تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نگاه مؤمن عبرت آميز و نگاه منافق سرگرمى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804635313




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: مهدى كياكجورى حافظ و انتظار (قسمت اول)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: مهدى كياكجورى حافظ و انتظار (قسمت اول)
خبرگزاري فارس: هر چند حافظ به طور مستقيم به اسم مبارك حجة بن الحسن(عج) اشاره‏اى نكرده است، ولى با توجه به شواهد و قراين به مقوله غيبت امام (عج) اشاره صريح دارد و اين امر نشانگر توجّه و تدبّر او به وجود شريف اوست.


مژده اى دل كه مسيحا نفسى مى‏آيد كه ز انفاس خوشش بوى كسى مى‏آيد
از غم هجر مكن ناله و فرياد كه دوش زده‏ام فالى و فريادرسى مى‏آيد

همان‏طور كه مى‏دانيم، از مهمترين مواردى كه در همه اديان و مكتب‏هاى عالم، به طور جدّى و مفصل بدان اشاره شده، مساله انتظار است؛ يعنى ظهور كسى كه در آينده و نه چندان دور، عرصه گيتى را غرق نور حقيقت و عدالت مى‏كند كه در فرهنگ دينى ما به انتظار فرج حضرت امام زمان(عج) تعبير شده است. انتظار فطرى است، يعنى در همه اديان و مكاتب، همچون اگزيستانسياليسم، كُمونيسم، ماركسيسم و حتى اُومانيست (كه قوانين مردمى را زير پا گذاشته و جز قدرت ديكتاتورى معتقد به هيچ تعاون و معاضدت نبودند؛ ولكن مى‏خواستند از وضع موجود خَلاصى و به تكيه‏گاه بهتر و مطمئن‏ترى دست يابند) و همچنين زبور، زند، پازند، شاكمونى، پاكتيل، جاماسب نامه، تورات، انجيل و قرآن، جريان و ريشه در دل انسان‏ها دارد؛ به طور مثال در عهد عتيق باب دوم به صراحت آمده است: «اگر چه تأخير نمايد، منتظر باش كه او خواهد آمد، درنگ نخواهد نمود، تمام قوم‏ها را براى خويشتن فراهم مى‏آورد و جميع امّت را نزد خود جمع مى‏كند.» در جاى ديگر از كتاب مزامير داود، مزمور 37، مى‏خوانيم كه: «به سبب شريران، خويشتن را مشوش مساز ... زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد... آنانكه لعن شده‏اند، روى زمين پراكنده خواهند شد .... صالحان وارث زمين خواهند بود... (در آن) تا هميشه ساكن خواهند بود... از فراوانى سلامت بهره خواهند برد...»

اسلام هم به عنوان كاملترين و آخرين دين الهى مسأله را در وسيع‏ترين ابعاد مورد تجزيه و تحليل قرار داده است؛ انسان از زمانى كه در اين كوير حيرت زده پا نهاد و در نهاد خود احساس تشنگى را به نهال زندگى پيوند داد، جانش دوخته و سوخته درد انتظار بود. البته نوع تفكر و نگرش در مسأله انتظار، متفاوت است؛ انتظار از ديدگاه يك انسان سوخته و تشنه حقيقت انسانى كه سينه‏اى شرحه شرحه از فراق مى‏خواهد تا شرح درد اشتياق خود را واگويد و در اثر جدايى از اصل خويش، معتقد و اميدوار رجعت اصل، به روزگار وصل است با انسانى كه در پس كوچه‏هاى خيابان زار هوس، به انتظار لبخندى تنفس مى‏كند يا با شخصى كه در گرداب بيچارگى‏هاى مادّى نداى حقّ بسر مى‏دهد فرق دارد.

بشنو از نى چون حكايت مى‏كند از جدايى‏ها شكايت مى‏كند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق
هر كسى كُو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش

به طور كلّ هر زمانى كه بشر از تصادم و تزاحم به تنگ آيد و يا در درونش احساس بستگى و خلاء و كمبود روحى، تبلور يابد؛ انتظار در دلش وجدان و زنده مى‏شود، همانطور كه گفته آمد...

همه انسان‏ها از نظر عقلى يا فطرى به اين عنصر جوهرى معترف‏اند و اهل دل و بزرگان، در تبيين و تزريق فهم اين پديده عظيم بسيار كوشيده‏اند؛ حافظ هم به عنوان يك فرد ـ معتقد و متفكر جان سوخته ـ از اين قاعده مستثنى نيست.

اين نكته مهم را نبايد فراموش كنيم كه حافظ پيش از آنكه شاعر و عارف باشد، شيعه است و با تمسّك و توجه به اين اصل يقينى و مُتقن، مى‏توان اذعان داشت كه شخصيتى چون حافظ كه داراى اعتقادات لطيف ناب مذهبى و عرفانى است نمى‏تواند نسبت به پديده خطير انتظار فرج حضرت ولى عصر(عج) غافل و العياذ باللّه‏ بى‏اعتنا باشد.
هر چند حافظ به طور مستقيم به اسم مبارك حجة بن الحسن(عج) اشاره‏اى نكرده است، ولى با توجه به شواهد و قراين به مقوله غيبت امام (عج) اشاره صريح دارد و اين امر نشانگر توجّه و تدبّر او به وجود شريف اوست.
مطلب ديگر اينكه، دل‏باختگان معشوق مادى و آشفتگان جزر و مدّهاى احساسى، كلامشان فاقد آن وسعت معنا است، يعنى در اقوال و سكناتشان آن رقّت و سوز كه زير بناى تفكر عميق الهى است محسوس نيست. و اين قاعده كلى است، كه هر چه معشوق بزرگتر و فوق ادراك‏هاى صورى باشد، فكر و معنا وسيع‏تر خواهد بود، حافظ وقتى مطلع غزل را با پادشاه خوبان شروع مى‏كند، در ابيات بعدى به تزريق و القاى پيام عرفانى مى‏پردازد. به عنوان مثال:

فكر خود و رأى خود در عالم رمزى نيست كفر است در اين مذهب خودبينى و خود رأيى

اشعار حافظ ظاهرا از نوع پارادوكس و تشكيك است، كه در اثر فضاسازى ماهرانه و ساختن و پرداختن اصطلاحات و بافت كلمات، جلوه خاصى مى‏يابد، اما با تدقيق و تدبّر در باطن در مى‏يابيم كه سخن، چيز ديگر است و نبايد به ظاهر اكتفا كرد:

هر كسى از ظنّ خود شد يار من وز درون من نَجست اسرار من

تفسير موضوعى حافظ و انتظار

انتظار، در لغت به معنى چشم به راه بودن، چشم‏داشت، و در اصطلاح، مقامى است كه، شخص يا عارف منتظر، پيوسته به پيوند دوست و محبوب خويش اميدوار و چشم به راه رايحه دلپذير اوست. در اين مقام، عاشق نه تنها دچار يأس و سرخوردگى نمى‏شود؛ بلكه، چه بسا، در اثر مراقبت و تربيت، به فيض‏هاى معنوى توصيف‏ناپذيرى هم دست مى‏يابد.

انتظار، عصاره و نماد بى‏شايبه هفت‏خوانِ عشق و سخت‏ترين منازل است. بديهى‏ترين اقسام انتظار عبارت است از:

1 ـ انتظار مجازى (عَرَضى)
2 ـ انتظار حقيقى (جوهرى ـ اثيرى)، كه به شرح و تحليل هر دو قسم آن، همت مى‏گماريم.

انتظار مجازى (عَرَضى):

مجاز در لغت، به معنى كلمه‏اى است كه در غير معنى حقيقى خود بكار رفته باشد، به گونه‏اى كه آن معنى از جهتى به معنى اصلى شباهت داشته باشد.

عَرَض در لغت به معنى آنچه قايم به غير است؛ پس انتظار مجازى (عَرَضى)، يعنى اميد و تمناى رسيدن به مبداء مادى و التزام در تملك موجودى كه حدودپذير است.
توضيح اين كه گاهى وجود، طالب موجودى است كه او را از تألمات و تأثرات دنيوى، انقطاع و گريزى نيست؛ و به فرموده حافظ عليه الرحمة، «آمن عيش» كه پايان‏بخش عقبه‏هاى دشوار سلوك محبت است؛ و لذا در معشوق مادى محسوس نيست؛ به عنوان مثال، از بازتاب‏هاى تكامل انتظار راستين، صبر بر جُور خلق است. به فرموده حضرت حافظ:

وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم كه در طريقت ما كافريست رنجيدن

اگر از ما بپرسند چه چيز موجب كافريست، مى‏گوييم؛ شرك به خدا و ... ولى حافظ در طريق معرفت حتى رنجيدن را علاوه بر شرك به خدا، علّت و عين كافرى مى‏داند.

بنابراين مى‏بينيم كه هر چه هدف اسباب لقاى محبوب وسيع‏تر باشد، مُحّب به طرز اعجازآميزى، بيشتر به فعليت جذبه‏هاى قدسى دست مى‏يابد. كسى يا شاعرى نمى‏تواند مدعى شود كه، رنجش خاطر از كسى، در طريقت عشق، عين كافريست؛ مگر اينكه مغروق تجليات معشوقى باشد كه، وراى توهم‏هات و تناسبهاى شهوانى است. پس، اصولاً در انتظار مجازى، تحليل ابعاد عملى عرفان ميسّر نيست، مگر اينكه با راهنمايى و توالى انفاس قدسى استادى جان سوخته، حركت ژرفِ معنوى و پيوند خاصِ الهى حاصل آيد.

انتظار حقيقى (جوهرى ـ اثيرى):

كلمه حقيقت، در لغت به معنى اصل هر چيز، حقّ، راستى و درستى است. «جوهر» در لغت، مُعرب گوهر، يعنى اصل و خلاصه چيزى، آنچه قايم به ذات باشد، (مقابل عرض). «اثير» در لغت به معنى عالى، بلند، برگزيده و خاص است.
آنچه، در انتظار حقيقى دخالت مستقيم دارد، جارى شدن در جلوه‏هاى حقّ است، در اينجا محّب صادق به راه عشق، عاشقانه چشم مى‏دوزد و مشتاق پيوند با موجودى، مافوق ادراكهاى نفسانى است. پس، در انتظار حقيقى، آلام مادى و تأثرات محيطى، محلى از اعراب ندارند؛ اگر دردى هم باشد؛ درد اشتياق و انفكاك از نيستان ازلى است.

بشنو از نى چون حكايت مى‏كند از جدايى‏ها شكايت مى‏كند
كز نيستان تا مرا ببريده‏اند در نفيرم مرد و زن ناليده‏اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق

خلاصه اين كه، زمانى انتظار عاشق سرانجام مى‏يابد كه در اقيانوس لايتناهى لقاى خداوندى غوطه‏ور گردد. در واقع، منتظران حقيقى، كسانى هستند كه مُبلّغ و زمينه‏ساز اهداف محبوب خويشند، و پيوسته جمال سَرمد، در حضور مى‏بينند و در ترك قصور مى‏كوشند. آنچه، در منطق معرفت، حايز اهميت است درك و استخراج لطايف اخلاقى و تربيتى از معدن عشق و انتظار ابزار متقن و مطمئن اين اكتشاف غامض و پرجاذبه است و بى‏شك كشف رموز اين معدن بى‏همال، مستلزم تبيين جايگاه و پايگاه پديده انتظار مى‏باشد.
شايان ذكر است كه از اهرم‏هاى نيل به اشاره‏هاى رحمانى و نفخه‏هاى سبحانى عبارت است از:

1 ـ انتظار
2 ـ فهم انتظار

بايد اظهار داشت كه، فهم انتظار، غير از خود انتظار است. انتظار به منزله شاخ و برگ و فهمِ انتظار به مثابه ريشه است. مُحّب صادق، در وادى انتظار، ريشه‏ياب است، امّا كسى كه محبوس خسوف جهالت و مرداب متعفن اسارت است؛ از لطايف انتظار و محتواى اين هسته مقدس چه خبر دارد. خُمول و جُمود در دل منتظر واقعى راهى ندارد، چون ريشه‏ياب است؛ يعنى كسى كه سراپاى وجودش صبغه الهى يافته است و در مَجمر اشتياق عاشقانه مى‏سوزد، اهل سوز است؛ صاحب نوعى تشخيص پنهانى و قدرت ما بعد الطبيعه است و سراسر زندگى‏اش، در سوختن و ساختن با واقعيات و اضداد جريان دارد.

از لحاظ موضوعى، انتظار دو نوع است:

1 ـ انتظار مخرب يا خام
2 ـ انتظار سازنده يا پخته

1 ـ به طور كل انتظار مخرب يا خام، يعنى برخلاف صلاح و رضاى دوست گام برداشتن و اكتفا به جوانب صورى پديده انتظار است؛ به عنوان مثال صرفا: شركت در فعاليت‏هاى سطحى چون جشن و شبِ شعر و ... كه اينها در حكم بافندگى است نه شكافندگى. آواز است نه پرواز در آسمان بيكران جبروت.

2 ـ انتظار سازنده يا پخته: آنچه در انتظار سازنده حاكميت دارد اصل عدم سكون و طلب و پويايى محض، در جهت تحقق خواسته‏هاى مطلوب است و فهم انتظار از مفتاح گشايش رموز عجيبه الهى و معضلات وجودى است.

عاشقى كه مى‏فهمد منتظر چه كسى است و راز رنج انتظار چيست و درك مى‏كند كه چگونه مى‏توان از اين عنصر سازنده و پالاينده كه زيربناى آن عشق پاك خداوندى است در جهت رفع عوارض وجودى تمسك جست؛ آيا او را ياراى اين است كه در فضاى متروك و دور از آلام و حقايق عينى جامعه تنفس كند؟

خصوصيات اهل انتظار

از جلوه‏هاى بارز و نمادين اهل انتظار پذيرش تفاوت‏ها و تحليل آلام و شرور هستى براى مَرمّت اعوجاج و پستى‏هاست. البته، شقّ مذكور، خود از پيچيده‏ترين مراحل سلوك منتظران حقيقى است. اهل انتظار مى‏گويد همانطور كه، صانع ازل، تنها اراده‏اش مصروف تكوين خير و جمال نيست، ما هم، بايد جهت تربيت و تبديل زشتى‏ها مشتاقانه تلاش كنيم؛ چرا كه نقاش ازل، مبدع نقش‏هاى صاف و نقش‏هاى ناصاف است؛ يعنى هم يوسف را با زيبايى‏هايش طرح مى‏نمايد و هم نقش عفريت را با زشتى‏هايى كه در اوست تصوير مى‏كند؛ پس، اگر ما به حكمت وجودى تصوير زشتى‏ها پى ببريم نه تنها موضع احساسى نمى‏گيريم، بلكه عاشقانه مى‏پذيريم و در ترميم آن مى‏كوشيم.
منتظر حقيقى صاحب سوز و لذّت‏هاى عشق است، دقايق و ظرايف نامرئى را مى‏بيند و مى‏فهمد، منتظر راستين عاشقانه و استادانه در قبول نقوش متباين، بدون هيچ تقيّد و تكلّفى، پيوسته مى‏كوشد؛ اهل انتظار شكافنده پيله‏هاى مرموز مجهولهايى است كه، مُخلّ پرواز انسان به ابدّيت مى‏باشد. اعتقاد منتظران راستين بر اين است كه نقّاش اگر از عهده ساختن نقش زشت برنيايد، البته كامل نيست، چون خداوند مُبدع زشتى‏هاست، رسالت منتظر اهل سوز هم، مرمت تمام ناهموارى‏ها و معضلهاى موجود در جامعه است و اين خود از عقبه‏هاى دشوار طريق عشق به شمار مى‏آيد كه گفته‏اند:

پاسخ هرنيش را بانوش دادن مشكل است هر كه انسان خواست شد تكليف بس دشوار داشت

انزواطلبانِ منتظر كه معروض دستبرد خال و خطّند؛ هيچ‏وقت به ژرفاى فهم و راز انتظار دست نمى‏يايند. و البته درد و پيام متفكّر حافظ هم همين است:

شاهد آن نيست كه مويى و ميانى دارد بنده طلعت آن باش كه آنى دارد

اين بيت تفسير و تحليل تمام موارد مذكور در باب انتظار و حتى به عقيده عرفا همه هستى در همين اصطلاح «آنى» نهفته است.
در تمام اديان، به وضوح تصريح شده است كه كره زمين آبستن بشرى است كه، منجى و خاتم همه رنج و آلام است و در شريعت، همانطور كه يادآور شديم به انتظار فرج ولى عصر (عج) تعبير شده است.
بنابراين، منتظران‏عاشق؛ بايد شش دانگ حواسّشان، مصروف‏و معطوف به اين اصل باشد كه فهمِ فرج باطنى، دليل وصول به راز انتظار فرج بقية اللّه‏ (عج) است.
اگر باطن وجود انسان مشحون از آلودگيها و بستگى‏ها باشد چگونه مى‏تواند مُدرك و نظاره‏گر شهود و ظهور فخر كونين يعنى حجة بن الحسن (عج) گردد.
مطلب ديگر كه بسيار حائز اهميت است اين است كه، پديده انتظار، به عنوان عامل تلطيف روح و موجد تكامل معنوى انسان به شمار مى‏آيد؛ خواه اين انتظار مربوط به محبوب صورى باشد، خواه الهى. البته در مورد معشوق مادى، اگر انسان بتواند با مدد دليل راه وجود خود را از فرعونيت به سوى سلامت متبدل سازد، زمينه‏ساز آن انتظار واقعى خواهد بود.

خلاصه فضايل اخلاقى منتظران حقيقى

1 ـ صبر بر جور خلق
2 ـ اطمينان و وقار توصيف‏ناپذير
3 ـ رحمت و رأفت بر همگان
4 ـ تلاش مجدّانه در انحلال تعارض و ايجاد تعاضد اجتماعى
5 ـ پيگيرى مدبرانه در تحقّق آرمان‏هاى معشوق
6 ـ امر به معروف و نهى از منكر، با برخوردهاى طبيبانه و حكيمانه
7 ـ نفوذ در قلوب و تزريق اهداف محبوب در مويرگ‏هاى جان انسان‏ها
8 ـ تشنه ايجاد و انشاى بذر معرفت و محبت الهى در جامعه
9 ـ تهذيب و وارستگى
10 ـ اهل انتظار دَمَش و قلمش آتشين است
11 ـ برخلاف اهل تخريب، جهان‏ساز است
12 ـ انزواطلب نيست
13 ـ شاداب است.

به طور مسلم كسى كه گرفتار جاذبه‏هاى مادى است و متهورانه در مسير طوفان القاءهاى شيطانى مى‏تازد؛ از ترنّمات رحمانى و عذّوبت دقايق خصوصيت‏هاى فوق، بهره‏اى ندارد؛ چون اين گونه كشش‏هاى خيالى و حسى، به سبب عدم تربيت معنوى، فاقد آن فضاى خاص و تراوش‏هاى قدسى است.
اگر مى‏بينم، وجود حافظ و امثال او مترنّم به ترانه تنهايى و اشتياق و انتظار است، دليلِ انزواطلبى كه از موانع تنوّر وجود و وصول به مقصد است، نمى‏تواند باشد، غربت و تنهايى او عين پرواز از فرش تعيّن تا عرش فناست.
به طور كلى مقوله‏هاى انسان‏سازى، چون درد، تنهايى، انتظار و اشتياق، اگر ريشه الهى داشته باشد، در راستاى ترميم و تحليلِ تضادها و مصايب و شدايد روزگار، به انسان نيروى مضاعف و زوال‏ناپذيرى مى‏بخشد. در چنين وضعيتى انسان صاحب هنر تطبيق با آحاد جامعه مى‏شود و فردى است مُوثِرنه تاثيرپذير؛ يعنى وجود او نه تنها تحت تأثير داد و ستدهاى شهوانى و تأثرهاى محيطى نيست بلكه حتى بر نفوس اشراف دارد؛ عاشق است ولى در عين حال پرصلابت؛ داراى پويايى فكر، و تحرك و در نهايت، هادى چشمه جوشان محبّت و معرفت در شريان اجتماع است و اين تكليفى است بس دشوار، ولى چه توان كرد كه، شرط انسان بودن همين است و دشمن نفس در كمين،

آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه فال به نام من ديوانه زدند

اين قرعه به نام انسان زده شد كه به هر روى متحمل رنج انتظار باشد؛ چرا كه تنها اوست كه مفسر واقعى عشق الهى است.

انتظار مقدمه اتصال به مبداء حقيقى

انتظار دريچه مخفى و ناشناخته اتصال خداوند است، ولى گشودن اين دريچه مقدماتى دارد كه تغافل از آن، مايه خسران و هبوط ابدى است. ناگفته نماند كه وصول به نقطه كمال هر پديده‏اى منوط به شناخت و فهم آن پديده است كه نتيجه آن حركت و كمال مى‏باشد؛ توضيح اين كه، نگاه ما در ارتباط با پديده‏ها دو گونه است؛ يا گذر است يا پايدار، ما از كنار يا پايدار بسيارى از پديده‏ها، براحتى و بدون هيچ مكثى، عبور مى‏كنيم؛ در اين ميان ممكن است. نسبت به پديده‏اى، گرايش و احساس خاصى پيدا كنيم كه آن احساس و توجه ويژه مى‏تواند مقدمه شناخت گردد؛ البته نبايد اين اصل را فراموش كنيم كه از اهمّ عوامل پيوند عميق با هر پديده‏اى، تثبيت و تشديد مراقبت و مداومت در توجه به آن پديده است.
براى انسانى كه نگاهش نسبت به ذرات آفرينش، تصنعى، خام و متحجّرانه و وجودش مستغرق توهّمهاى فرعونى است، ضرورت شناخت منتفى است. ولى كسى كه تشنه حقيقتِ كمال و كمالِ حقيقت است؛ حتى لرزش برگى براى او، اشاراتى است حقّانى.

همانطور كه گفته آمد؛ وصول به كمال هر پديده‏ايى، در گرو شناخت آن پديده است و شناختى مى‏تواند مثمر ثمر واقع شود كه زيربناى آن اشتياق و برخاسته از عمق وجود باشد؛ نه نتيجه تحريف ذهنى و تحكم نفس. بنابراين، محصول شناخت ژرف و مطمئن، فهم است. فهم يعنى، نفوذ و جارى شدن در حقيقت پديده‏ها. اگر ما بتوانيم، امكانات و توانمندى‏هاى يك موجود را بفهميم، نسبت به آن نوعى قرابت و تجانس روحى احساس و تجربه مى‏كنيم و اين كشش و كوشش و خط سير شهودآميز است كه مولّد حركت و متضمن كمال است.
تا انسان، مُدرك توانمندى‏هاى باطنى خود ـ از طريق مطالعه وجود خويش ـ نشود و در پيچ و تاب محبت الهى نگدازد، چهره او از هستى، جز ارعاب و تحسر و تحجّر نخواهد بود. تنها عاشقِ صادق كه خود را از خار و خاشاك چه كنم چه كنم، مصّفا كرده است، مى‏تواند به التذاد و اتحاد معنوى دست يابد. چون تحمل و تأمل دارد، با تحمل مى‏انديشد؛ يعنى تحمل ديدن و شنيدن دارد، بنابراين، با نيروى حلم، به طور عميق مى‏انديشدومى‏سازد و براى‏منتظران دوست،ارزش حياتى اين دو پديده شگرف و سترگ، غير قابل انكار است.
در مورد انتظار بايد ببينيم كه، چه نوع انتظارى، حاوى امواج و پرتوهاى الهى مى‏باشد. عاشقانى هستند كه فكر و ذكر و نسيمِ نگاهشان، تفسير «موتو قبل اَن تموتو» است؛ و بر عكس عاشق نماهايى هم وجود دارند، كه حركات و سكناتشان يادآور آيه شريفه «كالأنعام بل هم اضل» است كه همواره در انتظار جوياى انتحارند؛ ولى منتظران واقعى، انتظارشان از مقوله عشقى است كه منشاء رحمانى دارد و اين محّب راستين است كه موشكاف راز انتظار محبوب خويش است. امروزه عاشقانه‏ترين انتظار، انتظار فرج حضرت امام زمان (عج) است، پس آيا به راستى ما چه كرده‏ايم؟ زيباترين عرض ارادت قلبى و چاكرى در حق مولايمان، فهم باطنى انتظار به دور از بازتاب‏هاى شيطانى است.
اگر خواستگاه اين شناخت و فهم (ولو اجمالى) مقدس باشد، نتيجه آن، حصول حركت و نفوذ در محزن الاسرار انتظار و استهلاك در حكمت‏ها و مصلحت‏هاى اين پديده الهى است و در نهايت ثمره تحقق و وجدان اين گونه فهم در وجود، معراج به سوى كمال؛ يعنى وجود ملكوتى و نازنين حضرت ولى عصر (عج) خواهد بود.

اى پادشه خوبان داد از غم تنهايى دل بى‏تو به جان آمد وقت است كه بازآيى
دايم گل اين بُستان شاداب نمى‏ماند درياب ضعيفان را در وقت توانايى
ديشب گله زلفش با باد همى كردم گفتا غلطى بگذر زين فكرت سودايى
صد باد صبا اينجا با سلسله مى‏رقصند اينست حريف اى دل تا باد نپيمايى
مشتاقى و مهجورى دور از تو چنانم كرد كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايى
يارب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم رخساره به كس ننمود آن شاهد هر جايى
ساقى چمن گل را بى روى تو رنگى نيست شمشاد خرامان كن تا باغ بيارايى
اى درد توام درمان در بستر ناكامى وى ياد توام مونس در گوشه تنهايى
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم لطف آنچه تو انديشى، حكم آنچه تو فرمايى
فكر خود و راى خود در عالم رندى نيست كفر است در اين مذهب خودبينى و خودرايى
زين دايره مينا خونين جگرم مى ده تا حل كنم اين مشكل در ساغر مينايى
حافظ شب هجران شد بوى خوش وصل آمد شاديت مبارك باد اى عاشق شيدايى

تفسير لفظى و ادبى عرفانى اشعار حافظ در انتظار مولا صاحب الزمان(عج)

اى پادشه خوبان داد از غم تنهايى دل بى‏تو به جان آمد وقت است كه باز آيى
مشتاقى و مهجورى دور از تو چنانم كرد كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايى

زيبايى‏هاى بيانى و هنرى:

بيت اول: به جان آمد:

1 ـ از زندگى سير شد
2 ـ كار دل به جان كندن كشيد
3 ـ از نفس افتاد
4 ـ مشتاق مرگ شد، كه هر چهار معنى را به ذهن تداعى مى‏كند.

بيت 2: مشتاق از مصدر اشتياق، در اصطلاح به معنى كشش ژرف باطنى به سوى پديده اثيرى مى‏باشد.

مهجور = جدامانده، مهجورى؛ جدايى
دور از تو = ايهام دارد:
الف ـ در دورى من از تو
ب ـ از تو دور باد، دور از شما.
حافظ در جاى ديگر مى‏فرمايد:

دور از رخ تو دم به دم گوشه چشمم سيلاب سرشك آمد و طوفان بلا رفت
دور از رخِ تو = همچنان كه در گفتگوهاى محاوره‏اى مى‏گوييم: دور از جان تو.

پاياب:

1 ـ بر وزن شاداب، آبى كه بتوان از آن، پياده گذشت
2 ـ طاقت و صبر

نكته = حافظ شكيبايى خود را در برابر درياى مواّج و خروشان اشتياق و جدايى، به پاياب تشبيه كرده است، شكيبايى از نظر ناپايدارى، با پاياب تناسب دارد.

تفسير لفظى
بيت اول: اى پادشاه (سلطان) نكورويان، اگر از شدّت اندوه جدايى تو، فرياد و فغان از اعماق جان برآرم جاى دارد؛ چرا كه در فراق تو كار دل به جان كندن كشيد (مشتاق مرگ شد). موقع آن رسيد كه بازگردى.

بيت دوم: دور از جان تو كه براى من خيلى عزيز است، اشتياق و جدايى نسبت به تو، آنچنان بلايى بر سرم آورد كه هر لحظه امكان دارد اين اندك شكيبايى من كه پايابى بيش نيست به پايان رسد.

تفسير ادبى عرفانى

در اين ابيات آسمانى، لطيفه‏ايست نهانى و اشارتى جاودانى. در اينجا سخن از انتظار است، آن انتظارى كه، سوختگان را در تعبى حلاوت بخش، به وحدت‏سراى نيستى، رهنمون مى‏سازد. انتظار، يعنى ترنّم ترانه جاودانه اشتياق در پس كوچه‏هاى محبت؛ عبور از سنگلاخ ترديد و سير در جاده بى‏رنگ عشق سرمدى؛ انتظار، يعنى همچون شقايق چشم به راه حقيقت دوختن تا مرز سوختن؛ انتظار هنر است، هنر باختن و بر خويش تاختن، براى ساختن و عاشق ستاره سينماى عشق الهى است، انتظار، يعنى شوق سفر با كاروان اشك تا كعبه آغوش دوست؛ سلوك عاشقانه با خار مغيلان روزگار؛ مناجات با خيال محبوب در انزواى سرخ عشق.
حافظ چه مى‏گويد و چه مى‏جويد. او از يك طرف مشتاق و از سويى محروم از ديدار است؛ اوست كه عاشق اين هر دو ضد باشد:

عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدّ بوالعجب من عاشق اين دو ضد

پس چه بايد بكند؛ حافظ سنگ صبور جان سوختگان و مرهم آلام بيچارگان است. حافظ در موج خيز حوادث آنچنان قائم و معتقد به توانمندهاى روحى خود است كه بى‏پروا و فرياد زنان مى‏گويد:

من نه آنم كه زبونى كشم از چرخ فلك چرخ برهم زنم از غير مرادم گردد

پس چه پيش آمده كه اين گونه مى‏نالد. او عارف بى‏قرارى است كه اهل درد است، چون مرد است و درد و رنج انتظار را عين درمان مى‏داند.

اى درد توام درمان در بستر ناكامى وى ياد توام مونس در گوشه تنهايى

حافظ در عرصه هستى، زخم نوش حوادث است؛ ولى چه دردى در اعماق قلب او باليد كه اين گونه عالَم از او ناليد، بدانسان كه جهانيان از ثمره شعور و شهودش ارتزاق معنوى مى‏كنند، اين مشتاقى و مهجوى كه حافظ را چنين بى‏تاب و مغموم ساخته است چيست؟ و اين پادشاه خوبان كيست، آيا تاكيد و اطلاق پادشاهِ خوبان بر زيبارويان نباتى است يا وارستگان عافيت‏سوز.

نكته: در اينجا، ديدگاه حافظ از خوبان، كسانى هستند كه صاحب نعمت‏ها و نغمه‏هاى موزون روحانى مى‏باشند و پادشاه، موجودى است جوهرى و جهان شمول كه علّت قوام و دوام كونين است.
البته دور از انصاف است اگر بگوييم كه منظور حافظ از خوبان، موجودى است كه از لحاظ زيبايى صورى بى‏همال است، هر چند خود حافظ ـ به استناد جمله المجاز قنطرة الحقيقه ـ طعم شيرينى‏ها و تلخها و جزر و مدهاى عشق مجاز را چشيده و در اثر تكامل و تربيت حقيقى، به فراسوى جاذبه‏هاى حسى بال گشوده است.
ادامه دارد/
 شنبه 20 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 170]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن