تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى‏آورد كه : واى برمن ، واى بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840419198




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از زندگي تا ابديت


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: از زندگي تا ابديت


اشاره:‌ داستايوسكي گفته است: ‌

به نظر مي‌رسد انسان را مي‌توان يكي از مباني زندگي محسوب داشت. انسانها با يكديگر به زندگي نايل مي‌شوند. بر اين اساس، هر انساني، معبر و گذرگاه رسيدن انسانهاي ديگر به قافله و قله زندگي است. پس به متفكران اصيل همواره بايد حق داد كه زندگي را زندگي همه انسانها و مشروط به زندگي منطقي همگان بدانند. در بخشي از انديشه استاد بزرگ و نويسنده انديشمند محمدرضا حكيمي مي‌توان براي حقانيت اين مسئله، برهانهايي عميق و جدي يافت.‌

در گفتگويي كه پيش از اين به چاپ رسيد، با مقداري از ديدگاه‌هاي استاد حكيمي در خصوص زندگي و مسائل و حقايق آن آشنا شديم. ‌

در اين بخش، باقيمانده گفتارهاي ايشان در باب اصول و مباني زندگي را تقديم خوانندگان گرامي مي‌كنيم. آري، راست است كه زندگي طبق يك تلقي ديباچه ابديت و پيش‌درآمد جاودانگي است.‌

***

* چيزي كه مي‌تواند بحث زندگي را عام و همگاني كند، مقوله هنر است. در باب هنر و زندگي چه ديدگاهي داريد؟

** آنوقت‌ها كه ما جوان بوديم، لوازم التحرير فروشها، عكسهايي را مي‌فروختند كه اسم آنها عكس برگردان بود. وقتي آنها را با كمي آب روي كاغذ مي‌گذاشتند و برمي‌داشتند، عكس در آن صفحه مي‌ماند. به عقيده من: هنر، عكس بر گردان زندگي است! هنرمند كسي است كه بتواند زندگي را عكس برگردان كند. شايد و احتمالا اين تعريف، تعريفي دقيق و ظريف باشد. به ديگر سخن، هنر هرجا كه بخواهد وجود داشته باشد، نقش برگرداندن باطن زندگي را ايفا مي‌كند. از اينجاست كه ما اخلاق را نيز يك هنر مي‌دانيم. يعني زندگي اخلاقي، نوعي زندگي هنرمندانه است. در باب زندگي، نمي‌توانيم تجريدي بحث كنيم، چون بهرحال در زندگي احتمال همه نوع برخورد و اصطكاك هم هست. زندگي انواع برخوردها، تكاليف و مسائل دارد. معيار حركت صحيح در همه امواج پرطوفان حيات بشري و درياي حيات، اخلاق است. پيامبر اكرم(ص) به اين مضمون فرموده است: بي‌ترديد، بادبان اين كشتي اخلاق است كه نوعي هنر است و اينجاست كه امتياز مذاهب و مكاتب معلوم مي‌شود و بايد ديد كدام يك از مذهب‌ها و مكتب‌ها اخلاقي كامل‌تر، جامع‌تر و عميق‌تر و انساني‌تر دارد؟

* حال كه سخن هنر به ميان آمد، مي‌خواهم بپرسم نگاه شما به زيبايي‌هاي هستي و طبيعت چگونه است؟

** بسيار مشتاقانه و شيفته‌وار. من در خيلي جاها تامل نمي‌كنم، چون طاقت تامل در زيبايي‌ها را ندارم و از جمله گل و انواع و اقسام گل. من واقعا نمي‌توانم در يك جنگل خيره شوم. بنابراين خودم را منصرف مي‌كنم. همچنين نمي‌توانم در يك دريا خيره بشوم و يا در يك شب مهتاب. به شوق اينكه امشب شب مهتاب است، بيرون مي‌روم ولي اندكي كه نظاره مي‌كنم، اشراق اين موجود چنان مرا در بر مي‌گيرد كه ناگزير منصرف مي‌شوم. همه موجودات از دريا گرفته يا جنگل، تا مهتاب و... اشراق دارند. در المنجد عبارت زيبايي نقل شده است كه نمي‌دانم گوينده‌اش كيست و مي‌گويد: جمعت‌الطبيعه عبقريتها فكانت الجمال. طبيعت زماني كه همه زيبايي‌ها را جمع كرد، شد جمال انساني. رهي معيري شعري لطيف به اين مضمون دارد كه خداوند چه چيز را از چه چيز گرفت و چه را از چه، و زن را خلق كرد. خداوند همه‌چيز را از همه‌چيز گرفت تا انسان را خلق كند. اينكه قرآن مي‌فرمايد: ناظر به اين معناست كه همه كائنات تقويم دارند، يعني اندازه خلقتي دارند و هر اندازه زيباست. از اين روست كه گفته مي‌شود: ليس في‌الامكان ابدع مماكان. بااين حال، خداوند همه اين اندازه‌ها و تقويم‌ها را در انسان ادغام كرده است. بنابراين همه عالم، زيباست ولي من در حد خودم هيچ‌وقت نتوانستم در يك موجود به تاملم ادامه بدهم، چون طاقت نمي‌آورم. عيب ندارد در اينجا به اين موضوع هم اشاره كنم كه در باب نيز چنين هستم. وقتي در قرآن مطالعه مي‌كنم، زياد نمي‌توانم به صورت عميق تامل كنم. مي‌دانيد كه قرآن چندين و چند نوع موجوديت خارجي دارد.بنابراين در تامل قرآن كريم هم، خيلي وقت‌ها مجبور مي‌شوم بگذرم و طاقت نمي‌آورم كه زياد تامل كنم، مثل وارد شدن به يك ژاله بار كه آدم نمي‌تواند خودش را نگاه دارد. عالم هم چنين است. عالم قرآن تفصيلي و قرآن عالم اجمالي است. قرآن وجود اجمالي عالم و عالم وجود تفصيلي قرآن است. از اين رو، تامل در عوالم، اگر درست انجام بشود، سر به ابعاد فوق طاقت بشري مي‌زند. اين كه قرآن مي‌فرمايد: افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها، به اين مفهوم است كه خودتان را به تشعشعات قرآني نزديك كنيد تا عقل (قلب) در مدار آن تشعشع‌ها قرار بگيرد. اين تشعشع در همه مظاهر عالم جاري و ساري است. حتي در يك گل كه همه زيبايي آن را مي‌فهمند. همه‌چيز عالم چنين است و اشراق دارد و بايد بگوييم: همه عالم دائم در حال اشراق است و چنان است كه امواج و خاصيت ايجاد مي‌كند. خاصيت تسبيح اشراق است. بزرگان فلاسفه غفلت كرده‌اند و اين تسبيح را به تسبيح تكويني برگردانده‌اند، گفته‌اند يعني اين شيء در همان جهتي كه خلق شده است، قرار دارد و كار مي‌كند. اين هنري نيست كه بگوييم تسبيح اين است. از اين روست كه امام خميني در جايي اين بيان فلاسفه را رد مي‌كند. مراد از تسبيحي كه قرآن مي‌گويد، تسبيح حقيقي است. از اينجا مي‌توانيم وارد بحث وحدت لساني كائناتي بشويم. در وحدت لساني، همه زبان يكديگر را مي‌فهمند. اگر كسي به اين زبان آشنايي پيدا كند، تسبيح كائنات را مي‌فهمد، منتها به همان زبان كائناتي كه غير از زبان خاص هر موجودي است. غرض اين كه: همه موجودات اشراق دارند و انسان بايد خودش را در اين معرض قرار بدهد.

* آيا اشراق موجودات يكسان است؟ ديگر اينكه آيا اشراق موجودات در زندگي قابل درك است يا نيست؟

** اشراق موجودات به تفاوت است. بعضي از موجودات اشراق كمتري دارند، بعضي ديگر اشراق بيشتر دارند. از اينجا يك نكته‌اي به دست مي‌آيد كه با زندگي انسانهاي آگاه مرتبط است و آن فرق امكنه و ايام است و پاسخ اين سوال كه: چرا مي‌گويند شب قدر؟ چرا مي‌گويند شب جمعه؟ چرا مي‌گويند: شب بعثت؟ چرا به عنوان مثال گفته‌اند در كنار كعبه يا در حرم حضرت رسول اكرم فلان نماز را بخوانيد، يا در حرم حضرت امام رضا(ع) نماز جناب جعفر طيار را بخوانيد... اين چگونگي‌ها از آن است كه اين اشراقات فرق مي‌كند و اين به خاطر قابليت‌هاي مشرق و مشرق اين اشراق است.

به عنوان مثال، زميني كه كعبه مكرمه در آن واقع است، حتما قابليت خاصي داشته است كه زمين‌هاي ديگر فاقد آن بوده‌اند. بنابراين، اشراق آنجا هم به مقدار قابليتش زياد است. از اين رو، بزرگان گفته‌اند: اين تاكيدي كه وارد شده كه غالبا تا مي‌توانيد رو به قبله بنشينيد، براي اين است كه اين اشراق به همه كره زمين مي‌رسد. شما اگر رو به قبله بنشينيد، استفاده خواهيد كرد. مثل نسيم است. اگر يك نسيم بسيار لطيف صبحگاه بهاري بوزد و انساني زير رختخواب باشد و سرش را هم زير لحاف كرده باشد، بهره‌اي از آن نسيم نخواهد برد، اما اگر در معرض نسيم باشد، نسيم به او مي‌رسد و او را زنده مي‌كند. اينكه وارد شده است: ان لله في ايام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها، اين تعرض، قرار دادن نفس در معرض تشعشع است.

* گفته شده: زندگي چيزي جز درس زندگي نيست. درسي كه ما مي‌توانيم از زندگي بگيريم، چيست؟

** ما درسي را قبل از زندگي بايد گرفته باشيم، چون اگر در حال زندگي بخواهيم درس بگيريم، بي‌خسران نخواهد بود، مثل پارچه‌اي كه يك مقدار از آن آب برود. لهذا شرع گفته است، مسائل را قبل از تكليف ياد بگيريد. يعني ما قبل از اينكه از زندگي درس ياد بگيريم،‌ بايد درس زندگي را بلد باشيم و از جمله درس‌ها اين است كه بايد از زندگي درس بياموزيم. با اين حال، زندگي حتما به انسان درس مي‌دهد، فرمايش حضرت امير ناظر به همين است كه مي‌فرمايد،‌ عقل دو عقل است: مطبوع و مكتسب. عقل مطبوع، عقلي است كه خدا به ما داده است و درس قبلي زندگي در آن است و با مدد انبيا مي‌تواند به اوج برسد، و عقل مكتسب هم، درسي است كه زندگي به ما مي‌دهد.

* فكر مي‌كيند هدف زندگي چيست؟

** هدف زندگي اين مي‌تواند باشد كه اين دوره را - كه دوره چهارم حيات ماست - چنان بگذرانيم كه در دو دور بعد به آرامش روحي برسيم، چون هيچ چيزي به اندازه آرامش روحي اهميت جدي ندارد. خداوند متعال در قران كريم مي‌فرمايد: الا ان اولياء الله لاخوف عليهم ولاهم يحزنون. و ضدآرامش است. معلوم مي‌شود كه سعادت انسان، رسيدن به آرامش و نفس مطمئنه است. آن وقت مي‌توان چنين نتيجه‌گيري كرد كه هدف انسان در زندگي اين است كه تا آن مقدار كه مي‌تواند به مرحله اطمينان و نفس مطمئنه برسد تا هم در دوره‌هاي بعدي حيات و هم در عالم ابديت صاحب و واجد آرامش باشد، از آن‌رو كه آرامش شاكله و اساس حيات ابدي انسان است و اين كه پيامبر اكرم مي‌فرمايد: خير ما القي في القلب، اليقين، بر اين اساس است.

* شما در مكتب تفكيك نيز از يقين و رسيدن به يقين سخن مي‌گوييد. آيا اين يقين را در راستاي هدف زندگي و كارساز براي زندگي مي‌دانيد؟

** يقيني كه يقين است، نه تنها كارساز براي زندگي كه خود زندگي‌ساز است. اينكه ما مي‌گوييم تفكيك براي اين است كه از مكاتب و فلسفه‌ها و سخنان اكابر، انسان به اين يقين نمي‌رسد. وصول به يقين تنها از طريق الهي و از منبع الهي ممكن است.

* يكي از تاليفات شما، مجموعه شش جلدي الحياه` است كه سابقه تاليف آن به بيش از 30سال مي‌رسد. الحياه` به معناي زندگي است. چرا اين كتاب را نوشتيد و چرا اين اسم را براي اين كتاب انتخاب كرديد؟

** شايد پاسخ اين سوال داراي تفاصيلي باشد ولي اگر بخواهيم خيلي ساده بيان كنيم و در مرحله سطحي بحث كنيم، در گذشته وقتي متون فارسي را مي‌خواندم، مي‌ديدم كه اخبار بسيار زيبا ترجمه شده‌اند. در دوران تجدد هم كه چاپ حالت جديد پيدا كرد، مي‌ديدم كتاب‌هاي ديگر خيلي خوب چاپ مي‌شود؛ ولي در كتب مذهبي، نه اخبار از ترجمه خوبي برخوردار بود و نه چاپ خوبي داشت. اين مسئله سطح كار الحياه است. اما مسئله باطن الحياه اين است كه مي‌دانيد كه حيات مجازي است و حقيقي. حيات حقيقي در پرتو تعاليم قرآن و اهل بيت حاصل مي‌شود، و اين تعاليم براي نزديك شدن به اذهان نياز به سبك دارد. سبك عرضه بسيار موثر است. غير از اين روايت كه: قرآن را به صوت خوب بخوانيد، از امام باقر(ع) روايت شده است: . اين كه بنده به نوع چاپ كتاب ديني و خط و جلد و صحافي آن حساسيت نشان مي‌دهم، براي اين است كه تلاش در عرضه، در معروض نتيجه مي‌دهد. اين جهت هم در تاليف الحياه نقش داشت؛ اما اصل مسئله برمي‌گردد به اين كه بايد در قلمرو پيوند تعاليم زندگي‌ساز اسلام و عصر جديد كاري انجام مي‌داديم. بنابر اين وقتي اخوي محمد در سال 1351 و 1352 از زندان آزاد شد و مي‌خواست به مشهد برود، گفت: من الآن حال كار درس و بحث را ندارم. از من خواست كاري را بگويم كه به آن مشغول شود. گفتم: روايت خاكي، خوني را جمع كنيد.

* مقصود شما از روايات خاكي / خوني چه بود؟

** مقصود من از روايات ، روايات مردمي بود. دين اولا مردمي است. دين هرگز اشرافي نيست. پيامبر(ص) مي‌فرمايد: شر امتي الاغنياء، در روايتي ديگر حضرت خطاب به ضعفا فرموده است: غرض در الحياه به دنبال چشمه سارهاي زندگي بوديم كه از كوهساران تعاليم الهي و اوصيايي مي‌جوشد، و بعد هم دست به كار شديم كه به اين صورت تدوين شد و حالا هم الحمدلله عده‌اي به آن توجه دارند. ما اميدواريم و بارها من اين اميدم را گفته‌ام كه: كاش آنقدر كتاب در رديف الحياه` و به سبك روز و با عرضه نوين، و عنوان‌گذاري عصري، به دست اشخاص حديث‌فهم و صلاحيت‌دار و اسلام‌شناس راستين تاليف بشود و مرتب بهتر و خوش عرضه‌تر و خوش انتخاب‌تر باشد كه اگر الحياه` را به كسي بدهي، اصلا قبول نكند كه: جايم را مي‌گيرد! اين آرزوي من است.

* به بحث زندگي برگرديم. به نظر شما آيا مي‌توان زندگي را به قديم و جديد تقسيم كرد؟

** زندگي قديم و جديد چيزي است كه در قرآن هم مطرح شده است، آنجا كه خداوند مي‌فرمايد: تلك الايام نداولها بين الناس. يا آمده است: الدنيا دول، كه دولت هم از همين ماده است. در همه اينها مداوله وجود دارد؛ يعني چيزهايي كه در دست مي‌چرخد. به طور طبيعي وقتي زمان تغيير كند، مسلم است كه خصوصيات زمان هم تغيير مي‌كند. تغيير ادوار و قرون، مثل تغيير فصول است: تابستان خصوصيتي دارد و بهار خصوصيتي ديگر. فصول و ادوار نيز چنين است. بنابر اين، به نظر ما تجدد يك چيز الهي است و پرهيز از تجدد سالم، پرهيز از تقادير الهي است. خداوند تقدير كرده است بشر به ساختن هواپيما موفق بشود. نگاه مخالف به ، نگاهي مخالف توحيد است، چون اقتضاي توحيد اين است كه خداوند متعال عالم را مداوله كند و به صور مختلف در دستها بگرداند. پس تجدد از كره ديگر وارد نمي‌شود بلكه از افكار و آداب خود بشر به وجود مي‌آيد و خداست كه اين استعداد را به انسان داده است كه آدابش را عوض كند و به سراغ كار نو و اختراع برود، و مسائل نو را كشف كند. اما چيزهايي كه در زندگي بشر ثابت است، نبايد در تجدد صدمه ببيند. چنين چيزي مثل اين است كه شما بخواهيد اتاقي را تعمير كنيد ولي پايه‌هايش را از بين ببريد. پس ثبات حيات انسان كه معنويات كلي و اخلاق والاست، همواره در هر نوع زندگي بايد وجود داشته باشد. بنابر اين زندگي لااباليانه، غير از زندگي تجددي است. متاسفانه اين دو مفهوم خلط شده است. عده‌اي خيال كرده‌اند تجدد با لااباليگري مساوي است. نه! تجدد هيچ منافاتي با عقل و عفت و شرف و آزادگي و وقار و انسانيت ندارد. تجدد را نبايد ضايع كرد، از آن رو كه تجدد، نو شدن حيات بشري در رابطه با ختراعات و علوم است.

تجدد به معناي حذف گذشته هم نيست، بلكه نو نوار كردن گذشته است. شما اگر پدري پير داشته باشيد و بخواهيد او را به يكي از جلساتي كه خود شما مي‌رويد، ببريد، لباسش را عوض مي‌كنيد، نه اينكه خودش را دور بيندازيد. به فرض اگر سابق قبا مي‌پوشيد، حالا كت و شلوار برتن مي‌كند. بنابر اين ستون فقرات حيات كه اتصال انسان به خدا و خلق خدا، از راه توحيد و عدالت است و عصاره تعليمات انبيا هم همين است كه فرموده‌اند؛ ان اعبداوالله و اوفوالكيل و الميزان اصالت خودش را همواره داراست، هم در زندگي قديم و هم در زندگي جديد. حال از توحيد و عدالت سخن به ميان آمد، اشاره به اين نكته را بي‌فايده نمي‌دانم كه امام حسين در دو جبهه جنگيده است، يكي جبهه توحيد كه شب عاشورا فرمود مي‌خواهيم نماز بخوانيم و ديگري جبهه عدالت. در چند خطبه‌اي كه حضرت در روز عاشورا خوانده، عمده سخن در باب عدالت است كه: شما آمده‌ايد با ما بجنگيد، ما هم با شما مي‌جنگيم، پس عدالت كجاست؟ آيا شما در راه كسي مي‌جنگيد كه عدالت را اجرا كرده است؟

اما در باب قديم و جديد زندگي به تعبيرات اوليه خودمان برمي‌گرديم كه با عنوان اعراض زندگي و جوهر زندگي مطرح كرديم. اعراض زندگي هميشه در حال تجدد و نو به نو شدن است ولي جوهر زندگي ثابت است. در برخي از ادوار تاريخ، تجدد به كندي پيش رفته است، در برخي از ادوار، مثل دوره حاضر هم بسيار تند پيش مي‌رود. در عين حال، در قديم هم تمدنهايي بوده است كه از خبر تجدد آنها نبايد استعجاب كرد. اما در تمدني كه متصل به آن هستيم، تجدد در اعراض زندگي واقع مي‌شود و بايد به زيباترين شكل ممكن با آن برخورد كرد و نبايد به سوءاستفاده و غفلت گرفتار شد. همچنانكه اشاره هم كردم ميان تجدد و نفي اخلاق و لاابالي‌گري حتما فرق وجود دارد.

* تفاوت زندگي قديم و جديد اصولا در چيست؟

** تفاوت زندگي قديم و جديد، در اعراض زندگي است. زندگي جديد به طور مسلم خصوصياتي دارد كه در زندگي قديم نبوده است كه از آن جمله است، رفاه بيشتر، كيفيت‌هاي بيشتر و احتمالا استفاده بيشتر از وقت. منتها هم در زندگي قديم و هم در زندگي جديد محور انسان تكامل يافته است. بنابراين وقتي از زندگي قديم و جديد سخن مي‌گوييم، نبايد از ضرورت تكامل‌طلبي انساني و انسان تكامل يافته غفلت نكنيم. در اين هر دو نوع زندگي، انسانها بايد به طرف تكامل پيش بروند و هر كسي به اندازه توان خودش. مقصود اين است كه انسان هيچ وقت نبايد سعي و اختيار را فراموش كند. اين دو عنصر، مقدمه تكامل انسان است.

* اين جمله زياد شنيده مي‌شود كه مي‌گويند: زندگي سخت شده است. آيا سختي زندگي واقعيت دارد؟

** زندگي سخت شده است به جهت غلبه هوي و هوس و اميال انساني و ظلم. سخت شدن زندگي راست است، براي اينكه زندگي به هر اندازه كه از مدار قسط دورتر برود سخت‌تر مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد انبيا را فرستاده‌ايم تا قسط و عدل را برپا دارند. معلوم مي‌شود زندگي سالم خداپسند، زندگي مبتني بر عدل است. شما وقتي از عدالت جدا شويد، مصداق سخن حضرت امير خواهيد شد كه: من ضاق عليه العدل، فالجور عليه اضيق. كسي كه عدالت برايش تنگنا ايجاد كند، ستم بيشتر آزارش مي‌دهد. براي مبارزه با سخت شدن زندگي، گريزي ازحذف طاغوتها نيست كه سه طاغوت است: اقتصادي، سياسي و فرهنگي. اين كه در قرآن كريم از حضرت موسي(ع) فراوان ياد شده است ولي از حضرت عيسي(ع) كمتر سخن به ميان آمده است، از اين روست كه هميشه در زندگي و تاريخ، انقلاب ضرروت پيدا مي‌كند، آنهم انقلاب كامل، از آنگونه كه حضرت موسي(ع) انجام داد. موسي يك انقلاب كامل كرد و قارون و فرعون و هامان را حذف كرد. قرآن مي‌فرمايد: و ارسلنا موسي الي فرعون و هامان و قارون. اين هر سه بايد با هم حذف شوند تا انقلاب موفق صورت بگيرد و زندگي سختي را تجربه نكند. فرعون زدايي، بدون هامان، و قارون زدايي در كنارش سختي زندگي را دارد. (و انقلاب اسلامي هم كه به بي‌پناهي و سختي زندگي ها منجر شد براي اين بود كه يك طاغوت را هدف گرفت و...) بله، سختي زندگي واقعي است و يك حقيقت است و عمدتا سه طبقه از سختي زندگي رنج مي‌برند؛ طبقات محروم و طبقات فاقد فرهنگ و نسل‌هاي جوان...

* در هر دوره‌اي، معمولا جوانها در آماج هجوم تفسيرهاي بد از زندگي هستند. به نظر شما منشا تفسيرهاي بد از زندگي چيست؟

** منشا تفسير بد از هر چيزي، جهل نسبت به آن چيز است. اگر كسي قرآن را هم بد تفسير كند، علتي جز جهل نمي‌توانيد پيدا كنيد. هرگاه از چيزي تفسير بد ارائه شود، معلوم مي‌شود آن چيز درست شناخته نشده است. جوانهاي ما زندگي را نمي‌شناسند و متاسفانه عواملي هم وجود ندارد كه زندگي را به آنها بشناساند. چه بسا مدعيان زندگي ديني و سالم هم چنان عمل نكنند كه جوان مطمئن باشد و سرمشق بگيرد.

بنابراين، تفسير بد از زندگي وجود دارد و من از آن به تعبير مي‌كنم، و نتيجه‌اش سرخوردگي جوانهاست كه سنگين‌ترين خسارت است براي يك جامعه. در نهايت بايد گفت: هر جواني بايد خودش بنشيند و فكر كند و بداند كه حيات سرمايه ابدي انسان است و نبايد آن را در روند مسائل از دست داد. از اينجاست كه در روايت آمده است: از راه رجال وارد دين نشويد، چون ممكن است همان رجال و بعد از آن رجال، كسني بيايند و عملكردهايي داشته باشند كه شما را از دين برگرداند، بلكه گفته‌اند: از راه خود شناخت دين وارد دين بشويد!

* درباب زندگي شرقي و زندگي غربي چه ديدگاهي داريد؟

** زندگي شرقي و غربي هم واقعيت دارد و نمي‌توان آن را قبول نكرد. تمدن شرق و غرب بسيار با هم متفاوت است. قدمت تمدن غرب بسيار كم و قدمت تمدن شرق بسيار زياد است. عوامل جغرافيايي و خصوصيات ديگر هم در تفاوت اين دو، به طبع موثر بوده است. اصولا شرق، هميشه فضايي معنوي داشته است. برعكس، فضاي غرب عمدتا مادي بوده است، و از وقتي هم كه غربي‌ها از قرون وسطي خارج شدند، به صنعت روي آوردند. غرب با صنعت از دنياي قرون وسطي خارج شد.

بنابر اين به وجه غالب مادي انديشيدند و عقلشان هم بيشتر عقل ابزاري است، نه عقل انواري. از اين روست كه مي‌بينيم متفكر بزرگي مثل كانت مي‌گويد: عقل در حوزه الهيات راه ندارد و الهيات را بايد از طريقي ديگر مثل اخلاق و وجدان و ايمان و احساس شناخت. در حالي كه امام صادق(ع) حوزه الهيات را حوزه عقل مي‌داند و مي‌فرمايد: العقل ما عبد به الرحمن. اگر كسي بخواهد فرق زندگي شرقي و زندگي غربي را بداند، از اينجا مي‌تواند بفهمد، غرب به‌طور عام مي‌گويد: حوزه الهيات حوزه عقل نيست، شرق مي‌گويد: اتفاقا حوزه الهيات حوزه عقل است. اين زندگي است، اما در تعامل زندگي، آنها قطعا بخاطر تجربيات و صنايع از ما مرفه‌تر و پيشرفته‌ترند.

* مي‌رسيم به بحث مخاطرات! به نظر شما چه مخاطراتي زندگي را تهديد مي‌كند؟

** من براساس مبناي خودم به بحث اعراض زندگي و جوهر زندگي برمي‌گردم. جوهر زندگي را هيچ چيزي تهديد نمي‌كند. به‌طور قطع هيچ وقت، هيچ چيزي را نمي‌تواند تهديد كند، چون جوهر زندگي با خود انسان و از خداست و انسان هميشه هست، چون خداوند ابدي است. انسان در جهت سعي و اختيار، همه جا و همه وقت مي‌تواند جوهر زندگي را از خطر حفظ كند. از اينجاست كه ما مي‌بينيم بعضي از بزرگان عبادت و تقوي و معنا، به دستگاه ظالمين رفته و كار كرده‌اند، چون غرض آنها جوهر زندگي و حفظ آن بوده است. از جوهر كه بگذريم، اعراض زندگي در معرض انواع خطرهاست كه عمده آنها به خودخواهي بشر وخوي استكباري و استعماري برمي‌گردد كه ملت‌هاي ديگر را در فشار قرار مي‌دهند و حتي به نابودي تهديد مي‌كنند.

* ما در اين صحبت با نگاه شما به زندگي آشنا شديم و از ابعاد نظاره شما به مقوله‌هاي زندگي آگاهي حاصل كرديم. مي‌خواهم بپرسم: شما از چه زماني به اين نوع نگاه و به اين تعريف از زندگي رسيديد؟

** حقيقت اين است كه ما از جواني به اساتيدي برخورديم كه در فلسفه مجتهد بودند، نه مقلد. يعني ناقد فلسفه بودند، نه فقط ناقل، و ناقد بودند نه به نقد اعتقادي به اين صورت كه بگويند: اين مطلب فلسفي با فلان آيه يا روايت سازگار نيست، بلكه نقد كاملا فني و فلسفي مي‌كردند.

وقتي با اين اساتيد برخورد كرديم و يك دوره فلسفي در حضور آنها خوانديم، تقريبا از اين كه از غير طريق معصوم به حقيقتي از حقايق برسيم، اميدمان قطع شد، آن هم با اين فلسفه‌ها كه هشتصد سال بر اصالت ماهيت اقامه برهان كرده‌اند، با دهها مسئله متفرع بر آن، حالا هم سيصد سال است كه از اصالت وجود سخن مي‌گويند، و افكار امثال فارابي و ابن‌سينا و خواجه‌نصير و ميرداماد را باطل مي‌دانند. و هم اينها مدعي برهان هستند و هم آنها مدعي برهان بودند.

اين مسائل كم‌كم ما را به اين نتيجه رساند كه بايد پناهگاه مطمئن‌تر و يقين‌آورتر و بهتري براي معرفت جست. هرچه تامل كردم، اين پناهگاه را در جايي غير از طريق اهل بيت نيافتم. براي رسيدن به اين موضوع بسيار مطالعه كردم. چندين سال پيش در مقدمه يكي از كتابها لازم شد بنويسم: تا امروز 20 هزار جلد كتاب خوانده‌ام. با اين مقدار مطالعه و به اطلاع اجمالي و تفصيلي از معارف بشري، اعم از كتب آسماني و كتب زميني و فلاسفه، به آستانه وحي سر فرود آورديم. مرحوم پروفسور فلاطوري هم يك چنين سيري داشت و به تصديق آقاي طباطبايي استاد فلسفه اسلامي بود و بعد به غرب رفت و در فلسفه غرب نيز استاد شد، و دست آخر نظرش اين بود كه: بايد به قرآن برسيم. بنابراين كوششم بر اين است كه آنچه نظرم بر آن است، مقتبس از انوار قرآن و اهل بيت باشد. البته ملاصدرا هم خيلي جاها مي‌گويد: حقايق علم را بايد از مشكات نبوت گرفت، منتها علوم الهي و انبيايي چنان است كه انسان حتي اگر به اندازه يك سر سوزن نيز از آنها بهره‌مند باشد، خودش فيضان مي‌كند و در نتيجه مسائل زيادي وارد ذهن انسان مي‌شود. از عبدالحميد - كاتب معروف - پرسيدند: گفت: توجه به علوم انبيايي و اوصيايي چون به مبدا لايزال متصل است، نه به عقول جزئي بشري، بنابراين خيلي وقت‌ها ممكن است حقايقي را در نفس القاء كند. بركات و رشحات قرآن كريم و اهل بيت را نبايد ساده و ناديده گرفت.

* سوال‌هاي پاياني من درباره شخص شما و زندگي خود حضرت عالي است. مي‌خواهم بپرسم استاد محمدرضا حكيمي، اين روز‌ها بيشتر به چه چيزي فكر مي‌كند؟

** من به اين فكر مي‌كنم كه: آيا در طول عمر به وظايفي كه برعهده داشتم، عمل كردم يا نه! بيشتر به اين فكر مي‌كنم كه آيا كوتاهي كرده‌ام؟ فكر ديگرم درباره حقيقت صلاه است .نماز معراج مومن است. در اينجا معراج اسم آلت است، نه مصدر. صلاه عروج‌المومنين نيست، نردبان مومن براي معراج است. معراج با حضور قلب است. نردبان براي گذاشتن نيست، براي بالا رفتن است. عده‌اي شكايت مي‌كنند كه ما يك عمر نماز خوانده‌ايم ولي اتفاقي در ما نيافته است. بايد به اينان گفت: شما نردبان را گذاشته‌ايد ولي بالا نرفته‌ايد. معراج، مثل مفتاح اسم آلت است و به معناي نردبان است.

معراجيت نماز با حضور قلب محقق مي‌شود.

* آخرين سوال اين است كه: استاد حكيمي اگر يك بار ديگر به دنيا بيايد، چه راهي را انتخاب مي‌كند؟

** عقيده من اين است كه در عالم يك حقيقه الحقايق وجود دارد كه خداست. جلوه اين حقيقت، قرآن و چهارده معصوم اند. گذشته از اينها، هيچ چيز ديگر در عالم هستي چندان ارزش ندارد كه حيات آدمي صرف آنها بشود. از آن رو، زندگي اين بنده‌ ناچيز خداوند بر اين تقدير گذشت كه پيوندي، هر چند بسيار ابتدايي با قرآن كريم و معارف اهل بيت طاهرين پيدا كنم، بنابراين اگر دوباره به دنيا بيايم، همين زندگي را دوست دارم، منهاي تقصيرها و قصورها. چون كمال اقصي اين است كه انسان در زندگي متوجه خدا و پرتوهاي خداوندي باشد.




 دوشنبه 15 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن