تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگويد درباره آن مى انديشد و سپس آن را...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835056623




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان برائت


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: داستان برائت


منابع مقاله:
ترجمه تفسیر المیزان جلد 9 ، علامه طباطبایی؛



در تفسیرقمی در ذیل آیهبراءة من الله و رسولهمی‏گوید: پدرم‏از محمد بن فضل ازابن ابی عمیر از ابی الصباح کنانی از امام صادق(ع)برایم حدیث کرد که‏آنحضرت‏فرمود: این آیه بعد از مراجعت رسول خدا(ص)از جنگ تبوک که در سنه نهم‏هجرت اتفاق افتاد نازل گردید.
آنگاه فرمود:رسول خدا(ص)بعد از آنکه مکه را فتح کرد در آن سال از
روایاتی در مورد نزول آیات برائت و مامور شدن علی(ع)برای اعلان‏آن آیات در مکه و باز گرداندن ابوبکر از نیمه راه این ماموریت‏زیارت مشرکین جلوگیری نفرمود و ازسنت‏های زیارتی مشرکین یکی این بود که اگر با لباس‏وارد مکه می‏شدند و با آن لباس دور خانه خدا طواف می‏کردند دیگرآن لباس را به تن‏نمی‏کردند و می‏باید آن را صدقه دهند لذا برای اینکه لباسهایشان را از دست نداده باشند قبل‏از طواف‏از دیگران لباسی را عاریه و یا کرایه می‏کردند و بعد از طواف به صاحبانشان برمی‏گرداندند، در این میان‏اگر کسی به لباس عاریه و اجاره دست نمی‏یافت و خودش هم تنهایک دست لباس همراه داشت، برای آنکه‏آن لباس را از دست ندهد ناچار برهنه می‏شد و لخت‏مادرزاد به طواف می‏پرداخت.
وقتی زنی رعنا و زیبا از زنان عرب به زیارت حج آمد و خواست تالباسی عاریه و یاکرایه کند لیکن نیافت، خواست با لباس طواف کند گفتند: در این صورت بایستی‏بعد ازطواف لباست را تصدق دهی، گفت: من جز این لباس ندارم، و لذا خت‏شد و به طواف‏پرداخت، مردم‏ریختند به تماشایش ناچار یک دست‏خود را بر عورت پیشین و دست دیگرش رابر عورت پسین گذاشت و طواف را به آخر رساند در حالی که می‏گفت: الیوم‏یبدو بعضه او کله () فما بدا منه فلا احله (1).
بعد از آنکه از طواف‏فارغ شد عده‏ای به خواستگاریش آمدند، گفت من شوهر دارم.
از طرفی سیره رسول خدا(ص)قبل از نزول این سوره این بودکه جز باکسانی که به جنگ او برمی‏خاستند نمی‏جنگید، و این روش بخاطر این آیه بود که می‏فرماید: فان اعتزلوکم‏فلم یقاتلوکم فالقوا الیکم السلم فما جعل الله لکم‏علیهم سبیلا(2) تا آنکه سوره‏برائت نازل شد، و پیامبر مامور شد به اینکه مشرکین را از دم شمشیر بگذارندچه آنها که سرجنگ دارند و چه آنها که کنارند، مگر آن کسانی که در روز فتح مکه برای مدتی با آنحضرت‏معاهده بستند، مانندصفوان بن امیه و سهیل بن عمرو که به فرمان: برائة من الله و رسوله الی‏الذین عاهدتم من المشرکین‏فسیحوا فی الارض اربعة اشهرچهار ماه یعنی بیست روز از ذی‏الحجه و تمامی محرم و صفر و ربیع الاول و ده روز از ربیع‏الثانی مهلت‏یافتند، که اگر بعد ازاین مدت باز به شرک خود باقی ماندند آنان نیز محکوم به مرگند.
............................................ (1)امروز بعضی از آن(عورتم)و یاهمه‏اش هویدا می‏شود پس آنچه را که هویدا گردد(بر کسی)حلال نمی‏کنم. (2)حال اگر از شما کنار کشیده دیگر با شماپیکار نکردند، و به شما پیشنهاد صلح دادند(در این‏صورت)خداوند برای شما تسلطی بر ایشان قرار نداده.سوره نساء آیه 90
صفحه : 216

وقتی این آیات نازل شد رسول خدا(ص)آنرا به ابی بکر دادتا به مکه‏ببرد و در منی در روز عید قربان برای مردم قرائت کند.ابو بکر به راه افتاد و بلا فاصله جبرئیل‏نازل‏و دستور آورد که این ماموریت را از ناحیه تو مردی جز از خاندان خودت نباید انجام دهد.
رسول خدا(ص)امیر المؤمنین(ع)را به دنبال ابی بکر فرستاد، وآن‏جناب در محلروحاءبه وی رسید و آیات نامبرده را از او گرفت و روانه شد.ابی بکر به‏مدینه بازگشت‏و عرض کرد: یا رسول الله!چیزی در باره من نازل شد؟فرمود: نه، و لیکن‏خداوند دستور داد که این ماموریت را ازناحیه من جز خودم و یا مردی از خاندانم نباید انجام‏دهد (1).
و در تفسیرعیاشی از حریز از امام صادق(ع)روایت کرده که فرمود: رسول خدا(ص)ابی بکر را با آیات سوره برائت‏به موسم حج فرستاد تا بر مردم‏بخواند جبرئیل نازل شد و گفت: از ناحیه تو جز علی نباید برساند، لذا حضرت علی(ع)رادستور داد تا بر ناقه غضباء سوار شود و خود را به ابی بکر رسانیده آیات را از اوبگیرد و به مکه‏برده بر مردم بخواند.ابی بکر عرض کرد آیا خداوند بر من غضب کرده؟فرمود: نه، چیزی که هست‏دستور رسیده که جز مردی از خودت کسی نمی‏تواند پیامی به مشرکین‏ببرد.
از آن طرف وقتی علی(ع)به مکه رسید که بعد از ظهرروز قربانی بود که روزحج اکبر همانست، حضرت در میان مردم برخاست و صدا زد: ای مردم من فرستاده رسول خدایم‏به‏سوی شما، و این آیات را آورده‏ام: برائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین‏فسیحوا فی الارض‏اربعة اشهریعنی بیست روز از ذی الحجه و تمامی محرم و صفر وربیع الاول و ده روز از ربیع الثانی.آنگاه فرمود: از این‏پس نباید کسی لخت و عریان اطراف‏خانه طواف کند، نه زن و نه مرد، و نیز هیچ مشرکی دیگر حق ندارد بعداز امسال به زیارت‏بیاید، و هر کس از مشرکین با رسول خدا(ص)عهدی بسته است مهلت و مدت‏اعتبار آن تا سرآمد همین چهار ماه است (2).
مؤلف: به قرینه روایتی که بعدا نقل می‏شود مقصود آن عهدهائی‏بوده که ذکر مدت درآنها نشده است، و اما آنهائی که مدت دار بوده از مدلول خود آیات کریمه برمی‏آید که تا آخر
............................................ (1)تفسیر قمی ج 1 ص 281 و 282 (2)تفسیر عیاشی ج 2 ص 73 ش 4
صفحه : 217

مدتش معتبر است.
و در تفسیر عیاشی و مجمع البیان از ابی بصیر از ابی‏جعفر(ع)روایت‏شده‏که فرمود: علی(ع)آن روز در حالی که شمشیرش را برهنه کرده بود خطاب به مردم‏کرده‏و فرمود: دیگر بهیچ وجه هیچ شخص عریانی اطراف خانه خدا نباید طواف کند، و هیچ‏مشرکی به زیارت‏خانه نباید بیاید، و هر کس عهدی دارد عهدش تا آخر مدتش معتبر است، واگر عهدش بدون ذکر مدت است مدتش چهارماه خواهد بود.و چون این خطبه در روز قربان‏بوده قهرا چهار ماه عبارت می‏شود از بیست روز از ذی الحجة و تمامی محرم و صفرو ربیع الاول‏و ده روز از ربیع الثانی آنگاه اضافه کرد که: روز حج اکبر همان روز قربانی است.(1)
............................................ (1)تفسیر عیاشی ج 2 ص 74
مؤلف: روایات وارده از ائمه اهل‏بیت(ع)بر طبق این مضمون بیشتر ازآنست که به شمار آید.
و در الدر المنثور است که عبد الله بن احمد بن حنبل در کتاب‏زوائد مسند و ابو الشیخ وابن مردویه از علی(رضی الله عنه)روایت کرده‏اند که فرموده: وقتی‏ده آیه از آیات سوره برائت‏نازل شد رسول خدا(ص)ابی بکر را خواست و فرمود تا آنها را بر اهل مکه‏قرائت کند، آنگاه مرا خواست‏و به من فرمود: خود را به ابی بکر برسان و هر جا به او برخوردی‏آیات را از او بگیر.
ابو بکر برگشت و عرض کرد: یا رسول الله!آیا در باره من چیزی‏نازل شده؟فرمود: نه، و لیکن جبرئیل نزد من آمد و گفت از ناحیه تو کسی‏جز خودت و یا مردی از خودت‏نباید پیامی به مردم مکه برساند (2).
و نیز در الدر المنثور است که ابن مردویه از سعد بن ابی‏وقاص نقل کرده که‏گفت: رسول خدا(ص)ابی بکر را به مکه فرستاد تا آیات برائت را بر آنان‏بخواند آنگاه علی(رضی‏الله عنه)را به دنبالش روانه کرد.علی آن آیات را از ابی بکر گرفت، ابی بکر در دل خود خیالها کرد.رسول خدا(ص)فرمود:ای ابی بکر(نگران‏مباش)هیچ پیامی را از ناحیه من جز خودم و یا مردی از خودم نمی‏بایست برساند (3).
و در همان‏کتاب است که ابن مردویه از ابی رافع نقل کرده که گفت: رسول خدا(ص)ابی بکر را با آیات برائت به موسم حج فرستاد، جبرئیل
............................................ (2 و 3)الدر المنثور ج 3 ص 209
صفحه : 218

نازل شد و گفت: این آیات را نباید غیر خودت و یا مردی از اهل‏بیتت‏ابلاغ نماید، لذارسول خدا(ص)علی(رضی الله عنه) را به دنبال ابی بکر فرستاد، و آن جناب دربین راه مکه‏و مدینه به ابی بکر برخورد و آیات را از ابی بکر گرفت و به مکه برد و در موسم حج‏برای مردم قرائت کرد (1).
و نیز می‏نویسد ابن حبان‏و ابن مردویه از ابی سعید خدری روایت می‏کند که گفت: رسول خدا(ص)ابی بکر را فرستاد تا آیات برائت را برمردم مکه بخواند بعد از آنکه‏او را روانه کرد علی(رضی الله عنه)را فرستاد و فرمود: یا علی از ناحیه من غیر از من و یاتو نبایدکسی به مردم برساند آنگاه او را بر ناقه غضبای خود سوار کرد وروانه ساخت، علی(ع)خود را به ابی بکر رسانید و آیات برائت را از او گرفت.
ابو بکر بسوی نبی(ص)بازگشت در حالی که از این‏پیش آمد چیزی دردل داشت، و می‏ترسید، نکند آیه‏ای در باره‏اش نازل شده باشد، وقتی نزد رسول‏خدا(ص)آمد عرض کرد: چه بر سرم آمد یا رسول الله؟حضرت فرمود: خیر است تو برادر من و یار منی در غار، و تو با منی‏بر لب حوض، چیزیکه هست نباید از من کسی پیغامی برساند مگر شخصی از خودم. (2) مؤلف: روایات دیگری در همین‏معنا هست.و در تفسیر برهان از ابن شهراشوب نقل‏کرده که گفته است: این روایات را طبرسی، بلاذری، ترمذی، واقدی،شعبی، سدی، ثعلبی، واحدی، قرطبی، قشیری، سمعانی، احمد بن حنبل، ابن بطه، محمد بن اسحاق، ابو یعلی‏الموصلی،اعمش و سماک بن حرب در کتابهای خود از: عروة بن زبیر، ابی هریره، انس، ابی‏رافع، زید بن نفیع، ابن عمر و ابن عباس‏نقل کرده‏اند، و عبارت ابن عباس چنین است: بعد ازآنکه آیات: براءة من الله و رسوله - تا نه آیه - نازل شد،رسول خدا(ص)ابی بکررا بسوی مکه گسیل داشت تا آن آیات را بر مردم بخواند، جبرئیل نازل شد و گفت: کسی غیرازتو و یا مردی از تو این آیات را نباید برساند، لذا رسول خدا(ص)به امیر المؤمنین‏فرمود: ناقه غضبای مرا سوار شوو خود را به ابی بکر برسان و آیات برائت را از دست او بگیر.ابن‏عباس گوید: وقتی ابو بکر به نزد رسول خدا(ص)بازگشت‏با نهایت اضطراب‏پرسید: یا رسول الله!تو خودت مرا در باره این امری که همه گردن می‏کشیدند بلکه افتخار
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 210 (2)الدر المنثور ج 3 ص 209
صفحه : 219

