واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: جامعه شناسی ایران .درباره مهمترین دلایل عقب ماندگی ایران آثار نسبتا خوبی به رشته تحریر درآمده است. از آخوند زاده، واعظ اصفهانی، کسروی تا تحليل های اخير مانند ما چگونه ما شدیم نوشته زیباکلام و چرا ایران عقب ماند اثر جنابعالی. لطفا کلياتی ارآنچه که بعنوان مهمترین دلایل عقب ماندگی ایران در کتاب خود مطرح ساخته اید را بيان نمایيد؟دکتر علمداری :همانگونه که اشاره کرده اید دلایل عقب ماندگی ایران از پيش از انقلاب مشروطيت پرسش بسياری از صاحب نظران ایرانی بوده است و هر یک از زاویه ای به آن پاسخ داده اند. در این رابطه، من درکتاب خود، پيش از آنکه نظر خود را بيان کنم، ده نظریه را در باره عقب ماندگی ایران بطور مختصر توضيح داده ام .اگر بخواهم نظر خودم را در چند بند خلاصه کنم به این صورت خواهد بود که عقب ماندگی در ایران پدیده ای تاریخی و نسبی است. تاریخی به این معنا که باید عوامل آن را در سراسر تاریخ ایران جستجو کرد و دگرگونی تاریخی آن را نيز مد نظر داشت. نسبی است به این معنا که نمی توان گفت ایران کشور عقب مانده است، بلکه باید گفت که ایران نسبت به جوامع غربی عقب مانده است ، ولی از کشور های شرقی و همسایه خود عقب نبوده و نيست. بنابراین می توان ضمن مراجعه به عوامل ویژه عقب ماندگی ایران به عوامل کلی عقب ماندگی شرق در برابر غرب و آنهم در دوره مدرن اشاره کرد. می گویم در دوره مدرن، یعنی بعد از سده های ١٥ و ١٦ ميلادی. زیرا شرق بطور کلی و ایران بطور مشخص پيش از دروه مدرن، در زمانی که اروپا دوران تاریکی را می گذارند، نه تنها عقب تر از غرب نبود، بلکه رشد یافته تر نيز بود. این رشد یافتگی را می توان تقریباً در تمام زمينه ها نشان داد. به دليل همين دوویژگی، یعنی نسبی بودن پدیده رشد و عقب ماندگی و تاریخی بودن آن که غرب در دوره مدرن از شرق پيشی گرفت، من عنوان کتابم را دلایل عقب ماندگی ایران و پيشرفت غرب گذاشته ام. یعنی هر دو پدیده، دلایل پيشرفت غرب و موانع پيشرفت در شرق را بررسی کرده ام. در واقع نگرش من قدری با کسانی که تنها به مسأله عقب ماندگی ایران پرداخته اند، متفاوت است .اما بر خلاف کسانی که معتقدند که استعمارغرب نگذاشت ما رشد کنيم، من توضيح داده ام که عوامل عقب ماندگی ایران نه خارجی، بلکه بطور عمده داخلی بوده است. نه غربی ها، بلکه خود ایرانی ها مسئول آن بوده اند و بطور مشخص این نه انسان هایی که در ایران زندگی می کردند، بلکه سر زمين آنها در این عقب ماندگی دخيل بودهاست. کما اینکه ثروت کشور های عربی خليج فارس، نه از لياقت و برتری ساکنان آنها، بلکه ناشی از ثروت طبيعی سرزمين آنها، یعنی نفت است. می دانيم که ایران و ترکيه کشور های مسعتره غرب نبوده اند و ترکيه تا زمان جنگ جهانی اول، خود یک کشور امپراتوری بوده است. پس چه عواملی سبب شد که ایران و ترکيه در جرگه کشور های عقب مانده قرار بگيرند؟ باید آن عوامل را شناخت .از دید من علت پيشرفت غرب پيدایش سيستم سرمایه داری بود که آن از بطن نظام فتودالی بيرون آمده بود و نظام فئودالی نيز حاصل مالکيت خصوصی بر زمين بود. این هر سه در شرق غایب بودند. کشور های شرق، به جز ژاپن فتوداليسم نوع غربی را تجربه نکردند. من در کتابم به تشریح این دو گانگی پرداخته ام. افزون بر این عوامل، ادغام تاریخی دین و دولت از دیرباز، یعنی قبل از ظهور اسلام در ایران مانع بزرگی در راه پيشرفت ایران بوده است. بنابراین نه خود دین، بلکه ادغام آن با نهاد قدرت سياسی) دولت) بطور تاریخی سد حرکت توسعه در ایران بوده است.در این رابطه باید به تجربه غرب نيز اشاره کرد. نگرش بنيادین مسيحيت و اسلام نسبت به قدرت حکومتی یکسان نبوده است. در مسيحيت نوعی جدایی قدرت دین و دولت (مسيح و قيصر)وجود داشته است. دین مسيح در برابر امپراتوری روم (قدرت دولتی) قد علم کرد. در حاليکه اسلام برای اولين بار و از آغاز بنيان گذار قدرت سياسی در بطن دین بود. در واقع اسلام برای اعراب هم دین واحد، هم حکومت واحد و هم مليت واحد بوجود آورد. بطوریکه این جوامع به ملل مسلمان شناخته می شدند. عامل دیگر در این رابطه جدا کردن بيشتر دین و دولت از یکدیگر پس از پيدا شدن سرمایه داری بود که به این جدایی نياز داشت. در حاليکه در ایران سرمایه داری بوجود نيامد که به این جدایی کمک کند. این رابطه تو در تو نباید ما را از اصل تفاوت شرق و غرب گمراه کند. از جوامع شرقی، سرمایه داری متولد نشد. از جوامع غربی سرمایه داری، سيستم اقتصادی – اجتماعی، سياسی و حقوقی کاملاً متفاوت از اقتصاد کشاورزی بوجود آمد. از دید من تمام تفاوت شرق و غرب را باید در عوامل پيدایش سرمایه داری در غرب و عدم پيدایش سرمایه داری در شرق، از جمله ایران جستجو کرد .سرمایه داری موتور حرکت تمدنی شد که با تمدن های پيشين متفاوت بود. از آن پس کشور های غيرغربی برای توسعه خود راهی جز گام نهادن در چهار چوب سرمایه داری نداشتند .این معادله هنوز درست و پا بر جاست .جامعه شناسی ایران .زیباکلام دراثر خود بر بحث اقليم و عوامل جغرافيایی تاکيد بسياری می نهد. بنظر شما چنين تحویل گرایی در تحليل یک پدیده تام و تمامی مانند توسعه و پيشرفت جامعه ایران از نظر روش شناختی دارای چه ایراداتی است؟ از نظر مضمونی چه اشکالاتی بر آن وارد می دانيد؟دکتر علمداری :درست است. منهم هم به نقش عامل جغرافيایی مانند دکتر زیبا کلام اهميت می دهم. ولی هر کدام از ما نتایجیکسانی از آن نگرفته ایم. وضعيت جغرافيایی شرق و غرب یکسان نبوده است. ما برای اولين بار به این عامل نپرداخته ایم. بسياری از صاحبنظران شرقی و غربی سده ها پيش به عامل جغرافيایی توجه کرده اند. ولی از دید من کارل مارکس بهترین توضيحات و تحليل را ارائه کرده است و آن را به پيدایش سرمایه داری در غرب و نبود آن در شرق مرتبط کرده است. من در کتاب خود از این نظریه بسيار بهره گرفته ام. در حاليکه زیبا کلام این مطلب را رها کرده و به علم به عنوان عامل تعيين کننده تفاوت شرق و غرب پرداخته است .این نظریه ایشان را در فصل ١٢ کتابم نقد کرده ام. به نظر من ایشان اگر همان اصولی را که در آغاز به آنها پرداخته بود پی می گرفت نتایج مطلوب تری بدست می داد. در حاليکه با رها کردن آن و چسبيدن به علم به عنوان عامل عقب ماندگی ایران دلایل زیر ساختی جامعه را رها کرده است و به عامل ذهنی پرداخته است. در حاليکه اگر علم عامل پيشرفت بود، ایران و شرق قبل از سده ١٦ از این بابت پيشرفته تر از غرب بودند. پس دليلی نداشت که از غرب عقب بمانند. مگر آنکه معتقد شویم در سده ١٦ در غربی اتفاقی رخ داده است که به دلایلی در شرق رخ نداد. از دید من آن اتفاق پيدایش سرمایه داری بود که تنها از بطن نظام فئودالی غرب می توانست بيرون بياید. چون سرمایه داری بدون جهانی شدن زنده نمی ماند، کم کم شرق را به زیر سلطه اقتصادی، نظامی و سياسی خود کشاند. سرشت جهانی سرمایه داری منجر به تقویت کشور های صاحب آن، و تضعيف جوامعی شد که این نظام نمی توانست در آن شکل بگيرد. در ایران حتی تا چهار دهه پيش هنوز سرمایه به شکل غربی آن رشد نکرد و بيشتر در حوزه سرمایه داری تجارتی و بازار باقی ماند .سرمایه داری تجارتی سابقه دیرینه ای در ایران و سایر کشور های شرقی دارد. باید دید چرا سرمایه داری صنعتی در ایران پيدا نشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]