تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1865941588


كتاب انديشه - ترجمهاي براي نخواندن
واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: كتاب انديشه - ترجمهاي براي نخواندن
.jpg)
كتاب انديشه - ترجمهاي براي نخواندن
محمود عباديان:آنچه در پي ميآيدد نقد محمود عباديان بر ترجمه زيبا جبلي از «تاريخ فلسفه» هگل است. اين كتاب هفته گذشته در 854 صفحه و با قيمت 11 هزار تومان توسط انتشارات شفيعي به بازار آمده است.هنوز خوانندگان و علاقه مندان فلسفه هگل از كژبرگردانيهاي ترجمه «پديدار شناسي روح» و «زيباشناسي» فراغت نيافتهاند كه انتشار ترجمه اين اثر بر گرفتاري استفاده از اين ترجمهها ميافزايد. اين ترجمه نيز همچون دو مورد پيشين بدون ذكر نسخه مورد استفاده و ويراست شناخته دردسترس خواننده نهاده شده است. ناشر درپشت جلد ترجمه، آن را برگردان ويراست Suhrkamp (1999)معرفي كرده كه ميزان صحت آن را ضمن بررسي انتقادي ترجمه پيشنوشت(Niederschrift) مشهور هگل براين سخنرانيها خواهيم آزمود. از آنجا كه مترجم در جاي جاي اين پيشنوشت فرازهايي را ناديده گرفته (امري كه در ترجمه «زيباشناسي» اغلب يافت ميشود) و در مواردي جابهجا كرده يا نكاتي را به متن افزوده است، مناسب ميداند در طي ارائه ترجمه به نادقتيها و حذفها اشاره كند.
پيشنوشت هايدلبرگ
اينك كه امروز براي نخستينبار گام به ساحت اين دانشگاه نهادهام و تاريخ فلسفه را جستار سخنرانيهاي خود كردهام، اجازه ميخواهم اين پيشنوشت را پيشانه در اين مناسبت ارائه كنم. براي من به غايت شادي انگيز و خرسندكننده است كه پيراه فلسفي خود را دگرباره در اين برهه زماني در يك آكادمي سر ميگيرم. چه، به نظر ميرسد كه زمان آن فرارسيده كه فلسفه بارديگر به خود اميد توجه و مهرباني دهد. اين علم كموبيش به خاموشي گراييده (در ترجمه: شايد اين علم مرده) ميخواهد از نو سر بلند كند و اميد دارد كه جهان بر او بيزبان شده، بار ديگر به او گوش فرا دهد. تنگناي زمان (ترجمه: ضروريات زمان) به جاذبههاي خرد و معمول زندگي روزينه اهميت فزون داده است، منافع پيشروتر واقعيت و مبارزه براي آنها تمامي توان و نيروي روح و همچنين وسايل (امكانات) بيروني (در ترجمه: ضروري) را چنان به كار گرفته كه براي زندگي دروني والاتر و معنويت خالصتر ذهن نميتوانست آزاد باشد (ترجمه: جايي براي ذهن باقي نمانده - ص11) و طبايع بهتر نيز پايبند آن (در ترجمه: و مانع رشد آنها) و بعضا قرباني آن شدهاند، زيرا روح جهان چنان درگير بود كه نميتوانست به درون خود (در ترجمه: به باطن نگرد) بازگردد، و از آن باشد خود را در خويش سامان دهد. حال از آنجا كه اين جريان واقعيت فروشكسته (ترجمه: مهارشده)، چون ملت آلمان خود را از اين خامترين وضعيت رهانيده (ترجمه: از ماديترين شرايط خود جدا كرده ص 12)، زيرا او مليتاش، اصل هرگونه زندگي شاداب را نجات داده است (ترجمه: بنيان تمامي حيات اعلايش حفظ شده)، ما حق داريم اميدوار باشيم كه علاوه بر دولت كه علايق را وابسته به خود كرده (ترجمه: درخود بلعيده ص12)، كليسا نيز سر بلند كند تا درجوار قلمرو دنيايي كه تاكنون همه افكار و كوششها برآن گذشته است، بار ديگر قلمرو خدايي نيز انديشه شود؛ به سخن ديگر به موازات علايق سياسي و ديگر جاذبههاي معطوف به زندگي روزينه، علم محض، جهان آزاد عقلاني روح (جهان عقلاني آزادانه ذهن ص 12) بارديگر شكوفا شود.
درتاريخ فلسفه خواهيم ديد كه علوم و پرورش عقل در ديگر كشورهاي اروپايي با كوشش و اعتبار (ترجمه: علوم با شكل ادراك
و احترام) پيش برده ميشود، از فلسفه- جز نام آن تا سطح خاطره و ياد افول كرده و از بين رفته است، و اينكه آن نزد ملت آلمان بهسان مايملك حفظ شده است. طبيعت ما را به اين پيشه والا فراخوانده، پاسدار اين آتش مقدس باشيم، همانگونه كه نگهباني از رازورمز الئوسي در آتن به خاندان اومولپيد و سرپرستي عبادت ساكنان جزيره ساموتراكه را به عهده داشت؛ و همانطور كه در گذشته روح جهان ملت يهود را در پناه گرفته بود تا با پذيرش عاليترين آگاهي، بار ديگر بتواند روحي نو از خويش متجلي كند. اما تنگناي زمان كه از آن نام بردم، توجه به رويدادهاي بزرگ جهاني بين ما نيز يك اشتغال بنيادي با فلسفه را واپس زده است و يك توجه عامتر به آن را رمانده است. آنچه در اثر آن اتفاق افتاد آن است كه چون طبايع وارسته به جنبه عملي، رويه كاري و سبكسري روي آورد، به الفاظ بزرگ در فلسفه چنگ انداختند و به آن دامنه دادند. (ترجمه فاقد اين سه سطر است ص 13). ميتوان به درستي گفت، از زماني كه فلسفه در آلمان آغاز به توسعه كرد، هيچگاه اين علم چنين بينوا جلوه نكرده است كه زمان حال گواه است؛ هيچگاه بيمايگي و تيرگي اينچنين به سطح بر نيامده بود و با چنان ادعا درعلم پنداشته نشده و صورت نگرفته بود آنچنان كه گويي حاكميت به دست گرفته است. بايد با اين بيمايگي مقابله كرد و براي بيرون آوردن فلسفه از انزوا كه در آن سرگردان است از جديت، صداقت و خلوس آلماني همياري جست. براي اين كار جايز است بر اين باور باشيم كه سرشت روح زمان منادي اين درخواست است. بياييد بالاتفاق شفق بامدادي يك عصر زيباتر را به خودمان تبريك گوييم، تا روح پراكنده در بيرون را در آن به خويش باز گردانيم، و آن ياراي خود يافتن كند و براي قلمرو خودي خويش زمينه و فضا بيابد (ترجمه: كه در آن روح كه تاكنون طعمه ظواهر بود بتواند به خود آيد و فضا و مكاني براي خود بهدست آورد ص 14)، تا در آنجا دلها (عواطف) از جاذبههاي روزينه فراخيزند و پذيراي آنچه حقيقي، سرمدي و خدايي است شوند؛ آنچه والاست را بنگرند و دريابند.
ما سالخوردهتران كه در باد و بوران زمانه به مردان بالغ رشد يافتهايم، ميتوانيم خوشبختي شما را قدرداني كنيم كه جوانيتان با روزگاري مقارن است كه ميتوانيد اوقات خود را با دغدغه كمتر وقف حقيقت و علم كنيد. من زندگانيام را صرف علم كردهام، و از اين پس خرسندم كه خود را در مقامي مييابم كه بتوانم به ميزان بيشتر و در فضاي موثر گستردهتر براي ترويج و شادابي علاقه علمي والاتر همكاري كنم و پيش از همه به رهبرد شما به آن تشريك مساعي كنم. اميدوارم بتوانم شايسته اعتماد شما شوم و آن را كسب كنم. اما در وهله نخست حق ندارم چيزي جز اين از شما توقع داشته باشم كه قبل از همه فقط به علم اعتماد كنيد و نسبت به خود اعتماد حاصل كنيد. پرواي رويارويي با حقيقت و باور به قدرت روح (ترجمه: عشق به حقيقت و ايمان به قدرت ذهن ص 15) نخستين شرط در فلسفه است. به حكم آنكه انسان روح است، حق دارد و بايستي خود را درخور آن چيزي كند كه برين است. او هيچگاه قادر نيست شكوه و قدرت روح خود را به شايستگي انديشه كند. در قبال چنين باوري هيچ چيز مقاوم و سرسخت نيست كه بر او گشوده (مكشوف) نشود. ذات در ابتدا پوشيده و درهم بسته كائنات فاقد نيرويي است كه بتواند در برابر اراده شناختن تاب مقاومت داشته باشد؛ ناگزير است خود را بر او بگشايد، غنا و ژرفاي خود را براي او مرئي كند و در دسترس بهرهوري نهد. تاريخ فلسفه نگارستان روحهاي شريف در معرض ديد ماست، روحهايي كه به موهبت دليري عقلشان به طبيعت چيزها، طبيعت انسان و به طبيعت خدايي رسوخ كردهاند، ژرفنايشان را براي ما آشكار كرده و گنجينه عاليترين شناخت را براي ما فراهم آوردهاند. اين گنجينه كه برآنيم خود در آن انباز شويم، همان كليت فلسفه است؛ تكوين اين گنجينه آن چيزي است كه در اين سخنرانيها با آن آشنا ميشويم و ميآموزيم آن را ادراك كنيم. (ترجمه فاقد اين پاراگراف است).
ما اينك به خود موضوع نزديك ميشويم. كوتاه يادآور شوم كه قصد ارائه درس-كتاب نداريم؛ آنچه در دسترس ماست، بسيار كمبود دارد، مفهومي سطحي از فلسفه افاده ميكند. بيشتر براي پسخواني خصوصي مناسب است، و رهبردي براي استفاده از كتابهاست؛ به ويژه حاوي فرازهايي از گفتههاي فيلسوفان كهن و عطف نظرهاي كلياند؛ اطلاعات معين كه فقط اعلاماند؛ گذشته از اين در آنها از آموزگاران سرشناس ياد شده كه البته سهمي در پيشرفت علم نداشتهاند؛ سرشار از جزئيات، نامها، ادوار تاريخ و دورههايي كه چنان كسان در آن ميزيستهاند، است.
نخست به پاي هدف و ضرورت تاريخ فلسفه ميرويم، به خاستگاهي مينگريم كه تاريخ فلسفه را بايستي به طوركلي براساس آن برانداز كرد و مناسبت آن را با خود فلسفه تبيين كرد. نكات زير شايسته تاكيدند:
الف) چگونه است كه فلسفه داراي تاريخ است؟ بايد ضرورت و فايدهاش بررسي شود. انسان در سايه آن دقيق، باريكبين و... ميشود؛ نظرگاههاي ديگران را ميآموزد.
ب) تاريخ فلسفه گردآوري نظرات تصادفي نيست، بلكه پيوندي ضروري از آغازهها تا توسعه و تكامل پرغناي آن است.
1) مراحل (دوره)هاي گوناگون.
2) كل جهانبيني در اين مرحله شكل گرفته است؛ ولي جزئيات طرف توجه نيست.
3) از اين مناسبت با خود فلسفه حاصل ميشود (ترجمه كماكان فاقد اين قسمت است).
در تاريخ فلسفه اين نكته آناً بر ذهن ميگذرد كه هر آينه موضوع آن با نگرشي شايسته كار شود، جاذبه كافي بر ميانگيزد اما وقتي غايت از آن وارونه در نظر باشد، باز هم جلب توجه ميكند. به واقع، چنان جاذبهاي ميتواند به ميزان بيشتر اهميتانگيز بنمايد كه در آن تصور از فلسفه و از آنچه تاريخ آن در اين مورد انجام ميدهد، وارون باشد. چه، از تاريخ فلسفه مرجحا دليلي بر هيچي اين علم برداشت ميشود و (ترجمه: در تاريخ فلسفه اين ملاحظه بلاواسطه خود را به ما تحميل ميكند كه هر آينه موضوع از نقطهنظر مطلوبي تلقي شود، بهالطبع علاقه زيادي را نشان ميدهد، اما آينه هدفاش به مثابه آنچه نقطه مقابل آن است تلقي شود، كماكان علاقهاي را حفظ ميكند. در واقع اين علاقه ميتواند به درجهاي افزايش يابد كه در آن استنباط متعارفي از فلسفه، و هدفي كه تاريخ آن انجام ميدهد، وارونه شود، زيرا بهطور عمده از نتايج فلسفه دليلي از بيهودگي علم ماخوذ ميشود صص15/16.)
بايد بر حقانيت اين درخواست گردن نهاد كه يك تاريخ - تاريخ هر موضوعي- از واقعيتها بدون جهتگيري، بيآنكه بخواهد در شرح موضوع انگيزه يا هدفي را حقاني بنمايد، سخن بگويد. البته پيروي از چنين درخواست كلي راه به جايي نميبرد.
چه، تاريخ يك موضوع و در بستگي تنگاتنگ با نظرگاهي است كه انسان از موضوع دارد. بر آن اساس، آنچه از نظر او مهم و غايتمند جلوه ميكند، توجهپذير ميشود؛ و رابطه امر رويداده با موضوع، انگيزهاي است كه موجب گزينش شرايط شايسته گزارش ميگردد، و شيوهاي را به دنبال دارد كه نظرگاههاي مطرح شده درپرتو آن درك شدني است. از اين رو پيش ميآيد كه انسان بنا به تصوري كه از دولت دارد، چنان است كه فرضا وقتي خواننده در تاريخ سياسي كشور چيزي را كه در آن ميجويد نمييابد، و اين نكته ممكن در تاريخ فلسفه محتملتر است، بسا بازنماييهايي درچنين تاريخي يافت ميشوند، كه از آن ميان همه چيز جز آنچه انسان گمان ميكند فلسفه است، ميتوان يافت. در ديگر تاريخها موضوعدستكم در گزينههاي اساسي آنتثبيت گرديده است؛ فرضا تاريخ يك كشور، يك ملت يا كلا تاريخ يك نژاد بشري يا دانش رياضي، فيزيك، هنر نقاشي و جز آن. اما علم فلسفه شاخصهاش اين است كه گذشته از مفهوم آن در اين باب كه چه بايد و ميتواند انجام دهد، گونهگونترين نظرات به ميان ميآيد، امري كه ممكن است در مقايسه با ديگر علوم گونهاي كمبود به شمار آيد. وقتي شرط نخست يعني تصور از موضوع يك تاريخ امري تثبيت يافته نيست، خود آن تاريخ نوسانآميز خواهد بود و تنها به ميزاني استحكامدار است كه مسبوق بر يك تصور معين باشد. البته در آن صورت به آساني امكان ميدهد كه برآن انگ يكجانبگي زنند؛ اين در مقايسه با نظرات متخالف ممكن ميشود. با اين همه كمبود ذكر شده در رابطه با طرز تلقي بيروني از اينگونه تاريخ نگاري پيش ميآيد، با ذكر اين نكته كه اين كمبود در ارتباط با كمبودي ديگر است، كمبودي ژرفتر. در شرايطي كه از علم فلسفه مفهومهاي متفاوت جريان دارد، آنگاه مفهوم راستين به تنهايي در مقام فهماندن آن آثار فلسفي قرار ميگيرد. كه با توجه به معني آن مفهوم تدوين شدهاند. چه، در مورد افكار خاصه افكار نظريمعناي فهميدن سواي فهم دستوري لغات است، و بسا لغات كه فراگرفته ميشوند بيآنكه فراتر از حد تصور روند. بنابراين انسان ميتواند با گفتهها، گزارهها اگر بخواهيد با نظرات فيلسوفان آشنا شود و كسب اطلاعات كند؛ با برهانها و توضيح آن نظرات بسيار درگير شود، با اين همه منظور اصلي يعني فهم گزارهها، با كوشش حاصل نشود. بنابراين چنانچه منظور از شناخت خود مصالح باشد، مجلدهاي زياد تاريخهاي آموخته در فلسفه وجود دارد كه بهرغم سعي زيادي كه در تدوينشان به كار رفته، در ارائه آن ناموفقند.
مولفان اينگونه تاريخها را ميشود به حيوانهايي تشبيه كرد كه تمام نواهاي يك قطعه موسيقي به گوش آنها خورده، ولي از دريافت يك نكته - يعني هارموني آن نواها - عاجز ماندهاند. وضعيت يادشده در هيچ رشته عملي سواي تاريخ فلسفه پيش نميآورد كه بر موضوعي پيشانه مقدمه نوشته شود كه نخست تاريخ آن بايد ارائه شود، مسجل گردد. (ترجمه: شرايط ياد شده درهيچ علمي آن را همچون درتاريخ فلسفه آنچنان ضروري نميسازد تا با مقدمهاي شرورع شود و در آن صحيحا در وهله نخست موضوع تاريخ كه الساعه نقل ميشود، به توصيف در آيد ص 18) چه، ميشود گفت، چگونه ميتوان شروع به بررسي موضوعي كرد كه نامش بر سر زبانهاست، بيآنكه انسان بداند آن چيست. در رويكرد به تاريخ فلسفه رهنموني جز اين نيست كه انسان آن چيزي را بجويد و دريابد كه كسي در جايي به آن نام فلسفه داده است. از اينرو هر آينه مسئله آن است كه مفهوم فلسفه نه به شيوه دلخواسته، بلكه علمي تثبيت گردد، آن بررسي خود در غايت فلسفه است (ترجمه: چنين نحوه برخوردي تبديل به خود فلسفه علم ميشود). چه، در مورد اين علم شاخصه ذاتي آن است كه مفهوم آن به ظاهر فقط بر سرآغاز دلالت دارد، و فقط تمام بررسي اين علم، حجت است؛ يا ميتوان گفت: نفس يافتن مفهوم آن، چنان حجت است؛ و اين مفهوم در اساس از آن بررسي حاصل ميشود. (ترجمه: در واقع ميتوانيم بگوييم، يافته، مفهوم آن است، و اين واقعا نتيجهاي است از نحوه برخورد- ص 19).
بنابراين در اين مقدمه نيز بايد مفهوم علم فلسفه، مفهوم موضوع مسبوق بر تاريخ باشد. ضمنا در مورد اين مقدمه كه البته بايد با تاريخ فلسفه مناسبت داشته باشد، همان چيزي معتبر است كه همانا در خود فلسفه گفته شده است. آنچه با اين مقدمه ميتوان گفت، فقط آن چيزي است كه در سايه بررسي خود تاريخ ميتوان برهان و اثبات كرد و نه يك توافق قبلي. بر اين اساس، توضيحات مقدماتي را نميتوان تحت مقوله مفروضات خود خواسته ذكر كرد. اما براي فرض نهادن آن توضيحاتي كه توجيهشان بهطور عمده استنتاجياند، تنها ميتواند انگيزهاي در ميان باشد كه بتواند ذكر پيشانه كليترين محتواي يك علم در كل باشد. بايد آن نكتهاي باشد كه بتواند در رد بسياري پرسشها و درخواستهايي عمل كند كه ممكن است بر اساس پيشداوريهاي معمولي بر آن تاريخ وارد آيد. (ترجمه: اما مقدمتا اظهار آنچه واقعا از توجيه آنها عايد ميشود، فقط ميتواند سودي داشته باشد كه بتواند وسيله خلاصهاي كه از پيش كليترين مضامين علم را به دست ميدهد، تحت تاثير قرار گيرد. همانا ميبايست براي كنار نهادن بسياري از پرسشها و مطالباتي كه به كار ميرود كه ميتواند ناشي از پيشداوريمان در چنين تاريخي باشد - ص 19).{آنچه از اين پس آورده ميشود، از ترجمه كنار نهاده شده است.) نخستين نكته آن خواهد بود كه صفت مشخصه تاريخ فلسفه روشن شود كه نتايجي براي شيوه بررسي در پي خواهد داشت.
نكته دوم آنكه با توجه به مفهوم فلسفه بايد دقيقانه معلوم شود، چه چيز از مصالح بيشمار و جنبههاي گوناگون معنوي اقوام بايستي از تاريخ فلسفه كنار نهاده شود. يقينا دين و انديشههاي در آن و درباره آن خاصه در پيكر اسطوره به حكم مصالحش و همچنين ديگر دستاوردهاي علوم، از حيث شكل چنان به فلسفه نزديكاند كه در نظر اول چنان مينمايند كه جاي آن دارد، خود تاريخ علم فلسفه را در گستره نامتعيناش تشكيل دهد. حال كه قلمروي درخور اين تاريخ معين شده است، در مقامي ميباشيم كه سرآغاز اين تاريخ را پيدا كنيم، سرآغازي كه از آغازههاي نگرش ديني و احساسهاي فكورانه متمايز است.
سوم، از مفهوم خود موضوع بايد تقسيمبندي اين تاريخ به دورههاي ضروري نتيجه شود، تقسيم بندي كه بايد همين تاريخ را به مثابه يك تماميت متحول و انداموار، به عنوان يك همپارچگي عقلاني نشان دهد، تا اين تاريخ خود به بركت آن درخور شأن يك علم گردد.
G.W.F. Hegel, Vorlesungen ueber die geschichte der Philossophie I. Werke 18. Suhrkamp, 1993. S. 11-19
به ترجمه و توضيح محمود عباديان (8/8/1387)
* عنوان نوشته انتخاب روزنامه است
سه شنبه 16 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[مشاهده در: www.baztabonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 264]
-
گوناگون
پربازدیدترینها