فرستادن علی(ع)برای بردن آیات برائت به مکه و عزل ابوبکربه امر خدا بوده و علی(ع)در ماموریت‏خود علاوه بر اعلام برائت چند حکم دیگر را نیز اعلام نمودماموریت‏آن نصیبشان شود نامزد فرمودی پس چطور وقتی برای انجامش روانه شدم مرابرگرداندی؟حضرت فرمود: امین وحی خدا برمن نازل شد و از ناحیه خداوند این پیغام را آوردکههیچ پیامی را از ناحیه تو جز خودت و یا مردی از خودت نبایدبرساندو علی از من است واز من نباید برساند جز علی (1).
از آنچه از روایات نقل کردیم همچنین از روایات بیشتری که ازنقلش صرفنظر شد، ونیز از آنچه بزودی در این معنا نقل می‏شود دو نکته اصلی و اساسی استفاده می‏شود: یکی اینکه فرستادن علی(ع)برای بردن‏آیات برائت و عزل کردن ابی بکربخاطر امر و دستور خدا بوده و جبرئیل نازل شده و گفته است: انه لا یؤدی عنک الا انت اورجل‏منکو این حکم در هیچیک از روایات مقید به برائت و یا شکستن عهد نشده، یعنی درهیچیک آنها نیامده که‏یا رسول الله جز تو و یا کسی از تو برائت و یا نقض‏عهد را به مشرکین نمی‏رساند، پس هیچ دلیلی نیست بر اینکه مانندبسیاری از مفسرین اطلاق‏این روایات را تقیید کنیم، اطلاقی که بزودی مؤیداتی برایش خواهید دید.
دوم اینکه علی(ع)در مکه همچنانکه آیات برائت را به گوش‏مردم رسانیدحکم دیگری را نیز رساند، و آن این بود که هر کس عهدی با مسلمین دارد وعهدش محدود به‏مدتی است، تا سررسید آن مدت عهدش معتبر است، و اگر محدود به مدتی نیست تا چهار ماه‏دیگرعهدش معتبر خواهد بود.این مطلب را آیات برائت نیز بر آن دلالت دارد.
و حکم دیگری را نیز ابلاغ فرمود، و آن این بود که هیچکس‏حق ندارد از این ببعد برهنه‏در اطراف کعبه طواف کند، این نیزیک حکم الهی بود که آیه شریفهیا بنی آدم خذوازینتکم عندکل مسجد(2) بر آن دلالت دارد، علاوه بر اینکه در پاره‏ای از روایات به دنبال آن‏حکم این آیه نیز ذکر شده و بزودی خواهد آمد.
و حکمی دیگر، و آن اینکه بعد از امسال دیگر هیچ مشرکی‏حق ندارد به طواف و یازیارت خانه خدا بیاید، این حکم نیز مدلول آیه شریفهیا ایها الذین آمنوا انما المشرکون‏نجس‏فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا(3) است.
در این میان امر پنجمی‏هست که در بعضی از روایات آمده، و آن این است که به
............................................ (1)تفسیر برهان ج 2 ص 105 (2)سوره اعراف آیه 31 (3)سوره توبه آیه 28
صفحه : 220

صدای‏بلند ندا درداد: هیچ کس داخل بهشت نمی‏شود مگر مؤمنواین معنا هر چند درسایر روایات نیامده، و خیلی هم بعید به نظر می‏رسد، زیرا با اینکه آیات بسیاری‏مکی و مدنی‏در این باره نازل شده، عادتا محال به نظر می‏رسد که تا سال نهم هجرت این معنا به گوش مردم‏نرسیده‏و محتاج باشد به اینکه علی(ع)آنرا تذکر دهد لیکن مدلول خود آیات برائت‏نیز همین است.
و اما اینکه در بعضی از آنها بجای آن دارد: هیچ کس داخل کعبه- و یا خانه نمی‏شود مگر مؤمن - در صورتی که این روایات صحیح باشد - البته حکم مستفاد از آنهانظیرحکم به ممنوعیت مشرکین از طواف، حکمی ابتدائی خواهد بود.
و به هر حال می‏خواهیم بگوئیم رسالت علی(ع)منحصرا راجع‏به رساندن‏آیات برائت نبود، بلکه هم راجع به آن بود و هم راجع به سه و یا چهار حکم قرآنی دیگر، و همه‏آنهامشمول گفته جبرئیل هست که گفت: از تو پیامی نمی‏رساند مگر خودت و یا مردی‏ازخودتزیرا هیچ دلیلی نیست تا اطلاق این کلام را تقیید کند.
و در الدر المنثور است که ترمذی - وی حدیث را حسن‏دانسته - و ابن ابی حاتم و حاکم - وی حدیث را صحیح شمرده - و ابن مردویه و بیهقی در کتاب دلائل همگی‏از ابن عباس(رضی الله عنه)نقل کرده‏اند که گفت: رسول خدا(ص)ابی بکر رافرستاد و مامورش کرد تا بدین کلمات جار بکشد، آنگاه‏علی(رضی الله عنه)را روانه کرد ودستور داد او به آنها جار بکشد، این‏دو نفر به راه افتادند و اعمال حج را بجای آوردند.آنگاه‏علی(رضی‏الله عنه)در ایام تشریق(یازده و دوازده و سیزده) برخاست و چنین جار کشید: خدا ورسولش ازمشرکین بیزارند، و تا چهار ماه مهلت دارید که هر جا بخواهید آزادانه بروید و بیائید، و بعد از امسال دیگر هیچ مشرکی‏حق ندارد به زیارت خانه خدا بیاید و دیگر هیچ کس حق‏ندارد برهنه در اطراف خانه طواف کند، و هیچ کس داخل بهشت‏نمی‏شود مگر مؤمن.آری‏اینها آن موادی بود که علی(ع)بدانها ندا درداد (1).
مؤلف: این خبر مضمونش‏نزدیک است به آنچه که ما از روایات استفاده کردیم.
و نیز در الدر المنثور است که عبد الرزاق و ابن منذرو ابن ابی حاتم از طریق سعید بن‏مسیب از ابی هریره روایت کرده‏اند که گفت: ابی بکر او را دستور داد تا درهمان‏موقعی که ابی بکر حج می‏کند او آیات را بخواند.آنگاه ابو هریره می‏گوید: سپس رسول خدا
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 210
صفحه : 221

علاوه بر وظیفه اعلان برائت، علی(ع)در آن سال امیر الحاج نیزبوده است(ص)علی(رضی الله عنه)را بدنبال ما فرستاد و به او دستور داد که آیات برائت رااعلام کند،و ابو بکر همچنان ریاست‏حجاج را داشته باشد و یا گفت: همان باشد(یعنی درمقام خود باقی باشد) (1).
مؤلف: در موارد زیادی از طرق اهل سنت وارد شده که‏رسول خدا(ص)ابو بکر را در همین سال به کار حج گمارد، و در حقیقت آن سال ابو بکر امیر الحاج بود، و علی‏کارش‏این بود که آیات برائت را جار می‏زد.با اینکه شیعه روایت کرده که رسول خدا(ص)پست امیر الحاج را به علی داد ونیز او حامل و مامور جار زدن به برائت بود، واین معنا را طبرسی هم در و همچنین عیاشی از زرارة از ابی جعفرروایت‏کرده‏اند(3) و چه بسا آن روایتی که دارد: علی در همین سفر داوری و قضاوت کرد و رسول خدا(ص)او را در این باب‏دعا کردمؤید روایات شیعه باشد، برای اینکه اگر تنهامامور به جار زدن بود دیگر به کار قضاوت دخالت نمی‏کردبلکه این معنا با امارت آنحضرت‏موافق‏تر است.و روایت بزودی خواهد آمد.
و در تفسیر عیاشی از حسن بن علی(ع)روایت‏شده‏که رسول خدا(ص)آن جناب(علی ع)را می‏خواست برای بردن برائت روانه کندعرض کرد: یا نبی الله‏من خیلی زبان‏آور نیستم و نمی‏توانم خطابه‏ای را ایراد کنم، فرمود: خداوند جز این را نمی‏پذیرد که یا من خودم‏آن را ببرم و یا تو، گفت: اکنون که چاره‏ای نیست‏من آن را می‏برم، رسول خدا(ص)فرمود: برو خداوند زبانت رامحکم و استوارمی‏سازد و دلت را هدایت می‏کند، آنگاه دست بر دهان آنحضرت گذاشت و فرمود: روانه شو وآنها را بر مردم قرائت‏کن، سپس فرمود: در این سفر مردم از شما قضاوت و داوری می‏خواهند، پس هر گاه دو تن دعواگر نزد تو آمدند تو درباره یکی از آن دو حکم مکن مگر بعد از آنکه‏حرفهای آن دیگری را هم شنیده باشی، این برای به دست آوردن حقیقت، طریقه بهتریست (4).
مؤلف: و همین معنا از طریق عامه نیز روایت‏شده، همچنانکه درالدر المنثور از ابی الشیخ از علی(رضی الله عنه)روایت کرده که گفت: رسول خدا(ص)مرا برای‏رساندن‏سوره برائت به یمن فرستاد.عرض کردم یا رسول الله آیا(صلاح هست)مرا بفرستی با
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 209 (2)مجمع البیان ج (3)تفسیر عیاشی ج 2 ص 74 ح 6 (4)تفسیر عیاشی ج 2 ص 75 ش 9
صفحه : 222

اینکه من جوانی کم سن هستم و ممکن است از من تقاضای‏قضاوت و داوری کنند و من‏نمی‏دانم چگونه جواب دهم؟ حضرت فرمود: هیچ چاره‏ای نیست مگر اینکه‏یا تو آن را ببری ویا خود من.عرض کردم: اگر چاره‏ای نیست من می‏برم. فرمود: به راه بیفت که خداوند زبانت‏را محکم و دلت را هدایت‏می‏نماید.آنگاه فرمود: برو و آیات را بر مردم بخوان (1).
چیزی که در این روایت باعث‏سوء ظن آدمی نسبت به آن است این‏است که در آن‏لفظیمنآمده با اینکه از واضحات الفاظ خود آیه است که باید آن را در روز حج اکبر درمکه‏بر مردم مکه بخوانند، مکه کجا، یمن و اهل آن کجا؟و گویا عبارت روایتبسوی مکهبوده و برای اینکه مشتمل‏بر داستان قضاوت بوده خواسته‏اند آن را تصحیح کنندبسوی مکه رابرداشته و بجایشبسوی یمنگذاشته‏اند.
و در الدر المنثور است که احمد و نسائی و ابن منذر و ابن مردویه‏از ابی هریره‏روایت کرده‏اند که گفت: من با علی(رضی الله عنه)بودم آن موقعی‏که رسول خدا(ص)روانه‏اش کرد، رسول خدا(ص)او را با چهار پیغام فرستاد: اول اینکه دیگر هیچ برهنه‏ای حق ندارد طواف کند،دوم اینکه بجز امسال، دیگر هیچگاه‏مسلمانان و مشرکین یکجا جمع نخواهند شد، سوم اینکه هرکس میان او و رسول خدا(ص)عهدی هست عهدش تا سرآمد مدتش معتبر است، چهارم اینکه خدا ورسولش از مشرکین بیزارند (2).
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 210 (2)الدر المنثور ج 3 ص 209
مؤلف: این معنا به چند طریق و با عبارات مختلفی از ابی‏هریره نقل شده - بطوری که‏خواهد آمد - و متن آن خالی از اشکال‏نیست، و از همه آنها آن طریقی که متنش متین‏تر است‏همین طریق است.
و نیز در آن کتاب آمده که احمد و نسائی و ابن منذر و ابن مردویه‏از ابی هریره روایت‏کرده‏اند که گفته است: من در آن موقعی که رسول خدا(ص)علی را بسوی اهل‏مکه روانه‏کرد تا آیات برائت را بر آنان بخواند با او بودم، و دوتائی با هم جار می‏زدیم به اینکه‏کسی داخل بهشت نمی‏شودمگر مؤمن، و کسی حق ندارد برهنه در اطراف خانه طواف کند، وهر کس که میان او و رسول خدا(ص)عهدی‏است اعتبار عهدش و مدت آن چهارماه است، و بعد از گذشتن چهار ماه خدا و رسولش از همه مشرکین بیزار است، و بجز امسال
صفحه : 223

دیگر هیچ مشرکی حق زیارت این خانه را ندارد (1).
مؤلف: در متن این روایت نیز اضطراب روشنی است، اما اولا برای‏اینکه در این‏روایت هم دارداز جمله چیزهائی که ندا دادیم این بود که هیچ کس داخل بهشت نمی‏شودمگرمؤمنو ما گفتیم که این حرف صحیح نیست، زیرا مطلب مذکور چند سال قبل به‏مشرکین گوشزد شده، و قبلا آیاتی‏در باره آن نازل گشته بود و همه مردم از شهری و دهاتی ومشرک و مؤمن آن را شنیده‏بودند، دیگر چه احتیاجی داشت که در روز حج اکبر آن را دوباره‏اعلام کنند.
و ثانیا، برای اینکه ندای دومی یعنی جملهو هر کس‏که میان او و رسول خدا(ص)عهدی است اعتبار عهدش و مدت آن چهار ماه استنه با مضامین آیات‏انطباق دارد ونه با مضامین روایات بسیاری که قبلا نقل شد، علاوه بر اینکه در این روایت، برائت‏خدا و رسول را بعد از گذشتن چهار ماه اعلام داشته‏اند.
و ثالثا بخاطر ناسازگاری با روایاتی که ذیلا نقل می‏شود.
و در الدر المنثور است که بخاری و مسلم و ابن منذر و ابن مردویه‏و بیهقی در کتاب‏دلائل از ابی هریره نقل می‏کنند که گفته است: ابی بکر در آن حج که عده‏ای رافرستادتا در روز قربانی جار بزنند مرا نیز فرستاد.تا ندا دهیم: بجز امسال دیگر هیچ مشرکی‏حق زیارت خانه را ندارد، و دیگرهیچ کس حق ندارد برهنه در اطراف خانه طواف کند، بعد ازاینکه ابی بکر ما را برای اینکار روانه کرد رسول خدا(ص)علی را نیزروانه کرد واو را مامور نمود تا به برائت جار بزند، علی آنروز در منی با ما جار می‏زد و برائت را به مردم‏اعلام می‏کردو نیز می‏گفت که از این به بعد هیچ مشرکی حق زیارت ندارد و هیچ کس حق‏ندارد عریان طواف کند (2).
و در تفسیر المنار از ترمذی از ابن عباس نقل کرده که‏گفت: رسول خدا(ص)ابا بکر را فرستاد - تا آنجا که می‏گوید: علی(ع)در ایام تشریق(یازده و دوازده‏و سیزده ذی الحجه)برخاست و جار زد که ذمه خدا و ذمه رسولش از هر مشرکی‏بیزار است، اینک ای مشرکین تا چهار ماه‏می‏توانید در زمین آزادانه سیر کنید، و از امسال به بعدهیچ مشرکی حق زیارت ندارد و کسی مجاز نیست عریان طواف نماید، و داخل بهشت
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 109 (2)الدر المنثور ج 3 ص 210
صفحه : 224

سخن بعض مفسرین مانند ابن کثیر که گفته‏اند آیه مخصوص‏به حکم برائت است و احکام دیگر را ابوبکر و ابوهریره رساندند و...
نمی‏شود مگر هر مؤمنی.علی به این مطالب ندا درمی‏دادتا صدایش گرفته می‏شد، وقتی‏صدایش می‏گرفت ابو هریره برمی‏خاست و جار می‏زد (1).
و نیز در همان کتاب از احمد و نسائی از طریق محرز بن ابی‏هریره از پدرش نقل‏می‏کند که گفته است: من در آن موقعی که رسول خدا(ص)علی را به مکه‏فرستاد تا برائت‏را اعلام کند با علی بودم و ما دو نفری ندا می‏زدیم که هیچ کس داخل بهشت‏نمی‏شود مگر هر فرد مسلمانی، وهیچ کس حق ندارد عریان طواف کند، و هر کس که میان اوو رسول خدا(ص) عهدی بوده عهدش تا سرآمد مدتش معتبراست و هیچ مشرکی‏بعد از امسال حق زیارت ندارد، من آن روز آنقدر جار زدم که صدایم گرفت (2).
مؤلف: از آنچه نقل شد به خوبی به دست می‏آید که آنچه که‏از این همه روایات درداستان فرستادن علی(ع)به اعلام برائت و عزل ابی بکر از قول جبرئیل آمده این است‏که‏جبرئیل گفت: کسی از ناحیه تو پیامی را به مردم نمی‏رساند جز خودت و یا مردی ازخودت.و همچنین جوابی که رسول‏خدا(ص)به ابی بکر داد در همه روایات این‏بود که فرمود: هیچ کس پیامی از من نمی‏رساند مگر خودم و یا مردی از خودم.
و به هر حال، پس معلوم شد که آن وحی و این کلام‏رسول خدا(ص)مطلق است و مختص به اعلام برائت نیست، بلکه شامل تمام احکام الهی می‏شود، و هیچ‏دلیلی نه در متون‏روایات و نه در غیر آن یافت نمی‏شود که به آن دلیل بگوئیم کلام و وحی‏مزبور مختص به اعلام برائت بوده، و همچنین‏مساله منع از طواف با حالت عریان و منع از حج‏مشرکین در سنوات بعد و تعیین مدت عهدهای مدت‏دار و بی مدت، همه‏اینها احکام الهیه‏ای‏بوده که قرآن آنها را بیان کرده، پس دیگر چه معنائی دارد که امر آنها را به ابی بکر ارجاع دهدو یاابو هریره آنها را به تنهائی جار بزند زمانی که صدای علی(ع)گرفته می‏شد تاجائی که کسی صدای ایشان را نمی‏فهمید.اگراین معنا جایز بوده چرا برای ابو بکر جایزنباشد؟(و چرا رسول خدا(ص)ابو بکر را عزل کرد؟).
آری،اینکه بعضی از مفسرین مانند ابن کثیر و امثالش گفته‏اندآیه‏مخصوص به حکم‏برائت استمقصودشان در حقیقت توجیه همین روایات بوده، و لذا گفته‏اند: علی(ع)تنهامامور بوده به اینکه حکم برائت را به اهل جمع برساند نه سایر احکام را، چون
............................................ (1)تفسیر المنار ج 10 ص 157 (2)تفسیر المنار ج 10 ص 159
صفحه : 225

نقد و رد آن گفته‏هاآنها را ابو هریره و ابو بکر رساندند، و انتخاب‏علی(ع)هم برای رساندن برائت آنهم نه‏از نظر این است که در شخص علی خصوصیتی بوده بلکه‏از این نظر بوده که با رسم عرب آن‏وقت وفق می‏داده، چون عرب وقتی می‏خواست عهدی را بشکند یا خود معاهد آن‏را نقض‏می‏کرد و یا مردی از اهل بیت او، و همین معنا باعث‏شد که رسول خدا(ص)حکم برائت را از ابی بکر گرفته و به‏دست علی بسپارد و او را روانه کند تا بدین وسیله سنت‏عرب را حفظ کرده باشد.
آنگاه اضافه کرده‏اند: معنای اینکه آنحضرت در جواب این سؤال‏ابی بکر که گفتیا رسول الله چیزی در باره من نازل شده؟فرمود: نه و لیکن از من پیامی نمی‏برد مگر خودم‏ویا مردی از منهمین است که اگر من تو را عزل کردم و علی را نصب نمودم برای این بود که‏این سنت عربی را از بین نبرده باشم.
و لذا می‏بینیم ابو بکر از پست‏خود عزل نمی‏شود، و همچنان‏امیر الحاج هست و عده‏ای‏از قبیل ابی هریره و آن دیگران که در روایات اسامیشان برده نشده از طرفش مامورندکه در میان‏مردم سایر احکام را جار بزنند، و علی(ع)یکی از این عده و از مامورین ابی بکر بوده، و لذا در بعضی‏از روایات آمده که ابو بکر در منی به خطبه ایستاد و وقتی خطبه‏اش تمام شدمتوجه علی(ع)شد و گفت: یا علی برخیز ورسالت پیغمبر را برسان.این بود آن‏مطالبی که به منظور توجیه روایات گفته‏اند (1).
و هر دانشمند اهل بحثی که به روایات و آیات رجوع کند، آنگاه‏در بحث و مشاجره‏ای‏که علماء کلامی دو فرقه شیعه و سنی در باب افضلیت کرده‏اند دقت نمایدجای تردیدی برایش‏نمی‏ماند که اهل سنت، بحث تفسیری را که کارش به دست آوردن مدلول آیات قرآنی است، با بحث روائی‏که کارش برچیدن روایات صحیح از میان روایت مجعول است و همچنین بابحث کلامی که آیا ابی بکر افضل از علی است‏و یا علی افضل از ابی بکر است و یا امیر الحاج‏بودن افضل است از تبلیغ آیات برائت‏و اینکه اصلا در آن سال امیر الحاج علی بود یا ابی بکر، خلط کرده‏اند.
در حالی که در بحث تفسیری در پیرامون آیه نباید بحث کلامی‏را پیش کشید، پس‏بحث کلامی باید به کلی کنار رود، و اما بحثی که از نظر تفسیر و از نظر روایات مربوط‏به‏آیات برائت کرده‏اند حق این است که آقایان از نظر تشخیص معانی آیات و سبب نزول آنها و
............................................ (1)تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 333
صفحه : 226

همچنین در توجیهی که کرده‏اند به خطا رفته‏اند.
وای کاش می‏فهمیدیم از کجا چنین مسلم گرفته‏اند که جملهازتو پیامی نمی‏بردمگر خودت و یا مردی از خاندانت منحصرا مربوط به برائت و نقض عهد است، و بیش ازاین‏را نمی‏رساند؟و حال آنکه هیچ دلیلی از عقل و نقل بر این انحصار دیده نمی‏شود، بلکه جمله‏مذکور بخودی خود و بتمام‏معنا ظهور دارد در اینکه هر چه را که رساندنش وظیفه رسول الله است‏جایز نیست کسی آن را برساند مگرخود آنحضرت و یا مردی از خاندانش چه اینکه نقض عهدی‏از جانب خدا باشد مانند برائت در مساله موردبحث و یا حکم الهی دیگری باشد که رساندنش‏وظیفه شخص رسول بوده باشد.
در اینجا مساله مورد بحث با مساله نامه‏نگاری آنحضرت به کشورهای‏همجوار اشتباه‏نشود، زیرا این مساله با سایر اقسام رسالت فرق دارد، در سایر اقسام از قبیل نامه نوشتن به‏ملوک‏و امم و اقوام و یا فرستادن بعضی از مؤمنین به ماموریت‏ها و بعهده گرفتن حکومتها وفرماندهی‏ها،رسول خدا(ص)وظیفه خود را انجام داده چون حکم خدا را به‏افرادی که می‏توانسته‏رسانده، و لذا در اینگونه موارد می‏فرماید: لیبلغ‏الشاهد منکم الغائب حاضرین به غایبین برسانندو اگر کسانی بوده‏اند که عادة اطمینان پیدا نمی‏کرده‏که حکم‏خدا به گوش آنان خورده باشد برای اطمینان خاطر اشخاصی را روانه می‏کرده و یا نامه‏می‏فرستاده.
و این با مساله برائت فرق دارد، زیرا مساله برائت و هم چنین‏نهی از طواف با بدن‏عریان و نهی مشرکین از حج کردن در سال بعد، احکام الهیی بودند و ابتدائی و تا آنزمان‏رسول‏خدا(ص)آنها را تبلیغ نکرده و وظیفه نبوت و رسالت‏خود را در باره آنهاانجام نداده، و آنها را به‏کسانی که باید برساند نرسانیده بود و لذا جز خودش و یا مردی ازخودش کسی نمی‏توانست آنها را به مشرکین و زوار مکه برساند.
واگر اهل بحث انصاف داشته باشند اعتراف می‏کنند که میان جملهلایؤدی عنک‏الا انت او رجل منکو جملهلا یؤدی الا انت او رجل منکفرق هست، زیرا اگربه عبارت‏اولی تعبیر می‏شد اشتراک در رسالت را می‏رسانید، و معنایش این می‏شد کهاین رسالت راکسی جز تو و یامردی از خاندان تو به مردم نمی‏رساندبخلاف عبارت دومی که از این جهت‏ساکت است، همچنانکه میان جمله اولی و جملهلایؤدی منک الا رجل منکنیز فرق است، زیرا اگر به عبارت دومی تعبیر شده بود رسالت‏های غیر ابتدائی را که همه‏شایستگان از مؤمنین‏می‏توانستند عهده‏دار آن شوند نیز شامل می‏شد، و حال آنکه بطور مسلم آنگونه رسالت‏ها مراد
صفحه : 227

نبوده، به شهادت اینکه می‏بینیم‏رسول خدا(ص)از اینگونه رسالت‏ها به اشخاص‏می‏داده.
پس مقصود و معنای اینکه فرمود: لا یؤدی عنک الا انت اورجل منکاین است‏که: ای محمد امور رسالتی که واجب بر شخص خود تو است، مانند رسالت ابتدائیی‏که کسی‏جز خودت نباید مباشر آن باشد مردی از خاندانت می‏تواند مباشر آن شود.
و ایکاش می‏فهمیدیم چه باعث‏شد که آقایان وحی بودن‏کلام خدای تعالی را که جبرئیل‏برای رسول خدا(ص)آورد و گفت: لا یؤدی عنک الا انت او رجل منکمسکوت‏گذاشته، و آن را از باب یکی از سنن جاری عرب دانسته و گفته‏اند: در عرب رسم بوده‏که هیچ عهدی نقض نشود مگربوسیله شخص معاهد و یا مردی از خانواده‏اش.و اگر این رسم‏در عرب بوده چرا در هیچ یک از تواریخ ایام عرب و جنگهای‏آنان اثری از آن دیده نمی‏شود، وجز ابن کثیر که در بحث برائت آن را به علما نسبت داده کسی اسمی از آن نبرده است؟.
علاوه بر این، اگر این معنا سنت عرب بوده چه ربطی‏به اسلام دارد، و چه ارزشی‏داشته که اسلام آن را صحه بگذارد با اینکه اسلام و رسول خدا(ص)هر روز یکی‏از سنن‏جاهلیت را نقض می‏نمود و با یکی از عادات قومی عرب مبارزه می‏کرد، این سنت‏مزبور هم یکی از سنت‏های اخلاقی و عادات نافع‏نبوده که اسلام آن را معتبر بشمارد بلکه تنهایک سلیقه قبائلی شبیه به سلیقه‏های اشرافی بوده که رسول خدا(ص)همه‏آنها رادر روز فتح مکه در کنار خانه کعبه زیر پا گذاشت و بطوری که مورخین می‏نویسند فرمود: همه‏بدانید و صریحااعلام می‏دارم که من تمامی سنت‏ها و خون و مالی که شما اعراب از یکدیگرطلب داشتید زیر این دو پای خود نهادم،و من همه را از درجه اعتبار ساقط کردم مگر کلیدداری خانه خدا و سقایت‏حاج را.
از این هم که بگذریم اگر حادثه مورد بحث‏یک سنت غیر نکوهیده‏ای‏بوده لابد بایدبگوئیم رسول خدا(ص)از آن غفلت داشته، و موقعی که آیات برائت را به ابی بکرداد و اورا روانه بسوی مکه کرد بیاد این رسم و سنت نبود، و بعد از آنکه ابی بکر مقداری از راه‏را طی کرد رسول خدا(ص)بیاداین سنت افتاد، و یا یکی از اصحابش به اویادآوری کرد.و حال آنکه آنحضرت مثل اعلای در مکارم اخلاق‏و رعایت‏حزم و احتیاط وحسن تدبیر بود، و بفرضی که آنحضرت فراموش کرد یارانش چرا یادآوریش نکردند؟با اینکه‏مطلب‏یک امری نبوده که بحسب عادت فراموش شود، زیرا غفلت از آن عینا مانند غفلت مردجنگی از برداشتن اسلحه است.
صفحه : 228

سخن صاحب المنار در مورد ابلاغ آیات برائت و بدگوئی او ازشیعه و کوششی که برای اثبات افضل بودن ابوبکر به عمل آورده است‏و آیا لزوم رعایت‏سنت مزبور با وحی‏الهی بوده و خداوند بر پیامبر اکرم(ص)واجب کرده بود که این سنت را ملغی نکند؟و این یکی از احکام شرعی‏بوده‏و بر زمامدار مسلمین واجب بوده که عهدی را نشکند مگر بدست‏خودش و یا بدست‏یکی ازاهل‏بیتش؟و یا یک حکم اخلاقی و منظوراز آن این بوده که مشرکین نقض آن را نمی‏پذیرفتندمگر از ناحیه خود آنحضرت و یا یک نفر از اهل‏بیتش؟اگرحکم شرعی بوده جای این سؤال‏هست که معنای آن چیست و چه حکمتی معقول است در آن بوده باشد؟و اگرحکم اخلاقی‏بوده رعایتش وقتی لازم است که قدرت در دست مشرکین باشد، و در روزهای وقوع این حادثه‏قدرت در دست‏رسول خدا(ص)بود نه در دست مشرکین، و ابلاغ هم ابلاغ است‏بوسیله هر که می‏خواهد باشد.
و اگر بگوئی خود مسلمانان‏که در جملهعاهدتمو جملهو اذان من الله و رسوله‏الی‏الناسو جملهفاقتلوا المشرکین مقصود و مورد خطاب بوده‏اند زیر بار این مطلب‏نمی‏رفتندمگر آنکه از رسول خدا(ص)و یا یکی از اهل‏بیتش بشنوند، و هر چنداگر از ابی بکر می‏شنیدند یقین به نقض‏پیدا می‏کردند.در جواب می‏گوئیم پس چرا از ابو هریره‏شنیدند و زیر بار هم رفتند؟آیا ابو هریره بخاطر اینکه مامور از ناحیه‏علی(ع)بوداعتبارش در نظر مردم از ابی بکری که اگر از ناحیه رسول خدا(ص)مامور می‏شدبیشتر بود؟پس حق مطلب این‏است که روایات مذکور که می‏گفت: ابو هریره و غیر او حکم‏برائت و آن احکام دیگر را بمردم ابلاغ کردند، و ابو هریره‏آنقدر جار زد تا صدایش گرفتصحیح نبوده و نمی‏شود به آنها اعتماد کرد.
صاحب المنار در تفسیر خود می‏گوید: روایات زیادی‏است که دلالت می‏کندبر اینکه رسول خدا(ص)ابی بکر را در سال نهم هجرت امیر الحاج قرار داد، و به‏وی‏دستور داد به مشرکین که به زیارت حج می‏آیند برساند که از این ببعد حق زیارت ندارند وعلی(ع)را هم همراه او فرستادتا نقض عهد رسول خدا(ص)را به آنان‏ابلاغ نمایند، و به آنان برسانند هر طایفه که با رسول خدا(ص)عهدی داشته‏انداگرعهدشان مطلق بوده، تا چهار ماه مهلت دارند، و اگر موقت بوده تا سررسید مدتش معتبراست، و آیات برائت را که متضمن‏لغو پیمانهای مذکور است از اول سوره برائت برای ایشان‏بخوانند.
و آیات مزبور چهل و یا سی و سه آیه است، و این اختلاف‏که در روایات مشاهده‏می‏شود از جهت این است که راویان خواسته‏اند عشرات عدد آیات را بیان کنند و به اصطلاح
صفحه : 229

زبان فارسی بگویند سی، چهل آیه است،نه اینکه عدد واقعی حتی خرده آن را هم معلوم کنند.
و جهت اینکه علی(ع)را هم همراه او کرد این‏بود که می‏خواست‏سنت‏عرب را رعایت کرده باشد، چون عرب وقتی می‏خواست پیمانی را لغو کند می‏بایست این عمل‏رایا شخص طرف معاهده انجام دهد، و یا یکی از خاندان او.لذا با اینکه ابو بکر امیر الحاج بودو در پست‏خود باقی بود علی‏مامور این کار شد، تا هم سنت نامبرده رعایت‏شود، و هم ابو بکر اورا کمک کند، همچنانکه می‏بینیم ابو بکر به کارکنان خودکه یکی از آنها ابو هریره است‏می‏گفت تا او را کمک کنند (1).
وی سپس اضافه می‏کند: شیعه این پیشامد ساده را بر حسب‏عادتی که دارند بزرگ‏کرده، و چیزهای دیگری را هم که نه روایت صحیحی بر طبق آن وارد شده و نه دلیل‏منطقی‏آنها را تایید می‏کند بر آن افزوده و داستان را دلیل بر افضلیت علی(ع)از ابی بکرگرفته و گفته‏اند: رسول‏خدا(ص)ابی بکر را از ماموریت تبلیغ برائت عزل کرد، چون جبرئیل پیغام آورده بود که رفتن ابی بکر صحیح نیست، زیرا این‏رسالت را جز خودت و یایکی از خاندانت نباید ابلاغ کندشیعه پا را از مساله برائت هم‏فراتر گذاشته و پیام جبرئیل راعام و شامل تمامی احکام دین گرفته‏اند.
با اینکه اخبار داله بر تبلیغ احکام و جهاد در راه حمایت‏و دفاع از دین و وجوب آن برهمه مسلمانان به حد استفاضه است(یعنی بسیار زیاد است)و این اخبار همه دلالت‏دارندبر اینکه تبلیغ احکام دین فریضه است نه فضیلت.از آن جمله کلام رسول خدا(ص)در حجة الوداع است که در برابر هزاران‏نفر فرمود: الا فلیبلغ الشاهد الغائب - آگاه که باید حاضرین به غائبین برسانندو این کلام در صحیح بخاری‏و مسلم و غیر آن دومکرر روایت‏شده.و در بعضی از روایات که از ابن عباس نقل شده دارد که وی گفت: به آن‏خدائی‏که جان من به دست اوست این کلام وصیت آنحضرت به امت‏خود بود...و از آنجمله نیز کلام آنحضرت است که فرمود: بلغوا عنی‏و لو آیة - از طرف من به‏مردم برسانید هر چند یک آیه رابخاری در صحیح خود و ترمذی آن را روایت کرده‏اند.واگرغیر این بود و چنین سفارشاتی صادر نمی‏شد و مردم مامور به تبلیغ نمی‏بودند،اسلام اینطور که‏اکنون در دنیا منتشر گشته انتشار نمی‏یافت.
بعضی از شیعیان از این‏نیز تجاوز کرده و بطوری که شنیده می‏شود خیال کرده‏اند
............................................ (1)تفسیر المنار ج 10 ص 157
صفحه : 230

اشکالات وارده بر گفته‏های صاحب المناررسول خدا(ص)ابوبکر را از امارت حجاج نیز عزل کرده و علی را بدان مامور نمودو این بهتانی‏است صریح و مخالف با یک مساله عملیی که خاص و عام از آن با خبرند.
بلکه حق مطلب این است که علی(کرم الله وجهه)مکلف به یک‏امر مخصوصی بوده، و در سفر مورد بحث تابع ابی بکر و او امیر الحاج و مامور به اقامه یکی از ارکان اجتماعی‏اسلام‏بوده است، چه تبعیتی از این بهتر که حتی وقت و زمان انجام وظیفه را هم ابو بکر برای علی‏تعیین می‏کرده‏و همانطوری که در روایات گذشته مشاهده شد می‏گفته است: یا علی برخیز ورسالت رسول خدا را به این مردم برسانوهمانطوری که در روایت ابو هریره تصریح بر این‏مطلب بود که به سایر پیروانش می‏گفت: برخیزید و علی را کمک‏کنیدروایت مزبور راصحیح بخاری و مسلم و دیگران نقل کرده‏اند.
صاحب المنار سپس مساله امارت ابی بکر را دنبال کرده و باآن و همچنین به اینکه‏ابی بکر نزدیک وفات رسول خدا(ص) در محراب آنحضرت به نماز ایستاداستدلال‏کرده است بر اینکه ابی بکر در میان تمامی اصحاب رسول خدا(ص)ازهمه افضل بوده (1).
اما اینکه‏گفت: با اینکه اخبار داله بر وجوب تبلیغ دین به حد استفاضه‏است...معلوم می‏شود که وی معنای کلمه وحی را که فرمود: لا یؤدی عنک الا انت او رجل منکآنطور که‏باید نفهمیده و نتوانسته است میان آن و میانلا یؤدی منک الا رجل منکفرق‏بگذارد، و در نتیجه‏خیال کرده است اطلاق وحی مزبور با وجوب تبلیغ دین بر غیر رسول خدا(ص)و خاندانش از سایر مسلمین منافات داشته، و لذادر مقام برآمده که اطلاق‏مزبور را به وسیله اخبار مستفیضه‏ای که دلالت می‏کند بر وجوب تبلیغ دین بر همه مسلمانان دفع‏کند،و آن را مقید و مخصوص نقض و الغاء پاره‏ای از پیمانها سازد، و به همین منظور حکم‏الهی را به یک سنت عربی تبدیل‏نموده، و همین اشتباه وادارش کرده که خیال کند کسانی‏که کلمه وحی را بر اطلاقش باقی گذاشته‏اند از یک امری‏که نزدیک به ضروری در نزدمسلمین است غفلت ورزیده‏اند، و آن امر ضروری وجوب تبلیغ بر عامه مسلمین است،تا آنجاکه برای ضروری بودن آن به روایات صحیح بخاری و مسلم و غیر آن دو تمسک کرده که در آنهادارد رسول خدا فرمود:حاضرین به غائبین ابلاغ کنندو حال آنکه همانطوری که از نظرتان‏گذشت معنای جمله وحی این نیست که صاحب المنار فهمیده.
............................................ (1)تفسیر المنار ج 10 ص 161
صفحه : 231

موضوع امارت حاج با مساله وحی آسمانی که‏احدی حتی رسول خدا(ص)هم حق مداخله و دخل و تصرف در آن را نداشته است فرق داردو اما اینکه گفت: بعضی از شیعیان‏از این نیز تجاوز کرده...جوابش این است که‏آنچه شیعه به آن معتقد است‏خیالی نیست که مشار الیه به شیعه‏نسبت می‏دهد، بلکه روایتی‏است که شیعه آن را معتبر دانسته و به آن تمسک جسته است و ما آن روایت را در خلال روایات‏گذشته ایراد کردیم.
از این بیشتر بحث کردن در مساله امارت حاج در سال نهم هجرت‏دخالت زیادی درفهم کلمه وحی یعنی جملهلا یؤدی عنک الا انت او رجل منکندارد، چون امارت‏حجاج‏چه اینکه ابی بکر متصدی آن بوده و چه علی(ع)چه اینکه دلالت بر افضلیت بکند و یانکند یکی از شؤون و شاخ‏و برگهای ولایت عامه اسلامی است، وحی مزبور مطلبی است ومساله امارت مساله دیگری است که امیر مسلمانان و زمامدارایشان که باید در امور مجتمع‏اسلامی دخالت نموده و احکام و شرایع دینی را اجراء کند باید در آن نیز مداخله نماید،بخلاف‏معارف الهی و موارد وحیی که از آسمان در باره امری از امور دین نازل می‏شود، که زمامدار درآن حق هیچگونه دخالت و تصرفی ندارد.
آری، تصرف و مداخله در امور اجتماعی در زمان‏رسول خدا(ص)تصدیش در دست‏خود آنحضرت بود، یک روز ابی بکر و یا علی(ع)را به امارت حاج‏منصوب می‏کرد، و روزی‏دیگر اسامه را امیر بر ابی بکر و عموم مسلمانان و صحابه می‏گردانید، و یک روز ابن ام مکتوم را امیر مدینه قرار می‏داد با اینکه‏در مدینه کسانی بالاتر از وی بودند.وبعد از فتح مکه یکی را والی مکه و آن دیگری را والی بر یمن و سومی را متصدی‏امر صدقات‏می‏کرد، ابا دجانه ساعدی و یا سباع بن عرفطه غفاری را - بنا بر آنچه که در سیره ابن هشام آمده در سال حجة الوداع‏والی بر مدینه قرار داد با اینکه ابو بکر در مدینه ماند و بطوری که بخاری ومسلم و ابو داود و نسائی و غیر ایشان‏روایت کرده‏اند به حج نرفت.اینگونه انتخابات تنها دلالت‏بر این دارد که رسول خدا(ص)اشخاص نامبرده را برای‏تصدی فلان پست، صالح‏تشخیص می‏داده، چون زمامدار بوده و به صلاح و فساد کار خود وارد بوده است.
و اما وحی آسمانی که متضمن معارف و شرایع است نه رسول‏خدا(ص)در آن حق مداخله‏ای داشت، و نه کسی غیر از او، و ولایتی که بر امور مجتمع اسلامی داردهیچ گونه‏تاثیری در وحی ندارد، او نه می‏تواند مطلق وحی را مقید و مقیدش را مطلق کند، و نه‏می‏تواند آن را نسخ و یا امضاء نموده‏و یا با سنت‏های قومی و عادات جاری تطبیق دهد، و به‏این منظور کاری را که وظیفه رسالت اوست به خویشاوندان خود واگذار کند.
آری، خلط میان این دوباب است که باعث می‏شود معارف الهی از اوج بلند و مقام
صفحه : 232

اضطراب و اختلاف روایات راجع به اعلان آیات برائت‏کریم‏خود تا حضیض افکار اجتماعی که جز رسوم ملی و عادات و اصطلاحات چیز دیگری درآن حکومت نداردپائین آید، و آدمی حقایق معارف و معارف حقیقی را با افکار اجتماعی خودآن هم با آن مقدار اطلاعی که در این باره‏دارد تفسیر نموده، و از معارف آسمانی آنچه را که به‏نظرش بزرگ می‏رسد بزرگ و آنچه را که به فکرش کوچک می‏رسدکوچک بشمارد، تا آنجاکه یکی از صاحبان همین افکار در معنای وحی آسمانی‏بگوید: از باب رعایت‏سنت عربی ومقدسات ملی عرب بوده است.
و خواننده محترم اگر داستان مورد بحث را کاملا مورد دقت‏و مطالعه قرار دهد خواهددید که چه سهل‏انگاری عجیبی در حفظ و ضبط داستان و خصوصیات آن‏از ناحیه راویان شده‏است، اگر حمل به صحت نموده و نگوئیم غرض‏های نامشروع دیگری اعمال کرده‏اند.
مثلا در بیشتر آن روایات دارد: رسول خدا(ص)ابی بکر رافرستاد تاآیات برائت را بر مشرکین بخواند، آنگاه علی(ع)را روانه کرد تا آن آیات را ازابی بکر گرفته و خود آنها رابر مردم تلاوت کند، ابو بکر برگشت و...و در بعضی دیگر دارد: ابو بکر را به عنوان امیر الحاج روانه کرد، و سپس علی راباآیات برائت به دنبالش فرستاد.و در دسته‏ای دیگر از روایات دارد: ابو بکر به علی(ع)دستور داد آیات برائت را بر مردم‏بخواند، و عده دیگری از نفرات خود را مامور کردتا علی را در ندای به آن کمک کنندو کار به آنجا رسید که طبری و دیگران ازمجاهد روایت‏کرده‏اند که در ذیل آیهبرائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکینگفته است: مقصود معاهدین از خزاعة و مدلج‏و هر صاحب عهد و غیر ایشان است، چون رسول خدا(ص)وقتی از جنگ تبوک مراجعت فرمود تصمیم گرفت به زیارت خانه کعبه‏برود،لیکن فرمود: از آنجائی که مشرکین در ایام حج به مکه می‏آیند و برهنه در خانه خدا طواف‏می‏کنند من دوست ندارم‏آن موقع را مشاهده کنم، و به همین جهت ابو بکر و علی را فرستاد تادر میان مردم در ذی المجاز و در جاهائی که به‏دادوستد مشغول بودند در همه موسم بگردند و به‏مردم اعلام کنند که پیمانهایشان تا بیش از چهار ماه دیگر مهلت‏ندارد، و آن چهار ماه همان‏ماههای حرام است، یعنی بیست روز از آخر ذی الحجة تا ده روز از اول ربیع الثانی،آنگاه‏اعلام کنند که پس از این قتال است و هیچ معاهده‏ای در کار نیست.
خوب، وقتی حال روایات بدین منوال است چه معنا دارد که صاحب‏المنار بگویدقول شیعه بهتانی است صر





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 184]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن