تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):گويا مؤمنان همان فقيهان (فرزانگان دين فهم) و اهل انديشيدن وپند گرفتن هستند. شنيد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805447678




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

الگوي آمريكايي بدون توليد تفكر جديد در بن بست قرار دارد


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: الگوي آمريكايي بدون توليد تفكر جديد در بن بست قرار دارد
اقتصاد‌جهان- فرانسيس فوكوياما:
رونالد ريگان در سال‌هاي 1981 تا 1989 دو دوره به‌عنوان چهلمين رئيس‌جمهوري آمريكا در كاخ سفيد فرمان مي‌راند.

اضمحلال مشهورترين بانك‌هاي سرمايه‌گذاري آمريكا، ناپديد شدن بيش از يك تريليون دلار پول سهام در يك روز، بار سنگين 700 ميليارد دلاري بر دوش ماليات دهندگان آمريكايي و فاجعه در وال‌استريت همه و همه اتفاقات عظيمي هستند. اما در حالي‌كه اين روزها آمريكايي‌ها از خود مي‌پرسند چرا بايد اينقدر پول براي جلوگيري از فروپاشي اقتصاد خود بپردازند، مسئله مهم ديگري مغفول مانده‌است. اين مسئله كه الان چندان محسوس نيست اما هزينه‌‌اي به‌مراتب بيشتر براي آمريكا دارد اين است كه اين بحران مالي به «برند» آمريكا لطمه مي‌زند.

ايده و تفكر يكي از مهم‌ترين صادرات ماست و دو ايده اساسا آمريكايي از اوايل دهه 1980 وقتي رونالد ريگان رئيس‌جمهور آمريكا شد، بر تفكرات جهاني سايه انداخته‌است. اولين اين تفكرات نسخه‌اي از سرمايه‌داري بود با اين استدلال كه ماليات پايين، قوانين سبك و نقش كم‌رنگ دولت موتور رشد اقتصادي است. اين تفكر كه به ريگانيسم شهرت يافت، روند يك قرني حركت به سوي دولت بزرگتر را تغيير داد. مقررات‌زدايي نه در آمريكا بلكه در سراسر دنيا حاكم شد. ايده بزرگ دوم اين بود كه آمريكا مشوق ليبرال‌دمكراسي در سراسر دنيا شد و اين پديده هم بهترين راه به سوي نظم بين‌المللي با درهاي باز و با رونق بيشتر شناخته شد.

قدرت و نفوذ آمريكا نه تنها در تانك‌هاي جنگي و دلارهاي سبزرنگ آن، بلكه در اين حقيقت نهفته است كه اكثر مردم شكل قدرت در آمريكا و حكومت بر خود را جذاب مي‌دانستند و مي‌خواستند جوامع‌شان را در مسير همين خط و خطوط تغيير شكل دهند. «جوزف‌ناي» دانشمند علوم سياسي، اين پديده را قدرت نرم خوانده است. ارزيابي اينكه اين وجوه مشخصه برند آمريكايي تا چه حد لطمه ديده است، كار دشواري است.

بين سال‌هاي 2002 تا 2007، وقتي دنيا دوران رشد بي‌سابقه‌اي را تجربه مي‌كرد، ناديده گرفتن سوسياليست‌هاي اروپايي و پوپوليست‌هاي آمريكاي لاتين كه الگوي اقتصادي آمريكا را محكوم مي‌كردند و آن را سرمايه‌داري كابويي مي‌خواندند، كار آساني بود. اما اكنون واگن اين رشد يعني اقتصاد آمريكا از ريل خارج شده و همه دنيا را به‌دنبال خود به خطر انداخته‌است. از آن بدتر اينكه اكنون متهم اصلي، الگوي آمريكايي است. واشنگتن با شعار دولت كم‌رنگ، در نظم بخشيدن به بازار مالي شكست خورد و اجازه داد كه بقيه بخش‌هاي جامعه لطمه سنگيني را متحمل شوند.

البته شعار دمكراسي به‌عنوان وجه مشخصه ديگر آمريكا، پيش از اين لطمه خورده بود. وقتي معلوم شد صدام، سلاح كشتار جمعي ندارد، دولت بوش تلاش كرد جنگ عراق را با برنامه گسترده‌اي به نام برنامه آزادي مرتبط و آن را توجيه كند. ناگهان تشويق دمكراسي به ابزاري در جنگ با تروريسم تبديل شد. براي بسياري از مردم سراسر دنيا، لحن وكلام آمريكا درباره دمكراسي اكنون به بهانه‌اي براي پيشبرد سلطه اين كشور تبديل شده‌است.

گزينه‌اي كه براي برون رفت از اين بحران پيش روي ماست فراتر از كمك به بانك‌ها و خريدن وام آنهاست. برند آمريكا اكنون در حالي در معرض آزمون قرار مي‌گيرد كه الگوهاي ديگر مانند الگوي چيني و روسي، روز به روز جذاب‌تر مي‌شوند. احياي نام نيك و بازگرداندن اقبالي كه به اين برند وجود داشت به اندازه با ثبات‌كردن بازارهاي مالي، دردسرساز است. باراك اوباما و جان مك كين هر يك توانايي‌هاي خود را به اين عرصه آورده‌اند. اما اين كار براي آنها هم دشوار است. تا وقتي به‌طور كامل اشتباهاتمان را درك نكنيم نمي‌توانيم از نو شروع كنيم. بايد بدانيم كدام جنبه از الگوي آمريكايي درست بوده، كدام بد اجرا شده و كدام را اساسا بايد كنار بگذاريم.

بسياري از نويسندگان به اين نكته اشاره كرده‌اند كه فروپاشي وال استريت به معناي پايان دوران ريگان است. بدون شك نظر آنها درست است. در بطن دوره تاريخي خاصي، افكار بزرگي متولد شد. اما وقتي شرايط تغيير كرد، بخش كمي از اين تفكرات به حيات خود ادامه دادند. به همين دليل است كه عرصه سياست معمولا ميان چپ و راست دست به دست مي‌شود.

در عرصه بين‌المللي انقلاب ريگان به « اجماع واشنگتن» تعبير شد كه براساس آن واشنگتن و نهادهاي تحت نفوذ آن مانند صندوق بين‌المللي پول و بانك جهاني، كشورهاي در حال توسعه را به گشودن درهاي اقتصادشان تشويق مي‌كردند. اگر چه ظهور رهبراني مانند هوگو چاوز اين اجماع را كاملا بر هم زد اما رنج بسياري از كشورهاي آمريكاي لاتين را كه درگير بحران بدهي اوايل دهه 1980 بودند، تسكين داد. سياست‌هاي مشابه بازار باعث شد كشورهايي مانند چين و هند به قدرت اقتصادي تبديل شوند كه اكنون هستند.

اگر كسي به‌دنبال مدرك و نمونه بيشتري است مي‌تواند به افراطي‌ترين نمونه‌هاي دولت بزرگ يعني اقتصادهاي متمركز شوروي سابق و كشورهاي كمونيستي نگاه كند. در دهه 1970 اين كشورها در همه زمينه‌ها بسيار عقب‌تر از رقباي خود در جهان سرمايه‌داري بودند. فروپاشي شوروي بعد از سقوط ديوار برلين ثابت كرد كه اين دولت‌هاي رفاه در پايان راه خود هستند.

انقلاب ريگان هم مانند همه جنبش‌هاي دگرگون شونده، راه خود را گم كرد چرا كه بسياري از پيروان آن اين ايدئولوژي را خدشه‌ناپذير مي‌دانستند. در اين ايدئولوژي دو مفهوم مقدس بود: اول اينكه كاهش ماليات خود باعث تامين درآمد مي‌شود و دوم اينكه بازارهاي مالي خودشان مقررات خودشان را رعايت مي‌كنند. پيش از دهه 1980، محافظه‌كاران از نظر مالي محافظه‌كار بودند، به اين معنا كه نمي‌خواستند بيش از ميزان ماليات گرفته‌شده، هزينه كنند.

اما مشاوران اقتصادي ريگان، اين ايده را مطرح كردند كه هرگونه كاهش مالياتي چنان رشد را تحريك مي‌كند كه دولت در نهايت به درآمد بيشتر مي‌رسد. در حقيقت ديدگاه سنتي درست بود. اگر شما ماليات را بدون كاهش هزينه‌ها كم كنيد، به كسري خسارت‌باري مي‌رسيد. بنابراين كاهش ماليات ريگان در دهه 1980 كسري بزرگي به بار آورد. افزايش ماليات در دولت كلينتون يعني در دهه 1990، مازاد ايجاد كرد و كاهش ماليات در دولت بوش و در اوايل قرن 21، كسري بزرگتري را رقم زد. اين حقيقت كه اقتصاد آمريكا در دولت كلينتون به اندازه دولت ريگان رشد قابل توجه داشته، اعتقاد محافظه‌كاران به كاهش ماليات را به‌عنوان كليد رشد، كم نكرد.

از آن مهم‌تر اينكه جهاني شدن، طي چندين دهه، خطاها و ناكامي‌ها اين استدلال را پوشاند. خارجي‌ها اشتياق بي‌پاياني به داشتن دلار آمريكا نشان مي‌دادند و به اين ترتيب دولت آمريكا با وجود داشتن كسري، رشد بالايي را تجربه مي‌كرد. اين تجربه‌اي است كه هيچ كشوري در حال توسعه ديگري نداشته‌است. به همين دليل است كه ديك چني، معاون رئيس‌جمهور، اوايل به بوش گفته‌بود؛ «درسي كه از دهه 1980 گرفتيم نشان مي‌دهد كه كسري مهم نيست.» دومين باور مقدس و خدشه‌ناپذير دوران ريگان مقررات‌زدايي مالي بود كه با هم‌پيماني معتقدان راستين اين ايدئولوژي و شركت‌هاي وال‌استريت پيش مي‌رفت و در دهه 1990 مورد قبول دمكرات‌ها هم قرار گرفت.

آنها مي‌گفتند كه قوانين قديمي مانند قانون گلاس استيگال دوران ركود كه بانكداري سرمايه‌گذاري و بازرگاني را از هم جدا مي‌كرد، نوآوري را از بين مي‌برد و رقابت نهادهاي مالي را تحت‌تأثير قرار مي‌دهد. آنها حق داشتند، و تنها مقررات‌زدايي، محصولات نو و جديدي مانند تعهدات، بدهي را كه كانون اصلي بحران كنوني است ايجاد مي‌كند. بعضي جمهوريخواهان هنوز به نادرستي اين موضوع نرسيده‌اند و ارائه طرح نجات هم اين مسئله را نشان مي‌دهد.

مشكل اينجاست كه وال‌استريت با مثلا سيليكون ولي كه يك نهاد نظارتي سبك در آن كار را پيش مي‌برد، متفاوت است. نهادهاي مالي بر اعتماد استوار هستند و تنها زماني مي‌توانند به شكوفايي برسند كه دولت‌ها شفافيت آنها را تضمين كنند.

نشانه‌هاي انحراف خطرناك انقلاب ريگان از دهه گذشته شروع به بروز كرد. هشدار اوليه، بحران مالي آسيا در سال‌هاي 1997 و 98 بود. كشورهايي مانند تايلند و كره جنوبي به‌دنبال توصيه و فشار آمريكا، بازارهاي سرمايه خود را در اوايل دهه 1990 آزاد كردند. به اين ترتيب سيل پول به سوي اقتصاد اين كشورها سرازير شد و نوعي حباب ايجاد كرد. اين در حالي بود كه كشورهايي مانند چين و مالزي كه توصيه آمريكا را گوش نكردند و بازارهاي مالي‌شان را بسته و محدود نگه داشتند، كمتر آسيب‌پذير شدند.

نشانه هشدار دوم در كسري‌هاي ساختاري آمريكا بود. چين و شماري از كشورهاي ديگر بعد از سال 1997 شروع به خريداري دلارهاي آمريكا كردند. اين بخشي از راهبرد عمدي آنها براي كاستن از ارزش پول خود و حفاظت از كارخانه‌هايشان در برابر شوك‌هاي مالي بود. اين براي آمريكاي بعد از 11 سپتامبر خوب بود زيرا به معناي فراهم بودن زمينه براي كاهش ماليات، تامين مالي مصرف‌گرايي، تامين هزينه دو جنگ پرخرج و اداره كسري بود. كسري سالانه 700ميليارد دلاري كه در سال 2007 در آمريكا به بار آمد، باعث شد كه خارجي‌ها به اين نتيجه برسند كه آمريكا مكان خوبي براي اندوخته‌كردن پول نيست. اينجا معلوم شد كه بر خلاف گفته چني، كسري، مسئله مهمي است.

تاثير منفي مقررات‌زدايي از بازار حتي پيش از فروپاشي وال‌استريت در آمريكا نمايان شده‌بود. در كاليفرنيا، قيمت برق در سال‌هاي 2000 و 2001 از كنترل خارج شد كه دليل آن مقررات‌زدايي از بازار انرژي در اين ايالت بود. در چنين شرايطي شركت‌هاي بزرگي مانند انرون وارد بازي شدند. شركت انرون در كنار چند شركت ديگر در سال 2004 و به‌دليل عدم‌اعمال درست استانداردهاي حسابداري ورشكست شدند. نابرابري در آمريكا در قرن گذشته بيشتر شد. سود حاصل از رشد اقتصادي به‌صورتي نابرابر به جيب ثروتمندان و تحصيل‌كردگان آمريكايي مي‌رفت در حالي‌كه درآمد مردم طبقه كارگر كمتر مي‌شد. در نهايت، اشغال عراق و واكنش به طوفان كاترينا، ضعف بخش دولتي را نشان داد.

همه اينها نشان مي‌دهد كه دوران ريگان بايد مدتها قبل پايان مي‌يافت اما اينطور نشد چراكه حزب دمكرات نتوانست نامزدها و سياست‌هاي متقاعد‌كننده‌اي را ارائه كند. دليل ديگر، ويژگي خاصي از آمريكا بود كه اين كشور را از اروپا متمايز مي‌كند. در اروپا، شهروندان كم‌تحصيلات و طبقه كارگر براساس منافع اقتصادي‌شان به سوسياليست‌ها، كمونيست‌ها و ديگر احزاب چپ راي مي‌دهند. در آمريكا اما اين گروه بين احزاب چپ و راست در نوسان هستند. اين طبقه در دولت‌هاي نيكسون و ريگان به جمهوريخواهان راي دادند، در دهه 1990 به سوي كلينتون رفتند و بعد دوباره به سوي جمهوريخواهان بازگشتند. آنها به‌دليل مسائلي چون مذهب، ميهن‌پرستي، ارزش‌هاي خانواده و مسائل مربوط به حمل يا ممنوعيت سلاح به جمهوريخواهان راي مي‌دهند، نه موضوعات اقتصادي.

اين گروه از راي‌دهندگان قرار است سرنوشت انتخابات ماه آينده آمريكا را هم مشخص كنند. آيا آنها به سوي اوباماي تحصيل‌كرده در هاروارد متمايل مي‌شوند كه منافع اقتصادي‌شان را روشن‌تر نمايندگي مي‌كند يا با مك‌كين و سارا پالين همراه مي‌شوند؟ بحران عظيم اقتصادي سال‌هاي 1929 تا 1931 باعث شد دولتي دمكراتيك در آمريكا روي كار بيايد. نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد كه در اكتبر امسال دوباره همان شرايط پيش مي‌آيد.

يكي ديگر از اجزاي مهم برند آمريكايي، دمكراسي است و تمايل آمريكا به حمايت از آن در سراسر دنيا. اين رويكرد ايده‌آليستي در سياست خارجي آمريكا در طول قرن گذشته و از زمان وودراو ويلسون كه اتحاديه ملل را تشكيل داد تا ريگان و درخواستش براي فروپاشيدن ديوار و پرده آهنين، ادامه داشته‌است.

تشويق دمكراسي از طريق ديپلماسي، كمك به جامعه مدني، آزادي رسانه‌ها و امثال اين اقدامات، هيچ حرفي ندارد؛ مشكل وقتي پيش مي‌آيد كه با استفاده از دمكراسي، اقداماتي مانند جنگ عراق توجيه شود. دولت بوش نشان داده‌است كه دمكراسي، كلمه رمز او براي مداخله نظامي و سرنگوني رژيم‌هاست. خاورميانه به‌طور خاص صحنه اين گاف دولت‌هاي آمريكاست. در اين منطقه از متحدان آمريكا مانند عربستان غيردمكراتيك حمايت مي‌شود ولي گروه‌هايي مانند حماس و حزب‌الله كه از طريق انتخابات دمكراتيك سر كار آمده‌اند، طرد مي‌شوند. ما در تبليغات براي برنامه ارتقاي آزادي، هيچ اعتباري نداريم.

هر كس كه برنده انتخابات رياست‌جمهوري امسال آمريكا شود، نمي‌تواند در روند تغييري كه سياست آمريكا و جهان آغاز كرده خللي ايجاد كند. دمكرات‌ها اكثريت خود را در مجلس نمايندگان و سنا افزايش داده‌اند. با گسترش ناكامي وال‌استريت به خانه‌هاي مردم عادي، خشم مردم بالا گرفته‌است. اكنون نوعي اجماع برسر اعمال دوباره قوانين در بسياري از بخش‌هاي اقتصاد در حال شكل‌گيري است.

در جهان هم آمريكا ديگر آن جايگاه سلطه‌اي را كه تا‌كنون داشته، نخواهد داشت. بعد از جنگ روسيه و گرجستان در 7 ماه اوت، چيزي در دنيا عوض شد؛ توان آمريكا براي شكل‌دهي به اقتصاد جهان از طريق پيمان‌هاي تجاري و بانك جهاني و صندوق بين‌المللي پول ديگر از بين رفته‌است. منابع مالي‌مان هم تحليل رفته‌است. در بسياري از نقاط دنيا، تفكرات آمريكايي، توصيه‌ها و حتي كمك‌هاي آمريكايي ديگر جايي ندارد.

در چنين شرايطي، كدام نامزد از ميان دو مرد كنوني مي‌تواند برند آمريكا را تقويت كند؟ باراك اوباما كوله‌باري از گذشته ندارد و شيوه و كارش فراتر از اختلافات و دسته‌بندي‌هاي سياسي است. او يك عملگراست تا يك ايدئولوژي‌‌گرا. اما مهارت‌هاي او در ايجاد اجماع وقتي در معرض آزمون قرار مي‌گيرد كه لازم شود انتخاب‌هاي دشواري كند. مك كين در هفته‌هاي اخير مانند روزولت سخن گفته‌است و با حمله به وال‌استريت، خواستار گردن زدن مديران آن است. او تنها جمهوريخواهي است كه مي‌تواند حزبش را به دوران بعد از ريگان ببرد اما بايد تصميم بگيرد كه چه نوع جمهوريخواهي مي‌خواهد باشد و چه اصولي قرار است آمريكاي جديد را تعريف كند.

نفوذ آمريكارا مي‌‌توان دوباره احيا كرد. سراسر دنيا با بحران اقتصادي شبيه آمريكا رو‌به‌روست. آمريكا به‌دليل قابليت تطابق خود، از بحران‌هاي دهه 1930 و 1970 جان به در برده است.
توانايي ديگر آمريكا در ايجاد تغييرات اساسي است. اول بايد از ملاحظات مربوط به ماليات و مقررات‌زدايي دوران ريگان رهايي يابيم. كاهش ماليات خوب است اما لزوما محرك رشد يا درآمدزا نيست. بايد صادقانه به آمريكايي‌ها بگوييم كه براي آينده خود پول خرج كنند.

مقررات‌زدايي از بازار بسيار پرهزينه و خسارت‌آفرين بود. كل بخش دولتي آمريكا اكنون بدون پول، غيرحرفه‌اي و بدون روحيه است و بايد احيا شود. كارهايي هست كه تنها دولت‌ها از پس آن برمي‌آيند. اما در اجراي اين تغييرات خطر واكنش بيش از حد هم وجود دارد.

نهادهاي مالي به نظارت سنگين نياز دارند اما معلوم نيست بخش‌هاي ديگر اقتصاد هم به اين نظارت نياز دارند يا نه. تجارت آزاد همچنان موتور قدرتمند رشد اقتصادي و ابزاري براي ديپلماسي آمريكاست. بايد به كارگران در ايجاد تطابق آنها با تغييرات جهاني، كمك كنيم.

غيرآمريكايي‌ها معمولا چندان به توصيه‌هاي ما گوش نمي‌دهند اما بسياري، از اجراي بعضي جنبه‌هاي الگوي ريگاني سود بردند كه البته مقررات‌زدايي جزو اين جنبه‌ها نبود. اما در اروپا كارگران هنوز به تعطيلات طولاني، ساعات اندك كاري، ضمانت شغلي و ديگر مزاياي زندگي عادت دارند كه بهره‌وري‌شان را تضعيف مي‌كند.

بحران اخير نشان داد كه پيش از هر كاري بايد در سياست خود تغيير ايجاد كنيم. انقلاب ريگان به 50 سال سلطه ليبرال‌ها و دمكرات‌ها در سياست آمريكا پايان داد و راه را براي رويكردهاي متفاوت هموار كرد اما اين تفكراتي كه زماني تازه و نو بود اكنون كهنه شده‌اند؛ اكنون بزرگترين آزمون پيش روي الگوي آمريكايي، توان توليد تفكرات جديد است.
 شنبه 20 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 550]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن