تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833352196
داستان لقمان و سخنان حکمت آمیز آن جناب [همراه تفسیر آیات 12 - 19 سوره لقمان]
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: داستان لقمان و سخنان حکمت آمیز آن جناب [همراه تفسیر آیات 12 - 19 سوره لقمان]
منابع مقاله:
تفسیر المیزان جلد شانزدهم ، طباطبایی، سید محمد حسین؛
و لقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید (12)و اذ قال لقمان
بسم الله الرحمن الرحیم لابنه و هو یعظه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم (13)و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن و فصاله فی عامین ان اشکر لی و لوالدیک الی المصیر (14)و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا و اتبع سبیل من اناب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون (15)یا بنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السماوات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر (16)یا بنی اقم الصلاة و امر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور (17)و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحا ان الله لا یحب کل مختال فخور (18)و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر (19)
ترجمه آیات
به تحقیق لقمان را حکمت دادیم، (و چون لازمه حکمتشکر منعم است، به او گفتیم: )خدا راسپاس بدار، و هر کس سپاس بدارد به نفع خود سپاس میدارد، و هر که کفران کند، (دود کفرانش به
صفحه : 320
چشم خودش میرود، )چون خدا بی نیاز است، (از شکر نکردن خلق متضرر نمیشود)، و نیز ستوده است، (چه شکرش بگزارند و چه کفرانش کنند)(12).
و آن دم که لقمان به پسر خویش که پندش میداد گفت: ای پسرک من!به خدا شرک میار، کهشرک، ستمی است بزرگ(13).
ما انسان را در مورد پدر و مادرش، و مخصوصا مادرش، که با ناتوانی روز افزون حامل وی بوده، و ازشیر بریدنش تا دو سال طول میکشد، سفارش کردیم، و گفتیم: مرا، و پدر و مادرت را سپاس بدار، کهسرانجام به سوی من است(14).
و اگر بکوشند تا چیزی را که در مورد آن علم نداری با من شریک کنی اطاعتشان مکن، و در ایندنیا به نیکی همدمشان باش، طریق کسی را که سوی من بازگشته است پیروی کن، که در آخر بازگشتشما نیز نزد من است، و از اعمالی که میکردهاید خبرتان میدهیم(15).
ای پسرک من!اگر عمل تو هم وزن دانه خردلی، آنهم پنهان در دل سنگی، یا در آسمان یا در زمینباشد، خدا آن را میآورد، که خدا دقیق و کاردان است(16).
ای پسرک من!نماز به پا دار، و امر به معروف و از منکر نهی کن، و بر مصائب خویش صبرکن، که این از کارهای مطلوب است(17).
ای پسرک من، از در کبر و نخوت از مردم روی بر مگردان و در زمین چون مردم فرحناک راه مرو، خدا خودپسندان گردن فراز را دوست نمیدارد(18).
در راه رفتن خویش معتدل باش، و صوت خود ملایم کن، که نامطبوعترین آوازها آواز خراناست(19).
بیان آیات
در این آیات اشاره شده به اینکه به لقمان حکمت داده شد، و چند حکمت نیز از اودر اندرز به فرزندش نقل شده، و در قرآن کریم جز در این سوره نامی از لقمان نیامده، و اگر دراین سوره آمده، به خاطر تناسبی است که داستان سراسر حکمت او با داستان خریدارلهو الحدیث داشته، چون این دو نفر در دو نقطه مقابل هم قرار دارند، یک فرد انسان آن قدر داناو حکیم است که کلماتش راهنمای همه میشود، و در مقابل، فرد دیگری یافت میشود کهراه خدا را مسخره میکند، و برای گمراه کردن مردم این در و آن در میزند، تا لهو الحدیثیجمع آوری نماید.
صفحه : 321
مقصود از شکر خدا که عبارت بود از حکمتی که خداوند به لقمان داد(و لقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکر لله...""و لقد آتینا لقمن الحکمة ان اشکر لله...فان الله غنی حمید"کلمه"حکمت" - به طوری که از موارد استعمالش فهمیده میشود - به معنای معرفتعلمی است در حدی که نافع باشد، پس حکمتحد وسط بین جهل و جربزه است (1).
در جمله"ان اشکر لله"بعضی (2) گفتهاند: کلمه"قلنا"در تقدیر است، و معنایشاین است که: بدو گفتیم ما را شکر بگزار، ولی ظاهرا احتیاجی به این تقدیر نیست، و جملهمذکور تفسیر حکمت دادن به لقمان است و میخواهد بفرماید حکمتی که به لقمان دادیم اینبود که: "خدا را شکر بگزار"چون شکر عبارت است از به کار بردن هر نعمتی در جایخودش، به طوری که نعمت ولی نعمت را بهتر وانمود کند، و به کار بردن نعمت به این نحومحتاج است به اینکه اول منعم، و سپس نعمتهایش، بدان جهت که نعمت اوستشناختهشود، سپس کیفیت به کار بردن در محلش، آن طور که لطف و انعام او را بهتر وانمود کندشناخته گردد، پس حکمت دادن به لقمان، لقمان را وادار کرد تا این مراحل را در شکر طیکند، و در حقیقتحکمت دادن به او مستلزم امر به شکر نیز هست.
در جمله"ان اشکر لله"التفاتی از تکلم به غیبت به کار رفته، چون قبلا سیاق، سیاقتکلم با غیر بود، و میفرمود: "آتینا"این جا هم باید فرموده باشد"ان اشکر لنا"و اگر اینطورنفرمود، بدان جهت است که تعبیر به"نا - ما"در جمله"آتینا"از گوینده برای اظهارعظمت از قبال خودش و خدمهاش صحیح است، ولی در مساله شکر صحیح نبود، چون باتوحید در شکر تناسب نداشت.
"و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید"این آیه بی نیازی خدا را خاطرنشان میسازد، و میفرماید فایده شکر تنها به خود شاکرعاید میشود، همچنان که ضرر کفران هم به خود کفران کننده عاید میگردد، نه به خدا، چونخدا غنی مطلق است، و احتیاج به شکر کسی ندارد، و چون حمید و محمود است، چهشکرش بگزارند و چه نگزارند، پس کفران هم به او ضرر نمیرساند.
و اگر در شکر تعبیر به مضارع کرده، که دلالت بر استمرار دارد، و در کفر تعبیر به
............................................ (1)چون، جربزه عبارت است از افراط از حد لایق در مساله تفکر، و خلاصه نداشتن مرز و حدیبرای فکر، و این خود یکی از بلاهای خطرناک است، چون چنین کسی از حق تجاوز میکند، بلکه اموردقیق و غیر مطابق با واقع را استخراج میکند، و چه بسا سرانجام کارش در مسائل عقلی به الحاد و فسادعقیده، و احیانا جنون سوفسطائی بکشد، و در مسائل شرعی به وسواس بیانجامد.(مترجم). (2)مجمع البیان، ج 8، ص 316.
صفحه : 322
اشاره به علت اینکه شرک به خدا ظلم عظیم استماضی کرده، که تنها یک بار را میرساند، برای این است که شکر وقتی نافع است کهاستمرار داشته باشد، ولی کفر با یک بار هم ضررش خواهد رسید.
"و اذ قال لقمن لابنه و هو یعظه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم"عظمت هر عملی به عظمت اثر آن است، و عظمت معصیت به عظمت کسی استکه نافرمانیاش میشود، چون که مؤاخذه عظیم نیز عظیم است، بنابر این بزرگترین گناهان ونافرمانیها نافرمانی خدا است، چون عظمت کبریایی همه از او است، و فوق هر عظمت وکبریایی است، چون خدایی است بی شریک، و بزرگترین نافرمانیهای او این است که برایششریک قائل شوی.
"ان الشرک لظلم عظیم" - در این جمله عظمتشرک را مقید به قیدی با مقایسه باسایر گناهان نکرد، تا بفهماند که عظمت ظلم شرک آن قدر است که با هیچ گناه دیگریقابل قیاس نیست.
"و وصینا الانسان بوالدیه...الی المصیر"این آیه، جمله معترضهای است که در وسط کلمات لقمان قرار گرفته، و از کلمات اونیست، و اگر در اینجا واقع شده، برای این است که دلالت کند بر وجوب شکر والدین، مانندشکر خدا، بلکه شکر والدین، شکر خدا است، چون منتهی به سفارش و امر خدای تعالیاست، پس شکر پدر و مادر عبادت خدا و شکر اوست.
"حملته امه وهنا علی وهن و فصاله فی عامین" - در این جمله پارهای از مشقات واذیتها که مادر در حمل فرزند، و تربیت او تحمل میکند، ذکر شده تا شنونده را به شکر پدر ومادر و بخصوص مادر وا بدارد.
کلمه"وهن"به معنای ضعف است، و در آیه شریفه حال و به معنای صاحب وهناست، ممکن هم هست مفعول مطلق باشد، و تقدیر کلام"تهن وهنا علی وهن"بوده باشد.وکلمه"فصال"، به معنای از شیر جدا شدن، و شیر ندادن به بچه است، و معنای اینکه فرمود: "از شیر گرفتنش در دو سال است"، یعنی بعد از تحقق دو سال، آن نیز محقق میشود، و درنتیجه مدت شیر دادن دو سال میشود، و چون با آیه"و حمله و فصاله ثلاثون شهرا - حملش واز شیر گرفتنش سی ماه است" (1) ضمیمه شود، این نکته به دست میآید که کمترین مدتحاملگی زن شش ماه است، که در بحث روایتی آینده، باز به این نکته اشاره خواهد شد
............................................ (1)سوره احقاف، آیه 15.
صفحه : 323
ان شاء الله.
توضیحی در مورد اینکه فرمود: اگر والدین خواستند برای من چیزی را که بدان علم نداری شریک بگیری اطاعتشان مکن"ان اشکر لی و لوالدیک الی المصیر" - این جمله تفسیر"وصینا..."است، ومعنایش این است که وصیت ما همانا امر به شکر پدر و مادر بود، همچنان که امر به شکر خدانیز کردیم، و جمله"الی المصیر"انذار و تاکید امر به شکر است.
در این جمله نیز التفاتی نظیر التفات در جمله"ان اشکر لله"بکار رفته، که نکتهاشنیز همان نکته است.
"و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما...کنتمتعملون"یعنی اگر پدر و مادر به تو اصرار کردند که چیزی را که علم بدان نداری و یا حقیقتآن را نمیشناسی شریک من بگیری، اطاعتشان مکن، و برای من شریکی مگیر، و مراد ازاینکه شریک مفروض حقیقتش نامعلوم است، این است که چنین چیزی اصلا وجود ندارد، ومجهول مطلقی است که علم بدان تعلق نمیگیرد، پس برگشت معنا به این میشود که چیزی راکه چیزی نیستشریک من مگیر، این حاصل ، و چه بسا آیه"ا تنبئون الله بما لا یعلم فی السموات و لا فی الارض" (2) این معنا را تاکیدمیکند، یعنی به شریکی که در همه این عوالم وجود ندارد.
ولی بعضی (3) دیگر از مفسرین گفتهاند کلمه"تشرک"در اینجا به معنای"تکفر"وکلمه"ما"به معنای"الذی"است، و معنای آیه این است که هر چه پدر و مادر به تو اصرارکردند که به من کفر بورزی، کفری که هیچ دلیل و حجتی بر آن نداشته باشی، اطاعتشانمکن، مؤید این احتمال این است که خدای تعالی در کلام مجیدش مکرر سلطان یعنی برهانبر شرک را نفی کرده، از آن جمله مثلا فرموده: "ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتمو آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان" (4) و آیات دیگری نظیر آن.
"و صاحبهما فی الدنیا معروفا و اتبع سبیل من اناب الی" - این دو جمله به منزله
............................................ (1)تفسیر کشاف، ج 3، ص 494. (2)آیا خدا را به چیزی اطلاع میدهید که خودش در همه آسمانها و زمین از وجود آن بی خبراست؟.سوره یونس، آیه 18. (3)تفسیر روح المعانی، ج 21، ص 87. (4)نمیپرستید بجای خدا مگر نامهایی را که خود شما و پدرانتان خدایشان خواندهاید، و گر نهخدا هیچ سلطانی بر آن نازل نکرده.سوره یوسف، آیه 40.
صفحه : 324
خلاصه و توضیحی است از مطالب دو آیه قبل، که سفارش والدین را میکرد، و از اطاعت آناندر مورد شرک به خدا نهی میکرد.
میفرماید: بر انسان واجب است که در امور دنیوی نه در احکام شرعی که راه خدااست، با پدر و مادر خود به طور پسندیده و متعارف مصاحبت کند، نه به طور ناشایست، ورعایتحال آن دو را نموده، با رفق و نرمی رفتار نماید، و جفا و خشونت در حقشان روا ندارد، مشقاتی که از ناحیه آنان میبیند تحمل نماید، چون دنیا بیش از چند روزی گذرا نیست، ومحرومیتهایی که از ناحیه آن دو میبیند قابل تحمل است، بخلاف دین، که نباید به خاطر پدرو مادر از آن چشم پوشید، چون راه سعادت ابدی است، پس اگر پدر و مادر از آنهایی باشند کهبه خدا رجوع دارند، باید راه آن دو را پیروی کند، و گر نه راه غیر آن دو را، که با خدا انابه دارند.
از این بیان روشن میشود که در جمله"و اتبع سبیل من اناب الی"اختصاری لطیفبکار رفته، چون در عین کوتاهیش میفهماند اگر پدر و مادر با خدا بودند، باید راهشان راپیروی کنی، و گر نه اطاعتشان بر تو واجب نیست، و باید راه غیر آن دو را، یعنی راه کسانیرا که با خدا هستند پیروی نمایی.
"ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون" - یعنی این مطلبی که گفته شدتکلیف و وظیفه دنیایی شما است، و سپس چیزی نمیگذرد که به سوی من بر میگردید، آنوقتشما را به حقیقت آنچه میکردید آگاه میکنم، و بر حسب کردههایتان چه خیر و چه شرحکم خواهم کرد.
از آنچه گذشت این معنا روشن شد که جمله"فی الدنیا"سه نکته را در بر دارد، اولاینکه مصاحبت به نیکی و معروف را منحصر میکند در امور مادی و دنیایی، نه امور دینی ومعنوی، دوم اینکه تکلیف را سبک میکند، و میفهماند تکلیف مذکور هر چه هم دشوار باشد، در چند روزی انگشتشمار، و مدتی اندک به دوش شما است، پس تحمل بار خدمت بهآنان شما را خیلی به ستوه نیاورد، سوم اینکه میفهماند این کلمه در مقابل جمله"ثم الیمرجعکم"قرار دارد، و در نتیجه سفارش میشود به اینکه آخرت را در نظر داشته باشند.
که ضمیر (1) در"انها"به خصلت - که یا خیر استیا شر - ، بر میگردد، چون
............................................ (1)مجمع البیان، ج 8، ص 319.
صفحه : 325
معنای اینکه لقمان بعد از امر فرزند به صبر بر مصائب، صبر را از"عزم الامور"خوانداز سیاق چنین بر میآید، و در عین حال همین ضمیر اسم"کان"، و جمله"مثقال حبة"خبر آناست.و مراد از بودن آن در صخره، پنهان بودن و جایگیر بودنش در شکم صخره محکم است، یا در جوف آسمانها یا در دل زمین، و مراد از آوردن آن، حاضر کردنش برای حساب وجزاست.
فصل سابق از کلام لقمان که نقل شد راجع به توحید و نفی شریک بود، و مضمون آیهمورد بحث فصل دیگری از کلام اوست، که مربوط به معاد و حساب اعمال است، ومعنایش این است که ای پسرم!اگر آن خصلتی که انجام دادهای، چه خیر و چه شر، ازخردی و کوچکی همسنگ یک دانه خردل باشد، و همان عمل خرد و کوچک در شکمصخرهای، و یا در هر مکانی از آسمانها و زمین باشد، خدا آن را برای حساب حاضر خواهدکرد، تا بر طبقش جزاء دهد، چون خدا لطیف است، و چیزی در اوج آسمانها و جوف زمین واعماق دریا از علم او پنهان نیست و علم او به تمامی پنهانها احاطه دارد، خبیری است که ازکنه موجودات با خبر است.
"یا بنی اقم الصلوة و امر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر علی ما اصابک انذلک من عزم الامور"این آیه و آیه بعدش جزو گفتار لقمان و مربوط به پارهای از دستورات راجع به عمل و اخلاقپسندیده است.
از جمله اعمال، نماز است، که عمود دین است، و دنبال آن امر به معروف و نهی ازمنکر است، و از جمله اخلاق پسندیده صبر در برابر مصائبی است که به آدمی میرسد.
و کلمه"ذلک"در جمله"ان ذلک من عزم الامور"اشاره است به صبر، و اگر اشارهرا به لفظ"ذلک"آورده، که برای دور است، نه" هذا"که برای نزدیک است، برای ایناست که به اهمیت آن اشاره کرده باشد، و بلندی مرتبه صبر را رسانده باشد.
و اینکه بعضی (1) از مفسرین گفتهاند اشاره است به همه مطالب قبلی، که عبارتاست از نماز، امر به معروف، و نهی از منکر، و صبر، صحیح نیست، چون تنها در این آیهنیست که صبر به عنوان عزم الامور ستوده شده، بلکه این مطلب مکرر در کلام خدای تعالیآمده، از آن جمله فرموده: "و لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور" (2) و نیز فرموده: "ان
............................................ (1)روح المعانی، ج 21، ص 89. (2)و هر آینه آن کس که صبر کند و ببخشاید این عمل از عزم الامور است.سوره شوری، آیه 43.
صفحه : 326
توضیح سفارشات دیگر لقمان به فرزند: "و لا تصعر خدک للناس..."تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور" (1).
کلمه"عزم"به طوری که راغب گفته عبارت است از تصمیم قلبی بر گذراندن وفیصله دادن به کاری، و اگر صبر را که همان حبس نفس از انجام امری است، از عزم دانسته، از این جهت است که عقد قلبی مادام که سست نشده، و این گره دل باز نگشته، انسان بر آنامری که بر انجامش تصمیم گرفته، و در دل گره زده است، پا بر جا و بر تصمیم خود باقیاست، پس کسی که بر امری صبر میکند، حتما در عقد قلبیاش و محافظت بر آن جدیتدارد، و نمیخواهد که از آن صرفنظر کند، و این خود از قدرت و شهامت نفس است (2).
و اینکه بعضی (3) گفتهاند: "معنایش این است که این از عزیمتخدا، و ایجاب او درامور است، صحیح نیست، و از لفظ آیه دور است.و همچنین گفتار بعضی (4) دیگر که گفتهاندکه عزم در لغت"هذیل"عبارت است از جزم.
"و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحا ان الله لا یحب کلمختال فخور"راغب گفته کلمه"صعر"به معنای کج بودن گردن، و کلمه"تصعیر"به معنایگرداندن گردن از نظرها از روی تکبر است، همچنان که خدای تعالی فرمود: "و لا ، و نیز گفته: کلمه"مرح"به معنای شدت خوشحالی، و زیاده روی در آناست (6).
و بنا به گفته وی معنا چنین میشود که: روی خود از در تکبر از مردم برمگردان، و نیز در زمین چون آنان که بسیار خوشحالند راه مرو، که خدا دوست نمیداردکسانی را که دستخوش خیلاء و کبرند، و اگر کبر را خیلاء خواندهاند، بدین جهت است کهآدم متکبر خود را بزرگ خیال میکند، و چون فضیلت برای خود خیال میکند، زیاد فخرمیفروشد.بعضی دیگر در معنای آیه گفتهاند: معنای"لا تصعر خدک للناس"این است کهدر وقتحاجت، گردن خود را از در تذلل و احساس خواری برای مردم کج مکن، و در مقابل
............................................ (1)اگر صبر کنید و تقوی به خرج دهید، این خود از عزم الامور است.سوره آل عمران، آیه 186. (2)مفردات راغب، ماده"عزم". (3)تفسیر کشاف، ص 497.و روح المعانی، ج 21، ص 90. (4)روح المعانی، ج 21، ص 90. (5)مفردات راغب، ماده"صعر". (6)مفردات راغب، ماده"مرح".
صفحه : 327
هنگام بی نیازی هم غرور و خیلاء تو را نگیرد (1) لیکن این معنا با ذیل آیه نمیسازد، چون درذیل آیه میفرماید خدا متکبران را دوست نمیدارد.
"و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر"کلمه"قصد"در هر چیز به معنای حد اعتدال در آن است (2) ، و کلمه"غض"بهطوری که راغب گفته به معنای نقصان در نگاه کردن و صدا کردن است، و بنا به گفته ویغض صوت به معنای آهسته و کوتاه صدا کردن است، و معنای آیه این است که در راه رفتنتمیانهروی را پیش گیر، و در صدایت کوتاه و ناقص آن را پیشه ساز، که ناخوشترین صوتهاصوت خران است، که در نهایت بلندی است (3).
............................................ (1)روح المعانی، ج 21، ص 90. (2)مفردات راغب، ماده"قصد". (3)مفردات راغب، ماده"غض".
بحث روایتیروایاتی در باره حقوق والدین و حد اطاعت از ایشان
در کافی به سند خود از عبد الله بن سنان روایت کرده که گفت از امام صادق(ع)شنیدم میفرمود: یکی از گناهان کبیره عقوق والدین، و یکی دیگر نومیدی ازرحمتخدا، و یکی ایمنی از مکر اوست، و روایتشده که از هر گناهی بزرگتر شرک به خدااست (4).
و در کتاب فقیه در حقوقی که از امام زین العابدین(ع)روایت کرده فرموده: بزرگترین حق خدا بر تو این است که او را بپرستی، و چیزی شریکش نسازی که اگر اینکار رابه اخلاص کردی خداوند حقی برای تو بر خود واجب میکند، و آن این است که امور دنیا وآخرتت را کفایت میکند.
و نیز فرمود: و اما حق مادرت این است که بدانی او تو را طوری حمل کرد که احدی، احدی را آن طور حمل نمیکند، آری او تو را در داخل شکم خود حمل کرد، و از میوه قلبشچیزی به تو داد، که احدی به احدی نمیدهد، و او با تمامی اعضای بدنش تو را محافظتنمود، و باک نداشت از اینکه گرسنه و تشنه بماند، بلکه پروایش همه از گرسنگی و تشنگی توبود، او باک نداشت از اینکه برهنه بماند، همه پروایش از برهنگی تو بود، او هیچ پروایی
............................................ (4)اصول کافی، ج 2، ص 278، ح 4.
صفحه : 328
نداشت از گرما، ولی سعیش این بود که بر سر تو سایه بیفکند، او به خاطر تو از خواب خوشصرفنظر کرد، و تو را از گرما و سرما حفظ نمود، همه این تلاشها برای این است که تو مال اوباشی، و تو نمیتوانی از عهده شکر او برآیی، مگر با یاری و توفیق خدا.
و اما حق پدرت این است که بدانی او ریشه تو است، چون اگر او نبود تو نبودی، پس هروقت از خودت چیزی دیدی که خوشت آمد، بدان که اصل آن نعمت پدر تو است، پس حمدخدا گوی، و شکر پدر بجای آر، آن قدر که با این نعمت برابری کند، و هیچ نیرویی نیست جزبه وسیله خدا (1).
و در کافی به سند خود از هشام بن سالم، از امام صادق(ع)روایت کرده کهفرمود: مردی نزد رسول اکرم(ص)رفت و گفت: یا رسول الله به چهکس نیکی کنم؟فرمود به مادرت، عرضه داشت: سپس به چه کس؟فرمود: به مادرت، عرضه داشت: سپس به چه کس؟فرمود: به مادرت، عرضه داشت: سپس به چه کس؟فرمودبه پدرت (2).
و در مناقب آمده که روزی حسین بن علی(ع)به عبد الرحمان بن عمرو بنعاص گذشت، پس عبد الرحمان گفت: هر که میخواهد به مردی نظر کند که محبوبترین اهلزمین است نزد اهل آسمان، به این شخص نظر کند، که دارد میگذرد، هر چند که من بعد ازجنگ صفین تاکنون با او همکلام نشدهام.
پس ابو سعید خدری او را نزد آن جناب آورد، حسین(ع)به او فرمود: آیامیدانستی که من محبوبترین اهل زمین نزد اهل آسمانم، و با این حال در صفین شمشیر بهروی من و پدرم کشیدی؟به خدا سوگند پدر من بهتر از من بود، پس عبد الرحمان عذر خواهیکرد و گفت: آخر چه کنم رسول خدا(ص)به خود من سفارش فرمودکه پدرت را اطاعت کن، حضرت فرمود: مگر کلام خدای را نشنیدی که فرمود: "و انجاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما"و نیز مگر از رسول خدا(ص)نشنیدهای که فرمود: اطاعت(پدر و مادر و یا هر کس که اطاعتش واجباست)باید که معروف باشد، و اطاعتی که نافرمانی خدا است معروف و پسندیده نیست، و نیزمگر نشنیدهای که هیچ مخلوقی در نافرمانی خدا نباید اطاعتشود (3).
............................................ (1)من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 376. (2)کافی، ج 2، ص 159، ح 9. (3)مناقب، ج 4، ص 73 - طبع قم.
صفحه : 329
روایاتی در باره نماز، صبر و پرهیز از گناهان کوچک و راجع به معنای جمله: "و لا تصعر خدک للناس"و در کتاب فقیه در ضمن کلمات کوتاه رسول خدا(ص)آمده کهفرمود: "لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق" (1) که ترجمهاش در صفحه قبل گذشت.
و در کافی به سند خود از ابی بصیر از امام باقر(ع)روایت کرده که گفتشنیدم میفرمود: بپرهیزید از گناهان کوچک، که آنها هم باز خواست کنندهای دارد، ممکناست فکر کنید که گناه میکنم و سپس از خدا طلب آمرزش میکنم، ولی خدای عز و جلمیفرماید: "سنکتب ما قدموا و آثارهم و کل شیء احصیناه فی امام مبین - به زودیمینویسیم آنچه به دستخود از پیش فرستادهاند، و آنچه اثر از ایشان بجای مانده، و ما هرچیزی را در کتابی آشکارا مینویسیم"و نیز فرموده: "انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکنفی صخرة او فی السموات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر" (2) که ترجمهاشگذشت.
و نیز در همان کتاب به سند خود از معاویه بن وهب روایت کرده که گفت: از امامصادق(ع)پرسیدم بهترین چیزی که با آن بندگان خدا به پروردگار خود تقربمیجویند، و نزد خدا محبوبترین چیز است چیست؟فرمود: من بعد از معرفت هیچ چیزی بهتراز این نماز سراغ ندارم... (3).
و نیز در همان کتاب به سند خود از محمد بن فضیل، از ابی الحسن(رضاع)، روایت کرده که فرمود: نماز مایه تقرب هر پرهیزکار است (4).
و در مجمع البیان جمله"و اصبر علی ما اصابک"را تفسیر کرده، به مشقتهاو اذیتهایی که در اثر امر به معروف و نهی از منکر به انسان میرسد، و این تفسیر را به علی(ع)نسبت داده (5).
و نیز جمله"و لا تصعر خدک للناس"، را تفسیر کرده به اینکه روی خود را به کلی ازمردم مگردان، و از کسی که دارد با تو سخن میگوید از در توهین اعراض مکن، و این معنا رابه ابن عباس، و امام صادق(ع)نسبت داده است (6).
و در الدر المنثور است که طبرانی، و ابن عدی، و ابن مردویه، از ابی ایوب انصاری
............................................ (1)فقیه، ج 4، ص 273. (2)اصول کافی، ج 2، ص 270، ح 10. (3)فروع کافی، ج 3، ص 264، ح 1. (4)فروع کافی، ج 3، ص 265، ح 6. (5 و 6)مجمع البیان، ج 8، ص 319.
صفحه : 330
روایت کرده که گفت: شخصی از رسول خدا(ص)از معنای جمله"ولا تصعر خدک للناس"پرسید: فرمود: اینکه در استهزاء و توهین به اشخاص دهن کجی نمودهلوچه آویزان کنی (1).
و در مجمع البیان در ذیل جمله"ان انکر الاصوات لصوت الحمیر"گفته که: از امامصادق(ع)روایتشده که فرمود: منظور، عطسه کردن به صدای بلند و زشت است، و همچنین اینکه کسی در سخن گفتن صدای خود را به طور ناخوشایندی بلند کند، مگر اینکه درحال دعا یا قراءت قرآن باشد (2).
مؤلف: و در همه این معانی که گذشت مخصوصا در مساله عاق والدین، روایاتبسیار زیادی هست که به منظور اختصار از نقلش خودداری کردیم.
گفتاری در داستان لقمانو پارهای از کلمات حکمت آمیزش در دو فصل1 - شخصیت و داستان لقمان و حکمت داده
شدنش، در روایات
فصل اول نام لقمان در کلام خدای تعالی جز در سوره لقمان نیامده، و از داستانهایاو جز آن مقدار که در آیات"و لقد آتینا لقمن الحکمة ان اشکر لله..."آمده، سخنی نرفته است، ولی در داستانهای او و کلمات حکمت آمیزش روایات بسیار مختلف رسیده، که ما بعضی ازآنها را که با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل میکنیم.
در کافی از بعضی راویان امامیه، و سپس بعد از حذف بقیه سند، از هشام بن حکمروایت کرده که گفت: ابو الحسن موسی بن جعفر(ع)به من فرمود: ای هشام خدایتعالی که فرموده: "و لقد آتینا لقمن الحکمة"منظور از حکمت فهم و عقل است (3).
و در مجمع البیان گفته: نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت: از رسول خدا(ص)شنیدم میفرمود: به حق میگویم که لقمان پیغمبر نبود، و لیکن بندهای بودکه بسیار فکر میکرد، و یقین خوبی داشت، خدا را دوست میداشت، و خدا هم او را دوستبداشت، و به دادن حکمت به او منت نهاد.
............................................ (1)الدر المنثور، ج 5، ص 166. (2)مجمع البیان، ج 8، ص 320. (3)اصول کافی، ج 1، ص 16.
صفحه : 331
روزی در وسط روز خوابیده بود که ناگهان ندایی شنید: ای لقمان!آیا میخواهیخدا تو را خلیفه خود در زمین کند، تا بین مردم به حق حکم کنی؟لقمان صدا را پاسخ دادکه: اگر پروردگارم مرا مخیر کند، عافیت را میخواهم، و بلاء را نمیپذیرم، ولی اگر او ارادهکرده مرا خلیفه کند سمعا و طاعتا، برای اینکه ایمان و یقین دارم که اگر او چنین ارادهایکرده باشد، خودش یاریم نموده و از خطا نگهم میدارد.
ملائکه - به طوری که لقمان ایشان را نمیدید - پرسیدند: ای لقمان چرا؟گفت: برایاینکه هیچ تکلیفی دشوارتر از قضاوت و داوری نیست، و ظلم آن را از هر سو احاطه میکند، اگر در داوری راه صواب رود امید نجات دارد، نه یقین به آن، ولی اگر راه خطا رود راهبهشت را عوضی رفته است، و اگر انسان در دنیا ذلیل و بی اسم و رسم باشد، ولی در آخرتشریف و آبرومند، بهتر است از اینکه در دنیا شریف و صاحب مقام باشد، ولی در آخرت ذلیلو بی مقدار، و کسی که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد، دنیایش از دست میرود، و به آخرت همنمیرسد.
ملائکه از منطق نیکوی او تعجب کردند، لقمان به خواب رفت، و در خواب حکمت به اوداده شد، و چون از خواب برخاست به حکمتسخن میگفت و او با حکمتخود برای داوودوزارت میکرد، روزی داوود به او گفت: ای لقمان خوشا به حالت که حکمت به تو داده شد، و بلای نبوت هم از تو گردانده شد (1).
و در الدر المنثور است که ابن مردویه از ابو هریره روایت کرده که گفت: رسول خدا(ص)فرمود: آیا میدانید لقمان چه بوده؟گفتند: خدا و رسولش داناتراست فرمود: حبشی بود (2).
فصل دوم در تفسیر قمی به سند خود از حماد روایت کرده که گفت: از امام صادق(ع)از لقمان سراغ گرفتم، که چه کسی بود؟و حکمتی که خدا به او ارزانی داشتچگونه بود؟فرمود آگاه باش که به خدا سوگند حکمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان ومال و فرزندان و یا درشتی در جسم و زیبایی رخسار ندادند، و لیکن او مردی بود که در برابرامر خدا سخت نیرومندی به خرج میداد و به خاطر خدا از آنچه خدا راضی نبود دوری میکرد، مردی ساکت و فقیر احوال بود، نظری عمیق و فکری طولانی و نظری تیز داشت، همواره
............................................ (1)مجمع البیان، ج 8، ص 315. (2)الدر المنثور، ج 5، ص 160.
صفحه : 332
میخواست تا از عبرتها غنی باشد و هرگز در روز نخوابید، و هرگز کسی او را در حال بول و یاغایط و یا غسل ندید، بس که در خودپوشی مراقبت داشت، و نظرش بلند و عمیق بود، ومواظب حرکات و سکنات خویش بود، هرگز از دیدن یا شنیدن چیزی نخندید، چون میترسیدگناه باشد، و هرگز خشمگین نشد، و با کسی مزاح نکرد، و چون چیزی از منافع دنیا عایدشمیشد اظهار شادمانی نمیکرد، و اگر از دست میداد اظهار اندوه نمینمود، زنانی بسیارگرفت، و خدا فرزندانی بسیار به او مرحمت نمود، و لیکن بیشتر آن فرزندان را از دست داد، و بر مرگ احدی از ایشان نگریست.
لقمان هرگز از دو نفر که نزاع و یا کتککاری داشتند نگذشت، مگر آنکه بین آن دو رااصلاح کرد، و از آن دو عبور نکرد، مگر وقتی که دوستدار یکدیگر شدند، و هرگز سخن نیکو ازاحدی نشنید، مگر آنکه تفسیرش را پرسید، و پرسید که این سخن را از که شنیدهای؟لقمانبسیار با فقهاء و حکما نشست و برخاست میکرد، و به دیدن قاضیان و پادشاهان و صاحبانمنصب میرفت، قاضیان را تسلیت میگفت، و برایشان نوحهسرایی میکرد، که خدا به چنینکاری مبتلایشان کرده، و برای سلاطین و ملوک اظهار دلسوزی و ترحم مینمود، که چگونه بهملک و سلطنت دل بسته، و از خدا بی خبر شدهاند، لقمان بسیار عبرت میگرفت، و طریقه غلبهبر هوای نفس را از دیگران میپرسید، و یاد میگرفت، و با آن طریقه همواره با هوای نفس درجنگ بود، و از شیطان احتراز میجست، و قلب خود را با فکر، و نفس خویش را با عبرت، مداوا میکرد، هرگز سفر نمیکرد مگر به جایی که برایش اهمیت داشته باشد، به این جهاتبود که خدا حکمتش بداد، و عصمتش ارزانی داشت.
و خدای تبارک و تعالی دستور داد به طوائفی از فرشتگان که در نیمه روزی که مردم بهخواب قیلوله رفته بودند، لقمان را ندا دهند - به طوری که صدای ایشان را بشنود، ولی اشخاصایشان را نبیند - که: ای لقمان آیا میخواهی خدا تو را خلیفه خود در زمین کند؟تا فرمانفرمایمردم باشی؟لقمان گفت: اگر خدا بدین شغل فرمانم دهد که سمعا و طاعتا، چون اگر اواینکار را از من خواسته باشد، خودش یاریم میکند، و راه نجاتم میآموزد، و از خطا نگهممیدارد، ولی اگر مرا مخیر کند من عافیت را اختیار میکنم.
ملائکه گفتند: ای لقمان چرا؟گفت برای اینکه داوری بین مردم در دشوارترینموقعیتها برای حفظ عصمت است، و فتنه و آزمایشش از هر جای دیگر سختتر و بیشتر استو آدمی بیچاره میماند، و کسی هم کمکش نمیکند، ظلم از چهار سو احاطهاش نموده، کارش به یکی از دو احتمال میانجامد، یا این است که در داوریاش رای و نظریهاش مطابق
صفحه : 333
2 - پارهای از مواعظ و حکم آن جنابحق و واقع میشود، که در این صورت جا دارد که سالم باشد، و احتمال آن هست، و یا ایناست که راه را عوضی میرود که در این صورت راه بهشت را عوضی میرود و هلاکتش قطعیاست، و اگر آدمی در دنیا ذلیل و ضعیف باشد آسانتر است تا آنکه در دنیا رئیس و آبرومندبوده ولی در آخرت ذلیل و ضعیف باشد، از سوی دیگر کسی که دنیا را بر آخرت ترجیح دهدهم در دنیا خاسر و زیانکار است، و هم در آخرت، چون دنیایش تمام میشود، و به آخرت همنمیرسد.
ملائکه از حکمت او به شگفت آمده، خدای رحمان نیز منطق او را نیکو دانست، پسهمین که شام شد، و در بستر خوابش آرمید، خدا حکمت را بر او نازل کرد، به طوری که ازفرق سر تا قدمش را پر کرد، و او خود در خواب بود که خدا پرده و جامعهای از حکمت بر سراسروجود او بپوشانید.
لقمان از خواب بیدار شد، در حالی که قاضیترین مردم زمانش بود، و در بین مردممیآمد، و به حکمتسخن میگفت، و حکمتخود را در بین مردم منتشر میساخت.
سپس امام صادق(ع)فرمود: بعد از آنکه فرمان خلافت به او داده شد، و اونپذیرفت، خدای عز و جل ملائکه را فرمود تا داوود را به خلافت ندا دهند، داوود پذیرفت بدوناینکه شرطی را که لقمان کرده بود به زبان آورد پس خدای عز و جل خلافت در زمین را به اوداد، و چند مرتبه مبتلا به آزمایش شد، و در هر دفعه پایش بطرف خطا لغزید و خدا او رانگهداری نموده و از آن انحرافش در گذشت.
لقمان بسیار بدیدن داوود میرفت، و او را اندرز میداد، و مواعظ و حکمتها و علومبسیار در اختیارش میگذاشت، و داوود همواره به او میگفت: خوشا به حالت ای لقمان، کهحکمت به تو داده شد، و به بلای خلافت هم گرفتار نگشتی، و به داوود خلافت داده شد و بهحکم و فتنه گرفتار آمد.
آن گاه امام صادق(ع)در ذیل آیه"و اذ قال لقمن لابنه و هو یعظه: یا بنیلا تشرک بالله، ان الشرک لظلم عظیم"فرمود: لقمان پسرش"باثار"را وقتی اندرز میداد آن قدرکلماتش نافذ بود که فرزندش در نهایت درجه تاثر قرار میگرفت.
ای حماد از جمله مواعظی که به فرزندش کرد یکی این بود که: ای پسرم!تو از آنروزی که به دنیا افتادی، پشت به دنیا و رو به آخرت کردی، و خانهای که داری به طرف آنمیروی نزدیکتر به تو است، از خانهای که از آن دور میشوی، پسرم همواره با علما بنشین، وبا دو زانوی خود مزاحمشان شو، ولی با آنان مجادله مکن، که اگر چنین کنی از تعلیم تو
صفحه : 334
دریغ میورزند، و از دنیا بقدر بلاغ و رفع حاجت بگیر، و یک باره ترک آن مگوی، و گر نهسربار جامعه خواهی شد، و در دنیا آن چنان داخل مشو که به آخرتت ضرر رساند، آن قدر روزهبگیر که از شهوتت جلوگیری کند، و آن قدر روزه مگیر که از نماز بازت دارد، زیرا نماز نزدخدا محبوبتر از روزه است.
پسرم دنیا دریایی است عمیق، که دانشمندانی بسیار در آن هلاک شدند، و چونچنین است تو کشتی خود را در این دریا از ایمان بساز، و بادبان آن را از توکل قرار ده، وآذوقهای از تقوای خدا در آن ذخیره کن، اگر نجات یافتی، به رحمتخدا یافتهای و اگرهلاک شدی به گناهانتشدهای.
پسرم اگر طفل صغیری را در کودکی ادب کنی، تو را در بزرگی سود میرساند و تو ازآن بهرمند شوی، و معلوم است کسی که برای ادب ارزشی قائل است، نسبت به آن اهتماممیورزد، و کسی که بدان اهتمام بورزد نخست راه بکاربستنش را میآموزد و کسی کهمیخواهد راه تادیب را بیاموزد، سعی و کوشش بسیار میشود، و کسی که سعی و کوشش رادر طلب آن بسیار کرد قدم قدم به نفع آن بر میخورد، و آن را عادت خود قرار میدهد.
آری خواهی دید که تو خود جانشین گذشتگان خود شدهای، و از جانشین خودت سودمیبری، و هر صاحب رغبتی به تو امید میبندد، که از ادبت چیزی بیاموزد، و هر ترسندهایاز صولتت هراسناک میشود.
زنهار، که به خاطر بدست آوردن و طلب غیر علم و ادب، در طلب ادب دچار کسالتنشوی، و اگر در امر دنیا کستخوردی، زنهار که در امر آخرت مغلوب نشوی، و بدان که اگرطلب علم از تو فوت شود، در امر رتتشکستخوردهای، و در روزها و شبها و ساعتهایتبهرهای بگذار برای طلب علم، برای اینکه عمر گرانمایه را هیچ چیز چون ترک علم ضایعنمیکند.
و مبادا که هرگز با اشخاص لجوج در افتی، و هرگز با مردی فقیه جدال مکن، و هرگزبا صاحب سلطنتی دشمنی مورز، و با هیچ ستمگری سازگاری و دوستی مکن، و با هیچفاسقی برادری مورز، و با هیچ متهمی رفاقت مکن، و علم خود را مانند پولت گنجینه کن، وبهر کس و ناکس عرضه مدار.
پسرم از خدای عز و جل آنچنان بترس که اگر در قیامت نیکیهای همه نیکان جن وانس را داشته باشی باز ترس آن داشته باشی که عذابت کند، و از خدا امید رحمت داشتهباش آنچنان که اگر در روز قیامت تمامی گناهان جن و انس را داشته باشی، باز احتمال و
صفحه : 335
امید اینکه خدا تو را بیامرزد داشته باشی.
پسرش به او گفت: پدر جان چطور چنین چیزی ممکن است، که در عین داشتن چنانخوفی، این چنین امیدی هم داشته باشم، و این دو حالت متضاد در یک دل چگونه جمعمیشود؟لقمان گفت: پسرم اگر قلب مؤمن را بیرون آرند، در آن دو نور یافت میشود، نوریبرای خوف، و نوری برای رجاء و اگر آن دو را با مقیاسی بسنجند، برابر همند، هیچ یک ازدیگری حتی به سنگینی یک ذره بیشتر نیست، و کسی که به خدا ایمان دارد، به گفته او نیزایمان دارد، و کسی که به گفته او ایمان داشته باشد، به فرمان او عمل میکند، و کسی که بهفرمان او عمل نکند، گفتار او را تصدیق نکرده، پس این حالات دل هر یک گواه دیگریاست.
پس کسی که به راستی ایمان به خدا داشته باشد، برای خدا عمل را خالص وخیرخواهانه انجام میدهد، و کسی که برای خدا عمل را خالص و خیرخواهانه انجام دهد، براستی ایمان به خدا دارد، و کسی که خدا را اطاعت میکند، از او هراسناک نیز هست، وکسی که از خدا هراسناک باشد او را دوست هم دارد، و کسی که او را دوست بدارد، اوامرش را پیروی میکند، و کسی که پیرو اوامر خدا باشد، مستوجب بهشت و رضوان اومیشود، و کسی که پیروی خشنودی خدا نکند، از غضب او هیچ باکی ندارد، و پناه میبریمبه خدا از غضب او.
پسرم به دنیا رکون و اعتماد مکن، و دلت را مشغول بدان مدار، چون خدای تعالیهیچ خلقی را خوارتر از دنیا نیافریده، آیا نمیبینی که نعیم دنیا را مزد و پاداش مطیعان نکرده، و آیا نمیبینی که بلای دنیا را عقوبت گنهکاران قرار نداده؟ (1).
و در کتاب قرب الاسناد، هارون، از ابن صدقه، از جعفر بن محمد از پدرش(ع)روایت کرده که فرمود: شخصی از لقمان پرسید: آن چه دستوری است که جامعهمه حکمتهای تو باشد؟گفت: اینکه خود را در باره چیزی که برایم ضمانت کردهاند بهزحمت نیندازم، و آنچه را که به خود من واگذار نمودهاند ضایع نکنم، (یعنی عمر خود راصرف رزقی که ضامن آن شدهاند نسازم، و در باره سعادت آخرتم که به خود من واگذارنمودهاند اهمال نکنم) (2).
............................................ (1)تفسیر قمی، ج 2، ص 164 - 162. (2)قرب الاسناد، ص 35.
صفحه : 336
و در بحار از قصص الانبیاء به سند خود از جابر از امام باقر(ع)روایت کردهکه فرمود: از جمله نصایحی که لقمان به فرزندش کرد، یکی این است که: پسرم اگر در بارهمردن شک داری، خواب را از خودت بردار، و هرگز نمیتوانی چنین کنی، و اگر در بارهقیامتشک داری، بیداری را از خودت بردار، و هرگز نمیتوانی.
برای اینکه اگر در این اندرز من دقت کنی خواهی دید که نفس تو به دست دیگریاداره میشود، و نیز خواهی دانست که خواب به منزله مرگ، و بیداری بعد از خواب به منزلهبعث بعد از مردن است.
و نیز فرمود: لقمان به فرزندش گفت: پسرم زیاد نزدیکش مشو، که از آن دور خواهیماند، و زیاد هم دور مشو که خوار خواهی گشت، (یعنی در طلب دنیا میانهرو باش).
و نیز فرموده: پسرم هر جنبندهای مثل خود را دوست میدارد، مگر فرزند آدم که هم افقخود را - در مزیتی از مزایا - دوست نمیدارد، و متاعی که داری نزد خواهان آن عرضه بدار، (و گر نه بازارش کساد خواهد شد)همانطور که بین گرگ و گوسفند هرگز دوستی برقرارنمیگردد، همچنین بین نیکوکار و فاجر دوستی برقرار نمیشود، (پسرم)هر که با قیر سر و کارپیدا کند، سرانجام به قیر آلوده میشود، آمیزش با فاجران نیز چنین است، عاقبت از او یادمیگیرد، (چون نفس انسان خود پذیر است)، (پسرم)هر کس سر و کله زدن و مجادله را دوستبدارد، عاقبت زبانش به فحاشی باز خواهد شد، و هر کس به جایی ناباب قدم نهد، عاقبتمتهم میشود، و کسی که همنشینی با بدان کند، سالم نمیماند، و کسی که اختیار زبان خودرا در کف ندارد، سرانجام پشیمان میشود.
و نیز در اندرز فرزندش فرمود: پسرم صد دوست بگیر، ولی یک دشمن مگیر، پسرموظیفهای نسبت به خلاق خود داری، و وظیفهای نسبت به خلقت، اما خلاق تو همان دین تواست، و خلق تو عبارت است از طرز رفتارت در بین مردم، پس مراقب باش خلقت را مبغوض ومنفور مردم مسازی و به همین منظور محاسن اخلاق را یاد بگیر.
پسرم بنده اخیار باش، ولی فرزند اشرار مباش، فرزندم امانت را بپرداز، تا دنیا وآخرتتسالم بماند، و امین باش که خدا خائنین را دوست ندارد، پسرم این طور مباش که بهمردم نشاندهی که از خدا میترسی، و در قلب بیپروای از او باشی (1).
و در کافی به سند خود از یحیی بن عقبه از دری از امام صادق(ع)روایت
............................................ (1)بحار الانوار، ج 13، ص 417، حدیث 11.
صفحه : 337
کرده که گفت: از جمله مواعظی که لقمان به فرزندش کرد این بود که: پسرم مردم قبل اززمان تو برای فرزندان خود جمع کردند، و الآن تو میبینی که نه آنچه جمع کرده بودند ماندهاست، و نه آن فرزندان که برایشان جمع کردند، آخر مگر نه این است که تو بندهای اجیرهستی که مامور شدهای کاری را انجام دهی، و وعدهات دادند که در مقابل مزدت بدهند؟پس عملت را مستوفی و کامل انجام بده، تا اجرت را کامل دهند.
و در این دنیا چون گوسفندی مباش که در زراعتی سبز و خرم بیفتد و بچرد تا چاقشود.چون آن حیوان هر چه زودتر چاق شود، به کارد قصاب نزدیکتر شده است، و لیکن دنیارا به منزله پلی بگیر، که بر روی نهری زده باشند، که تو از آن بگذری و رهایش کنی، ودیگر تا ابد به سوی آن برنگردی، پس باید آن را خراب کنی، نه اینکه تعمیر نمایی، چون تومامور به تعمیر آن نیستی.
و نیز بدان که تو به زودی و در فردایی نزدیک وقتی پیش خدای عز و جل بایستی، ازچهار چیز بازخواستخواهی شد، از جوانیات که در چه راهی تباه کردی، و از عمرت که درچه فانیاش ساختی، و از مالت که از کجا آوردی و در کجا مصرف نمودی، پس خود را آمادهکن و جوابی مهیا بساز، و از آنچه از دنیا از کفت رفته غم مخور، چون اندک دنیا دوام و بقاءندارد، و بسیارش از گزند بلاء ایمن نیست، پس حواست را جمع کن، و سخت در کار خویشبکوش، و پرده از روی خود کنار زن، و متعرض رحمت پروردگارت شو، و در دلت همواره توبه راتجدید کن، و در زمان فراغتت در عمل شتاب کن قبل از آن که مرضها و بلاها به سوی تو رویآورند، و قبل از آنکه ایامت به سر آید و مرگ بین تو و خواستههایتحائل شود (1).
و در بحار از قصص نقل کرده که به سند خود از حماد از امام صادق(ع)روایت کرده که گفت: لقمان به پسرش گفت: پسر جان!زنهار از کسالت و بد خلقی و کمصبری، که با داشتن این چند عیب هیچ دوستی با تو دوام نمیآورد، و همواره در امور خود ملازموقار و سکینت باش، و نفس خود را بر تحمل زحمات برادران صابر کن، و با همه مردم خوشخلق باش.
پسرم اگر مال دنیایی نداشتی که با آن صله رحم کنی، و بر برادران تفضل نمایی، حسن خلق و روی خوش داشته باش، چون کسی که حسن خلق دارد اخیار او را دوستمیدارند، و فجار از او دوری مینمایند، پسر جان!به آنچه خدا قسمت تو کرده قانع باش تا
............................................ (1)کافی، ج 4، ص 202، باب ذم دنیا، ح 20.
صفحه : 338
زندگی تو با صفا شود، پس اگر خواستی عزت دنیا برایت جمع شود، طمعت را از آنچه دردست مردم است ببر، چون انبیاء و صدیقین اگر رسیدند به آنچه که رسیدند به سبب قطعطمعشان بود (1).
مؤلف: اخبار در مواعظ لقمان بسیار زیاد است، ما به منظور اختصار به همین مقداراکتفاء کردیم.
............................................ (1)بحار، ج 13، ص 419، ح 14.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 396]
-
گوناگون
پربازدیدترینها