تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه كسى مستحق دوستى خداوند و خوشبختى باشد، مرگ در برابر چشمان او مى‏آيد و آرز...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835272489




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حافظ، سراينده عشق و شادي ‌- شيرين پايدار ‌


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حافظ، سراينده عشق و شادي ‌- شيرين پايدار ‌


هدف از نوشتن اين مقاله چيزي جز فهم بهتر ادبي و به روش پژوهش علمي نيست؛ همان طوري كه شاعر شيراز از بستر زندگي جمعي، فرهنگي و تاريخي خود برمي‌خيزد و انديشه‌اش به آن تكيه دارد و شرايط فرهنگي، اجتماعي، تاريخي كه همچون زمينه‌اي ناخودآگاه كه گوهره انديشه شاعر در متن است و اين تاريخ به راستي دو گونه تاريخ را دربر مي‌گيرد؛ تاريخيت هستي و تاريخيت واقعي. يعني حافظ در دو عرصه به طور كامل متفاوت زيست مي‌كند و مي‌انديشد. از سويي شاعر شيراز در كشاكش با مشكل‌هاي وجودي در عرصه هستا- نيستي با خود، با ديگران و با جهان در چالش است. او هر روز با مشكل‌هاي هستي Problems، بودن و نبودن دست و پنجه نرم مي‌كند. لحظه وجودي او سرشار از تشويش است. گذشته است، مي‌رود و نامطمئن است. هيچ تضميني به ما نداده‌اند كه لحظه‌اي ديگر خواهيم بود و زندگاني خواهيم كرد. ما بر لبه تيغ برنده زمان با پاي برهنه در حركتيم، با پاي مجروح و دلي پر از اميد و نوميدي در عرصه لحظه‌هاي وجودي دست و پا مي‌زنيم. ‌



لحظه ديگر زيست حافظ، لحظه تاريخيت واقعي است. در جامعه داراي پايگان (سلسله مراتب) طبقاتي فئودال و افسارگسيخته ساختاري كه در فراز مسند قدرت محتسبي بزرگ بر اريكه شاهي نشسته است و گزمه‌ها و محتسب‌هاي كوچك و بزرگ دست‌اندركارند تا هرگونه سرچشمه ذوق و مستي را بخشكانند، حافظ با اين نيز در چالش است. اينكه حافظ را نشناخته‌اند، غفلت از اين دو عنصر تاريخي است. هنوز نمي‌دانند كه در ديوان رند شيراز دو شخصيت و دو انسان كاملا‌ متفاوت زيست مي‌كند و مي‌انديشد و خود را به چكاد دو كوه سر به فلك كشيده هستي فردي و هستي اجتماعي- تاريخي برمي‌كشد. بايد گفت كه اشعار حافظ و شاعراني مانند او كه شعرشان اسطوره‌اي، عرفاني، رمزي و چند لا‌يه و ايهام‌دار است و آن را مي‌توان از ابعاد گوناگون تفسير و تبيين كرد و طبيعي است كه هركس كم و بيش گماني از فهم او نزد خود دارد و اين همه پراكندگي عقيده درباره مايه انديشه جهان‌نگري در ديوان حافظ به معناي آن است كه هركسي از ظن خود يار او مي‌شود. ‌

سردرگمي خواننده شعر در فهم و انديشه‌هاي حافظ به همين دليل است. در مثل بعضي مفسران براي شناساندن حافظ منحصرا به نقد تاويلي و پروژه‌هرمونيكي متوسل شده‌اند و گفته‌اند شناخت هسته فكري و بينش شاعر فقط رمزي است و با جهان واقعيت سروكاري ندارد. حافظ مفسر، هرمنوتيك عارفي است دست از دنيا شسته كه هرگز در زندگاني خود بر خوبرويي شيفته نشده است، از جام مي لبي تر نكرده و در گوشه خانقاهي زيج نشسته و ورد و ذكر در زبان مي‌آورده‌است. آنچه هدف عشق اوست خداست كه گاهي در قالب موجودي زيبا با موهاي كمند و ابروي كماني با خالي بر گونه و سيب زنخدان، دامي در راه عاشق پهن كرده، او را از جهان و هرچه در آن است دور داشته است. چنين تصويري ابدا با كليت ديوان شاعر نمي‌خواند و به منزله ناديده گرفتن واقعيتي است كه حافظ به ويژه بر آن بسيار تاكيد دارد. عجيب اين است كه دو مشكلي كه دانستگي حافظ را به خود مشغول مي‌داشته، در قرن پرتلا‌طم ما تجديد شباب كرده است؛ عشق (‌) sex و سياست.

كسي كه ديوان حافظ را به دقت بخواند و اسير پيشداوري‌هاي خود نباشد، به وضوح مي‌بيند كه سرشت جنسي در شعر حافظ (و نيز در اشعار پيشگام او در رندي، سعدي) بيداد مي‌كند. سعدي به تصريح و حافظ به تلويح آثار و نتايج سرشت جنسي را در برترين مدارج خود كه در دانستگي و كلا‌م انساني پديدار مي‌شود مجسم كرده‌اند. اين دو شاعر دقيقا از همين زمينه زيستي است كه به فرامحسوس و فراتر از تجربه حسي و روزانه مي‌روند. نشاني‌هايي كه حافظ از معشوق مي‌دهد، همه نشانه‌هاي حسي و زميني است. او در جهاني زيست مي‌كند كه زيبايي و شادي در آن موج مي‌زند. از ديد سيماي خوبرويي شيرازي از محسوس برمي‌گذرد و به خدا مي‌رسد، بي‌آنكه شرايط و لوازم عشق زميني را از دست داده باشد. اشعار حافظ موزون، آهنگين و نغز است و معنا را به روشني به دانستگي خواننده مي‌رساند. شعر حافظ جنبه حساني خيلي قوي دارد؛ يعني احساس (‌) sensibility حافظ خيلي قوي است. او بر حسب حال و مقام خود شعر مي‌گفته و يكي از ويژگي‌هاي مهم شعر حافظ پارادوكسيكال است؛ يعني ضد و نقيض است. حافظ ما را در حالتي قرار مي‌دهد كه وقتي به او نزديك مي‌شويم نمي‌دانيم كه واقعا جدي حرف مي‌زند يا شوخي مي‌كند. گاهي به نظر مي‌رسد است و گاهي خود را نشان مي‌دهد و گاهي به نظر مي‌رسد كه عاشق خود و شعر خويش است. بهتر بگوييم، به تعبير امروزي، همه ما را سركار گذاشته است؛ يعني همه ما را منتر كرده است. (منتر= مانترا، جادوگر قبيله بوده است؛ پيشگو و شاعر و طبيب بوده و در قبايل ابتدايي خيلي مهم بوده است. ريشه مانترا، سانسكريت و اوستا است.)

شعر حافظ رندي است و غالبا سحرآميز است. او مي‌گويد من ساحرم. به كمك كلمه‌ها دنيايي مي‌سازد در كنار دنياي واقعيت كه به نظر واقعي مي‌آيد، در حالي كه از نظر منطقي و علمي اين ديناميك دنياي خيال است. ‌

اشعار حافظ شادي‌آور است و وعده شادي مي‌دهد. وقتي از زيبايي باغ و گلستان و معشوق سخن مي‌گويد، مثل اين است كه خواننده زيبايي را مي‌بيند و با او معاشقه مي‌كند. ‌ يكي ديگر از مشخصات شعر حافظ آن است كه شاعر خود را نشان مي‌دهد و آنگاه پنهان مي‌كند؛ يعني ديدار مي‌كند و پرهيز. ‌

به گفته سعدي: ‌

وقتي خودش را نشان مي‌دهد، اشخاص فكر مي‌كنند او را گير آورده‌اند، در حالي كه نيمه پنهان شاعر از دستشان در مي‌رود. او در عشق صاحب تجربه است. ‌

حافظ در اشعارش از مشكل‌هاي خيلي بزرگ انسان حرف مي‌زند؛ معني زندگي، معماي مرگ، رمز عشق و اينكه چطور زندگي كنيم؟ حافظ به ما مي‌گويد شعر من را فهميديد؟ آيا در عرصه عشق رنجي كشيده‌ايد؟ و لذت مي‌و يا لذت زندگاني را چشيده‌ايد؟

خواننده عادي، سرسري به اين پرسش‌ها پاسخ مثبت مي‌دهد و خود را صاحب تجربه و دانش مي‌داند. اما نيك كه بنگريم مي‌بينيم حافظ به اين اشخاص و تفكراتشان خوشبين نيست و غالبا به تلويح به آنها مي‌گويد دعوي شما گزاف‌گويي است و آنها را گوشمالي مي‌دهد و سپس شروع مي‌كند به مطايبه‌گويي و خنديدن. ‌

پشت سر حافظ انساني استهزاگر و طنزگو وجود دارد كه به ما مي‌گويد خيلي مانده است كه شعر من را بفهميد؛ و البته اين كار را با شفقت و مهرباني انجام مي‌دهد. ‌

ما بايد با چشم ديگري به حافظ نگاه كنيم، نه مثل و كه هر كدام القابي براي حافظ مي‌تراشند (لسان الغيب و از اين قبيل.) آنها فراموش كرده‌اند كه حافظ شاعر است و سروكار شاعر با تجربه واقعي است.اينك ديگر مي‌بايست را تعريف كرد. ‌

اين دنياي ديگري كه يك فرد عادي به آن معتقد است، براي حافظ دنياي خيال است. در شعر و هنر، دنياي واقعيت و دنياي خيال مرز ندارد. مثلا‌ ما نشسته‌ايم و خيال مي‌كنيم كه كنار آبشار رفتيم. ريزش آب و صداي آب و درخت‌ها را تصور مي‌كنيم، اما مي‌دانيم كه در دانستگي ما اين مثل يك عكس است ولي شاعري كه آبشار را نشان مي‌دهد، خواننده طراوت و خنكي قطرات آب را روي پوستش احساس مي‌كند. همه اينها به وسيله جادوي كلمات گفته مي‌شود؛ كلماتي كه شاعر بر زبان مي‌آورد، تجسم احوال و حالا‌ت اوست؛ واقعي و حقيقي است. ‌

دو عامل باعث شده كه حافظ جامعه ما را به خود مشغول كند. در مرتبه نخست بايد دانست كه حافظ آخرين شاعر بزرگ ادب كلا‌سيك ماست. به واژگاني مطايبه‌آميز، حافظ كودك ته‌تغاري (محبوب) ادب كلا‌سيك فارسي است. در مرتبه دوم، حافظ نمي‌خواهد فقط ما را درگير مشكلي خيلي جدي بكند. شاهنامه را كه مي‌خوانيد، شاعر مي‌گويد: وقتي كشور در خطر است، براي نجات كشور بايد جان داد. (چو ايران نباشد تن من مباد) ولي حافظ طوري صحبت مي‌كند كه در زندگي، شيريني و تلخي با هم است و انسان بايد در دريا خودش را با موج هماهنگ كند. ‌

حافظ مي‌گويد كسي كه خودش را دوست ندارد، كسي ديگر را هم دوست ندارد. غمخوار خويش باش، به هيچ‌كس اعتماد نكن. آدم تغيير مي‌كند؛ زيبايي و زشتي با هم است. انسان موجودي است بين فرشته و حيوان، گاهي نرم و لطيف و دلپسند، گاهي هم تندخو و متجاوز مي‌شود. روحيه فردوسي، حماسي و روحيه حافظ، رواقي است. (سازگار شدن با پستي‌ها و بلندي‌هاي زندگي) حافظ به قسمي ديگر به ايران مي‌نگرد؛ ايران رنج كشيده، ايران كشتار شده، ايران خونين. پس از فردوسي، سه شط خون در ايران جاري شد. ايران، هجوم چنگيزخان، هلا‌كو و تيمور گوركاني را از سر گذراند و به زمين سوخته‌اي تبديل شد. حافظ خود مي‌گويد:

او در زمانه خونيني زندگي مي‌كند و شاهد لحظه‌هاي مرگبار هستي ايران است. حافظ شعر مي‌گفته و در دربار بزرگان مي‌رفته و مي‌خوانده؛ شغل حافظ همين بوده است. (رامشگري، شاعري، انديشه‌ورزي) حافظ، علوم قديمي را در جواني ياد مي‌گيرد. در مكتبخانه‌ها، قرآن، سعدي، فقه و حكمت مي‌خواند. حافظ آغاز خوشي داشته، موسيقي مي‌دانسته، صدايش خيلي خوب بوده و شش‌دانگ صدا را داشته كه در مجالس خصوصي آواز مي‌خوانده است. او زن و فرزند داشته است و پسرش در جواني مي‌ميرد خيلي باعث تاثر حافظ مي‌شود. او به همسرش هم بسيار علا‌قه داشته است. ‌

حافظ آدم چند شخصيتي بوده است. خودش را با همه كس اعم از طرز تفكرهاي متفاوت هماهنگ مي‌كرده است. اگر نزد روحاني بوده، مطابق دلخواه او حرف مي‌زده و اگر نزد ميگسار مي‌رفته، با او مي‌زده است. به اصطلا‌ح مي‌كرده و اين از رندي و زبلي او بوده است. او كار جدي مي‌كرده، بسيار مي‌انديشيده، از مرگ بيزار و عاشق زندگاني بوده است. همچنين، اهل مدارا و عشرت بوده است. ‌ يا حافظ حس ديني قوي دارد ولي اين وسط قضيه شروع مي‌كند به حرف‌هايي كه هيچ مناسبتي به آن حال و مقام ندارد. همچنين حس زندگي در حافظ خيلي شديد است. آنقدر به زندگي و فرصت شمردن از لحظه‌هاي زندگي فكر مي‌كند كه وقتي مي‌رسد به زمان بهار و طرب، همه چيز از يادش مي‌رود. نقد را مي‌گيرد و دنبال نسيه نمي‌رود. ما دو سره بازي مي‌كند؛ هم خداي را مي‌خواهد و هم خرما را. ‌



شعر حافظ را در صورتي مي‌شناسيم كه به احوال شاعر آشنا شويم. حافظ مي‌گويد در محيطي كه از هر طرف انسان در معرض خطر است بايد گوشه‌اي گرفت و اغتنام فرصت كرد، يعني از اين ضربه‌ها كه مرگبار است، نيروي حيات‌بخش بسازيد؛ يعني را تبديل به كنيد و مرگ را به زندگي و پيري را به جواني بدل سازيد؛ يعني چنان بر لحظه‌هاي زندگاني متمركز شويد تا به ابديت تبديل شود. ‌

عجيب‌ترين چيزي كه به انسان هديه شده، فنومن (‌= Phenomen پديدار) زندگي انسان است؛ يعني هديه زندگي. چنين چيز گرانبها و بي‌بديلي در اختيار ماست و در ما موجوديت پيدا كرده است. همه چيز را مي‌بينيم و حيف است كه اين زندگي را صرف حرف‌هاي بيهوده كنيم. ‌ ‌

يا ‌

اينطور كه از شعر حافظ برمي‌آيد، او انساني است تنها و تندخو و شيفته، در حالي‌كه همشهري شهيرش سعدي، اهل سفر و تجربه است. حافظ برخلا‌ف سعدي در درون خود سفر مي‌كرده است. ‌



وقتي كه شعر حافظ را مي‌خوانيم، مي‌بينيم كه آرامش‌بخش است. حافظ خودش هم خيلي مشكل داشته و سرودن شعر او را تسكين مي‌داده است. ‌ عصاره شعر حافظ عشق و سياست است. احساس و انديشه در شعر حافظ همدوش هم پيش مي‌رود. گوته مي‌گويد: اگر لفظ را عروس و معني را داماد بناميم، كسي از اين زناشويي باخبر است كه حافظ را بشناسد. يعني حافظ بهتر از شاعران ديگر لفظ و معنا را هماهنگ كرده است. ‌

انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------

------------
 پنجشنبه 18 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 484]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن