تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص): اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805531446




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

«مــدرس»؛ ستاره‌اي درخشان بر آسمان تاريك ظلم رضاشاهى


واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: «مــدرس»؛ ستاره‌اي درخشان بر آسمان تاريك ظلم رضاشاهى
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تاريخ

سرنوشت غمبار مدرس در كاشمر، همان هنگامي كه از خيابان شني كاخ عبور مي‌كرد و رضاخان از پنجره دفترش او را مي‌نگريست در ذهن ديكتاتور ترسيم شد... مدرس كه ديگر در مقابل ديكتاتور و استعمار تنها ايستاده بود و شكست خورده به نظر مي‌رسيد، در اتاق محقر خانه‌اش، خبرها را با لبخندي تلخي دنبال مي‌كرد...

16 مهرماه هر سال يادآور روزي است كه بزرگ‌مرد مبارز تاريخ ايران تبعيد شد؛ مردي كه ساختمان مجلس ملي هنوز دلتنگ اوست و در حسرت شنيدن نطق‌هاي شيوا و صداي رساي «مدرس»ي است كه آزاديخواهي‌اش گوش كاخ‌نشينان را كر كرده بود. «مدرس»ي كه يك‌تنه در برابر ديكتاتور و استعمار ايستاد و هرگز از گفتن حقيقت و تلاش براي آزادي ايران از اسارت قدرت ديكتاتوري، استعمار و ناآگاهي مردم بازننشست.

شهيد مدرس در 16 مهر 1307 دستگير و تبعيد شد؛ خبرنگار گروه تاريخ ايسنا به همين بهانه، در گزارشي، به روايت اجمالي روزهايي پرداخته است كه مدرس، شرايط بدي را براي رضاخان ايجاد كرده بود و در نهايت به‌دليل سرسختي در مبارزه به تبعيد و مرگ در غربت محكوم شد.

آيت‌الله سيدحسن مدرس، نماينده استبدادستيز ملت ايران در مجلس شوراي ملي پس از تحمل 9 سال حبس به‌دستور رضاشاه در 10 آذر1316 در كاشمر به شهادت رسيد و پيكرش مخفيانه به خاك سپرده شد. آرامگاه مدرس پس از شهريور1320 و خروج رضاخان از ايران توسط اهالي محل شناسايي و مشخص شد.

مدرس از علما و نمايندگان برجسته مبارز و ضداستبدادي و استعماري مجلس شوراي ملي ايران در دوران معاصر بود كه مبارزات و پايمردي‌هايش به ويژه در مقابل رضاخان پهلوي او را به شخصيتي ماندگار تبديل كرد. او از هر فرصتي جهت افشاي شخصيت ديكتاتوري رضاخان استفاده مي‌كرد و در مقابل، مخالفان مدرس نيز از ايراد نطق وي در مجلس جلوگيري مي‌كردند. آيت‌الله مدرس، مردي پرهيزگار، شجاع، عالم و وارسته بود و در بيان حقايق از هيچكس پروا نداشت.

نگاه مدرس به مجلس، حكايت از اهميت جايگاه مجلس در انديشه او دارد تا جايي‌ كه‌ شايد هيچ‌كدام‌ از قواي‌ كشور را توان‌ همطرازي‌ با آن‌ نيست‌. اهميت‌ مجلس‌ در نگاه‌ مدرس‌ از آن‌ رو‌ بود‌ كه‌ اين‌ نهاد، برخاسته ‌از مردم‌ و منتخب‌ آن‌هاست‌. عمق اين نگاه تا آنجا بود كه مدرس، رضاخان را به استيضاح كشاند و در واقع يكي از وقايع مهم مجلس شوراي ملي در دوره پنجم استيضاح رضاخان توسط مدرس بود.

امام خميني (ره): القاب براى مدرس كوتاه و كوچك است

مردان تاريخ تا آخر زنده هستند

حضرت امام خمينى (ره) درباره شهيد مدرس فرمودند: «...در واقع شهيد بزرگ ما مرحوم مدرس كه القاب براى او كوتاه و كوچك است، ستاره درخشانى بود بر تارك كشورى كه از ظلم و جور رضاشاهى تاريك مى‌نمود و تا كسى آن زمان را درك نكرده باشد ارزش اين شخصيت عالي مقام را نمى‌تواند درك كند».

ايشان در جايي ديگر درباره شهيد مدرس فرمودند: «مرحوم مدرس كه به امر رضا خان ترور شد، از بيمارستان پيام داد: "به رضاخان بگوييد من زنده هستم". مدرس حالا هم زنده است. مردان تاريخ تا آخر زنده هستند».

وقتي در اولين دقايق بامداد سوم اسفند 1299 قواي قزاق وارد تهران شد، بيشتر رجال و بزرگان و شاهزادگان از خانه خود گريخته، در جايي مخفي شده بودند. وحشت در جان همه افتاد، وقتي قواي قزاق را در تمام خيابان‌ها حاضر ديدند. آن روزها سيد حسن مدرس جزو مشهورترين دستگيرشدگان توسط نيروهاي قزاق بود.

مدرس از علما و نمايندگان برجسته، مبارز و ضد استبدادي مجلس در دوره قاجار بود كه در سال 1249 شمسي در سرابه اردستان به دنيا آمد. در شش سالگي به همراه پدرش براي تحصيل نزد پدربزرگ به قمشه رفت و پس از درگذشت او شانزده ساله بود كه براي ادامه‌ تحصيلات عازم اصفهان شد.

بر اساس نسب‌نامه‌اى كه آيت‌الله العظمى مرعشى نجفى تنظيم كرده، سيدحسن مدرس، از سادات طباطبايى زواره است كه نسبش پس از سى و يك پشت به حضرت امام حسن مجتبى(ع) مى‌رسد.

پدرش كه غالبا در "سرابه" به پاسخگويي به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود، هنگام مرگ در ضمن وصيتنامه‌اش، سيدحسن را بر ادامه تحصيل علوم دينى تشويق و سفارش كرد. زمانى كه سيدعبدالباقى دارفانى را وداع گفت، مدرس چهارده ساله بود. وى، سال 1298ق به منظور ادامه تحصيل علوم دينى رهسپار اصفهان شد و 13 سال در حوزه علميه اين شهر محضر بيش از سى استاد را درك كرد.

بعد از گذراندن مقدمات، به فراگيري دروس سطح و دروس خارج فقه پرداخت و براي تكميل تحصيلات خود عازم نجف اشرف شد. مدرس كه در طول دوران تحصيل در نجف براي امرار معاش كارگري مي‌كرد، هفت سال از محضر درس آخوند خراساني و سيد‌محمد كاظم طباطبايي يزدي استفاده كرد و به درجه اجتهاد نايل شد. سي وهفت سال داشت كه از راه اهواز و بختياري، به اصفهان وارد شد و همانجا در منزلي محقر ساكن شد و به تدريس فقه و اصول و منطق و شرح منظومه پرداخت. تسلطش به هنگام تدريس چنان بود كه به "مدرس" مشهور شد.

مدرس تدريس نهج‌البلاغه را در حوزه‌هاى علميه رسمى كرد

مدرس اولين كسى بود كه تدريس نهج‌البلاغه را در حوزه‌هاى علميه رسمى كرد و نخستين مجتهدى بود كه اين كتاب را جزء متون درسى طلاب قرار داد. حاج ميرزا آقاعلى شيرازى ـ استاد شهيدمطهرى ـ و آيت‌الله العظمى بروجردى، نهج‌البلاغه را نزد شهيد مدرس آموختند.

مدرس با ورود به تهران در اولين فرصت درس خود را در ايوان زيرساعت در مدرسه سپهسالار آغاز و تاكيد كرد كه كار اصلى من تدريس است و سياست كار دوم من است. 27 تيرماه 1304 عهده‌دار توليت اين مدرسه شد و تلاش كرد تا طلاب علوم ديني با جديت بيشتري به كار درس و مباحثه بپردازند. براى اولين‌بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و نظام‌نامه‌اى تدوين كرد تا مدرسه بهتر اداره شود. امور تحصيلى طلاب را مورد رسيدگى قرار داد و براى احيا و آبادانى روستاها و مغازه هاى موقوفه مدرسه زحمات زيادى را تحمل كرد.

بنابر اصل دوم متمم قانون اساسى ايران، قوانين مصوبه مجلس شوراى ملى بايد زيرنظر هياتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب اين اصل بايد حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانين مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تاييد و امضاى آنها برسد. در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقليد شهيد مدرس به عنوان مجتهد طراز اول انتخاب شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان ديگر براي نظارت بر قوانين مصوب آن به مجلس بروند.

از جلسه دويستم به ايراد نطق پرداخت و موقعيت حساس ايران و بى‌كفايتى زمامداران و نفوذ كامل بيگانگان شرايطى را بر ايران تحميل ساخت كه مدرس با در نظر گرفتن آنها هر بار به نوعي فرياد برآورد.

در پي گفت‌وگوها و هماهنگي‌هاي به عمل آمده بين سيد ضياءالدين طباطبايي - مديرروزنامه رعد - و رضاخان، سوم اسفند، كودتايي ترتيب داده شد كه بسياري معتقدند دولت بريتانيا براي جلوگيري از نفوذ بلشويك‌ها و كنترل اوضاع ايران اين كودتاي نظامي را طرح‌ريزي و پشتيباني كرد.

در نيمه شب سوم اسفند 1299 نيروهاى قزاق به سركردگى رضاخان وارد تهران شدند، با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگيرى مبارزان و آزادىخواهان پرداختند و بلافاصله حكومت نظامى اعلام شد. پس از اين جريان است كه احمدشاه با نهايت استيصال، رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب مي‌كند.

زمان زيادي از حضور مدرس در زندان نمي‌گذرد كه حاضران در زندان وقتي مي‌شنوند سيد ضياء بركنار شده است و پيش‌بيني مدرس درست از آب درآمده، يكي يكي براي تبريك نزدش مي‌روند؛ زيرا زماني كه مدرس را از خانه به تبعيدگاه قزوين مى‌بردند به درخت زردآلويى كه در باغچه خانه‌اش بود، اشاره كرده و به فرزندش گفته بود "نگران من نباشيد، با شكفتن اين شكوفه‌ها باز مى‌گردم". دوران حبس مدرس در كابينه سيد ضياء 93 روز طول كشيد كه اين مدت پايان عمر كوتاه اين كابينه بود.

روزهاي آخر كابينه، سيدضياء براي يكايك زندانيان پيغام فرستاده بود كه اگر فلان مقدار پول فراهم نكند تيرباران خواهند شد. مدرس با صداي بلند به آورنده پيغام گفته بود "از قول من به اين پسرعمو بگوييد، بايد همان روز اول كه ما را گرفتي اينكار را مي‌كردي، چون نكردي، ديگر ممكن نيست و بايد بروي."

سقوط كابينه سيد ضياءالدين شادماني گسترده‌اي در مردم ايجاد كرد. وقتي مجلس دوره‌ چهارم افتتاح شد با تلاش مدرس اعتبارنامه‌ نمايندگان وابسته به سيد ضياء رد مي‌شود.

در اين شرايط سردار سپه با برقراري روابط با علماي قم و روحانيون تهران تلاش مي‌كند تا با فريب مردم براي خود مقبوليتي به دست آورد. با شركت در روضه‌خواني‌ها و ريختن كاه بر سر و سينه‌زني و تشكيل دسته‌هاي زنجيرزني از قزاق‌ها چنين وانمود مي‌كرد كه تاكيدهاي دولت كودتا بر جلوگيري از منكرات و رعايت شعائر اسلامي به خاطر عقايد اوست. اين اقدامات گر چه پاره‌اي از روحانيون را مجذوب سردار سپه كرد، اما مدرس كهنه كار و باهوش را مطمئن‌تر ساخت كه خطري از جانب او مملكت را تهديد مي‌كند. اينگونه بود كه مدرس با جديت بسيار به حمايت از دولت قوام ادامه مي‌داد و به همه كس هم مي‌گفت كه قوام‌السلطنه مكار حريف اين قزاق بلندپرواز است.

پس از كودتا احمدشاه راهي اروپا مي‌شود و رضاخان با تملق و دستبوسي، شاه را تا قصرشيرين بدرقه مي‌كند اما رضاخان هنوز به تهران نرسيده، رودرروي دولت ايستاد. تا به تهران برگشت روزنامه‌ها را پر از انتقادها و بدگويي از كودتا ديد. كم مانده بود كه به او نيز بتازند. پس حمله را آغاز كرد، نخست با صدور مقاله‌اي به عنوان «من مسبب كودتا بودم» و بعد تهديد روزنامه‌نويسان و نمايندگان مجلس. او كه از مدت‌ها پيش درصدد بود با در اختيار گرفتن ژاندارمري و نظميه، حوزه اقتدار خود را گسترش دهد، موقعيت را مناسب ديد و شروع به دخالت در كار اين دو اداره تحت نظر وزارت كشور كرد. رضاخان سعى داشت امور نظميه، بودجه و قواى نظامى را تحت اختيار خود قرار دهد.

سردار سپه، حسين‌خان صبا - مدير روزنامه ستاره ايران - را به دليل انتشار مقاله‌اي عليه كودتا دستگير كرد و خود به زدن او پرداخت تا جايي كه دندان او شكست. با پخش اين خبر در شهر، گروهي از روزنامه‌نگاران، با حمايت مدرس در مجلس متحصن شدند. بخشي به سفارت روس رفتند و عده‌اي هم به قم در حرم شاه عبدالعظيم.

مدرس براي مقابله با سردارسپه پيشنهاد نخست‌وزيري قوام‌السلطنه را در مجلس مطرح كرد و سرانجام در مجلس اين نظر به اكثريت رسيد و بار ديگر فرمان صدارت به نام قوام از هتل "دو ويل پاريس" صادر شد.

تقاضاي قرارگرفتن نظميه زير نظر ارتش در چند دوره نخست‌وزيري، مطرح و همواره نخست وزيران با آن مخالفت داشتند اما اين بار رضاخان براي تسلط بر نظميه با همكاري عوامل خود در سراسركشور از هيچ‌كاري ابا نداشت. در پي آن بود كه 12 مهر 1301 در جلسه 148 دوره چهارم مجلس، مدرس در نطقي سياستمدارانه وزير جنگ را تهديد به انفصال كرد و اظهار داشت: "در وضع كنوني امنيت مملكت در دست كسي است كه اغلب ما از دست او راضي نيستيم و بايد بدون ترس و پرده بگويم كه ما قدرت داريم او را عزل كرده، بركنارش كنيم!"

روز بعد اين سخنراني‌ها در روزنامه‌ها انعكاس گسترده‌اي مي‌يابد و رضاخان با مشورت مشاورانش تصميم به استعفا مي‌گيرد. از همان روز فرماندهان منصوب او با استعفا و ارسال تلگرام‌هاي تهديدكننده فضايي اغتشاش‌آميز ايجاد مي‌كنند و در اين ميان تنها روزنامه‌ها بودند كه با جملات دو پهلو كه نشان از ترس مديرانشان داشت از «لزوم آزادي» و «حفظ دموكراسي» نوشتند؛ ولي صدايشان در آن هياهوي مصنوعي به جايي نمي‌رسيد. سرانجام وليعهد، قوام و سردار سپه را احضار مي‌كند و از قوام مي‌خواهد كه وزير جنگ را بپذيرد و به وزير جنگ نيز تاكيد مي‌كند، طبق قانون اساسي رفتار كند. در اين جلسه بنا مي‌شود كه دواير تابع وزارت دارايي از وزارت جنگ جدا شده و به وزارت متبوع خود بازگشت داده شود. فرداي آن روز بر اساس اين توافق رضاخان براي نخستين بار به مجلس رفت و عوام‌فريبانه از اقدامات گذشته خود پوزش خواست و انتزاع "ادارات ماليات" و "خالصه‌جات" را از وزارت جنگ اعلام كرد و قوام در روزهاي بعد، قانون محاكمه وزيران را به مجلس برد كه بر اساس آن هر وزيري كه برخلاف قوانين كشور اقدام كند، محاكمه و سپس عزل و حبس مي‌شود؛ البته رضاخان كسي نبود كه از قانون هراسي داشته باشد.

در زمان انتخاب مستوفي‌الممالك براي صدارت از سوي نمايندگان خوش‌نام مجلس، مدرس از آنجا كه اين حركت را اشتباه مي‌ديد در مقابل آنها ايستاد و حتي دولت را از استيضاح كرد. رضاخان انتخاب مستوفي‌الممالك را موقعيتي فوق‌العاده براي خود مي‌دانست و سعي مي‌كرد با احترام ظاهري به او هر چه مي‌خواهد در پرده انجام دهد. مستوفي‌الممالك از جنجال گريزان بود و احمدشاه براي اينكه مجبور به انتخاب سردار سپه نشود، او را انتخاب كرد. مخالفان قوام نيز به آن رضايت دادند تا قوام به صدارت نرسد اما مدرس با همه‌ انتقاداتش به قوام و سياست‌هايش، او را تنها چاره در مقابل رضاخان مي‌ديد. فرماندهان منصوب رضاخان در هر منطقه عملا فرمانداران را زير نفوذ گرفته، هر چه مي‌خواستند مي‌كردند. آنها زمينه را براي فرستادن طرفداران رضاخان به مجلس آماده كرده بودند و اين اقدامات از چشم مدرس و مخالفان رضاخان پنهان نبود.

انتشار خبر استيضاح كابينه همچون بمب در تهران تركيد و مجلس را در آخرين روزهاي عمر خود دچار تشنجي بي‌سابقه كرد. مدرس تصور مي‌كرد كه با اعلام استيضاح، مستوفي‌الممالك استعفا خواهد داد. اما اغواي كساني كه پشت پرده بودند و او را تشويق به پايداري مي‌كردند، كار خود را كرد و دولت ماند. مدرس از طريق قوام‌السلطنه موفق شده بود با دسته‌بندي پارلماني، اكثريتي مخالف با كابينه آماده كند. روز استيضاح، مدرس در يكي از هوشيارانه‌ترين نطق‌هاي دوران فعاليت سياسي خود، بي‌آنكه عليه مستوفي‌الممالك كه مورد اعتماد همه بود سخني گفته باشد، دولت را متهم به قصور كرد. مستوفي‌الممالك وقتي سخنان مدرس را شنيد بسيارعصباني شد. اينگونه بود كه سرخورده و پس از ارايه نطقش، براي اعلام استعفا به دربار رفت. مستوفي الممالك در آن نطق كه به قول ميرزاده عشقي «مشت همه وا كرد»، گفت: «من چون اهل آجيل دادن و آجيل گرفتن نيستم و معده‌ام براي هضم آجيل و بره‌اي كه معمولا نزديك انتخابات مي‌كشند، مساعد نيست، مي‌روم.» در اين سير حوادث بود كه رضاخان احتمال پيروزي خود را در سياست‌بازي بيشتر ديد و با راهنمايي سفارت انگليس تركيب تيمورتاش، داور، تدين و فروغي به رضاخان نزديك‌تر شد.

وقتي مشيرالدوله به صدارت رسيد، رضاخان در تلاش بود كابينه‌ مشيرالدوله را به استعفا بكشاند اما تصور اينكه قوام گزينه مطرح پس از مشيرالدوله است، او را از اين كار باز مي‌داشت. در نهايت زمينه‌اي براي تبعيد قوام به اروپا فراهم آورد، مشيرالدوله استعفا داد و در جلسه‌اي به شاه، گفت: «بود و نبود من عملا اثري ندارد. او هر كار مي‌خواهد مي‌كند. فقط وقتي او امري دارد به هيات دولت مي‌آيد.» و پس از انفجار نارنجكي در كنار اتاق خواب احمدشاه بود كه هم استعفاي مشيرالدوله را پذيرفت و هم حكم صدارت براي رضاخان صادر كرد و هم تصميم خود را به مسافرت اروپا به گوش همگان رساند. اين اقدام احمدشاه، بيش از همه مدرس را سخت عصباني و نااميد كرد. گر چه ديگر آزادي‌خواهان هم دانستند كه ديگر نمي‌توان به احمدشاه اميدي بست.

سردار سپه در تهران خالي از مدعي، فقط «مدرس» را مقابل خود ديد

وقتي سردار سپه از بدرقه احمدشاه به تهران خالي از مدعي برگشت، تنها يك نفر را مقابل خود ديد؛ «مدرس» كه قبلا سفارت انگليس نيز درباره او تذكرهايي داده بود. مدرس براي جلوگيري از استقرار كامل ديكتاتوري رضاخان از هيچ تلاشي فروگذار نكرد. كشمكش‌ها ادامه داشت و وقتي مجلس پنجم افتتاح شد، مدرس از همان روز نخست وارد مبارزه شد. تركيب مجلس و نماينده‌هايي كه از صندوق ولايات توسط نظام و نظامي‌ها بيرون مي‌آمدند، نشان مي‌داد كه سردار سپه داراي اكثريت قاطع است. مدرس در همان روزها با فرستادن دو پيك به فرانسه از احمدشاه خواسته بود كه يا سريعا برگردد يا استعفا داده و وليعهد را بر تخت بگمارد، چاره را در عقب انداختن شروع كار مجلس مي‌ديد. او با تمام اعتبارنامه‌ها، حتي اعتبارنامه خودش و رييس مردمي مجلس هم مخالفت كرد تا نقشه‌ سردار سپه به تاخير افتد.

همين روزها، به توصيه نظميه گروه‌هاي مختلف از محلات و اصناف با پرچم‌هايي مشخص در آن محوطه جمع شده مدح "جمهوري" مي‌گفتند. هر روز رضاخان در جمع حاضر شده و آنان را تشويق مي‌كرد. از آن سو مدرس نيز به تدارك مشغول بود، محل فرماندهي او مدرسه سپهسالار بود كه از مدت‌ها پيش احمدشاه توليت آن را به وي سپرده بود.

سيلي‌زدن به گوش مدرس در صحن مجلس، پايان جمهوري‌خواهي رضاخاني بود

كنسرت‌هايي كه سه شب سرودها و ترانه‌هايي درباره‌ جمهوري و عليه سلطنت و احمدشاه و قاجاريه برگزار مي‌شد و به هر حال زبان مدح پهلوي بود، كار خود را كرده و در دل بسياري انداخته بود كه رمز پيشرفت مملكت جمهوري است. سردار سپه براي وليعهد، محمدحسن ميرزا، پيغام فرستاد تا از كاخ گلستان خارج شود. مقامات او كه از مجلسيان كمك خواستند، كار را به مجلس كشاند. در آنجا مدرس و حائري‌زاده مانع شدند اما دكتر بهرامي (احياءالسلطنه) در جلسه علني مجلس به گوش مدرس سيلي زد و همانجا ختم جمهوري خواستن شد. بسته شدن بازار و تعطيل شهر و حركت دسته‌جمعي مردم به سوي بهارستان، سردار سپه را به عقب‌نشيني واداشت. احمدشاه در اين زمان با مدرس همراهي نكرد وگرنه بهترين زمان براي حذف رضاخان بود. مردم مي‌گفتند: " جمهوري چه رژيمي است كه هنوز پا نگرفته به گوش مجتهد اولاد پيغمبر(ص) سيلي مي‌زند؟" طرفداران رضاخان با درماندگى، رضاخان را از راهى مخفيانه از مجلس بيرون بردند و مدرس با آرامش كامل به ميان مردم آمد و از بيدارى و آگاهى آنان تشكر كرد.

مدرس نقشه‌هاي رضاخان را بهم زد

وقتي نماينده مجله «نشنال ژئوگرافي» درصدد عكس‌برداري از ازدحام مردم در برابر سقاخانه‌اي برآمد كه مي‌گفتند معجزه‌كننده است، درگيري پيش مي‌آيد و مردم به كنسول آمريكا و نماينده‌ اين مجله حمله مي‌برند. در اين فرصت رضاخان و نظميه او حكومت نظامي اعلام مي‌كنند اما به‌هر صورت مدرس نقشه رضاخان را كه مي‌خواست هنگام نوروز 1304 اعلام جمهوري كند و تمام مقدمات را فراهم آورده بود بهم زد.

در نهايت رضاخان در اعلاميه‌اي منتشر كرد كه «چون علماي اعلام با جمهوري مخالفند و من هم بي‌طرف، از اين پس سخن گفتن از جمهوري موقوف است». خبر ختم غائله جمهوري كه به پاريس رسيد، احمدشاه به تصور آنكه موقعيت مناسب فراهم آمده است، در نامه‌اي به مجلس، رضاخان را از رياست وزراء خلع كرد و از نمايندگان نظر خواست. با اين مقدمات جنگ ميان اين دو قدرت علني شد. دو بار احمدشاه قصد بازگشت به كشور را داشت كه هر بار از رضاخان پاسخ‌هايي سرد و حتي توام با تهديد جاني دريافت كرد؛ اما احمدشاه مرد چنين مبارزه‌اي نبود. وقتي تلگرام عزل به سردار سپه رسيد با شايع كردن آنكه قصد مسافرت فرنگ دارد، 18 فروردين 1302 به حالت قهر راهي ده رودهن در نزديكي تهران شد و اينجا بود كه نظاميان و فرماندهان ارتش در پيام‌هايي با تندترين عبارات مجلس را تهديد كردند.

مدرس اين را موفقيتي مي‌دانست اما اكثر نمايندگان سخن مدرس را قبول نكرده، گروهى را برگزيدند تا سردار سپه را برگردانند. وقتي جمعي از سياسيون راهي رودهن شدند پس از مذاكراتي قرار شد به اين بهانه كه كابينه تغيير كرده است، مجلس به دولت رضاخان راي اعتماد بدهد. سردار سپه هر چه مشيرالدوله اصرار كرد، نپذيرفت كه اين راي، با فرمان شاه تنفيذ شود. در جلسه‌ي راي‌گيري مجلس از 112 نماينده‌ي حاضر 90 تن راي موافق به دولت دادند. رضاخان در زمان كودتا به آيرون‌سايد قول داده بود كه هرگز كوششي براي خلع احمدشاه از سلطنت نكند و اين بار از آيرون‌سايد مي‌خواست كه او را از آن تعهد آزاد سازد.

تشكيل فراكسيون 13 نفره در مجلس و سوءقصد به جان بهار

اقليت مجلس كه به رهبري مدرس مخالف مانده بودند، فراكسيوني 13 نفره را تشكيل دادند كه شرايطي بسيار سخت داشتند. رضاخان از ميان آنها ملك‌الشعراي بهار را هدف گرفت كه در روزنامه نوبهار مقالات اديبانه در تشريح اوضاع مي‌نوشت تا پيامي هم براي مدرس فرستاده باشد؛ اما عوامل سوءقصد واعظي قزويني را كه شبيه به بهار بود، هنگامي كه از پله‌هاي بهارستان بالا مي‌رفت، به گلوله بستند و سرش را بريدند. رضاخان كه مي‌ديد شكست او در مساله‌ جمهوري، فضاي سياست ايران را به نفع مدرس و احمدشاه تغيير داده است، در جست‌وجوي راهي تازه بود.

در همان زمان رضاخان با پيروزي در مقابل درگيري‌هايي كه در جنوب كشور رخ داده بود وجهه‌اي تازه در كشور مي‌يابد و با بزرگ‌نمايي اين اتفاق توسط طرفدارانش بر اين وجهه مي‌افزودند و اين ضربه‌اي به مخالفان رضاخان بود. مدرس به احمدشاه پيغام فرستاد و از او خواست از راه شوروي به ايران برگردد و به سران آن كشور واقعيت حوادث را بفهماند تا رسانه‌هاي مسكو از قلم‌فرسايي درباره «جنگ سردار سپه و انگلستان» دست بردارد و هم روس‌ها به عوامل خود در تهران نيز خبر دهند كه دست از پشتيباني رضاخان بردارند؛ اما ديگر دير شده بود. عوامل رضاخان در پيرامون احمدشاه هم رخنه كرده بودند.

مجلس پنجم به انقراض قاجار راي داد

در نهايت مجلس پنجم به انقراض قاجار راي داد. مجلسي كه به همين منظور ساخته شده بود؛ اما مدرس فرياد برداشت «اگر صد هزار راي بگيريد هم اين خلاف قانون اساسي است». تقي‌زاده، حسين علاء و مصدق به عنوان مخالف، سخنراني كردند و نطق مصدق افشاگرانه‌تر بود. رضاخان، رجال حكومت را به خيال استقرار يك جمهوري دموكراتيك در ايران مي‌فريفت و فضايي به نفع خود ايجاد كرد. او در اين مقام تازه پشتيباني يا سكوت مدرس را نيز لازم داشت و به واسطه تيمورتاش و نصرت‌الدوله آخرين ديدار خصوصي او مدرس ترتيب داده مي‌شود. مدرس با خونسردي به تزيينات دفتر شاه كه همه را از عنايات انگليس مي‌دانست، نگاه كرد و پس از شنيدن سخنان او گفت: «شما همه چيز را به دست آورديد. اين يك چيز را براي ما بگذاريد» و مقصودش مخالفت با ديكتاتوري بود... اين پاسخ به منزله‌ي اعلام آمادگي براي ادامه‌ي مبارزه‌اي بود كه انتهاي آن از چشم مدرس پنهان نبود.

سرنوشت غمبار مدرس در كاشمر از همان هنگامي كه از خيابان شني كاخ عبور مي‌كرد و رضاخان از پنجره دفترش او را مي‌نگريست در ذهن ديكتاتور ترسيم شد؛ هر چند زمان هنوز براي اجراي آن مناسب به نظر نمي‌رسيد. پس از آن مدرس كه عملا يك تنه در مقابل نقشه انگلستان ايستاده و شكست خورده به‌نظر مي‌رسيد، در اتاق محقر خانه‌اش در سرچشمه به خبرهايي كه از بيرون مي‌رسيد، با لبخندي تلخ گوش مي‌داد.

مردم تهران با راي دادن به ليست مدرس ثابت كردند مجاهدت او را درنظر دارند

مدرس و اقليت همراهش تدبير را در اين ديدند كه با فرستادن نخست‌وزيري قدرتمند و صاحب‌نام به صحنه در همان شروع كار، شاه را عادت دهند كه در امور كشور چندان دخالت نكند. تدبير مدرس اين بود كه با انتخاب مستوفي‌الممالك در انتخابات دوره‌ ششم مجلس كه در پيش بود اثر بگذارد و روز 18 خرداد اعلام شد كه مستوفي‌الممالك از رضاشاه فرمان نخست‌وزيري گرفته است. در انتخابات از ليست مدرس 9 نفر انتخاب شدند و تنها سه نفر از ليست دربار به مجلس رفتند. مردم تهران با دادن بيشترين راي به مدرس ثابت كردند كه مجاهدت‌هاي او را در نظر دارند و اين راي بهترين زمينه‌سنجي براي رضاشاه بود زيرا نام مدرس درصدر نمايندگان تهران بود.

مدرس در مخالفت با اعتبارنامه‌ها، دخالت نظاميان در انتخابات را يادآور مي‌شد

با شروع كار مجلس، شاه دريافت كه هيچ چيزي مانع مدرس براي كوبيدن او نيست. مدرس با همان تاكتيك قبلي با اعتبارنامه‌ها مخالفت مي‌كرد. او در اظهار دليل مخالفت خود، دخالت نظاميان را در انتخابات به مردم يادآور مي‌شد كه اين براي رضاشاه تحمل‌پذير نبود. وقتي مستوفي اعلام كرد كه نمي‌تواند يا نمي‌خواهد مدرس را از كاري كه آغاز كرده باز دارد، شاه حل مشكل را به درگاهي، رييس نظميه توطئه‌گرش سپرد.

همزمان با نخستين سالگرد روزي كه واعظ قزويني به جاي ملك‌الشعراء كشته شد، دو مامور نظميه، مدرس را كه مثل هر روز از مسجد سپهسالار پياده عازم خانه‌اش بود، به گلوله بستند. مدرس در لحظه‌اي‌ كوتاه‌، روي‌ به‌ ديوار كرده‌، عمامه‌ را با عصا و عبا را با دستان‌ خويش‌ بالا برده‌ و خود را خم‌ مي‌كند تا تير به‌ وي‌ اصابت‌ نكند. چند گلوله به دست‌هايش اصابت كرد. ماموران با نقشه از پيش طرح شده، مدرس مجروح را به بيمارستان نظيمه بردند. در آنجا پزشكي با آمپول بر بالاي سر مدرس بيهوش بود كه مردم به اشاره اقليت مجلس، تن مجروح نماينده‌ي محبوب خود را با تخت و سر دست به بيمارستان دولتي رساندند.

به كوري چشم دشمنان، مدرس هنوز هم زنده است

رضاشاه كه از پيش براي سركشي املاكش به مازندران رفته بود، چون دانست كه توطئه شكست خورده، ناگزير شد با مردم همراه شود، تلگرام بفرستد و از سلامت مدرس ابراز خوشحالي كند، مدرس در حضور مردم به درگاهي كه تلگرام شاه را آورده بود، گفت: «به ايشان بفرماييد به كوري چشم دشمنانم، هنوز زنده‌ام!» مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازيافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد.

رضاشاه به هر تدبير توانسته بود روابط خود را با روحانيت به جز مدرس محترمانه نگه دارد و برخوردي ظاهر نشود. در عين حال او مي‌دانست كه نخواهد توانست آيت‌الله العظمي حائري و در نتيجه حوزه‌ي علميه‌ي قم را با خود همراه كند بنابراين از موقعيت مهاجرت علماي نجف به تهران استفاده كرد و به برخي علما نزديك شد. همين ترفندها مانع از آن مي‌شد كه علما با مدرس عليه شاه همراه شوند. عيد موقعيت تازه‌اي به وجود آورد؛ هم براي مدرس كه مي‌خواست به حوزه بفهماند كه چقدر در شناخت رضاشاه به خطا رفته‌است و هم براي رضاشاه كه مي‌خواست قدرت خود را به قم بشناساند.

همسرشاه با چند تن از دوستان تازه‌اي كه از همسران رجال تهران پيدا كرده بودند، راهي قم شد. در صحن چادرهاي سياه برداشتند تا چادر نمازهاي گلدار نازك به سر كنند. غافل از اينكه تمام چشم‌ها متوجه آنهاست. لحظه‌اي بازوها و سر و گردن برهنه‌شان بيرون افتاد و مردم اعتراض‌هايي كردند. يكي از خادم‌هاي حرم فرياد زد و كم كم غائله‌اي ايجاد شد و با تذكر شيخ محمدرضا بافقي كه نماينده‌ي آيت‌الله حائري در جمع‌آوري وجوه شرعي نيز بود، خانواده شاه با ترس و وحشت و فراركنان به خانه توليت رفتند. خبر كه به شاه رسيد با رسيدن او به قم آشوبي برخاست. در صحن حرم هر معممي را كه ديد به چوب بست و بافقي را در صحن به فلك بست و فرياد يا امام زمان (عج) او در صحن پيچيد. عملا در قم حكومت نظامي بر پا شد.

يك راي مدرس به خودش چه شد؟!

انتخابات مجلس هفتم، با نظم و برنامه‌ريزي قبلي، رژيم را از تحمل آن دو سه تن مخالف نيز معاف كرد و اين پايان كار سياسي مدرس بود زيرا در قرائت آراء، حتي يك راي نيز به نام او نخواندند؛ به نحوى كه حتى يك راى به نام مدرس از صندوق‌ها بيرون نيامد به همين علت مدرس در مجلس درس خود گفت : [اگر] 20 هزار نفر از مردمى كه در دوره گذشته به من راى دادند، همگى مرده باشند يا راى نداده باشند پس آن يك راى را كه خودم به خودم دادم چه شده است؟! و مدتي بود كه ديگر اقليت مجلس ششم با نااميدي به خانه رفته بود. مدرس با پايان دوره نمايندگي‌اش در مسجد سپهسالار، بي‌سر و صدا به تدريس فقه و درس خارج مشغول بود و هر روز چند نفري از نظميه در حجره‌اش براي دادن گزارش به رييس نظميه حضور مي‌يافتند.

مدرس مي‌گفت سياست ما عين ديانت ماست و بايد با مردم صادق بود

محسن مدرسي، نوه شهيد آيت‌الله مدرس در گفت‌وگويي با ايسنا در مرور خاطرات حضور پدربزرگش در مجلس شوراي ملي با بيان اينكه آيت‌الله مدرس در نطق‌هايش شيوه‌ي خاصي داشت، مي‌گويد: «ايشان با صراحت لهجه، ساده‌گويي و قابل فهم بودن و خلاصه و كوتاه گفتن سعي مي‌كردند، مطالب را به گونه‌اي بگويند كه براي همه قابل درك باشد، هم مجلسيان متوجه شوند و هم موكلينش كه بيرون ازمجلس بودند. وقتي در مجلس مطالبي تصويب مي‌شد، آقا در راه منزل با همه‌ي افرادي كه به آنها برخورد مي‌كردند، درباره‌ي آن صحبت مي‌كردند و بر اين كار اصرار داشتند. آقا معتقد بود مردم موكلين او هستند و بايد مطالبي كه به‌ نمايندگان گفته مي‌شود، به نظر آن‌ها هم برسد. ايشان به مردم اطلاع‌رساني مي كردند و همكاران به او ايراد مي‌گرفتند. مي‌گفتند اين‌ها مسايل مملكتي است و مردم متوجه نمي‌شوند. آيت‌الله مدرس اعتقاد داشت كه اتفاقا مردم دقيقا متوجه مي‌شوند. سياست ما عين ديانت ماست و بايد با مردم صادق بود.»

رضاشاه كه مي‌دانست از دست اين دشمن قديمي، راحت نخواهد ماند، با پايان دوره نمايندگي او، به نظميه دستور داد كه تحت‌نظرش بگيرند. اين در حالي بود كه مدرس مي‌ديد هشت سال تلاش پي در پي او، بي‌نتيجه مانده، رضاشاه تمام مواضع قدرت را اشغال كرده، كسي را توان مقاومت در برابر او نيست. مدرس خواست فكري را كه هميشه در سر داشت عملي كند و با كمك چند كارگر ساختماني، ايران را از شرارت‌هاي رضاشاه نجات دهد.

دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 شبي كه بايد فردايش طرح اجرا شود، از نظميه، درگاهي همراه چند پاسبان مسلح بر سر او ريختند و پس از مضروب و مجروح كردن اهل خانه و زير كتك گرفتن شهيد مدرس، وى را بدون عبا دستگير و به قلعه خواف تبعيد كردند. پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف به دنبال اجراى نقشه رضاشاه روانه كاشمر شد و اين آخرين سفر او بود.

حوالى غروب 27 رمضان 1356 ق (1316 هـ.ش) سه جنايتكار و خبيث به نام‌هاى جهانسوزى، خلج و مستوفيان نزد مدرس آمده و چاى سمى را به اجبار به او دادند و چون ديدند از اثر سم خبرى نيست، عمامه سيد را در حين نماز از سرش برداشته، برگردنش انداختند. سانسور و اختناق از يكسو و شيفتگي به فرهنگ غرب از سوي ديگر باعث مي‌شد كه وظيفه‌ي اصلي نشريات در مبارزه با عقب‌افتادگي مردم به كناري نهاده شود.

ملك‌الشعراء پس از مدت‌ها در به دري به جهت همصدايي با مدرس در مجلس و انتشار مقالات مخالف سردار سپه به وساطت تيمورتاش، «نوبهار» را دوباره منتشر كرد كه اين بار اصلا از مقالات سياسي و اجتماعي خبري نبود و فقط به مسايل ادبي پرداخت.

مدرس دغدغه آگاهي مردم را داشت

مدرس 10 سال حبس و شكنجه ديد و سرانجام در كاشمر شهيد شد. مردي كه دغدغه آگاهي مردم او را وامي‌داشت تا حتي در زندان خواف نيز براى عده‌اى از ماموران قلعه‌اى كه در آن به سر مى‌برد، مثنوى را تفسير كند.

محسن مدرسي مي‌گويد: «مطالبي كه به تازگي از دست نوشته‌هاي آقاي مدرس در زندان خواف پيدا شده است، نشان مي‌دهد كه آقاي مدرس دقيقا سرنوشت خود را مي‌دانست، 9 سال تنها در قلعه خرابه‌اي زندگي كردن كار ساده‌اي نيست. او در اين مدت در تبعيد منطق درس مي‌داد و در طول اين مدت تنها پسر ايشان و يكي از بستگان با تلاش‌هاي بسيار توانستند يك روز او را ببينند. پدرم مي‌گفت زماني‌كه آقا را ديدم بسيار ناراحت و افسرده شدم اما مرحوم مدرس با مشاهده‌ي ناراحتي‌ام با وجود اينكه در تبعيد بودند، مرا تسلي دادند. قبل از اينكه من بروم به من پيغام دادند كه عينك ايشان را برايشان ببرم. من از شدت خوشحالي فراموش كردم به همين دليل يادداشت‌هاي خواف به خط خود ايشان نيست و فقط تاييديه‌ها به خط ايشان است. پدرم مي‌گفت اين افسوس تمام زندگي من است كه نتوانستم آخرين خواهش پدرم را برآورده كنم.»

نوه آيت‌الله مدرس در ادامه با يادآوري خاطراتش از زماني كه خبر درگذشت آيت‌الله مدرس را به خانواده‌اش اطلاع دادند نيز گفت: «زماني‌كه آقاي مدرس درگذشتند، من حدود 4 سال داشتم، پدرم در كردستان رييس بهداري بود. منزلي بزرگ گرفته بودند و يك هشتي بزرگ داشت، شبي ساعت حدود 7 بعداز ظهر بود. آن زمان هنوز برق نبود. يكي در زد. پدرم كناري نشسته بود و مطالعه مي‌كرد، وقتي در زدند من سريع دويدم تا در را باز كنم. 2 مرد پشت در بودند، گفتند اينجا منزل آقا سيد عبدالباقي مدرس است، اهالي كردستان ايشان را جناب دكتر خطاب مي‌كردند و اين لحن غريب بود با عجله نزد پدرم آمدم و برايش گفتم. پدرم آهي كشيد. 2 نفري كه پشت در بودند بسته‌اي به پدرم دادند و پدرم بدون خداحافظي در را محكم بست و به داخل آمد. اين اولين و آخرين باري بود كه در چشم پدرم اشك مي‌ديدم، هر چه پرسيدم ماجرا چيست پدرم جوابي ندادند اما ما فهميديم قضيه چيست.»

گزارش از خبرنگار ايسنا: حميده صفامنش

-----------------------------------------------

منابع:

*«شهيد مدرس: ماه مجلس»، غلامرضا گلي‌زواره

*نطق‌ها و مكتوبات و يادداشت‌هايي پيرامون زندگي مجاهد شهيد سيد حسن مدرس

*«تاريخ بيست‌ساله ايران»، حسين مكي

*«مدرس، مجاهدي شكست‌ناپذير»، عبدالعلي باقي

انتهاي پيام
 دوشنبه 15 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 302]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن