محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832622505
نويسنده: مرتضي اشرافي بررسي حقوق و مسؤوليتهاي اجتماعي زنان در اسلام ـ فمينيسم
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: مرتضي اشرافي بررسي حقوق و مسؤوليتهاي اجتماعي زنان در اسلام ـ فمينيسم
خبرگزاري فارس: در اسلام زن و مرد از حقوق مساوي اما غيرمشابه و يكنواخت برخوردارند. نقش مادري و تربيت فرزند از ارزش والايي برخوردار است ولي در عين حال هنوز زنان در عرصههاي مختلف اجتماعي، با رعايت موزاين شرعي و اخلاقي و تناسب شغلي مطلوب، بلكه احياناً واجب است.
تعريف و تاريخچه فمينيسم
فمينيسم اگرچه به معناي كنوني آن واژهاي نوين است، ولي قدمتي به اندازه تاريخ دارد. مبناي انديشه فمينيسم كه در زبان فارسي «زن گرايي»، «زن محوري» و «زن مداري» است، تساوي حقوقي زن و مرد بوده است. اولين كساني كه چنين نهضتي را آغاز كردند نويسندگان متون ادبي هستند كه در كتابهاي خود به بيان ظلم و ستم مردان عليه زنان پرداختهاند. [1]
به رغم آنكه در جوامع ابتدايي، زنان به دليل برخورداري از نيروي توليد مثل، قدرتي برابر قدرت مردان و حتي گاه بيشتر از آنها داشتند، اما با كشف انرژي باد و آب و اختراعات فنون جديد و لزوم استفاده از ابزارهاي كشاورزي كه نيازمند قدرت و بازوي مردان بود، مردان بر زنان برتري و استيلا يافتند و اين سلطه تا قرن بيستم هم چنان ادامه داشت. [2]
با آغاز قرن بيستم، مبارزه فمينيسمها عليه مردان سازمان يافتهتر شد و زنان به عرصههاي علوم و مسايل تحقيقاتي قدم گذاشتند و كوشيدند تاريخ، جامعه شناسي، روانشناسي، اقتصاد و ... را كه عرصههايي كاملاً مردانه بود، با بينش زنانه تفسير و بررسي كنند. از ويژگيهاي ديگر اين قرن، تنوع و چند گانگي در انديشه فمينيسم است كه منشأ پيدايش تفكرات متفاوتي در اين جنبش شد، نظير: فمينيسم ليبراليستي، ماركسيستي، راديكالي و سوسياليستي. [3]
تا امروز، زن در نظام پدر سالار فقط يك مفهوم داشته است: موجودي كه چون مرد نيست و از او كمتر است، اما فمينيسم مفهوم زن را چنان دگرگون ميكند كه ديگر در تعريفي واحد نميگنجد. براي همين است كه ما امروزه از فمينيسمهاي گوناگون سخن ميگوييم: نقطه اشتراك همة اين فمينيسمها سؤالاتي است كه مطرح ميكنند اما پاسخهاي آنها به اين سؤالات واحد نيست زيرا ارائه پاسخي واحد براي اين سؤالها غيرممكن است.[4]
حركت فمينيسم از كسب حق انتخاب و آزادي براي زنان آغاز شد اما امروزه ديگر نميتوان آن در اين چهارچوب منحصر كرد. در حال حاضر فمينيسم يك خودشناسي پوياست كه اساسيترين پرسش انساني را مطرح ميكند كه «من كه هستم و زن بودن چه مفهومي دارد؟» چند هزار سال طول كشيد تا مرد «من» خود و براساس آن همه چيز ديگر را تعريف كند، اما براي زنان اين حركت هزاران ساله، در يك قرن خلاصه شده است. به همين دليل تعجبآور نيست كه اوجگيري و انتشار فمينيسم بيشتر به انفجار ميماند.[5]
فمينيسم مفهوم زن را در كثرت ميجويد نه در وحدت، زيرا فمينيسم گفتماني چند صدايي است كه از پلوراليسم استقبال ميكند و به تفاوتها ارج مينهد. بنابراين فمينيسم درك مفهوم زن را در دگرگوني ميداند و نه در ركود، زيرا فمينيسم حركتي هميشه پويا و در حال بازنگري است. در واقع فمينيسم خود را با جريان پست مدرن همگام كرده است. اگر جريان پست مدرن اعتبار مباني دانش كنوني را بيشتر نفي ميكند و مفهوم دانش محض و حقيقت مطلق را (افسانه متافيزيك) ميداند، فمينيسم نيز اصالت سردمداري را به عنوان يكي از مباني دانش بشر رد كرده و ميكوشد از الگوهاي ثابت و مطلقگرا اجتناب كند.[6]
فمينيسم مفهوم زن را در شاخههاي گوناگون دانش مردمَدار ميكاود و رفتهرفته، جايي براي تعاريف جديد از «زن» باز ميكند. فمينيسم در هر رشته و شاخه دانش مردمدار مفهوم «خود» را زير ذرهبين ميگذارد و نشان ميدهد كه «خود» تاكنون فقط با معني «مرد» بوده است و با جايگزين كردن مفهوم «زن» به جاي «مرد» گفتمان مردمدار را متزلزل و سرانجام ديدگاه زن را در اين گفتمان غالب، مطرح ميكند. بدين ترتيب، فمينيسم به كار عظيم همه جانبهاي دست ميزند و تك تك گفتمانهاي دانش بشر را هدف قرار ميدهد از جمله تاريخ، علوم سياسي، ادبيات و نقد ادبي، فلسفه، دين، مردم شناسي، جامعه شناسي، روانشناسي، تعليم و تربيت و ... . فمينيسم فقط به بررسي مفهوم جنسيت در دانش بشري نميپردازد. همانطور كه گفتمانهاي مدرن و پست مدرن در قرن بيستم تحت تأثير متغيرهاي نظير نژاد، طبقه و فرهنگ قرار گرفتهاند. فمينيسم نيز به عرصههاي گوناگون نقد و تحليل كشيده شده است. فمينيسم آفريقايي ـ آمريكايي ـ فمينيسم ماركسيستي و فمينيسم قومي هر كدام با توجه به متغيرهاي خاصي به مسائل فمينيسم ميپردازند. البته در دهه اخير، مانند گذشته، اين نقطهنظرها به صورت مجزا عمل نميكنند بلكه تأثير اين متغيرها را روي يكديگر و روي جنسيت مورد بررسي قرار گرفته است.[7]
بسياري از فمينيستها با مفهوم سنتي غرب راجع به خدا و دين به ستيزهجويي برخاستهاند. مهمترين اشكالي كه آنان مطرح ميكنند اين است كه به زعم آنان در سنت غربي، خدا به عنوان موجودي مردانه وصف ميشود و با چنان آداب ديني ارتباط داده ميشود كه براي زنان غير قابل درك است. فيالمثل بهطور سنتي گفته شده است كه خدا هيچ جنسي ندارد ولي، فيلسوفان در تأكيد بر اين نكته، دست عمل به خرج دادهاند. با اين حال، همين فيلسوفان، و نيز اكثريت مردم وقتي ميخواهند درباره خدا سخن بگويند، هم چنان از ضماير مذكر استفاده ميكنند. ضمايري نظير He و Him .
اگر فمينيسم را به معناي دفاع از حقوق زنان بدانيم، براي گزينش و انتخاب راه و روش دفاع از حقوق اين قشر عظيم و ارزشمند كه نيمي از پيكر جامعه را تشكيل ميدهند، بايسته است كه تاريخ گذشتة شرق و غرب را در اين زمينه مورد مطالعه قرار دهيم. پژوهشگران مسايل اجتماعي ميبايست تاريخ كشورها و ملتهايي همچون روم باستان، يونان، عربستان، هندوستان، ايران و ... در زمينة كيفيت حقوق زنان و پايهها و مايههاي فلسفي نگاه و انديشه آنان را در اين موضوع را به دقت مطالعه كنند.[8]
مورخين نوشتهاند كه در يونان باستان و روم قديم، زنان را به عنوان كالا در بازارها خريد و فروش ميكردند و براي آنان هيچ گونه حقوقي قايل نبودند. آري در تمدن دورة هومري، ربالنوعهاي مؤنث مانند «آتنا» مطرح بودهاند اما اين رتبهها و مقامات براي زنان، جنبة افسانهاي و اسطورهاي داشته است. همچنين در تاريخ تمدن بابلي آوردهاند كه سالي يكبار در بازار زن فروشي، دختران را در معرض فروش ميگذاشتهاند و با زنان همچون كالا رفتار ميكردند و در اين تمدن، دختران هرگز در مورد انتخاب همسر خويش، حق اظهار نظر نداشتند.[9]
در هند باستان مهاراجهها داشتن فرزند دختر را ننگ و عار ميپنداشتند و معتقد بودند كه از سويي بيشوهر بودن دختر ننگ و عار است و از سوي ديگر، شوهر دادن به دختر نيز عار و ننگي ديگر، از اين رو بسياري از افراد تصميم ميگرفتند كه زنان و دختران را به قتل برسانند به خصوص وقتي مردي فوت ميكرد در كنار جسد او همسرش را نيز به آتش ميكشيدند.
آنچه روشن است اين است كه نگاه فمينيسم غربي يك نگاه اومانيستي و سكولاريستي و بريده از دين و وحي است و ما هرگز اين مبنا را برنميتابيم.
فمينيسم چنان كه در جوامع غربي نشان داده شده، به طور كلي هرگونه تفاوت ميان زنان و مردان را انكار ميكند و با هدف به دست آوردن حقوق مساوي براي زنان خواستار حركت به سمت جامعه يك جنسي است. مراد از جامعه يك جنسي، جامعهاي است كه در آن مجموعهاي از نقشها و امور مورد ترجيح و احترام هر دو جنس قرار ميگيرند و از سوي تمام اعضاي جامعه، با قطع نظر از تفاوت جنسي و سنيشان دنبال ميشود. در فمينيسم غربي، اهدافي ترجيح دارد كه به طور سنتي به وسيلة مردان انجام ميگرفته است؛ نقشهايي مانند تأمين پشتوانه مالي، به عهده گرفتن مقامهاي سياسي و اجرايي مورد احترام و علاقه شديد است و امور مربوط به روابط اجتماعي، خانهداري، بچهداري، كارهاي ذوقي، زيباييناشي و رفع خستگي روحي، بيارزش يا حتي حقير شمرده ميشود. مردان و زنان هر دو مجبور شدهاند در قالبي واحد جاي گيرند؛ قالبي كه شايد از شكل پيشين ـ كه بخشي از كارها را به مردان و بخشي ديگر را به زنان ميسپرد ـ محدوديتآورتر، خشكتر و اجباريتر مينمايد. اين نوعي جديد از مردپرستي است كه سنتهاي اسلامي نميتواند با آن كنار ايد.[10]
ظهور فمينيسم و رواج آن نشانة بحران از تفكر معاصر غربي محصول رنسانس است كه در ستيز با واقعيات طبيعي و دادههاي علمي (روانشناختي، زيست شناختي و ...) قرار دارد. فمينيسم تمامي شاخهها و جلوههايش، هدف و نتيجهاي جز ايجاد اختلاف و ناسازگاري بين دو جنس و تشديد بحران عدم تفاهم انسانها ندارد. فمينيستها با ناديده گرفتن نقشها و كاركردهاي ويژه زنان و مردان سعي در ايجاد يك همانند سازي مصنوعي و بعضاً انقياد مردان توسط زنان دارند.[11]
در اسلام زن و مرد از حقوق مساوي اما غيرمشابه و يكنواخت برخوردارند. نقش مادري و تربيت فرزند از ارزش والايي برخوردار است ولي در عين حال هنوز زنان در عرصههاي مختلف اجتماعي، با رعايت موزاين شرعي و اخلاقي و تناسب شغلي مطلوب، بلكه احياناً واجب است و فقها و حقوقدانان ما نيز بايد با در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان و با رعايت معيارها و اصول صحيح و ضابطهمند استنباط، در فهم متون ديني با استمداد از حقايق روز تلاش بيشتري نموده، راهكارهاي علميتر و به روز، در جهت جلوگيري از ستم بر زنان و بدرفتاري با آنها و نيز در تضمين حقوق مشروع آنها ارائه كنند.[12]
مشاركت اجتماعي زنان
مردم در همة جوامع به طرق گوناگون در تعيين سرنوشت خود شركت ميكنند. مسأله مشاركت عمومي زنان در قالب اين مقوله ميگنجد كه تا چه حد كارگزاران هر جامعه نسبت به اين مسأله حساسيت خويش را معطوف داشته و به آن احترام ميگذارند. در جامعهاي كه اين ارتباط دو جانبه باشد ميتوان شاهد نتايج مطلوبي بود و اين بستگي به رشد و عمق فرهنگ عقلاني ـ اجتماعي افراد جامعه دارد. در سيستمهاي مردسالار، 60 درصد مردم فعال، 30 درصد تابع و 10 درصد بيتفاوتاند. در حالي كه نظامهايي كه اقتدارگرايانهاند 10 درصد مردم فعال، 60 درصد تابع و 30 درصد جامعه بيتفاوتاند. پس رابطه متقابل، ساز و كارهاي اجرايي و مورد توجه قرار دادن زنان در امر مشاركت عمومي يكي از عوامل مردمي بودن نظامهاست.[13]
زن و مرد از ديد اديان الهي
مؤسسان تمام اديان اصلي جهان، همگي نوآور بودند. تمام پيامبران باعث ايجاد تغييرات اجتماعي به نفع حقوق زنان و كودكان بودند. به عنوان مثال مسيحيت با ورود خود سطح حمايت از بيوه زنان را افزايش داد. اسلام هم از همان آغاز زنده بهگور كردن و سوء رفتار با فرزندان مؤنث را باطل خواند و قوانيني وضع كرد تا براساس آن زنان متأهل از حمايت و حقوق بيشتري برخوردار شوند.[14] اما بايد متذكر شد كه گاهي آرمانهاي پيامبران و مؤسسان مذاهب توسط برخي عالمان جديد بعضاً تضعيف شده، مورد تجاهل قرار گرفتهاند و در بسياري مواقع بد عرضه و معرفي ميشوند. به عنوان مثال فرقههاي مدرن مسيحي كه در آنها زنان هم چنان اجازه رهبري ندارند نمونههاي خوبي هستند. بيانيه پاپ در 1977 مبني بر اينكه هيچ زني نميتواند كشيش شود آن هم به اين دليل كه «عيسي يك مرد بود» به خوبي قرنها مردسالاري حاكم بر مسيحيت را كه كاملاً با تعاليم و كمالگرايي مسيحيت اوليه در تضاد است نشان ميدهد.[15]
جايگاه زن در اسلام
درك اين نكته مهم است كه بر خلاف جهان غرب به ويژه آمريكا كه ميكوشد مرد و زن را به نحوي كمي و ظاهري، برابر قرار دهند، چنان كه گويي هيچ تفاوت و تمايزي ميان آنها نيست، اسلام، مردان و زنان را موجودات كامل كنندة يكديگر ميداند. تفاوت اين دو جنس در نقش و وظيفه ظاهري اجتماعي آن دو است و اسلام در اين زمينه، به نوعي استكمال زن و مرد نسبت به يكديگر قائل است تا برابري كمي ايشان، انتقادي كه غالباً به نقش زن در اسلام دارند بيش از هر چيز اطلاق متكلفانة رسم و روشهاي غربي بر جهان اسلام مبتني است.[16]
در اسلام به شدت بر ازدواج تأكيد شده و در جامعه اسلامي، فشار معنوي و اجتماعي نيرومندي، مردان و زنان را به ازدواج واميدارد. تجرد و بيهمسري در جامعه اسلامي، فوقالعاده نادر بوده و افراد اعم از زن و مرد از طريق ازدواج، آن چنان در ساختار گستردة خانواده ادغام شدهاند كه مانع از ذرهاي شدن جامعه و استقلال يافتن مطلق فرد در آن بوده است.[17]
از حيث مشاركت سياسي زنان نيز اسلام، پيشرو بوده است. فراخوان مرد مسلمان به انجام وظيفه در مقابل زن و حفظ حرمت و حقوق او، مشاركت سياسي، نظامي و اجتماعي زنان از صدر اسلام به بعد (غزوات، مهاجرتها، نماز جمعه و جماعات، حضور در مسجد و مشاركت فرهنگي ـ آموزشي) و طرح مستقل مسأله «بيعت زنان» با پيامبر و ... همگي دال بر اين امر هستند كه اسلام، بسيار فراگيرتر و در فاصلة زماني بسيار پيشتر و دورتر از ليبراليسم و سوسياليسم، زن و حقوق سياسي و اجتماعي او را مدنظر داشته و اين مسأله را به نحوي مترقي و ارزشمند، جامة عمل پوشانده است. فهرست كتب متعددي كه سلسله نامهاي زنان دانشمند، پژوهشگر، شاعر و مبارزان صحنههاي سياسي و ... را ثبت كردهاند. جايي براي دغدغه ضعف زن، باقي نميگذارد.[18]
طنين انساني همين فرهنگ است كه حتي امروزه در دورترين نقاط غرب، باعث اقبال وسيع زنان به سوي اسلام شده است. روزنامه هرالدتريبون در 9 نوامبر 1993 در مقالهاي با عنوان «زنان مسلمان رو در روي آمريكا قرار ميگيرند» مينويسد:
«زنان مسلمان كه از منطقة فلوريدا تا قلب لوس آنجلس و ويرجينيا درصدد حمايت از يكدگير بوده و از تبعيضات، خشمگين هستند درصدد سازماندهي گروههاي كوچك برآمدهاند».[19]
خبرگزاري ايتاليا در 11 نوامبر 1993 در گزارشي از لندن، توضيح ميدهد كه زنان انگليسي، چه راه حلي براي مشكل زنان غرب به آنان نشان ميدهند:
«اين زنان هميشه در دور ماندن از دامهاي زندگي و پيش گرفتن راههاي جديد، از ساير زنان غرب جلوتر بودهاند. راه حل زنان انگليسي، روي آوردن به اسلام است. تنها در 2 سال اخير بيش از 20 هزار نفر از باسوادترين زنان انگليسي به اسلام روي آوردند.»[20]
در نظام اسلامي زن داراي مسئوليتهاي متعدد است از جمله:
1 ـ زن در جامعه اسلامي به عنوان يك مسلمان موظف به كسب آگاهيهاي لازم جهت حيات و فراهم كردن موجبات رشد و ارتقاي خويش است.
زن وظيفه دارد خود را براساس وظايف و ضوابط و تعالي شرعي بسازد، صفات و ويژگيهاي مورد نظر اسلام را در خود پديد آورد، از طريق امر به معروف و نهياز منكر و تبشير و انذار به سازندگي ديگران اقدام نموده و در امور سياسي و اجتماعي و براساس ضوابط شرع به پيش رود و در كارهاي مالي و اقتصادي حق دخالت و نظر داشته باشد.[21]
2 ـ دومين مسئوليت زن «در نقش همسري» است.
در صورت شايستگي در اداي وظيفة همسري ميتوان او را فردي معجزهگر دانست و در تعبيرات اسلامي زن شايسته، به عنوان خير دنيا و آخرت معرفي شده، او را كارگزار خدا لقب دادهاند و در برخي از روايات به عنوان يكي از سنتهاي الهي قلمداد گرديده است. وظيفه او را در دو عبارت ميتوان خلاصه كرد.[22]
3 ـ مسئوليت ديگر زن نقش مادري است:
زن بايد بكوشد مادري الگو و تمام عيار باشد و فرزندان را در دامن پرمهر و محبت خود بپروراند. زن آگاه مسلمان ميداند كه بيش از شوهر در ساختن يا ويران كردن بناي اخلاقي كودك مؤثر است، سعادتها و شقاوتها تا حدود نسبتاً زيادي به مادران مربوط است.[23]
4 ـ مسئوليت ديگر زنان «مديريت كانون» است.
زن مدير و كانون خانه است و وظيفة گردانندگي و گرمي آن را به عهده دارد. رفتارهاي در خانه بايد تابع زن باشد نه تابع خواست ديگران. ادارة امور اقتصادي خانواده، ادارة امور اخلاقي خانواده در خصوص همسر و فرزند، آموزگار درس انسانيت و اخلاق و تقوا و پاكي، حفظ محيط خانواده از نفوذ عوامل فساد و بالاخره مديريت حيات داخلي خانه بر عهدة زن است.
5 ـ مسؤوليت ديگر زن «نقش اقتصادي» است:
اسلام از زن وظيفة اقتصادي را نخواسته است، ولي دوست دارد در اين زمينه او هم نقش سازنده و مثبت داشته باشد. همين كه زن به كارخانه و فرزندان ميرسد وظيفهاي سنگين و شغلي دشواري است، در عين حال جنبة گذشت و ايثار زن، فداكاري او را در راه حفظ گرمي كانون، آدمي را طلب ميكند كه از او بخواهد در ساعت فراغت به كاري دستي و يا خدمت درآمدزا مشغول باشد. اين امر ضمن اينكه موجب رونق كانون خانواده است زمينه را براي ايجاد تنوع در زندگي او نيز فراهم خواهد كرد.[24]
زن از لحاظ علم، جز دانستن اصول و معارف و فروع ديني كه عبارتند از احكام عبادات و قوانين اجتماعي، چيزي بر او نيست و از لحاظ عمل فقط بايد وظيفه دينياش را انجام بدهد و از شوهرش در اموري كه مربوط به استمتاع از اوست اطاعت نمايد و اموري مانند تحصيل علم و كسب و پرورش نوباوگان امري زايد بر وظيفه و موجب افتخار اوست و اسلام تفاخر را بر زنان جايز، بلكه مطلوب شمرده است.[25]
درست است كه بر مردان واجب است مخارج خانواده را تأمين كنند و بانوان شرعاً در اين باره مسؤوليتي ندارند، ليكن خانمها نيز بايد شغل و كاري داشته باشند. در اسلام فراغت و بيكاري مذمت شده است.[26]
كار زن يك نوع ايثار است: تحقيقات به عمل آمده نشان ميدهد كه اين خودخواهي زن نيست كه بر جان خود دردسر ميخرد، اين خيرخواهي و ايثار اوست كه موجب ميگردد تا هزاران صدمه را بر جان و عمر خويش بپذيرد، ريشه كار زن در بيرون حادثهجويي يا اثبات برتري خود نسبت به شوهر نيست هر چند مرداني كه از دسترنج زنان خويش بهره ميبرند، عملاً ضعف خويش را به اثبات رسانده، شرعاً مديون همه آنچه زن هزينه كرده است ميباشند.[27]
سيستم خانواده
يكي از سنتهاي اسلامي كه بر شيوة پاسخ زنان مسلمان به نظريههاي فمينيستي تأثير خواهد گذاشت دفاع فرهنگ اسلامي از خانواده غير هستهاي است. برخي از خانوادههاي مسلمان غير هستهاي سكونتي هستند به اين معنا كه اعضاي آنها به طور اشتراكي با سه يا چند نسل از خويشاوندان و پدر بزرگان، والدين، عموها و عمهها و فرزندان آنها در يك ساختمان يا يك حياط زندگي ميكنند. كمكها و مسئوليتهاي متقابل مؤثر به اين گروههاي تقريباً بزرگ نه تنها مطلوب است بلكه طبق قوانين اسلامي شرعاً واجب است. قرآن كريم، مردم را به همبستگي خانواده غير هستهاي ترغيب ميكند. افزون بر اين، حدود چنين مسئوليتهايي را مشخص ميسازد و احكامي براي وراثت، حمايت و ديگر ارتباطات نزديك در خانواده غير هستهاي ارايه ميدهد.[28]
سنتهاي اسلامي ما دخالت شديد خانواده در عقد و حفظ ازدواجها را تجويز ميكند، در حالي كه اغلب فمينيستهاي غربي دخالت خانواده يا ازدواجهاي از پيشتر ترتيب داده شده را به عنوان اعمال نفوذ منفي و محدودسازي آشكار آزادي، تقبيح ميكنند. به عنوان يك مسلمان بايد استدلال كنيم اين دخالتها هم براي افراد و هم براي گروهها سودمند است. دخالت خانواده نه تنها ازدواج مبتني بر اصولي معتبرتر از جاذبه فيزيكي و جنسي را تأمين ميكند بلكه حفاظهايي مستحكم براي دوام موفق زناشويي فراهم ميآورد. اعضاي خانواده به زوجهاي جوان كه دوران تطبيق با يكديگر را سپري ميكنند مساعدتهاي گوناگون ارايه ميدهند و مرجع توصيه و هم فكري به شمار ميايند و يك طرف ازدواج به آساني نميتواند روش نامتعارف به زيان همسر دنبال كند. در خانوادههاي غيرهستهاي فرزندان والدين شاغل مشكل بيسرپرستي و كمبود عاطفه ندارند زيرا خانة خانواده غيرهستهاي هرگز خالي نيست. بنابراين احساس گناهي كه اغلب والدين شاغل در خانوادة هستهاي يا سازمان تك والديني دارند، وجود ندارد. مصيبت، حتي طلاق، براي بزرگان يا فرزندان آن چنان ناتوان كننده نيست؛ زيرا واحد گستردة اجتماعي، افراد باقيمانده را خيلي آسانتر از آنچه سازمان خانوادة هستهاي بتواند پيش بيني كند، جذب ميكند.[29]
فاصله گرفتن از راتباط تنگاتنگ خانوادگي ـ كه قبلاً جامعه غرب از آن بهرهمند بود ـ رواج سيستم خانوادة كوچك و خودگرايي ـ كه اغلب فمينيستها طرفدار آنند يا دست كم در زندگي خويش بدان پاي بندند ـ با رسوم و سنتهاي اسلامي ريشهدار ناسازگار است. اگر فمينيستها در جهان اسلام از مدل خانوادة غربي حمايت ميكنند بيترديد بايد با اعتراض جدي مسلمانان به ويژه زنان مسلمان روبهرو شوند.[30]
شخصيت حقوقي مستقل زنان
زن و مرد مسلمان هويتي مستقل را از گهواره تا گور حفظ ميكنند. اين شخصيت حقوقي از حق تجارت و مالكيت مستقل برخوردار است. ازدواج بر شخصيت حقوقي، حق مالكيت، حتي نام فرد تأثير نميگذارد و چنانچه زن جرم مدني مرتكب شود، مجازاتش كمتر يا بيشتر از مجازات مرد نيست.[31] همچنين اگر در مورد او خطايي صورت گيرد يا آزاري به وي رسد مانند مردان مستحق غرامت ميگردد.[32]
بنابراين تقاضاي شخصيت حقوقي مستقل زنان از سوي فمينيسم مورد حمايت سنتهاي اسلامي قرار دارد.
اصول و اهداف جنبش اجتماعي زنان ( فمنيسم) در قرن حاضر
اصول كلي كه مي توان از ميان نظرات و نوشته هاي فمنيستها به دست آورد، حاوي مطالبي به شرح زير است:
1) اصالت دادن به انسانيت افراد بدون در نظر گرفتن جنسيت آنها
2) اعطاي استقلال مالي و عملي به زنان و رها كردن آنها از قيد وابستگي و نظارت مردان
3) مبارزه با عقيدة، ناقص بودن زنان در زمينههاي مختلف
4) ارايه بينش جديد از علوم و مسايل جامعه براساس تفكر فمنيستي و زنانه
5) برابري زن و مرد در تئوري و عمل.[33]
زنان فمنيست ميكوشند تا با اتكا به اين اصول، نظام پدرسالاري و حكومت مردانه را از بين برده، ديدگاه جديدي بر پايه تفكر زن مدارانه ( در بعد فمنيسم تندرو) يا بيطرف ( در ديدگاههاي محافظه كارانهتر فمنيسم) ارائه دهند و دنياي نويني با ارزشها و منافع عادلانهتر بنا نهند.[34]
شعايري كه زير بناي اين اصول را تشكيل ميدهند، عبارتند از
1) نفي تفكيك نقش بين زنان و مردان.
2) جلوگيري از خشونت هاي جنسي مردان عليه زنان .
3) جلوگيري روابط توليد مثلي از روابطي كه فقط به منظور كسب لذات جنسي صورت ميگيرد.
4) مجاز دانستن زنان براي تصميم گيري دربارة جلوگيري از حاملگي و سقط جنين.
5) به رسميت شناختن خانواده هاي تك والديني و مادر مجرد.
6) دفاع از حقوق كودكان نامشروع و برابر دانستن آنان با كودكان مشروع.
7) آزاد بودن زنان براي برقراري روابط آزاد جنسي همانند مردان.
8) محق بودن زنان در برخورداري از هويتي مستقل از هويت شوهر و پدر.
9) ايجاد جهان دو جنسي و حذف صفات زنان.[35]
تا پيش از ورود زنان به قلمرو علم و مجاز دانستن آنها براي تحصيل در سطوح عالي، درخواست زنان براي دستيابي به حقوق مساوي با مردان، فقط در ابعاد حقوق مدني و سياسي آن هم توسط زنان طبقه متوسط كه از مناصب و كار خود محروم شده بودند. خلاصه ميشود و بعدها با فراهم شدن شرايط كار در كارخانهها براي زنان، حقوق اقتصادي نيز به اين حقوق اضافه شد، همزمان با ظهور فمنيسم در ادبيات و نفوذ زنان به عرصه هاي مختلف علمي، مباحث فمنيسم بعد علمي و نظري يافت و بتدريج شكل يك فلسفة سياسي را به خود گرفت. از اين رو به جاي ارايه خواست هاي حقوقي به چرايي وضعيت زنان و كشف اين نكته پرداخت كه چرا نظام جهان، نظامي دو جنسي است نظامي كه در آن مردان با برخورداري از قدرتي تام و تمام همواره زنان را تحت سلطه و سيطرة خود دارند.[36]
دستاوردهاي مثبت جنبش اجتماعي زنان در جهان:
زنان علاوه بر فعاليت در زمينههاي علمي و تحقيقاتي، در زمينههاي اجتماعي و كسب مقام و جايگاه اجتماعي نيز دست به كار شده و توانستهاند برخي از خواستههاي خود جامة عمل بپوشانند.
ابتداييترين حقي كه زنان براي خود طلب كردند حق راي و شركت در انتخابات بود تا از طريق آن به نوعي هويت اجتماعي دست يابند اين امر با ا عطاي حق راي به زنان در زلاندنو در سال 1893 آغاز شد و تا كنون نيز همچنان ادامه دارد. اگر چه در برخي كشورهاي جهان هنوز زنان از اين حقوق ابتدايي محروم هستند.[37]
در قرن حاضر حضور زنان در رأس امور سياسي، نشان دهندة حضور فعال زنان در صحنة سياست است.
به نظر ميرسد براي ايجاد جامعهاي سالم و به دور از تبعيض بيش از هر چيز تشخيص نيازهاي استراتژيك و جنسيتي زنان و مردان بسيار ضروري است؛ زيرا، موضع گيري در برابر نيازهاي زنان همواره به نفع مردان تمام نميشود.[38]
گرچه مبارزه براي دستيابي به حقوق مساوي بين زن و مرد از قرنها پيش شروع شده بوده اما جنبش معاصر زنان به معناي فعال و زندة آن از حدود سي سال پيش شكل گرفته است. تا سال 1960 زنان تنها از طريق مناسباتشان با مرد به عنوان همسر، مادر، فرزند و خانهدار، قابليت كسب هويت هنگام عينيت آنها بر عهده گرفتند و با خاتمه يافتن جنگ و بازگشت مردان به سركارهايشان، دوباره به خانه برگشته، زندگي اجتماعي سابق خود را ادامه دادند. با ظهور عقايد، آرا و انديشههاي متفاوت در زمينه حقوق و آزاديهاي بشري، زنان نيز با ايجاد جنبشهاي زنان وارد عرصه اجتماع و فعاليتهاي مختلف در زمينه انديشههايي شدند كه به طور عمده به مسايل آنان و روابطشان با مردان ارتباط مييافت. [39]
آنان توانستند ديدگاههاي صرفاً زنانه در مسايل جاري آن زمان را به دست آورند و به اين ترتيب جنبش فمنيسم پا به عرصه وجود گذارد. هر چهار ديدگاه اصلي كه در زمينة انديشة فمنيسم، حضوري فعال در صحنة تقابل فكري زنمداري داشتند، در پي پاسخ به اين سوال هستند كه ساختار و بنياد ستم به زنان چيست؟، تا بتوانند براي غلبه بر آن، راهكارهاي مناسبي ارايه دهند. طبيعي است كه در اين ميان قضاوتهايي نيز در ميان اين چهار ديدگاه وجود دارد.[40]
دستاوردهاي منفي جنبش اجتماعي زنان در جهان
با اين همه آثار مثبت، جنبش فمينيستي داراي كاستيهاي فراوان بوده است و علاوه بر اينكه موجب احياي حقوق و منزلت اجتماعي زنان نگرديده، بلكه موجب پيامدهاي ناگواري براي آنان شده است.[41] در ذيل به نمونههايي از پيامدهاي منفي جنبش فمينيستي اشاره ميگردد:
1 ـ هيچ گونه وفاق مشتركي در خصوص انديشه فمينيسم وجود ندارد و تفاسير و نظريات در اين زمينه طيف وسيعي دارد و برخلاف عقيدة سياسي، فمينيسم فاقد نوعي جهانبيني منسجم و هرنوع اصول و ارزشهاي ثابت است[42] و صرفاً به دليل وجود تبعيضها و بيعدالتيهاي جنسي در جوامع مدني غربي، جنبشهاي خودجوش زنان يكي پس از ديگري ظهور و دست به مبارزه جهت احقاق حقوق خود زدهاند. زنان مسلمان و يا زنان جوامع شرقي نيز به تبع و تقليدگونه از آنان اين مبارزات را احيا كردند.
2 ـ متأسفانه امروزه و در عصر پسانوگرايي (پست مدرن) به رغم بهبود وضعيت زنان نسبت به گذشته، زنان به گونهاي ديگر عصر بردهداري نوين را سپري ميكنند و وضعيت آنان در جوامع مدني غربي بسيار رقت بار است. زنان غربي هنوز به عنوان كالاي جنسي در تبليغات سينمايي، تلويزيوني و مطبوعاتي به شمار ميايند و از آنها به عنوان ابزاري براي فروش كالاها بهره برداري ميشود. اين زنان ابزار توسعة اقتصادي و جذب سرمايههاي داخلي و خارجي جوامع غربياند، نه موجودي انساني، جالب اين كه فمينيستهاي غربي اين امر را به عنوان پيروزي بزرگ مبارزات خود قلمداد ميكنند.[43]
3 ـ در جوامع غربي با شعار استقلال، آزادي و كسب قدرت زنان در قالب فمينيسم،اساس بنيان خانواده فرو ريخته و ازدواجهاي غيررسمي و طلاقهاي مكرر و فراوان بنيان فرهنگ و تمدن غربي را متزلزل ساخته است. اين امر، امروزه بزرگترين دغدغة فكري انديشمندان غربي را تشكيل ميدهد.[44]
گرچه فمينيسم در واقع زنگرايي و مبارزه با تحقير زنان است، اما اين نهضت امروزه، خود به تحقير زن ميپردازد. شوهرداري، مادري، فرزندزايي و شيردهي كه از كمالات و افتخارات زن محسوب ميشد، امروزه از سوي فمينيستها به شدت مورد حمله قرار ميگيرد. هر چند هدف اصلي نهضت فمينيسم مبارزه با تبعيض و بيارزش نمودن زنان از سوي مردان بود، اما امروز نقش بياعتبار و بيمنزلت ساختن زنان را خود آنان برعهده گرفتهاند.[45]
5 ـ هر چند از جمله شعارهاي مهم فمينيستها، رهايي زنان از قيد و بند كارهاي مربوط به خانهداري، شوهرداري، و بچه داري و كسب استقلال اقتصادي و اشتغال زنان بوده است. اما امروزه زنان فقير كه معمولاً در جوامع غربي حجم بالايي از جمعيت را تشكيل ميدهند، براي كسب استقلال اقتصادي از سوي خانوادههاي ثروتمند، براي حضانت فرزندان آنها به استخدام در ميايند و مجدداً در عمل آنان به تربيت و حضانت فرزند و خانهداري روي آوردهاند.[46]
6 ـ از ديگر پيامدهاي منفي نهضت فمينيسم، ايجاد تقابل و تضاد شديد ميان مرد و زن است. توجه نكردن به فلسفه آفرينش زنان و تفاوتهاي زيستي آنان كه در واقع، موجب كمال آنها و نوعي حكمت است، موجب گرديده فمينيستها تصوري خشن، سلطهگر و خشونتگر و خشونت طلب از مرد ارائه دهند و درصدد مبارزه با آن برايند. اين خود زمينة بروز ناهنجاري و نزاعهاي خانوادگي و نيز تزلزل بنيان خانواده و وقوع طلاقهاي فراوان و وجود زنان و مردان مجرد را موجب شده است.[47]
7 ـ از ديگر پيامدهاي بسيار منفي اين نهضت، تزلزل بنيان خانواده و پيدايش فرزندان پرخاشگري بيعاطفه است. چنين فرزنداني هرگز دامان گرم پرمحبت مادران را احساس ننمودهاند. والدين آنها نيز با ازدواج در سنين بالا مسئوليت گريزي در انجام وظايف مربوط به خانه از سوي زنان و نيز ازدياد طلاق، كاهش ميزان ازدواج، رها كردن فرزندان در سنين طفوليت و سپردن آنها به دست مهدهاي كودك، فرايند تضعيف بنيان خانواده را بيش از پيش تشديد كردهاند.[48]
8 ـ با تحقق شعار فمينيستي مبني بر اين كه زنان نيز بايد دوشادوش مردان روانه بازار كار شوند. به طور معمول زنان شاغل در بازار بين چهل تا پنجاه درصد كه در شهر زندگي ميكردند مجرد بودند و جز نيروي كار خود چيزي براي اشاعه نداشتند و بسياري با علت نداشتن كار، به فحشا پناه بردند، مقدار اين زنان در قرن نوزده در پاريس و لندن بين چهل تا شصت هزار نفر بودند.[49] بنابراين هر چند، به ظاهر زنان به اشتغال روي آوردند اما عملاً پس از اندك زماني مجدداً با مزد كم، بيكاري، دشواريهاي كار و سرانجام فحشا و سرنوشت محتوم زنان در جوامع مدني غربي بود.[50]
11 ـ و سرانجام آن كه امروزه تبعيض جنسي و شعار «دفاع از حقوق زنان» به حربهاي سياسي تبديل شده است و كشورهاي استعمارگر به بهانه اسكات رقباي خود و از ميدان به در كردن آنها، آنها را به ناديده گرفتن حقوق زنان و نقص دموكراسي متهم ميكنند.[51]
نتيجه
واقعيت اين است كه ظهور فمينيسم و رواج آن نشانة بحران در تفكر معاصر غربي محصول رنسانس است كه در ستيز با واقعيات طبيعي و دادههاي علمي (روانشناختي و زيست شناختي و ...) قرار دارد. فمينيسم در تمامي شاخهها و جلوههايش، هدف و نتيجهاي جز ايجاد اختلاف و ناسازگاري بين دو جنس و تشديد بحران عدم تفاهم انسانها ندارد.
فمينيستها با ناديده گرفتن نقشها و كاركردهاي ويژه زنان و مردان سعي در ايجاد همانندي مصنوعي و بعضاً حتي انقياد مردان توسط زنان دارند.
انديشة فمينيستي از آثار تفكرات سكولاريسم، ليبراليسم و اومانيسم است و تنها در قلمرو «هوس مداري» و «آزادي مطلق» و «عدم توجه به وحي و احكام ديني» قابل طرح است و لذا به هيچ وجه با حقيقت و ماهيت ديني نسبتي ندارد، به همين جهت شعارهاي سطحي فمينيستي براي جامعه اسلامي وصلهاي ناچسب است و كساني كه درصدد ارائه تفسيرهاي ناصواب و بدون ضابطه و تخصصي از متون ديني ما، نوعي فمينيسم اسلامي را پديد ميآورند در واقع به دامان التقاط و روشنفكري يا عوام فريبي درغلتيدهاند.
در اسلام، زن و مرد از حقوق مساوي اما غيرمشابه و يكنواخت برخوردارند، نقش مادري و تربيت فرزند از ارزش والايي برخوردار است ولي در عين حال، حضور زنان در عرصههاي مختلف اجتماعي، با رعايت موازين شرعي و اخلاقي و تناسب شغل مطلوب بلكه احياناً واجب بوده و فقها و حقوق دانان ما نيز بايد با روشنبيني و در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان البته با رعايت معيارها و اصول صحيح ضابطهمند استنباط، در فهم متون ديني با استمداد از حقايق و واقعيات روز تلاش بيشتري نموده و راهكارهاي عمليتر و به روز ارائه كنند، در جهت جلوگيري از ستم بر زنان و بدرفتاري با آنها و نيز در تضمين حقوق مشروع اجتماعي و فردي آنها بكوشند.
/////////////////
[1] . پيام زن؛ «فمينيسم تكرار تجربههاي ناموفق»؛ شمارههاي 38، 37، 36، 35.
[2] . همان.
[3] . همان.
[4] . يان مكنزي؛ و ديگران؛ مقدمهاي بر ايدئولوژي سياسي؛ ترجمه: م. قائد؛ (تهران، روشنفكران، 1372).
[5] . همان.
[6] . همان.
[7] . نقش زنان در توسعه؛ دفتر امور زنان رياست جمهوري و يونيسف؛ (تهران، روشنفكران، 1372).
[8] . Mary Daly, Bey onc God the fother. 1979. 206.
[9] . همان.
[10] . همان.
[11] . تازههاي انديشه؛ ش 2؛ ص 18 به بعد.
[12] . مجله زنان؛ ش 28؛ ص 52.
[13] . راوندي؛ قدرت و مقام زن در ادوار تاريخ.
[14] . همان.
[15] . Woman in a changing society: Japan, unesco, National women’s Education center 1990
[16] . حسين نصر؛ جوانان مسلمان؛ ص 50.
[17] . كيهان هوايي؛ 20/11/72.
[18] . همان.
[19] . همان.
[20] . جمهوري اسلامي؛ 19/9/73.
[21] . علي قائمي؛ نظام حيات خانواده در اسلام.
[22] . همان.
[23] . همان.
[24] . همان.
[25] . علويه ام الفخر؛ علامه ياقوت و مرجان؛ صدف سوم.
[26] . همان.
[27] . ابراهيم اميني؛ ايين همسرداري.
[28] . ر.ك: قرآن كريم؛ 177:12، 176 :17، 90 :16، 26: 17، 22:22
[29] . همان؛ پگاه حوزه؛ ش 36 و 38.
[30] . همان.
[31] . قرآن كريم؛ سوره 38: ايه 5.
[32] . قرآن كريم؛ 93 :9.
[33] . پيام زن؛ فمينيسم تكرار تجربههاي ناموفق؛ ش 38، 37 ، 36، 35 .
[34] . ميشل آندره؛ جنبش اجتماعي زنان.
[35] . همان.
[36] . اليسون؛ فمينيسم به مشابه فلسفه سياسي؛ ترجمه مريم خراساني؛ جامعه سالم؛ ش 26.
[37] . الينورا ماليني؛ نقش زنان در دموكراسي فردا؛ (پيام يونسكو، سال بيست و چهارم، شماره 270).
[38] . Boulding Elise. The underside of History. 1977. P. 439-977.
[39] . همان.
[40] . همان
[41] . فمينيسم؛ معرفت؛ ش 23
[42] . ب ـ شباهنگ. ملاحظاتي پيرامون جنبش فمينيسم؛ (راه آزادي؛ ش 19).
[43] . جان استوارت ميل؛ كنيزك كردن زنان؛ ترجمه خسرو ريكي؛ (نشر بانو، سال 1378).
[44] . معصومه موسوي؛ تاريخچه مختصر تكوين نظريههاي فمينيستي؛ كتاب توسعه، ش 9.
[45] . فمينيسم؛ جنبش اجتماعي؛ ص 197 ـ 72 ـ 90.
[46] . همان؛ ص 81 ـ 42.
[47] . حسن صادقي زفره؛ «حضور زن در اجتماع»؛ جمهوري اسلامي، 18/4/80.
[48] . همان.
[49] . فمينيسم؛ همان؛ ص 79.
[50] . ريشههاي فمينيستي را بايد در تاريخ مذكر جست؛ صداي عدالت؛ 21/11/81
[51] . فمينيسم؛ «معرفت»؛ ش 23.
.........................................................................
منبع: فصلنامه دانش پژوهان، شماره 7
يکشنبه 14 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 674]
-
گوناگون
پربازدیدترینها