريخ، خود را تكرار مى‏كند. در بسيارى موارد، اين پديده‏اى تأسف‏آور است. بعد از بازبينى دقيق بحران‏هايى كه كنگو را براى سال‏هاى متمادى فراگرفته بود. ممكن است، ما اميدوار باشيم كه چنين جنايت‏هاى مخربى عليه بشريت تكرار نشود. با اين حال، اين فجايع، اخيراً تكرار شده‏اند. خشونتى كه گواتمالا را براى بيشتر از 34 سال نابود كرد و جان بيش از 200هزار نفر از زنان، كودكان و پيران اين كشور را گرفت. پيمان صلحى كه با امضا آن در سپتامبر سال 1996 در مكزيكوسيتى، به اين كشتار وحشيانه خاتمه داد، باعث شد تا محققان متعددى به بررسى شرارت‏هاى اين موضوع بپردازند. كامل‏ترين گزارش به وسئله كميسيون روشنگرى تاريخى گواتمالا )CEH(، يك كميسيون واقعى كه توسط سازمان ملل حمايت مى‏شود و سرپرستى آن برعهده «كريستين توماشات»، استاد حقوق بين‏الملل، تهيه شده است. اكثر يافته‏هاى اين سازمان نشان مى‏دهد كه در حقيقت ايالات متحده از «گروه مرگ» خبر داشته و شرارت‏ها به وسيله ارتش گواتمالا صورت گرفته است. در حقيقت 93 درصد از 200 هزار نفر قربانى به وسئله نيروهاى دولت خود گواتمالا كشته شدند، كه نشانه دوران آشكارى از برادركشى است.

«كيت دويل» يك تحليلگر «بايگانى امنيت ملى» تحقيقى به نام «پروژه مدارك گواتمالايى» انجام داد. كار او به افشا شدن مدارك طبقه‏بندى شده سازمان سيا، وزارت امورخارجه و دفاع در مورد گواتمالا، منجر شد.

دولت گواتمالا ادعا كرد كه مدارك مكتوب آنها مفقود شده است. بنابراين، اطلاعات طبقه‏بندى شده آمريكا به ميزان زيادى، اين فقدان را جبران كرد. سومين برداشت عميق و مهم، از طرف جنيفر شيرمرد مردم‏شناس سياسى ارايه شد. او تحقيقات خود را از سال 1986 با انجام مصاحبه با مأموران ارتش گواتمالا، در تمام رده‏ها انجام داد. او در ترغيب آنها براى صحبت درمورد مشاركتشان دراين شرارت‏ها بسيار ماهر بود.

اغلب مطالب كشف شده توسط كميسيون حقيقت، از مطالب شهود حاصل شد، زيرا مدارك دولت گواتمالا يا از بين رفته بود، ياگزارش شده بود كه مفقود شده‏اند. بيش از نه هزار شاهد، داستان‏هايى در مورد نسل‏كشى و به ويژه عليه كسانى كه از «مايان»ها بودند، نقل كردند. تمام روستاها نابودى كامل بوده است.(57) يكى از اكتشافات بسيار آزار دهنده، دخالت ايالات متحده در اين كشتارهاى بى‏رحمانه، در طول بيش از سه دهه بوده است، هرچه ايالات متحده هيچگونه مسئوليت مستقيمى را درباره اقدام به نسل‏كشى برعهده نگرفت ولى دولت آن، از آنچه كه در مناطق روستايى گواتمالا مى‏گذشت، اطلاع داشت. (58) برطبق كميسيون، نسل‏كشى به معنى متوسل شدن به هر كدام از اين اقدام‏هاى زيرين با نيت نابودى كامل يا بخشى از يك ملت، گروه قومى، نژادى يا دينى است. (59)

به هرحال، سازمان «سيا» به علت تقبل هزينه كودتاى رژيم جديد در سال 1954 عليه رژيم كمونيست وقت مسئوليت را پذيرفت و سپس رژيم جديد را حمايت كرد و حتى در آموزش كسانى كه وظيفه اصلى آنها از بين بردن فرهنگ «مايان» بوده، مشاركت كرد. به علاوه و شايد بسيارحيرت‏انگيز، ايالات متحده، نظريه‏هاى امنيت ملى را در آمريكاى لاتين به اجرا درمى‏آورد. چيزى كه در ابتدا براى شست‏وشوى مغزى عليه كمونيزم ايجاد شده بود، سپس براى حمله به نيروى چريكى و عاقبت عليه مردم بومى به كار رفت. در اوايل دهه 1980 نظريه امنيت ملى، به نظريه نژادپرستى ملى تبيل شده بود، تا با اين طرز تفكر، باعث افزايش ارتش شدند. (60) بايد همچنين توجه شود كه كشور كوبا نقش اساسى در حمايت از رژيم گواتمالا برعهده گرفته بود.

CEH نتيجه گرفته بود كه كوبا از نظر سياسى، تجهيزات، آموزش و كارآموزى. حمايت كرده بود كه اين حمايت باعث شدت گرفتن درگيرى‏هاى نظامى شده بود. (61) در نهايت، آدم‏ربايى و سوءقصد به هركسى كه طرفدار حقوق بشر بود از جمله به دانش‏آموزان و دانشجويان، اعضاى اتحاديه‏هاى كارگرى و فعالان سياسى و شكنجه به‏طور منظم عليه اين جماعت به كار مى‏رفت.(62)

در اوايل سال 1999، بعد از انتشار گزارش CEH، كوفى‏عنان، دبيركل سازمان ملل، به نكته مهمى اشاره كرد كه اطلاع‏رسانى به مردم گواتمالا درباره اين شرارت‏ها لازم بود تا مطمئن شد كه تاريخ تكرار نشده باشد. گزارش كميسيون روشنگرى نمى‏تواند جانشين عدالت شود، اما توزيع گسترده آن در داخل گواتمالا، فرصتى را براى تحليل، بحث عمومى و به‏طور خصوصى درباره زنجيره اتفاقات و مسئووليت‏ها كه چنين حادثه دردناكى را در تاريخ اخير گواتمالا به‏وجود آورد. خلق مى‏كند.(63) در شهادتى كه به وسيله شخصى به CEH داده شد بر اين ايده چنين تأكيد شد: بگذاريد تاريخى كه ما در آن زندگى كرديم در مدارس تدريس شود، تا به ورطه فراموشى سپرده نشود و بچه‏هاى ما آن را بدانند.(64) وقتى ما از نزديك به خرابى‏هاى واقعى مى‏نگريم اين امر، ضرورى به نظر مى‏رسد.

ملتى با فرهنگهاى متنوع، گروه‏هاى قومى و زبان‏هاى مختلف، گواتمالا كشوريس تركيب‏يافته از نامتجانس‏ها و تضادها.(65) اين كشور داراى سوابقى باشكوه است، جايى است كه شهروندان آن، برنده نوبل ادبيات و صلح شده و هنرمندان و دانشمندان آن، پيشرفت زيادى كرده‏اند. اما اين كشور، شاهد گونه‏اى از بى‏رحمى بوده، كه فقط از طريق قربانيان و حاملان آن، اين مسئله درك مى‏شود. 34سال درگيرى كه جان بسيارى را گرفت، پوشش‏هاى مهمترى را پيش مى‏آورد كه چگونه يك دولت مى‏تواند چنين آشكارا، مردم خود را مورد حمله قرار دهد؟ چرا خشونت و بويژه خشونت به كار رفته توسط حكومت متوجه شهروندان و بويژن مردم «مايان» كه زن‏هاى آنها نابودشدگان جنگ و كسانى باشند كه رنج و خشونت نهادينه شده را، در وجود خود دارند؟ چرا كودكان بى‏دفاع براثر اعمال وحشيانه رنج كشيدند؟(66) يافتن پاسخ براى اين پرسش‏ها و همچنين روشن ساختن قضيه و يافتن حقيقت، اهداف نخستين كميسيون بودند.

ريشه‏هاى اختلاف، ممكن است كه به اقدامات نژادپرستانه دولت ضد مردم‏سالارى گواتمالا مربوط باشد. اين دولت براساس نظامى از حذف چندگانه، تأسيس شد كه سرانجام به اعمال اقدامات خشن عليه گروه‏هايى از مردم منتهى شد.(67) دولت جز به اقتصاد كشور و نخبگان سياسى، به هيچ چيز ديگرى توجهى نداشت و اين امر، باعث نابرابرى عميق و دو دستگى در بين ملت شده بود. براى اثبات اين مسئله، كافى است به اين حقيقت نگريست، كه در طول بيست سال، از بالاترين نرخ رشد اقتصادى كشور گواتمالا (1960-1980) هزينه‏هاى اجتماعى دولت و ماليات، كمترين ميزان در آمريكا مركزى بودند.(68)

از بين رفتن هرگونه نظام قانونى مردم‏سالارى و جايگزين شدن آن با يك نظام غيرقانونى و زورگوى زيرزمينى، كه تصميمات آن به وسيله ارتش به اجرا درمى‏آيد نيز، به اندازه عوامل فوق مخرب بود. اين نظام توسط بخش‏هاى مهم سياسى و اقتصادى حمايت مى‏شد و ابزار اصلى كنترل اجتماعى بود.(69) سيستم قضايى نيز براى متوقف كردن ماهيت فاسد نظام تنبيهى، عملى انجام نداد و در حقيقت، با اجازه دادن به آن حكومت فاسد، براى ادامه اعمال وحشت‏آفرين خود عليه مخالفان سياسى، به اهداف آن نظام، اندكى نيز افزود: «احتياجى به گفتن اين نكته نيست، كه آزادى افكار سياسى، تحمل نمى‏شد. در موارد گوناگونى، آزادى بيان در شكل اعتراض و مخالفت به شكنجه و مرگ منجر شد».(70) سركوب افكار سياسى و به‏ويژه افكار كمونيست‏ها براى تحكيم رابطه نزديك بين احزاب سياسى، قدرت





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن