تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835056623
داستان برائت
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: داستان برائت
منابع مقاله:
ترجمه تفسیر المیزان جلد 9 ، علامه طباطبایی؛
در تفسیرقمی در ذیل آیهبراءة من الله و رسولهمیگوید: پدرماز محمد بن فضل ازابن ابی عمیر از ابی الصباح کنانی از امام صادق(ع)برایم حدیث کرد کهآنحضرتفرمود: این آیه بعد از مراجعت رسول خدا(ص)از جنگ تبوک که در سنه نهمهجرت اتفاق افتاد نازل گردید.
آنگاه فرمود:رسول خدا(ص)بعد از آنکه مکه را فتح کرد در آن سال از
روایاتی در مورد نزول آیات برائت و مامور شدن علی(ع)برای اعلانآن آیات در مکه و باز گرداندن ابوبکر از نیمه راه این ماموریتزیارت مشرکین جلوگیری نفرمود و ازسنتهای زیارتی مشرکین یکی این بود که اگر با لباسوارد مکه میشدند و با آن لباس دور خانه خدا طواف میکردند دیگرآن لباس را به تننمیکردند و میباید آن را صدقه دهند لذا برای اینکه لباسهایشان را از دست نداده باشند قبلاز طوافاز دیگران لباسی را عاریه و یا کرایه میکردند و بعد از طواف به صاحبانشان برمیگرداندند، در این میاناگر کسی به لباس عاریه و اجاره دست نمییافت و خودش هم تنهایک دست لباس همراه داشت، برای آنکهآن لباس را از دست ندهد ناچار برهنه میشد و لختمادرزاد به طواف میپرداخت.
وقتی زنی رعنا و زیبا از زنان عرب به زیارت حج آمد و خواست تالباسی عاریه و یاکرایه کند لیکن نیافت، خواست با لباس طواف کند گفتند: در این صورت بایستیبعد ازطواف لباست را تصدق دهی، گفت: من جز این لباس ندارم، و لذا ختشد و به طوافپرداخت، مردمریختند به تماشایش ناچار یک دستخود را بر عورت پیشین و دست دیگرش رابر عورت پسین گذاشت و طواف را به آخر رساند در حالی که میگفت: الیومیبدو بعضه او کله () فما بدا منه فلا احله (1).
بعد از آنکه از طواففارغ شد عدهای به خواستگاریش آمدند، گفت من شوهر دارم.
از طرفی سیره رسول خدا(ص)قبل از نزول این سوره این بودکه جز باکسانی که به جنگ او برمیخاستند نمیجنگید، و این روش بخاطر این آیه بود که میفرماید: فان اعتزلوکمفلم یقاتلوکم فالقوا الیکم السلم فما جعل الله لکمعلیهم سبیلا(2) تا آنکه سورهبرائت نازل شد، و پیامبر مامور شد به اینکه مشرکین را از دم شمشیر بگذارندچه آنها که سرجنگ دارند و چه آنها که کنارند، مگر آن کسانی که در روز فتح مکه برای مدتی با آنحضرتمعاهده بستند، مانندصفوان بن امیه و سهیل بن عمرو که به فرمان: برائة من الله و رسوله الیالذین عاهدتم من المشرکینفسیحوا فی الارض اربعة اشهرچهار ماه یعنی بیست روز از ذیالحجه و تمامی محرم و صفر و ربیع الاول و ده روز از ربیعالثانی مهلتیافتند، که اگر بعد ازاین مدت باز به شرک خود باقی ماندند آنان نیز محکوم به مرگند.
............................................ (1)امروز بعضی از آن(عورتم)و یاهمهاش هویدا میشود پس آنچه را که هویدا گردد(بر کسی)حلال نمیکنم. (2)حال اگر از شما کنار کشیده دیگر با شماپیکار نکردند، و به شما پیشنهاد صلح دادند(در اینصورت)خداوند برای شما تسلطی بر ایشان قرار نداده.سوره نساء آیه 90
صفحه : 216
وقتی این آیات نازل شد رسول خدا(ص)آنرا به ابی بکر دادتا به مکهببرد و در منی در روز عید قربان برای مردم قرائت کند.ابو بکر به راه افتاد و بلا فاصله جبرئیلنازلو دستور آورد که این ماموریت را از ناحیه تو مردی جز از خاندان خودت نباید انجام دهد.
رسول خدا(ص)امیر المؤمنین(ع)را به دنبال ابی بکر فرستاد، وآنجناب در محلروحاءبه وی رسید و آیات نامبرده را از او گرفت و روانه شد.ابی بکر بهمدینه بازگشتو عرض کرد: یا رسول الله!چیزی در باره من نازل شد؟فرمود: نه، و لیکنخداوند دستور داد که این ماموریت را ازناحیه من جز خودم و یا مردی از خاندانم نباید انجامدهد (1).
و در تفسیرعیاشی از حریز از امام صادق(ع)روایت کرده که فرمود: رسول خدا(ص)ابی بکر را با آیات سوره برائتبه موسم حج فرستاد تا بر مردمبخواند جبرئیل نازل شد و گفت: از ناحیه تو جز علی نباید برساند، لذا حضرت علی(ع)رادستور داد تا بر ناقه غضباء سوار شود و خود را به ابی بکر رسانیده آیات را از اوبگیرد و به مکهبرده بر مردم بخواند.ابی بکر عرض کرد آیا خداوند بر من غضب کرده؟فرمود: نه، چیزی که هستدستور رسیده که جز مردی از خودت کسی نمیتواند پیامی به مشرکینببرد.
از آن طرف وقتی علی(ع)به مکه رسید که بعد از ظهرروز قربانی بود که روزحج اکبر همانست، حضرت در میان مردم برخاست و صدا زد: ای مردم من فرستاده رسول خدایمبهسوی شما، و این آیات را آوردهام: برائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکینفسیحوا فی الارضاربعة اشهریعنی بیست روز از ذی الحجه و تمامی محرم و صفر وربیع الاول و ده روز از ربیع الثانی.آنگاه فرمود: از اینپس نباید کسی لخت و عریان اطرافخانه طواف کند، نه زن و نه مرد، و نیز هیچ مشرکی دیگر حق ندارد بعداز امسال به زیارتبیاید، و هر کس از مشرکین با رسول خدا(ص)عهدی بسته است مهلت و مدتاعتبار آن تا سرآمد همین چهار ماه است (2).
مؤلف: به قرینه روایتی که بعدا نقل میشود مقصود آن عهدهائیبوده که ذکر مدت درآنها نشده است، و اما آنهائی که مدت دار بوده از مدلول خود آیات کریمه برمیآید که تا آخر
............................................ (1)تفسیر قمی ج 1 ص 281 و 282 (2)تفسیر عیاشی ج 2 ص 73 ش 4
صفحه : 217
مدتش معتبر است.
و در تفسیر عیاشی و مجمع البیان از ابی بصیر از ابیجعفر(ع)روایتشدهکه فرمود: علی(ع)آن روز در حالی که شمشیرش را برهنه کرده بود خطاب به مردمکردهو فرمود: دیگر بهیچ وجه هیچ شخص عریانی اطراف خانه خدا نباید طواف کند، و هیچمشرکی به زیارتخانه نباید بیاید، و هر کس عهدی دارد عهدش تا آخر مدتش معتبر است، واگر عهدش بدون ذکر مدت است مدتش چهارماه خواهد بود.و چون این خطبه در روز قربانبوده قهرا چهار ماه عبارت میشود از بیست روز از ذی الحجة و تمامی محرم و صفرو ربیع الاولو ده روز از ربیع الثانی آنگاه اضافه کرد که: روز حج اکبر همان روز قربانی است.(1)
............................................ (1)تفسیر عیاشی ج 2 ص 74
مؤلف: روایات وارده از ائمه اهلبیت(ع)بر طبق این مضمون بیشتر ازآنست که به شمار آید.
و در الدر المنثور است که عبد الله بن احمد بن حنبل در کتابزوائد مسند و ابو الشیخ وابن مردویه از علی(رضی الله عنه)روایت کردهاند که فرموده: وقتیده آیه از آیات سوره برائتنازل شد رسول خدا(ص)ابی بکر را خواست و فرمود تا آنها را بر اهل مکهقرائت کند، آنگاه مرا خواستو به من فرمود: خود را به ابی بکر برسان و هر جا به او برخوردیآیات را از او بگیر.
ابو بکر برگشت و عرض کرد: یا رسول الله!آیا در باره من چیزینازل شده؟فرمود: نه، و لیکن جبرئیل نزد من آمد و گفت از ناحیه تو کسیجز خودت و یا مردی از خودتنباید پیامی به مردم مکه برساند (2).
و نیز در الدر المنثور است که ابن مردویه از سعد بن ابیوقاص نقل کرده کهگفت: رسول خدا(ص)ابی بکر را به مکه فرستاد تا آیات برائت را بر آنانبخواند آنگاه علی(رضیالله عنه)را به دنبالش روانه کرد.علی آن آیات را از ابی بکر گرفت، ابی بکر در دل خود خیالها کرد.رسول خدا(ص)فرمود:ای ابی بکر(نگرانمباش)هیچ پیامی را از ناحیه من جز خودم و یا مردی از خودم نمیبایست برساند (3).
و در همانکتاب است که ابن مردویه از ابی رافع نقل کرده که گفت: رسول خدا(ص)ابی بکر را با آیات برائت به موسم حج فرستاد، جبرئیل
............................................ (2 و 3)الدر المنثور ج 3 ص 209
صفحه : 218
نازل شد و گفت: این آیات را نباید غیر خودت و یا مردی از اهلبیتتابلاغ نماید، لذارسول خدا(ص)علی(رضی الله عنه) را به دنبال ابی بکر فرستاد، و آن جناب دربین راه مکهو مدینه به ابی بکر برخورد و آیات را از ابی بکر گرفت و به مکه برد و در موسم حجبرای مردم قرائت کرد (1).
و نیز مینویسد ابن حبانو ابن مردویه از ابی سعید خدری روایت میکند که گفت: رسول خدا(ص)ابی بکر را فرستاد تا آیات برائت را برمردم مکه بخواند بعد از آنکهاو را روانه کرد علی(رضی الله عنه)را فرستاد و فرمود: یا علی از ناحیه من غیر از من و یاتو نبایدکسی به مردم برساند آنگاه او را بر ناقه غضبای خود سوار کرد وروانه ساخت، علی(ع)خود را به ابی بکر رسانید و آیات برائت را از او گرفت.
ابو بکر بسوی نبی(ص)بازگشت در حالی که از اینپیش آمد چیزی دردل داشت، و میترسید، نکند آیهای در بارهاش نازل شده باشد، وقتی نزد رسولخدا(ص)آمد عرض کرد: چه بر سرم آمد یا رسول الله؟حضرت فرمود: خیر است تو برادر من و یار منی در غار، و تو با منیبر لب حوض، چیزیکه هست نباید از من کسی پیغامی برساند مگر شخصی از خودم. (2) مؤلف: روایات دیگری در همینمعنا هست.و در تفسیر برهان از ابن شهراشوب نقلکرده که گفته است: این روایات را طبرسی، بلاذری، ترمذی، واقدی،شعبی، سدی، ثعلبی، واحدی، قرطبی، قشیری، سمعانی، احمد بن حنبل، ابن بطه، محمد بن اسحاق، ابو یعلیالموصلی،اعمش و سماک بن حرب در کتابهای خود از: عروة بن زبیر، ابی هریره، انس، ابیرافع، زید بن نفیع، ابن عمر و ابن عباسنقل کردهاند، و عبارت ابن عباس چنین است: بعد ازآنکه آیات: براءة من الله و رسوله - تا نه آیه - نازل شد،رسول خدا(ص)ابی بکررا بسوی مکه گسیل داشت تا آن آیات را بر مردم بخواند، جبرئیل نازل شد و گفت: کسی غیرازتو و یا مردی از تو این آیات را نباید برساند، لذا رسول خدا(ص)به امیر المؤمنینفرمود: ناقه غضبای مرا سوار شوو خود را به ابی بکر برسان و آیات برائت را از دست او بگیر.ابنعباس گوید: وقتی ابو بکر به نزد رسول خدا(ص)بازگشتبا نهایت اضطرابپرسید: یا رسول الله!تو خودت مرا در باره این امری که همه گردن میکشیدند بلکه افتخار
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 210 (2)الدر المنثور ج 3 ص 209
صفحه : 219
فرستادن علی(ع)برای بردن آیات برائت به مکه و عزل ابوبکربه امر خدا بوده و علی(ع)در ماموریتخود علاوه بر اعلام برائت چند حکم دیگر را نیز اعلام نمودماموریتآن نصیبشان شود نامزد فرمودی پس چطور وقتی برای انجامش روانه شدم مرابرگرداندی؟حضرت فرمود: امین وحی خدا برمن نازل شد و از ناحیه خداوند این پیغام را آوردکههیچ پیامی را از ناحیه تو جز خودت و یا مردی از خودت نبایدبرساندو علی از من است واز من نباید برساند جز علی (1).
از آنچه از روایات نقل کردیم همچنین از روایات بیشتری که ازنقلش صرفنظر شد، ونیز از آنچه بزودی در این معنا نقل میشود دو نکته اصلی و اساسی استفاده میشود: یکی اینکه فرستادن علی(ع)برای بردنآیات برائت و عزل کردن ابی بکربخاطر امر و دستور خدا بوده و جبرئیل نازل شده و گفته است: انه لا یؤدی عنک الا انت اورجلمنکو این حکم در هیچیک از روایات مقید به برائت و یا شکستن عهد نشده، یعنی درهیچیک آنها نیامده کهیا رسول الله جز تو و یا کسی از تو برائت و یا نقضعهد را به مشرکین نمیرساند، پس هیچ دلیلی نیست بر اینکه مانندبسیاری از مفسرین اطلاقاین روایات را تقیید کنیم، اطلاقی که بزودی مؤیداتی برایش خواهید دید.
دوم اینکه علی(ع)در مکه همچنانکه آیات برائت را به گوشمردم رسانیدحکم دیگری را نیز رساند، و آن این بود که هر کس عهدی با مسلمین دارد وعهدش محدود بهمدتی است، تا سررسید آن مدت عهدش معتبر است، و اگر محدود به مدتی نیست تا چهار ماهدیگرعهدش معتبر خواهد بود.این مطلب را آیات برائت نیز بر آن دلالت دارد.
و حکم دیگری را نیز ابلاغ فرمود، و آن این بود که هیچکسحق ندارد از این ببعد برهنهدر اطراف کعبه طواف کند، این نیزیک حکم الهی بود که آیه شریفهیا بنی آدم خذوازینتکم عندکل مسجد(2) بر آن دلالت دارد، علاوه بر اینکه در پارهای از روایات به دنبال آنحکم این آیه نیز ذکر شده و بزودی خواهد آمد.
و حکمی دیگر، و آن اینکه بعد از امسال دیگر هیچ مشرکیحق ندارد به طواف و یازیارت خانه خدا بیاید، این حکم نیز مدلول آیه شریفهیا ایها الذین آمنوا انما المشرکوننجسفلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا(3) است.
در این میان امر پنجمیهست که در بعضی از روایات آمده، و آن این است که به
............................................ (1)تفسیر برهان ج 2 ص 105 (2)سوره اعراف آیه 31 (3)سوره توبه آیه 28
صفحه : 220
صدایبلند ندا درداد: هیچ کس داخل بهشت نمیشود مگر مؤمنواین معنا هر چند درسایر روایات نیامده، و خیلی هم بعید به نظر میرسد، زیرا با اینکه آیات بسیاریمکی و مدنیدر این باره نازل شده، عادتا محال به نظر میرسد که تا سال نهم هجرت این معنا به گوش مردمنرسیدهو محتاج باشد به اینکه علی(ع)آنرا تذکر دهد لیکن مدلول خود آیات برائتنیز همین است.
و اما اینکه در بعضی از آنها بجای آن دارد: هیچ کس داخل کعبه- و یا خانه نمیشود مگر مؤمن - در صورتی که این روایات صحیح باشد - البته حکم مستفاد از آنهانظیرحکم به ممنوعیت مشرکین از طواف، حکمی ابتدائی خواهد بود.
و به هر حال میخواهیم بگوئیم رسالت علی(ع)منحصرا راجعبه رساندنآیات برائت نبود، بلکه هم راجع به آن بود و هم راجع به سه و یا چهار حکم قرآنی دیگر، و همهآنهامشمول گفته جبرئیل هست که گفت: از تو پیامی نمیرساند مگر خودت و یا مردیازخودتزیرا هیچ دلیلی نیست تا اطلاق این کلام را تقیید کند.
و در الدر المنثور است که ترمذی - وی حدیث را حسندانسته - و ابن ابی حاتم و حاکم - وی حدیث را صحیح شمرده - و ابن مردویه و بیهقی در کتاب دلائل همگیاز ابن عباس(رضی الله عنه)نقل کردهاند که گفت: رسول خدا(ص)ابی بکر رافرستاد و مامورش کرد تا بدین کلمات جار بکشد، آنگاهعلی(رضی الله عنه)را روانه کرد ودستور داد او به آنها جار بکشد، ایندو نفر به راه افتادند و اعمال حج را بجای آوردند.آنگاهعلی(رضیالله عنه)در ایام تشریق(یازده و دوازده و سیزده) برخاست و چنین جار کشید: خدا ورسولش ازمشرکین بیزارند، و تا چهار ماه مهلت دارید که هر جا بخواهید آزادانه بروید و بیائید، و بعد از امسال دیگر هیچ مشرکیحق ندارد به زیارت خانه خدا بیاید و دیگر هیچ کس حقندارد برهنه در اطراف خانه طواف کند، و هیچ کس داخل بهشتنمیشود مگر مؤمن.آریاینها آن موادی بود که علی(ع)بدانها ندا درداد (1).
مؤلف: این خبر مضمونشنزدیک است به آنچه که ما از روایات استفاده کردیم.
و نیز در الدر المنثور است که عبد الرزاق و ابن منذرو ابن ابی حاتم از طریق سعید بنمسیب از ابی هریره روایت کردهاند که گفت: ابی بکر او را دستور داد تا درهمانموقعی که ابی بکر حج میکند او آیات را بخواند.آنگاه ابو هریره میگوید: سپس رسول خدا
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 210
صفحه : 221
علاوه بر وظیفه اعلان برائت، علی(ع)در آن سال امیر الحاج نیزبوده است(ص)علی(رضی الله عنه)را بدنبال ما فرستاد و به او دستور داد که آیات برائت رااعلام کند،و ابو بکر همچنان ریاستحجاج را داشته باشد و یا گفت: همان باشد(یعنی درمقام خود باقی باشد) (1).
مؤلف: در موارد زیادی از طرق اهل سنت وارد شده کهرسول خدا(ص)ابو بکر را در همین سال به کار حج گمارد، و در حقیقت آن سال ابو بکر امیر الحاج بود، و علیکارشاین بود که آیات برائت را جار میزد.با اینکه شیعه روایت کرده که رسول خدا(ص)پست امیر الحاج را به علی داد ونیز او حامل و مامور جار زدن به برائت بود، واین معنا را طبرسی هم در و همچنین عیاشی از زرارة از ابی جعفرروایتکردهاند(3) و چه بسا آن روایتی که دارد: علی در همین سفر داوری و قضاوت کرد و رسول خدا(ص)او را در این بابدعا کردمؤید روایات شیعه باشد، برای اینکه اگر تنهامامور به جار زدن بود دیگر به کار قضاوت دخالت نمیکردبلکه این معنا با امارت آنحضرتموافقتر است.و روایت بزودی خواهد آمد.
و در تفسیر عیاشی از حسن بن علی(ع)روایتشدهکه رسول خدا(ص)آن جناب(علی ع)را میخواست برای بردن برائت روانه کندعرض کرد: یا نبی اللهمن خیلی زبانآور نیستم و نمیتوانم خطابهای را ایراد کنم، فرمود: خداوند جز این را نمیپذیرد که یا من خودمآن را ببرم و یا تو، گفت: اکنون که چارهای نیستمن آن را میبرم، رسول خدا(ص)فرمود: برو خداوند زبانت رامحکم و استوارمیسازد و دلت را هدایت میکند، آنگاه دست بر دهان آنحضرت گذاشت و فرمود: روانه شو وآنها را بر مردم قرائتکن، سپس فرمود: در این سفر مردم از شما قضاوت و داوری میخواهند، پس هر گاه دو تن دعواگر نزد تو آمدند تو درباره یکی از آن دو حکم مکن مگر بعد از آنکهحرفهای آن دیگری را هم شنیده باشی، این برای به دست آوردن حقیقت، طریقه بهتریست (4).
مؤلف: و همین معنا از طریق عامه نیز روایتشده، همچنانکه درالدر المنثور از ابی الشیخ از علی(رضی الله عنه)روایت کرده که گفت: رسول خدا(ص)مرا برایرساندنسوره برائت به یمن فرستاد.عرض کردم یا رسول الله آیا(صلاح هست)مرا بفرستی با
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 209 (2)مجمع البیان ج (3)تفسیر عیاشی ج 2 ص 74 ح 6 (4)تفسیر عیاشی ج 2 ص 75 ش 9
صفحه : 222
اینکه من جوانی کم سن هستم و ممکن است از من تقاضایقضاوت و داوری کنند و مننمیدانم چگونه جواب دهم؟ حضرت فرمود: هیچ چارهای نیست مگر اینکهیا تو آن را ببری ویا خود من.عرض کردم: اگر چارهای نیست من میبرم. فرمود: به راه بیفت که خداوند زبانترا محکم و دلت را هدایتمینماید.آنگاه فرمود: برو و آیات را بر مردم بخوان (1).
چیزی که در این روایت باعثسوء ظن آدمی نسبت به آن است ایناست که در آنلفظیمنآمده با اینکه از واضحات الفاظ خود آیه است که باید آن را در روز حج اکبر درمکهبر مردم مکه بخوانند، مکه کجا، یمن و اهل آن کجا؟و گویا عبارت روایتبسوی مکهبوده و برای اینکه مشتملبر داستان قضاوت بوده خواستهاند آن را تصحیح کنندبسوی مکه رابرداشته و بجایشبسوی یمنگذاشتهاند.
و در الدر المنثور است که احمد و نسائی و ابن منذر و ابن مردویهاز ابی هریرهروایت کردهاند که گفت: من با علی(رضی الله عنه)بودم آن موقعیکه رسول خدا(ص)روانهاش کرد، رسول خدا(ص)او را با چهار پیغام فرستاد: اول اینکه دیگر هیچ برهنهای حق ندارد طواف کند،دوم اینکه بجز امسال، دیگر هیچگاهمسلمانان و مشرکین یکجا جمع نخواهند شد، سوم اینکه هرکس میان او و رسول خدا(ص)عهدی هست عهدش تا سرآمد مدتش معتبر است، چهارم اینکه خدا ورسولش از مشرکین بیزارند (2).
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 210 (2)الدر المنثور ج 3 ص 209
مؤلف: این معنا به چند طریق و با عبارات مختلفی از ابیهریره نقل شده - بطوری کهخواهد آمد - و متن آن خالی از اشکالنیست، و از همه آنها آن طریقی که متنش متینتر استهمین طریق است.
و نیز در آن کتاب آمده که احمد و نسائی و ابن منذر و ابن مردویهاز ابی هریره روایتکردهاند که گفته است: من در آن موقعی که رسول خدا(ص)علی را بسوی اهلمکه روانهکرد تا آیات برائت را بر آنان بخواند با او بودم، و دوتائی با هم جار میزدیم به اینکهکسی داخل بهشت نمیشودمگر مؤمن، و کسی حق ندارد برهنه در اطراف خانه طواف کند، وهر کس که میان او و رسول خدا(ص)عهدیاست اعتبار عهدش و مدت آن چهارماه است، و بعد از گذشتن چهار ماه خدا و رسولش از همه مشرکین بیزار است، و بجز امسال
صفحه : 223
دیگر هیچ مشرکی حق زیارت این خانه را ندارد (1).
مؤلف: در متن این روایت نیز اضطراب روشنی است، اما اولا برایاینکه در اینروایت هم دارداز جمله چیزهائی که ندا دادیم این بود که هیچ کس داخل بهشت نمیشودمگرمؤمنو ما گفتیم که این حرف صحیح نیست، زیرا مطلب مذکور چند سال قبل بهمشرکین گوشزد شده، و قبلا آیاتیدر باره آن نازل گشته بود و همه مردم از شهری و دهاتی ومشرک و مؤمن آن را شنیدهبودند، دیگر چه احتیاجی داشت که در روز حج اکبر آن را دوبارهاعلام کنند.
و ثانیا، برای اینکه ندای دومی یعنی جملهو هر کسکه میان او و رسول خدا(ص)عهدی است اعتبار عهدش و مدت آن چهار ماه استنه با مضامین آیاتانطباق دارد ونه با مضامین روایات بسیاری که قبلا نقل شد، علاوه بر اینکه در این روایت، برائتخدا و رسول را بعد از گذشتن چهار ماه اعلام داشتهاند.
و ثالثا بخاطر ناسازگاری با روایاتی که ذیلا نقل میشود.
و در الدر المنثور است که بخاری و مسلم و ابن منذر و ابن مردویهو بیهقی در کتابدلائل از ابی هریره نقل میکنند که گفته است: ابی بکر در آن حج که عدهای رافرستادتا در روز قربانی جار بزنند مرا نیز فرستاد.تا ندا دهیم: بجز امسال دیگر هیچ مشرکیحق زیارت خانه را ندارد، و دیگرهیچ کس حق ندارد برهنه در اطراف خانه طواف کند، بعد ازاینکه ابی بکر ما را برای اینکار روانه کرد رسول خدا(ص)علی را نیزروانه کرد واو را مامور نمود تا به برائت جار بزند، علی آنروز در منی با ما جار میزد و برائت را به مردماعلام میکردو نیز میگفت که از این به بعد هیچ مشرکی حق زیارت ندارد و هیچ کس حقندارد عریان طواف کند (2).
و در تفسیر المنار از ترمذی از ابن عباس نقل کرده کهگفت: رسول خدا(ص)ابا بکر را فرستاد - تا آنجا که میگوید: علی(ع)در ایام تشریق(یازده و دوازدهو سیزده ذی الحجه)برخاست و جار زد که ذمه خدا و ذمه رسولش از هر مشرکیبیزار است، اینک ای مشرکین تا چهار ماهمیتوانید در زمین آزادانه سیر کنید، و از امسال به بعدهیچ مشرکی حق زیارت ندارد و کسی مجاز نیست عریان طواف نماید، و داخل بهشت
............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 109 (2)الدر المنثور ج 3 ص 210
صفحه : 224
سخن بعض مفسرین مانند ابن کثیر که گفتهاند آیه مخصوصبه حکم برائت است و احکام دیگر را ابوبکر و ابوهریره رساندند و...
نمیشود مگر هر مؤمنی.علی به این مطالب ندا درمیدادتا صدایش گرفته میشد، وقتیصدایش میگرفت ابو هریره برمیخاست و جار میزد (1).
و نیز در همان کتاب از احمد و نسائی از طریق محرز بن ابیهریره از پدرش نقلمیکند که گفته است: من در آن موقعی که رسول خدا(ص)علی را به مکهفرستاد تا برائترا اعلام کند با علی بودم و ما دو نفری ندا میزدیم که هیچ کس داخل بهشتنمیشود مگر هر فرد مسلمانی، وهیچ کس حق ندارد عریان طواف کند، و هر کس که میان اوو رسول خدا(ص) عهدی بوده عهدش تا سرآمد مدتش معتبراست و هیچ مشرکیبعد از امسال حق زیارت ندارد، من آن روز آنقدر جار زدم که صدایم گرفت (2).
مؤلف: از آنچه نقل شد به خوبی به دست میآید که آنچه کهاز این همه روایات درداستان فرستادن علی(ع)به اعلام برائت و عزل ابی بکر از قول جبرئیل آمده این استکهجبرئیل گفت: کسی از ناحیه تو پیامی را به مردم نمیرساند جز خودت و یا مردی ازخودت.و همچنین جوابی که رسولخدا(ص)به ابی بکر داد در همه روایات اینبود که فرمود: هیچ کس پیامی از من نمیرساند مگر خودم و یا مردی از خودم.
و به هر حال، پس معلوم شد که آن وحی و این کلامرسول خدا(ص)مطلق است و مختص به اعلام برائت نیست، بلکه شامل تمام احکام الهی میشود، و هیچدلیلی نه در متونروایات و نه در غیر آن یافت نمیشود که به آن دلیل بگوئیم کلام و وحیمزبور مختص به اعلام برائت بوده، و همچنینمساله منع از طواف با حالت عریان و منع از حجمشرکین در سنوات بعد و تعیین مدت عهدهای مدتدار و بی مدت، همهاینها احکام الهیهایبوده که قرآن آنها را بیان کرده، پس دیگر چه معنائی دارد که امر آنها را به ابی بکر ارجاع دهدو یاابو هریره آنها را به تنهائی جار بزند زمانی که صدای علی(ع)گرفته میشد تاجائی که کسی صدای ایشان را نمیفهمید.اگراین معنا جایز بوده چرا برای ابو بکر جایزنباشد؟(و چرا رسول خدا(ص)ابو بکر را عزل کرد؟).
آری،اینکه بعضی از مفسرین مانند ابن کثیر و امثالش گفتهاندآیهمخصوص به حکمبرائت استمقصودشان در حقیقت توجیه همین روایات بوده، و لذا گفتهاند: علی(ع)تنهامامور بوده به اینکه حکم برائت را به اهل جمع برساند نه سایر احکام را، چون
............................................ (1)تفسیر المنار ج 10 ص 157 (2)تفسیر المنار ج 10 ص 159
صفحه : 225
نقد و رد آن گفتههاآنها را ابو هریره و ابو بکر رساندند، و انتخابعلی(ع)هم برای رساندن برائت آنهم نهاز نظر این است که در شخص علی خصوصیتی بوده بلکهاز این نظر بوده که با رسم عرب آنوقت وفق میداده، چون عرب وقتی میخواست عهدی را بشکند یا خود معاهد آنرا نقضمیکرد و یا مردی از اهل بیت او، و همین معنا باعثشد که رسول خدا(ص)حکم برائت را از ابی بکر گرفته و بهدست علی بسپارد و او را روانه کند تا بدین وسیله سنتعرب را حفظ کرده باشد.
آنگاه اضافه کردهاند: معنای اینکه آنحضرت در جواب این سؤالابی بکر که گفتیا رسول الله چیزی در باره من نازل شده؟فرمود: نه و لیکن از من پیامی نمیبرد مگر خودمویا مردی از منهمین است که اگر من تو را عزل کردم و علی را نصب نمودم برای این بود کهاین سنت عربی را از بین نبرده باشم.
و لذا میبینیم ابو بکر از پستخود عزل نمیشود، و همچنانامیر الحاج هست و عدهایاز قبیل ابی هریره و آن دیگران که در روایات اسامیشان برده نشده از طرفش مامورندکه در میانمردم سایر احکام را جار بزنند، و علی(ع)یکی از این عده و از مامورین ابی بکر بوده، و لذا در بعضیاز روایات آمده که ابو بکر در منی به خطبه ایستاد و وقتی خطبهاش تمام شدمتوجه علی(ع)شد و گفت: یا علی برخیز ورسالت پیغمبر را برسان.این بود آنمطالبی که به منظور توجیه روایات گفتهاند (1).
و هر دانشمند اهل بحثی که به روایات و آیات رجوع کند، آنگاهدر بحث و مشاجرهایکه علماء کلامی دو فرقه شیعه و سنی در باب افضلیت کردهاند دقت نمایدجای تردیدی برایشنمیماند که اهل سنت، بحث تفسیری را که کارش به دست آوردن مدلول آیات قرآنی است، با بحث روائیکه کارش برچیدن روایات صحیح از میان روایت مجعول است و همچنین بابحث کلامی که آیا ابی بکر افضل از علی استو یا علی افضل از ابی بکر است و یا امیر الحاجبودن افضل است از تبلیغ آیات برائتو اینکه اصلا در آن سال امیر الحاج علی بود یا ابی بکر، خلط کردهاند.
در حالی که در بحث تفسیری در پیرامون آیه نباید بحث کلامیرا پیش کشید، پسبحث کلامی باید به کلی کنار رود، و اما بحثی که از نظر تفسیر و از نظر روایات مربوطبهآیات برائت کردهاند حق این است که آقایان از نظر تشخیص معانی آیات و سبب نزول آنها و
............................................ (1)تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 333
صفحه : 226
همچنین در توجیهی که کردهاند به خطا رفتهاند.
وای کاش میفهمیدیم از کجا چنین مسلم گرفتهاند که جملهازتو پیامی نمیبردمگر خودت و یا مردی از خاندانت منحصرا مربوط به برائت و نقض عهد است، و بیش ازاینرا نمیرساند؟و حال آنکه هیچ دلیلی از عقل و نقل بر این انحصار دیده نمیشود، بلکه جملهمذکور بخودی خود و بتماممعنا ظهور دارد در اینکه هر چه را که رساندنش وظیفه رسول الله استجایز نیست کسی آن را برساند مگرخود آنحضرت و یا مردی از خاندانش چه اینکه نقض عهدیاز جانب خدا باشد مانند برائت در مساله موردبحث و یا حکم الهی دیگری باشد که رساندنشوظیفه شخص رسول بوده باشد.
در اینجا مساله مورد بحث با مساله نامهنگاری آنحضرت به کشورهایهمجوار اشتباهنشود، زیرا این مساله با سایر اقسام رسالت فرق دارد، در سایر اقسام از قبیل نامه نوشتن بهملوکو امم و اقوام و یا فرستادن بعضی از مؤمنین به ماموریتها و بعهده گرفتن حکومتها وفرماندهیها،رسول خدا(ص)وظیفه خود را انجام داده چون حکم خدا را بهافرادی که میتوانستهرسانده، و لذا در اینگونه موارد میفرماید: لیبلغالشاهد منکم الغائب حاضرین به غایبین برسانندو اگر کسانی بودهاند که عادة اطمینان پیدا نمیکردهکه حکمخدا به گوش آنان خورده باشد برای اطمینان خاطر اشخاصی را روانه میکرده و یا نامهمیفرستاده.
و این با مساله برائت فرق دارد، زیرا مساله برائت و هم چنیننهی از طواف با بدنعریان و نهی مشرکین از حج کردن در سال بعد، احکام الهیی بودند و ابتدائی و تا آنزمانرسولخدا(ص)آنها را تبلیغ نکرده و وظیفه نبوت و رسالتخود را در باره آنهاانجام نداده، و آنها را بهکسانی که باید برساند نرسانیده بود و لذا جز خودش و یا مردی ازخودش کسی نمیتوانست آنها را به مشرکین و زوار مکه برساند.
واگر اهل بحث انصاف داشته باشند اعتراف میکنند که میان جملهلایؤدی عنکالا انت او رجل منکو جملهلا یؤدی الا انت او رجل منکفرق هست، زیرا اگربه عبارتاولی تعبیر میشد اشتراک در رسالت را میرسانید، و معنایش این میشد کهاین رسالت راکسی جز تو و یامردی از خاندان تو به مردم نمیرساندبخلاف عبارت دومی که از این جهتساکت است، همچنانکه میان جمله اولی و جملهلایؤدی منک الا رجل منکنیز فرق است، زیرا اگر به عبارت دومی تعبیر شده بود رسالتهای غیر ابتدائی را که همهشایستگان از مؤمنینمیتوانستند عهدهدار آن شوند نیز شامل میشد، و حال آنکه بطور مسلم آنگونه رسالتها مراد
صفحه : 227
نبوده، به شهادت اینکه میبینیمرسول خدا(ص)از اینگونه رسالتها به اشخاصمیداده.
پس مقصود و معنای اینکه فرمود: لا یؤدی عنک الا انت اورجل منکاین استکه: ای محمد امور رسالتی که واجب بر شخص خود تو است، مانند رسالت ابتدائییکه کسیجز خودت نباید مباشر آن باشد مردی از خاندانت میتواند مباشر آن شود.
و ایکاش میفهمیدیم چه باعثشد که آقایان وحی بودنکلام خدای تعالی را که جبرئیلبرای رسول خدا(ص)آورد و گفت: لا یؤدی عنک الا انت او رجل منکمسکوتگذاشته، و آن را از باب یکی از سنن جاری عرب دانسته و گفتهاند: در عرب رسم بودهکه هیچ عهدی نقض نشود مگربوسیله شخص معاهد و یا مردی از خانوادهاش.و اگر این رسمدر عرب بوده چرا در هیچ یک از تواریخ ایام عرب و جنگهایآنان اثری از آن دیده نمیشود، وجز ابن کثیر که در بحث برائت آن را به علما نسبت داده کسی اسمی از آن نبرده است؟.
علاوه بر این، اگر این معنا سنت عرب بوده چه ربطیبه اسلام دارد، و چه ارزشیداشته که اسلام آن را صحه بگذارد با اینکه اسلام و رسول خدا(ص)هر روز یکیاز سننجاهلیت را نقض مینمود و با یکی از عادات قومی عرب مبارزه میکرد، این سنتمزبور هم یکی از سنتهای اخلاقی و عادات نافعنبوده که اسلام آن را معتبر بشمارد بلکه تنهایک سلیقه قبائلی شبیه به سلیقههای اشرافی بوده که رسول خدا(ص)همهآنها رادر روز فتح مکه در کنار خانه کعبه زیر پا گذاشت و بطوری که مورخین مینویسند فرمود: همهبدانید و صریحااعلام میدارم که من تمامی سنتها و خون و مالی که شما اعراب از یکدیگرطلب داشتید زیر این دو پای خود نهادم،و من همه را از درجه اعتبار ساقط کردم مگر کلیدداری خانه خدا و سقایتحاج را.
از این هم که بگذریم اگر حادثه مورد بحثیک سنت غیر نکوهیدهایبوده لابد بایدبگوئیم رسول خدا(ص)از آن غفلت داشته، و موقعی که آیات برائت را به ابی بکرداد و اورا روانه بسوی مکه کرد بیاد این رسم و سنت نبود، و بعد از آنکه ابی بکر مقداری از راهرا طی کرد رسول خدا(ص)بیاداین سنت افتاد، و یا یکی از اصحابش به اویادآوری کرد.و حال آنکه آنحضرت مثل اعلای در مکارم اخلاقو رعایتحزم و احتیاط وحسن تدبیر بود، و بفرضی که آنحضرت فراموش کرد یارانش چرا یادآوریش نکردند؟با اینکهمطلبیک امری نبوده که بحسب عادت فراموش شود، زیرا غفلت از آن عینا مانند غفلت مردجنگی از برداشتن اسلحه است.
صفحه : 228
سخن صاحب المنار در مورد ابلاغ آیات برائت و بدگوئی او ازشیعه و کوششی که برای اثبات افضل بودن ابوبکر به عمل آورده استو آیا لزوم رعایتسنت مزبور با وحیالهی بوده و خداوند بر پیامبر اکرم(ص)واجب کرده بود که این سنت را ملغی نکند؟و این یکی از احکام شرعیبودهو بر زمامدار مسلمین واجب بوده که عهدی را نشکند مگر بدستخودش و یا بدستیکی ازاهلبیتش؟و یا یک حکم اخلاقی و منظوراز آن این بوده که مشرکین نقض آن را نمیپذیرفتندمگر از ناحیه خود آنحضرت و یا یک نفر از اهلبیتش؟اگرحکم شرعی بوده جای این سؤالهست که معنای آن چیست و چه حکمتی معقول است در آن بوده باشد؟و اگرحکم اخلاقیبوده رعایتش وقتی لازم است که قدرت در دست مشرکین باشد، و در روزهای وقوع این حادثهقدرت در دسترسول خدا(ص)بود نه در دست مشرکین، و ابلاغ هم ابلاغ استبوسیله هر که میخواهد باشد.
و اگر بگوئی خود مسلمانانکه در جملهعاهدتمو جملهو اذان من الله و رسولهالیالناسو جملهفاقتلوا المشرکین مقصود و مورد خطاب بودهاند زیر بار این مطلبنمیرفتندمگر آنکه از رسول خدا(ص)و یا یکی از اهلبیتش بشنوند، و هر چنداگر از ابی بکر میشنیدند یقین به نقضپیدا میکردند.در جواب میگوئیم پس چرا از ابو هریرهشنیدند و زیر بار هم رفتند؟آیا ابو هریره بخاطر اینکه مامور از ناحیهعلی(ع)بوداعتبارش در نظر مردم از ابی بکری که اگر از ناحیه رسول خدا(ص)مامور میشدبیشتر بود؟پس حق مطلب ایناست که روایات مذکور که میگفت: ابو هریره و غیر او حکمبرائت و آن احکام دیگر را بمردم ابلاغ کردند، و ابو هریرهآنقدر جار زد تا صدایش گرفتصحیح نبوده و نمیشود به آنها اعتماد کرد.
صاحب المنار در تفسیر خود میگوید: روایات زیادیاست که دلالت میکندبر اینکه رسول خدا(ص)ابی بکر را در سال نهم هجرت امیر الحاج قرار داد، و بهویدستور داد به مشرکین که به زیارت حج میآیند برساند که از این ببعد حق زیارت ندارند وعلی(ع)را هم همراه او فرستادتا نقض عهد رسول خدا(ص)را به آنانابلاغ نمایند، و به آنان برسانند هر طایفه که با رسول خدا(ص)عهدی داشتهانداگرعهدشان مطلق بوده، تا چهار ماه مهلت دارند، و اگر موقت بوده تا سررسید مدتش معتبراست، و آیات برائت را که متضمنلغو پیمانهای مذکور است از اول سوره برائت برای ایشانبخوانند.
و آیات مزبور چهل و یا سی و سه آیه است، و این اختلافکه در روایات مشاهدهمیشود از جهت این است که راویان خواستهاند عشرات عدد آیات را بیان کنند و به اصطلاح
صفحه : 229
زبان فارسی بگویند سی، چهل آیه است،نه اینکه عدد واقعی حتی خرده آن را هم معلوم کنند.
و جهت اینکه علی(ع)را هم همراه او کرد اینبود که میخواستسنتعرب را رعایت کرده باشد، چون عرب وقتی میخواست پیمانی را لغو کند میبایست این عملرایا شخص طرف معاهده انجام دهد، و یا یکی از خاندان او.لذا با اینکه ابو بکر امیر الحاج بودو در پستخود باقی بود علیمامور این کار شد، تا هم سنت نامبرده رعایتشود، و هم ابو بکر اورا کمک کند، همچنانکه میبینیم ابو بکر به کارکنان خودکه یکی از آنها ابو هریره استمیگفت تا او را کمک کنند (1).
وی سپس اضافه میکند: شیعه این پیشامد ساده را بر حسبعادتی که دارند بزرگکرده، و چیزهای دیگری را هم که نه روایت صحیحی بر طبق آن وارد شده و نه دلیلمنطقیآنها را تایید میکند بر آن افزوده و داستان را دلیل بر افضلیت علی(ع)از ابی بکرگرفته و گفتهاند: رسولخدا(ص)ابی بکر را از ماموریت تبلیغ برائت عزل کرد، چون جبرئیل پیغام آورده بود که رفتن ابی بکر صحیح نیست، زیرا اینرسالت را جز خودت و یایکی از خاندانت نباید ابلاغ کندشیعه پا را از مساله برائت همفراتر گذاشته و پیام جبرئیل راعام و شامل تمامی احکام دین گرفتهاند.
با اینکه اخبار داله بر تبلیغ احکام و جهاد در راه حمایتو دفاع از دین و وجوب آن برهمه مسلمانان به حد استفاضه است(یعنی بسیار زیاد است)و این اخبار همه دلالتدارندبر اینکه تبلیغ احکام دین فریضه است نه فضیلت.از آن جمله کلام رسول خدا(ص)در حجة الوداع است که در برابر هزاراننفر فرمود: الا فلیبلغ الشاهد الغائب - آگاه که باید حاضرین به غائبین برسانندو این کلام در صحیح بخاریو مسلم و غیر آن دومکرر روایتشده.و در بعضی از روایات که از ابن عباس نقل شده دارد که وی گفت: به آنخدائیکه جان من به دست اوست این کلام وصیت آنحضرت به امتخود بود...و از آنجمله نیز کلام آنحضرت است که فرمود: بلغوا عنیو لو آیة - از طرف من بهمردم برسانید هر چند یک آیه رابخاری در صحیح خود و ترمذی آن را روایت کردهاند.واگرغیر این بود و چنین سفارشاتی صادر نمیشد و مردم مامور به تبلیغ نمیبودند،اسلام اینطور کهاکنون در دنیا منتشر گشته انتشار نمییافت.
بعضی از شیعیان از ایننیز تجاوز کرده و بطوری که شنیده میشود خیال کردهاند
............................................ (1)تفسیر المنار ج 10 ص 157
صفحه : 230
اشکالات وارده بر گفتههای صاحب المناررسول خدا(ص)ابوبکر را از امارت حجاج نیز عزل کرده و علی را بدان مامور نمودو این بهتانیاست صریح و مخالف با یک مساله عملیی که خاص و عام از آن با خبرند.
بلکه حق مطلب این است که علی(کرم الله وجهه)مکلف به یکامر مخصوصی بوده، و در سفر مورد بحث تابع ابی بکر و او امیر الحاج و مامور به اقامه یکی از ارکان اجتماعیاسلامبوده است، چه تبعیتی از این بهتر که حتی وقت و زمان انجام وظیفه را هم ابو بکر برای علیتعیین میکردهو همانطوری که در روایات گذشته مشاهده شد میگفته است: یا علی برخیز ورسالت رسول خدا را به این مردم برسانوهمانطوری که در روایت ابو هریره تصریح بر اینمطلب بود که به سایر پیروانش میگفت: برخیزید و علی را کمککنیدروایت مزبور راصحیح بخاری و مسلم و دیگران نقل کردهاند.
صاحب المنار سپس مساله امارت ابی بکر را دنبال کرده و باآن و همچنین به اینکهابی بکر نزدیک وفات رسول خدا(ص) در محراب آنحضرت به نماز ایستاداستدلالکرده است بر اینکه ابی بکر در میان تمامی اصحاب رسول خدا(ص)ازهمه افضل بوده (1).
اما اینکهگفت: با اینکه اخبار داله بر وجوب تبلیغ دین به حد استفاضهاست...معلوم میشود که وی معنای کلمه وحی را که فرمود: لا یؤدی عنک الا انت او رجل منکآنطور کهباید نفهمیده و نتوانسته است میان آن و میانلا یؤدی منک الا رجل منکفرقبگذارد، و در نتیجهخیال کرده است اطلاق وحی مزبور با وجوب تبلیغ دین بر غیر رسول خدا(ص)و خاندانش از سایر مسلمین منافات داشته، و لذادر مقام برآمده که اطلاقمزبور را به وسیله اخبار مستفیضهای که دلالت میکند بر وجوب تبلیغ دین بر همه مسلمانان دفعکند،و آن را مقید و مخصوص نقض و الغاء پارهای از پیمانها سازد، و به همین منظور حکمالهی را به یک سنت عربی تبدیلنموده، و همین اشتباه وادارش کرده که خیال کند کسانیکه کلمه وحی را بر اطلاقش باقی گذاشتهاند از یک امریکه نزدیک به ضروری در نزدمسلمین است غفلت ورزیدهاند، و آن امر ضروری وجوب تبلیغ بر عامه مسلمین است،تا آنجاکه برای ضروری بودن آن به روایات صحیح بخاری و مسلم و غیر آن دو تمسک کرده که در آنهادارد رسول خدا فرمود:حاضرین به غائبین ابلاغ کنندو حال آنکه همانطوری که از نظرتانگذشت معنای جمله وحی این نیست که صاحب المنار فهمیده.
............................................ (1)تفسیر المنار ج 10 ص 161
صفحه : 231
موضوع امارت حاج با مساله وحی آسمانی کهاحدی حتی رسول خدا(ص)هم حق مداخله و دخل و تصرف در آن را نداشته است فرق داردو اما اینکه گفت: بعضی از شیعیاناز این نیز تجاوز کرده...جوابش این است کهآنچه شیعه به آن معتقد استخیالی نیست که مشار الیه به شیعهنسبت میدهد، بلکه روایتیاست که شیعه آن را معتبر دانسته و به آن تمسک جسته است و ما آن روایت را در خلال روایاتگذشته ایراد کردیم.
از این بیشتر بحث کردن در مساله امارت حاج در سال نهم هجرتدخالت زیادی درفهم کلمه وحی یعنی جملهلا یؤدی عنک الا انت او رجل منکندارد، چون امارتحجاجچه اینکه ابی بکر متصدی آن بوده و چه علی(ع)چه اینکه دلالت بر افضلیت بکند و یانکند یکی از شؤون و شاخو برگهای ولایت عامه اسلامی است، وحی مزبور مطلبی است ومساله امارت مساله دیگری است که امیر مسلمانان و زمامدارایشان که باید در امور مجتمعاسلامی دخالت نموده و احکام و شرایع دینی را اجراء کند باید در آن نیز مداخله نماید،بخلافمعارف الهی و موارد وحیی که از آسمان در باره امری از امور دین نازل میشود، که زمامدار درآن حق هیچگونه دخالت و تصرفی ندارد.
آری، تصرف و مداخله در امور اجتماعی در زمانرسول خدا(ص)تصدیش در دستخود آنحضرت بود، یک روز ابی بکر و یا علی(ع)را به امارت حاجمنصوب میکرد، و روزیدیگر اسامه را امیر بر ابی بکر و عموم مسلمانان و صحابه میگردانید، و یک روز ابن ام مکتوم را امیر مدینه قرار میداد با اینکهدر مدینه کسانی بالاتر از وی بودند.وبعد از فتح مکه یکی را والی مکه و آن دیگری را والی بر یمن و سومی را متصدیامر صدقاتمیکرد، ابا دجانه ساعدی و یا سباع بن عرفطه غفاری را - بنا بر آنچه که در سیره ابن هشام آمده در سال حجة الوداعوالی بر مدینه قرار داد با اینکه ابو بکر در مدینه ماند و بطوری که بخاری ومسلم و ابو داود و نسائی و غیر ایشانروایت کردهاند به حج نرفت.اینگونه انتخابات تنها دلالتبر این دارد که رسول خدا(ص)اشخاص نامبرده را برایتصدی فلان پست، صالحتشخیص میداده، چون زمامدار بوده و به صلاح و فساد کار خود وارد بوده است.
و اما وحی آسمانی که متضمن معارف و شرایع است نه رسولخدا(ص)در آن حق مداخلهای داشت، و نه کسی غیر از او، و ولایتی که بر امور مجتمع اسلامی داردهیچ گونهتاثیری در وحی ندارد، او نه میتواند مطلق وحی را مقید و مقیدش را مطلق کند، و نهمیتواند آن را نسخ و یا امضاء نمودهو یا با سنتهای قومی و عادات جاری تطبیق دهد، و بهاین منظور کاری را که وظیفه رسالت اوست به خویشاوندان خود واگذار کند.
آری، خلط میان این دوباب است که باعث میشود معارف الهی از اوج بلند و مقام
صفحه : 232
اضطراب و اختلاف روایات راجع به اعلان آیات برائتکریمخود تا حضیض افکار اجتماعی که جز رسوم ملی و عادات و اصطلاحات چیز دیگری درآن حکومت نداردپائین آید، و آدمی حقایق معارف و معارف حقیقی را با افکار اجتماعی خودآن هم با آن مقدار اطلاعی که در این بارهدارد تفسیر نموده، و از معارف آسمانی آنچه را که بهنظرش بزرگ میرسد بزرگ و آنچه را که به فکرش کوچک میرسدکوچک بشمارد، تا آنجاکه یکی از صاحبان همین افکار در معنای وحی آسمانیبگوید: از باب رعایتسنت عربی ومقدسات ملی عرب بوده است.
و خواننده محترم اگر داستان مورد بحث را کاملا مورد دقتو مطالعه قرار دهد خواهددید که چه سهلانگاری عجیبی در حفظ و ضبط داستان و خصوصیات آناز ناحیه راویان شدهاست، اگر حمل به صحت نموده و نگوئیم غرضهای نامشروع دیگری اعمال کردهاند.
مثلا در بیشتر آن روایات دارد: رسول خدا(ص)ابی بکر رافرستاد تاآیات برائت را بر مشرکین بخواند، آنگاه علی(ع)را روانه کرد تا آن آیات را ازابی بکر گرفته و خود آنها رابر مردم تلاوت کند، ابو بکر برگشت و...و در بعضی دیگر دارد: ابو بکر را به عنوان امیر الحاج روانه کرد، و سپس علی راباآیات برائت به دنبالش فرستاد.و در دستهای دیگر از روایات دارد: ابو بکر به علی(ع)دستور داد آیات برائت را بر مردمبخواند، و عده دیگری از نفرات خود را مامور کردتا علی را در ندای به آن کمک کنندو کار به آنجا رسید که طبری و دیگران ازمجاهد روایتکردهاند که در ذیل آیهبرائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکینگفته است: مقصود معاهدین از خزاعة و مدلجو هر صاحب عهد و غیر ایشان است، چون رسول خدا(ص)وقتی از جنگ تبوک مراجعت فرمود تصمیم گرفت به زیارت خانه کعبهبرود،لیکن فرمود: از آنجائی که مشرکین در ایام حج به مکه میآیند و برهنه در خانه خدا طوافمیکنند من دوست ندارمآن موقع را مشاهده کنم، و به همین جهت ابو بکر و علی را فرستاد تادر میان مردم در ذی المجاز و در جاهائی که بهدادوستد مشغول بودند در همه موسم بگردند و بهمردم اعلام کنند که پیمانهایشان تا بیش از چهار ماه دیگر مهلتندارد، و آن چهار ماه همانماههای حرام است، یعنی بیست روز از آخر ذی الحجة تا ده روز از اول ربیع الثانی،آنگاهاعلام کنند که پس از این قتال است و هیچ معاهدهای در کار نیست.
خوب، وقتی حال روایات بدین منوال است چه معنا دارد که صاحبالمنار بگویدقول شیعه بهتانی است صر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 184]
-
گوناگون
پربازدیدترینها