واضح آرشیو وب فارسی:حيات: نگاهي به زندگينامه داستاني «عاشقان شرزه»حضور پررنگ يك همسر شهيد
تهران-حيات
«عاشقان شرزه» روايت داستاني از زندگي شهيد دكتر محمدرضا فتاحي به قلم خسروباباخاني است، كه توسط نشر شاهد به بازار كتاب ارائه شده است. نويسنده در 25 فصل، برهههاي حساس و سرنوشتساز از دوران زندگي اين شخصيت شهيد دوران جنگ را بازسازي و توصيف كرده است. از زمان كودكي محمدرضا تا ماهها بعد از شهادت او.
به گزارش سرويس فرهنگي خبرگزاري حيات، در نوشتن داستانهاي از اين دست، مهم ترين عامل تعيينكننده در ارزش ادبي و يا محتوايي اثر، نوع و ميزان و چگونگي قراردادن اطلاعات لازم در اختيار نويسنده است. بسيار كم هستند نويسندگاني كه خود سوژه يا شخصيت موردنظر را انتخاب ميكنند و بعد در زمان بندي خاصي به تهيه اطلاعات لازم و پيراموني ميپردازند.
نويسندگاني كه فرصت زماني بيشتري را به اين كار اختصاص دهند حاصل كارشان (آفرينش ادبي) اثري قابل تأمل و خواندني خواهد شد- البته اگر ساير موارد ناگفته را مراعات كرده باشند- يقينآ پيرامون يك شخصيت و يا يك واقعه واحد نظرات گوناگوني از جانب افراد مختلف بيان ميشود و در اين ميان وظيفه نويسنده تشخيص ميزان نزديكي نظرات ياد شده به سوژه موردنظر است. اين موارد از جانب نويسنده هوشمند در مرحله تحقيق قابل شناسايي است و به راحتي ميتواند سره را از ناسره تشخيص دهد و خرده حوادث پيرامون موضوع اصلي را به درستي انتخاب و در اثر خود درجايي مناسب بگنجاند. البته وظيفه اصلي نويسندگاني كه داستانهايي با اين رويكرد مينويسند بيشتر در اين مرحله متمركز شده است.
روايت داستاني« عاشقان شرزه» از اين ناحيه از آسيبهاي احتمالي در امان نيست و اين را ميتوان از جمله ضعفهاي كتاب حاضر دانست. شواهد اثر نشان ميدهد داستان آن كتاب را افرادي به صورت كتبي و يا شفاهي براي نويسنده بازگو و بيان كردهاند و نويسنده تلاش خود را در متمركز كردن اين روايتهاي گوناگون صرف كرده است و در نهايت تركيب فعلي كتاب حاضر را ارائه داده است.
شخصيت محوري كتاب«محمدرضا فتاحي» در زمان روايت حضور فيزيكي ندارد. بيشتر حضور فيزيكي ندارد. بيشتر حضور معنوي او را مخاطب در فصلهاي متعدد احساس ميكند و بيشتر فضاهاي كتاب با «ياد» اين شهيد روايت ميشود. نويسنده از همان اوايل كتاب، همزمان با ورود شخصيت اصلي «محمدرضا فتاحي» شخصيت ديگري را هم به صورت موازي وارد خطوط داستاني ميكند.«شهناز رشيدي» وارد داستان ميشود، هيچ نسبتي با محمدرضا فتاحي ندارد و يقينآ در اين دوره از زندگي،(شهناز، دختر دبيرستاني است) اين دو تأثيري بر زندگي همديگر نميتوانند داشته باشند. هر چند بهانه نويسنده بر اين مسئله، اشتراكات فكري اين دو در مرحله نوجواني و جواني است. اين دوره از زندگي شهناز، بيشتر به يك يادآوري از گذشته شباهت دارد تا روايت كامل آن در زمان حال آن هم با تمام جزييأت. فصل اول با عنوان «مهاجر» به دوره كودكي «محمدرضا» ميپردازد كه برادر بزرگتر(عبدالعلي) را خانواده از دست ميدهد و محمدرضا تنهايي و داغ برادر را حس ميكند و همچنان چشم به آينده دارد. فصل دوم با عنوان« سه يار دبيرستاني» به زندگي سه شخصيت( دختران دبيرستاني،«شهنار رشيدي، فرنگيس فتاحي و افسر ميرزايي») ميپردازد.
فرنگيس خواهر محمدرضا همكلاس شهناز است و در طول داستان پل رابط بين اين دو قرار ميگيرد. از اين كه نويسنده تصميم گرفته است سرگذشت شهناز در سالهاي قبل از آشنايي با شخصيت محوري داستان« محمدرضا» را در كتاب بياورد، مسئلهاي است كه به خود نويسنده مربوط است و مخاطب نيازي به دانستن اتفاقات آن دوره در خود نميبيند، چرا كه سرگذشت محمدرضا در محوريت قرار دارد. توجيه نويسنده جز بيان روحيات شهناز در نوجواني و جواني براي مخاطب قابلقبول نيست. در فصلهاي بعدي در مواردي شهناز حضوري پررنگتر از محمدرضادر كل اثر دارد و اين براي شخصيتي كه در حال حاضر در قيد حيات است امتياز ويژهاي محسوب نميشود اگر شهناز در زمان روايت خود «فردي» را كمتر به رخ ميكشيد اين حضور تا حدي قابل توجيه بود در حالي كه اينگونه عمل نميكند. او در فصلهايي از كتاب كلا راجع به شخصيت فردي خودش حرف ميزند و براي لحظه شخصيت اصلي و محوري به كناري گذاشته ميشد.
در اين فصلهاست كه مخاطب نميداند شخصيت محوري داستان كيست؟محمدرضا يا شهناز؟ بعضي از فصلها به كل به زندگي خصوصي و فردي شهناز اختصاص دارد. مثل فصلهاي دوم، چهارم، ششم،هشتم، دهم، دوازدهم، يعني تا اواسط كتاب تقريبآ نيمي به زندگي خصوصي و فردي شهناز تعلق دارد.
بعد از آن مرحله كه زندگي آن دو در هم عجين ميشود باز اين حركت موازي و قرينهاي ادامه دارد.
تا جايي كه بعد از شهادت محمدرضا(حذف حضورش) زندگي تنها شهناز در چند فصل ديگر ادامه مييابد. پررنگتر نشان دادن زندگي زني كه در كنار مردي حادثهساز زيسته است امري غيرعادي نيست اما يقينآ مخاطبي كه زندگينامهاي داستاني بر اساس زندگي مردي(محمدرضا فتاحي) را دنبال ميكند بيشتر دوست دارد.
از زندگي فردي و خصوصي فرد ياد شده اطلاعاتي كلي و جزيي داشته باشد تا از زندگي خصوصي و فردي همسر آن فرد. يقينآ نويسنده در نگارش اين كتاب مرعوب انبوه صحبتها و خاطرات شخصي شهناز شده است و اين نكته باعث شده به طور ناخودآگاه حضور اين زن را در كتاب پررنگتر از حد لازم نشان دهد.به طور يقين در زمان نگارش كتاب شخصيت به اصطلاح محوري (محمدرضا فتاحي) حضور فيزيكي نداشته و نزديكانش اطلاعات لازم را در اختيار نويسنده گذاشتهاند. هر كدام از نزديكان به تناسب شخصيت خود و به ميزان نزديكي و آشنايي با محمدرضا خاطرات خود را باز گفتهاند و در اين ميان شهناز به لحاظ سالهاي زندگي در كنار محمدرضا و ارتباط حسي و عاطفي ويژه،مطالب و خاطرات شخصي بسياري را در اختيار نويسنده قرار داده.
حجم اين اطلاعات زياد، باعث شده در تمامي صحنههاي داستاني وي حضوري پررنگتر داشته باشد و تا جايي كه نويسنده مجبور شده براي تخليه اطلاعات انباشته شده از ذهنش راجع به شهناز يك فصل در ميان به زندگي خصوصي و فردي وي بپردازد.
اين نكته ثابت ميكند اطلاعات لازم به صورت عادلانه و منطقي در اختيار نويسندگان اين نوع آثار قرار نميگيرد و آنكس كه حاضر شود بيشترين اطلاعات را راجع به شخص و يا موضوعي خاص ارائه دهد خود در پيرامون آن شخص يا موضوع حضوري پررنگتر گاه برتر خواهد يافت.
پايان پيام
دوشنبه 22 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]