واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: سياست - تاسف ميخورم؛ وقتي خاتمي تلنگر ميزند
سياست - تاسف ميخورم؛ وقتي خاتمي تلنگر ميزند
محمدجواد روح: آمدن يا نيامدن آقاي خاتمي به عرصه انتخابات آتي رياستجمهوري در هفتههاي اخير به اصليترين پرسش و بحث محوري در ميان اصلاحطلبان تبديل شده است. البته تصميم خاتمي و تاثيراتي كه احتمالا ميتواند بر فضاي سياسي و انتخابات آتي داشته باشد، مهم است. اما نكاتي در جريان كشاكش ميان دعوتكنندگان و خاتمي خودنمايي ميكند كه قابل تامل است.
بهعنوان نمونه اين گفته خاتمي كه «آمدن به شرطي منطقي است كه بتوانيم گامي به پيشبرداريم»، با واكنش آقاي ابطحي مواجه شد. ابطحي در مطلبي دراينباره در وبلاگ شخصي خود نوشت: «فكر ميكنم واقعيتهاي اين چندساله اثبات كرده كه كسي نميتواند توقع انقلاب يا تغيير قانون اساسي از رئيسجمهور داشته باشد و همه فهميدهاند كه با تقسيم قدرت موجود كه بر اساس قانون اساسي است، امكان تحقق شعارهاي همان دوره هم وجود ندارد. مهم اين نيست كه چه ميخواهيم و چه آرماني داريم. مهم اين است كه واقعيت چيست. اين را در داخل و خارج همه فهميدهاند. [... ] خيلي از مردم ايران كه ديگر فقط اصلاحطلبان ديروز نيستند؛ فقط به تغيير وضع موجود با دغدغه براي آينده ايران و اسلام فكر ميكنند. همين. بيشتر از اينش باشد براي بعدها. شايد هم منظور آقاي خاتمي كه گفته به هر حال آمدن در صورتي معنا دارد كه يك گام نسبت به گذشته جلوتر برويم، منظورش از گذشته اين سهساله باشد كه البته درست گفته و در آن صورت يك گام خيلي كم است». در نمونهاي ديگر، مهندس بهزاد نبوي در مصاحبهاي با سايت باران، گفتههاي خاتمي در مورد ضرورت تضمين سلامت انتخابات را «ايدهآليستي» خوانده و حتي از مطرح شدن خاتمي بهعنوان «نامزد اصلاحطلبان» انتقاد كرده و او را «نامزد نجات ملي» خوانده است. از اين موارد و مصاديق، باز هم ميتوان مثال آورد. گويي، خاتمي كه در چهارساله دوم دولتش به محافظهكاري و كرنش در برابر قدرت متهم بود (و البته اتهام بجايي هم بود)، اينك در موضع راديكالتري نسبت به حاميانش قرار گرفته و آنها هستند كه او را به «واقعبيني» (چنانكه ابطحي ميگويد) و «دوري از ايدهآليسم» (چنانكه بهزاد نبوي ميطلبد)، فرا ميخوانند.
به نظرم، بد نيست دعوتكنندگان از خاتمي اندكي با خود صادق باشند و ببينند از او (به طور خاص) و روند سياسي (به طور عام) چه ميخواهند؟ اگر واقعا خواست آنها چنان حداقلي شده كه پرسشها و مطالبات خاتمي هم به نسبت آن، راديكال است؛ پس چه نياز به خاتمي؟ شايد كار با ديگران هم راه بيفتد!
در اين روزها كه ذهن سياستمداران ظاهرا هيچ درگيري و دلمشغولي جز «برانداختن احمدينژاد» ندارد، پرسشهايي از جنس پرسشهاي جدي خاتمي، غنيمت است. گويي او از معدودكساني است كه هنوز فضاي دومخرداد و مطالبات آن را جدي و تكرارشدني و برآوردني ميداند و از منظر همان جنبش نيز ميپرسد و به ذهنهاي رسوبكرده، تلنگر ميزند. واقعا مايه تاسف است وقتي خاتمي محافظهكار ديروز را ميبينيم كه امروز، پرسش ميآفريند و تلنگر ميزند و در موضعي راديكالتر در مقايسه با كساني ميايستد كه باور عمومي (و حتي واقعيت سياسي) آنها را راديكالتر از خاتمي ميداند.
اينكه خاتمي رايآور و اجماعآفرين و سدشكن است، حرفي تقريبا و احتمالا درست است، اما حرف درستتر آن است كه خاتمي بايد بر مبناي پرسشهايي جدي و در مقام پاسخگويي به آنها وارد صحنه شود. صرف ورود، شايد ضامن پيروزي باشد، اما اين پيروزي بدون يك چشمانداز روشن سياسي، ميتواند نيروي پيروز را دچار بحران هويتي كند و وضعيتي را كه خاتمي و هاشمي در دور دوم رياستجمهوري خود و احمدينژاد در يكسال اخير به آن دچار شدهاند، تكرار كند. البته ناگفته نگذارم كه مسئله هويت (و نيز راهبرد) براي جرياني با نمايندگي خاتمي به نسبت جرياني با نمايندگي احمدينژاد (به مثابه جرياني نوظهور) و نيز جرياني با نمايندگي هاشمي رفسنجاني (به مثابه جرياني با هويت چندپاره سياسي) اهميت بيشتري دارد و خدشهدار شدن آن نيز، تبعاتي جديتر بر جاي ميگذارد. چنانكه جريان اصلاحات هنوز از تبعات ضربه هويتي دوره دوم خاتمي و شعار غلط و انحرافي «اعتدال» او، كمر راست نكرده است.
به نظر ميرسد خاتمي كه اينك شعار «اصلاحطلبي تهاجمي» را سر داده، به اشتباه راهبردي خود در دوره چهارساله دوم رياستجمهورياش پي برده و از بيهويتي و بيپرنسيبي سياسي كه با واژههاي ظاهرالصلاحي چون «اعتدال» و «واقعبيني» تئوريزه ميشود، فاصله گرفته و يا دستكم نسبت به اين مسئله حساس شده، اما جاي تاسف دارد كه دوستاني ديگر ظاهرا ناخواسته و با اختلاف فازي هشتساله، تازه به مرحله انحرافي خاتمي در سال 80 بازگشتهاند. كمي به خود بياييم!
دوشنبه 15 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]