تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):همه خوبى‏ها و بدى‏ها در مقابل توست و هرگز خوبى و بدى واقعى را جز در آخرت نمى‏بينى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819876154




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادب آداب دارد


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ادب آداب دارد
هنگامي كه كلاس اول دبستان در مدرسه فيروزكوهي پسران واقع در خيابان شيخ هادي تهران تحصيل مي‌كردم، براساس روش تدريس متداول در زمان كودكي ما، در آغاز الفباي فارسي را ياد مي‌گرفتيم و نه كلمات و بخش كردن آنها را كه امروز روشي نسبتا نو به شمار مي‌رود. آموزگار كوشش مي‌كرد با حروف اول و به تدريج با حروف بعدي الفبا، كلمات و جملات را به ما بياموزد. صرف نظر از متون پر مايه ادبي، اخلاقي و اجتماعي مندرج در كتابهاي درسي مدارس آن زمان كه در مقايسه با حال، كمتر رنگ و بوي ايدئولوژي داشتند، معلمان با طبع ظريف و انديشه‌هاي پر بار خود، جملات اخلاقي ساده‌اي را نيز مي‌گفتند و ما وظيفه داشتيم با خط خوش چند مرتبه آنها را بنويسيم و به خاطر بسپاريم. خداوند آنهايي را كه دارفاني را وداع كرده‌اند، قرين رحمت خود كند و به آنهايي كه هنوز در حيات هستند، تندرستي و سرافرازي عنايت نمايد.

الحق بر اين باور بودند كه رسالتي مهم بر عهده دارند. سالها بعد كه به كلاس بالاتر رفتيم، معلمان و دبيران مقالات و نوشتارهايي از نظم و نثر قديم و جديد به كلاس مي‌آوردند و برايمان مي‌خواندند و توضيح مي‌دادند. از فردوسي، مولانا، سعدي، حافظ، خاقاني، دهخدا، پروين اعتصامي، جمالزاده، آل احمد، نيما و... تازه رشته من در دوره دبيرستان، رياضي بود چه برسد به رشته ادبي. اكنون چه؟

در همين سالهاي اول يا دوم دبستان بودم كه جمله‌اي با گچ سفيد و خطي خوش بر روي تخته سياه نوشته شد. .

عجب جمله پر معنايي، با چهار حرف و . كودك با ذهن فراخ و پاك و روحي سرشار از محبت و عاطفه، آماده است. به قول پاره‌اي از فرنگ رفته‌ها و يا هاي امروزين ‌‌(input)‌ها را مي‌گرفتيم تا روزي ‌‌(out put) داشته باشيم. ، جمله‌اي پر محتوا تركيب شده با زيبايي.

برخي بر اين باورند كه خط خوش يك نعمت است و بيشتر هم است. در حالي كه كاملا اكتسابي است و بستگي به شرايط موجود در خانه و مدرسه دارد. به هر حال، همان‌گونه كه ظاهر آراسته، مرتب و پاك نشانگر ويژگي‌هاي يك انسان منظم و به لحاظي فهميده است، خط، گفتار، كردار و منش نيز بازتاب شخصيت هر فرد مي‌باشد، به گونه دروني با بازتاب بيروني يا عيني آن.‌

معلم گچ سفيد را مي‌شكست، با سر شكسته آن چند خطي بر كنار تخته سياه مي‌كشيد تا نوك گچ چون قلمي تراشيده شود. آن گاه، با آرامش و متانت با خط تحريري يا نستعليق مي‌نوشت. آگاه بود كه چشمان كنجكاو سي و اندي دانش‌آموز به انگشتان، دست‌ها، حركات و رفتار او دوخته شده است.‌

رنگ سفيد بر پهنه سياه. دو رنگ متضاد. سياه گواه نفس امّاره ما و سفيد نشانگر نفس مطمئنه. آيا واقعا اين ضديت يا جمع اضداد زاده تفكر ما است و يا اين كه در جوهر و باطن خود مفهوم و معنايي دارد؟ به درستي كه رنگ سفيد، چون روشنايي روز، در بيشتر فرهنگها و باورها داراي بار ارزشي مثبت است. در برابر رنگ سياه، چون تيرگي وحشت‌انگيز شب، نشان از نفرت، بدبختي، ترس و ماتم است.

در بسياري از اديان، از زرتشت گرفته تا اسلام، رنگ سفيد نشانگر روشني، آرامش روح، پاكي جسم و جان؛ به عكس سياهي.

بي‌جهت وارد بحث روان‌شناسي رنگ‌ها، كثرت‌گرايي، تنوع در زندگي طبيعي و اجتماعي - فرهنگي نشوم. اما آخر يكي نمي‌پرسد، پدر آمرزيده، سفيدي چه بدي داشت كه آن را نگرفتي. مگر نه اينكه در همين دين مبين اسلام، از سيسموني و لباس نوزادي گرفته تا لباس عروس، پوشش احرام و بالاخره كفن همه سفيد هستند و مستحب.‌

كساني كه بد را پسنديده‌اند

ندانم ز نيكي چه بد ديده‌اند

با فكر كوچك اما شفاف خود، كه دور از دوگانگي خانه و جامعه بود، مي‌فهميديم كه بايد حرف گوش كنيم. كم گوييم ولي گزيده گوييم. به بزرگ‌ترها احترام بگذاريم. رعايت شاگردي و استادي را بنماييم و بالاخره حريم و حرمت را بشناسيم و نگهداريم. بعد هم چه در خانه و چه در مدرسه و جامعه جملات و ضرب‌المثل‌هاي مشابه‌اي مي‌شنيديم؛ . ...‌

امروز بر ما چه مي‌گذرد؟ بي‌بندوباري، پاي بند نبودن به اصول اخلاقي، پشت پا زدن به سنت‌ها و فرهنگ والاي ايراني - اسلامي. ديگر اين بيت شعر در ذهن بسياري، به ويژه نسل جديدف جايي ندارد: مردان‌روزگار به اخلاق زنده‌اند

قومي كه گشت فاقد اخلاق مردني است‌

هنگامي كه چنين مطالبي را به زبان مي‌آوري، گروهي ندا سر مي‌دهند؛ آقاجان واژه و مفهومي است با . و اين در فرهنگ‌ها و باورهاي گوناگون، معنا و كنش و واكنش‌هاي متفاوت دارد. آن چه را يكي مي‌داند، ديگري برداشت مي‌كند. مگر خوابي، دنيا دچار تحول و تطور شده است. مدرنيسم و مدرنيته را پشت سرگذاشته وارد شده‌ايم، در فرايند پديده جهاني شدن به بدل شده‌ايم. خلاصه آن كه شرايط جامعه عوض شده است. حتي به قول انديشمند انسانگرا و انساندوست، فيلسوف بزرگ معاصر ايراني، استاد شرف‌الدين خراساني (شرف)، كه خدايش او را قرين رحمت كند، در مقدمه كتاب خود مي‌گويد: من هم شده‌ام>. اما عجب كه اين را درك نكرديم. زيرا شرف در ادامه مطلب خود به رسالت قشر انديشمند و فرهنگي در غالب شعر و شاعري اشاره مي‌كند: ضجه، ناله و مويه كم كنيد؛ زشتي‌ها و پليدي‌هاي را به تعبير ريلكه‌‌ ‌‌(Rilke) در به زيبايي و پاكيزگي مبدل كنيد. اين شدني است>.‌

هنگامي كه در خانه و مدرسه به جاي كشمش، كيشميش؛ به جاي شكر، شيكر؛ به جاي انجير، انجيل و مايع را در دهان و گلو غرغره كردن، قرقره؛ ... گفته مي‌شود و حتي پاره‌اي از آموزگاران گفتار و رفتارشان در مدارس و اخيرا در دانشگاهها چنين شده است و در رسانه‌هاي گروهي به ويژه صدا و سيما از واژگان غير متعارف و سبك چون ، ، ، و... استفاده مي‌شود و گويش و شيوه سخن و رفتار لوطي عنتري‌ها را رواج مي‌دهند و هزاران مورد ديگر، آيا بايد آنها را به پاي تحولات جهاني گذاشت؟ آيا بها دادن و احترام گذاشتن به نسل جوان به معناي فرزند سالاري، جوان سالاري و اشاعه فرهنگ پاره‌اي از اقشار بي‌مايه از فرهنگ و تمدن جامعه است؟ آيا آنچه كه با نام يا بيان مي‌شود، واقعاً همان است كه در غرب رواج دارد؟ و يا اين كه بخش‌هايي است ملهم از قشر پايين و ضعيف به لحاظ فرهنگي در جامعه غرب به گونه كه مقلد آن شده‌ايم و مي‌گوييم است.‌

مباش غره به تقليد غربيان كه به شرق‌

اگر دهد هنر شرقي احترام دهد

يا به گفته مولانا:

خلق را تقليدشان بر باد داد

اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد

آيا واقعا شرايط جامعه ما آنگونه كه شما مي‌گوييد و مي‌كنيد، عوض شده است؟ و يا اينكه ما مي‌خواهيم ناآگاهانه آن را به سراشيبي و فرود در راستاي بي‌محتوايي يا به ديدگاه شما بكشانيم، بازگشت به خويشتن چه معنايي مي‌دهد؟

آيا بهتر نيست به آنچه در تاريخ و فرهنگ غني خود داشته‌ايم، بنگريم و از آن براي رشد و تعالي جامعه خود الهام بگيريم. مگر نه اين كه بهره‌گيري از به عنوان يكي از چهار پايه صندلي مي‌باشد، كه دنيا در دو دهه اخير به آن ارج مي‌نهد. مگر نه اين كه ژاپن همزمان با كشور ما، در دوران صدارت قائم مقام فراهاني و ميرزاتقي خان اميركبير، حركت به سوي صنعتي شدن، مدرنيته و مدرنيسم را شروع كرد. در دهه‌هاي بعد چين، كره و مالزي و هند هم به آن پيوستند. آيا آنها هم به سرنوشتي چون جامعه ما دچار شده‌اند؟...

هنوز ما مي‌پنداريم كه براي هر كوششي مزدي نقد بايد گرفت هر كار و اقدامي بايد زود به نتيجه برسد، در پي هر فداكاري بايد شهرت و افتخاري جاوداني باشد. ما فرزند خلف آن پدران نيستيم كه مي‌گفتند:‌

دولت پير مغان باد كه باقي سهل است‌

ديگري گو برو و نام من از ياد ببر

سعي نابرده در اين راه به جايي نرسي‌

مزد اگر مي‌طلبي طاعت استاد ببر

شايد درست باشد اگر بگويم كه ما مفهوم را هم مانند بسياري از معاني ديگر درست نفهميده‌ايم. سودا و كسب را با آن اشتباه مي‌كنيم. به مطلوب و مقصود توجهي نداريم. از خود بيرون نمي‌توانيم رفت و ناچار همه امور را با ميزان يعني سود و زياني كه عايد ما مي‌گردد، مي‌سنجيم.

اگر چنين نباشد چه جاي نوميدي است؟ مگر هر پهلواني كه به ميدان مي‌رود بايد از پيش پيروزي خود را يقين بداند؟ در هر نبردي احتمال شكست و غلبه هر دو هست. آن را كه مي‌داند هماوردي ناتوان و زبون دارد و بر او پيروز مي‌شود، دلير كسي است كه خطر مي‌كند يعني به ميدان قدم مي‌گذارد كه در آن بيم شكست هست.

اما شكست چيست؟ از پيروزي نوميد شدن و دست از كوشش باز داشتن. پس، آن كه از آغاز نوميد است و كوششي نمي‌كند. به ميدان نرفته شكست يافته، و اين شكست است كه ننگ دارد. بزدلان و آسايش طلبان هميشه چنين شكست مي‌خورند.

ما اگر دعوي مردي داريم بايد مردانه پا به ميدان بگذاريم. دشمن ما مشكلاتي است كه هست و با كوشش و همت بايد از پيش برداشته شود. بايد بدانيم كه نبردي سخت در پيش داريم. در اين ميدان اسباب طرب و آسايش نچيده‌اند. رنج است و كار است و كار كه در انتظار ماست.

اما اگر رسيدن به مقصود دشوار است، جاي دلسردي نيست. مقصود عالي است. و بدان مقصد عالي نمي‌توانيم رسيد مگر آن كه گام‌هاي بلند و استوار برداريم. در اين راه سخن و نيست. هر فرد بايد بداند كه ممكن است در نبرد از پا درآيد.

اگر مقصود و غرض سود شخصي باشد. ناكام شده است. اما آنجا كه نيت و آرزويي عالي‌تر در كار است ناكامي وجود ندارد. ديگران هستند كه از پي هر افتاده‌اي برمي‌خيزند و به ميدان مي‌شتابند و مي‌كوشند و پيروزي چشم به راه ايشان است.‌

امروزه، روزگار ما خوب نيست. در كار ما هزاران عيب و نقص هست. بايد زود، هرچه زودتر، كار را چاره كنيم. خطري عظيم در پيش است. خطر آن كه فرصت از دست برود و ديگر كوشش و آرزوي ما سودي ندهد. مسئله‌اي كه با آن روبه‌رو هستيم، مسئله است. از بيم زيان شخصي دست از كوشش بازداشتن، سعي ناكرده نوميد شدن، با همكاران و همراهان حسد ورزيدن، سود و پاداش فوري چشم داشتن، رهروان را به سخن بيهوده نوميد كردن، اينها همه ننگ است و دشمن بزرگ ماست.

از ما تا پيروزي چند گامي بيشتر نيست، اما ميان ما و آن كعبه آرزو اين كوته‌فكري‌ها و كاهلي‌ها فاصله و مانع است.

دكتر محمد حسن ضيا توانا-استاد دانشگاه شهيد بهشتي‌




 سه شنبه 16 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 212]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن