واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: اقتصاد آمريكايي در شعلههاي سوزان؛اژدهاي بيدار - رضا مجيدزاده
واژه اژدها در عنوان مطلب براي اشاره به اقتصاد چين به كار نرفته است. بحران بزرگ اقتصادي آمريكا كه در روزهاي اخير شدت گرفته همانند اژدهايي است كه به نظر ميرسد بيشتر اقتصاددانان از احتمال رويداد آن هم اطلاعي نداشتهاند. بحران مسكن و علائم ركود اقتصادي در انگليس به وضوح به چشم ميخورد. روز دوشنبه، پس از اينكه كنگره آمريكا طرح بوش را تصويب نكرد، بورس لندن افت شديدي يافت. فرانسه و آلمان نيز از آتش بحران مصون نماندهاند. هفته گذشته، ارزش سهام در بازارهاي مالي چين، هند، كرهجنوبي و سنگاپور كاهش يافت و بازارهاي مالي اروپا نيز از آن تاثير پذيرفت. سقوط بازارهاي مالي در سراسر جهان، سرمايهگذاران را نگران وخيم شدن اوضاع اقتصادي آمريكا كرده است. اكثر بانكهاي آمريكا به اين نتيجه رسيدهاند كه اين كشور وارد مرحله ركود اقتصادي شده است.
در همين حال صندوق بينالمللي پول كه پيش از اين نتوانسته بود چنين بحراني را پيشبيني كند، نسبت به جدي بودن تبعات ركود اقتصادي آمريكا هشدار داد و سازمان ملل نيز در گزارشي پيشبيني كرد كه احتمال ركود اقتصادي آمريكا در سال 2008 بيش از 50 درصد است. با وجود اينكه طرح بوش سرانجام به تصويب كنگره آمريكا رسيد، جورج سوروس، رئيس بنياد سوروس، اعلام كرده كه پرهيز از ركود اقتصادي براي آمريكا و انگليس دشوار است. به نظر ميرسد كه اثرات تدابير مالي دولت و بانك مركزي آمريكا در زمينه كاهش مالياتها و كاهش نرخ بهره ديري نپايد زيرا آمريكا با مشكلات جدي چون كسري بيسابقه بودجه بالغ بر 450 ميليارد دلار، كسري موازنه تجاري يا تراز بازرگاني خارجي، بدهيهاي دولت و افزايش نرخ بيكاري به همراه بحران مسكن و سير نزولي ارزش دلار در برابر يورو (پول واحد اروپايي) مواجه است.
به علاوه دورنماي اميدبخشي از بهبود اوضاع اقتصادي آمريكا وجود ندارد چراكه ديگر كشورهاي صنعتي نيز با مشكلات اقتصادي مواجهند. بانك مركزي اروپا اعلام كرده است كه نميتواند از اقدام آمريكا در كاهش نرخ بهره دنبالهروي كند. شايد يك دليل اتخاذ چنين موضعي نرخ پايين بهره در اتحاديه اروپا و همين طور معيارهاي محدودكننده مالي و پولي اين اتحاديه باشد.
شعلههاي سوزان
با وجود اينكه اقتصاد متعارف به عنوان يك علم شناخته ميشود اما در شناسايي و پيشبيني بسياري از وقايع اقتصادي نيز ناتوان مينمايد. هر چند كه اگر به متون تخصصي اقتصاد متعارف رجوع كنيد، انباشته از فرمولهاي گاه بسيار پيچيده رياضي است كه تصويري انتزاعي از انواع اژدهاهاي موجود در جهان اقتصاد ارائه دادهاند. حتي اقتصاددانان دگرانديش هم از اين ابزار براي بيان نظريات خود بهره ميجويند. سازمانهاي بينالمللي نيز گزارشهاي اقتصادي خود را با اتكا به روشهاي برخاسته از اين متون تنظيم ميكنند. با اين حال هيچ كدام قادر به پيشبيني چنين بحرانهايي نيستند. خاستگاه بحران اقتصادي آمريكا هرچه كه باشد، هيچ گزارش رسمياي آن را حداقل با اين ژرفا پيشبيني نكرده بود. به علاوه هنوز راهحل مطمئني نيز براي آن ارائه نشده است. به اين ترتيب هنوز هم ميتوان اقتصاد امروزين را يك علم به معناي واقعي آن قلمداد كرد؟! آيا زمان بازنگري اساسي در شيوه تبيين جهان اقتصادي نرسيده است؟
در جستوجوي اژدها
اقتصاد متعارف به دنبال شكار اژدهايي افسانهاي است كه ديگر وجود خارجي ندارد. بهويژه از زماني كه مفاد آن به قالب فرمولهاي رياضي درآمدهاند اصرار اقتصاددانان متعارف بر تداوم نسل اژدهاي متصور كلاسيكها بيشتر شده است. گو اينكه تزريق رياضيات به رگهاي اقتصاد به ايست جريان پويايي آن انجاميده است. هنگامي كه بحران شديدي دامنگير اقتصادهاي پيشرفته ميشود، ناتواني اقتصاد در پيشبيني و گاه تجويز دارويي موثر براي رفع آنها بيشتر به چشم ميآيد. واقعيت امروزي اقتصاد آمريكا و اقتصادهاي جهان بسيار متفاوت از چشماندازي است كه در متون اقتصاد متعارف ديده ميشود. به عبارت ديگر بيشتر اقتصاددانان در جستوجوي اژدهايي هستند كه ديگر وجود ندارد در حالي كه اژدهاي مولد بحران دهه 1920 و 1970 و 1990 همچنان بيدار است و شعلههاي آتش آن اقتصادهاي بسياري را تهديد ميكند. اكنون كه چندين اقتصاددان در معرض بيكاري قرار دارند چنين وضعيتي را بحران ناميدهاند.
روند شدتيافتن بحران اخير اقتصادي در آمريكا به بحران مالي اوايل دهه 1990 آسياي جنوبشرقي شباهت زيادي دارد. ژرفاي اين بحران بيشتر از بحران اواخر دهه 1920 آمريكا است. اين در حالي است كه از زمان انقلاب كينزي، ثبات اقتصاد كلان و مديريت ادوار، كسب و كار يكي از وظايف دولتها و احتمالا اقتصاددانان بوده است. با اين وجود عمق هر بحران اقتصادي بيشتر از بحران قبلي آن است. گرچه كاسبكاران مبتكر اغلب با روشهاي خلاقانه خود راهي براي برونرفت از بحران پيشرو گذاردهاند و اقتصاددانان نيز پس از عادي شدن شرايط به تجويز نوشدارويي پرداختهاند كه قبل از آنها به خورد اقتصادها داده شده است.
مسائل جديد به پيشرفت علوم ميانجامند چون علم به صورت مجموعهاي از مساله و راهحل مساله است كه با نقدهاي بعدي به راهحلهاي موجود يا پيدايش مسائل جديد و ارائه راهحلهاي جديد پيش ميرود. اما اقتصاد متعارف هنوز نتوانسته مسائلي از اين دست را به خوبي حل يا حتي پيشبيني كند. در واقع با چند قطعه عكس نميتوان ماجراي يك فيلم بلند را توضيح داد يا از پوياييهاي ماجراهاي فيلم يا روابط شخصيتهاي آن شناخت مكفي به دست آورد. مقارن با تورم ركودي اوايل دهه 1970 و دهه 1980 مكتب انتظارات عقلايي شكل گرفت و تكامل يافت. تا پيش از بحران اخير، پيروان اين مكتب برونسپاري مديريت سياستهاي كلان اقتصاد به دولت را امري نادرست تلقي ميكردند اما پس از وقوع بحران مدعي هستند كه اقتصاد آمريكا پس از دهه 1930 ديگر اقتصاد آزاد نيست. در حالي كه پس از دهه 1970 چرخشي بنيادين در اقتصاد كلان آمريكا پديدار شد و رهيافت كينزي به چند فصل از متون درسي اقتصاد كلان تبديل شده بود تا رهيافت انتظارات عقلايي در فصول بعدي همان متون كاستيهاي آن را رفع كند. گرچه در اين نوشتار نه ترجيحي بر اقتصاد كينزي وجود دارد و نه عنادي با اقتصاد انتظارات عقلايي يا پولي؛ تنها نكته مطرح لزوم نگرش اساسي در مباني علم اقتصاد و هدايت آن به سمت و سويي است كه اگر نگوييم قانونمنديهاي جهان اقتصادي، حداقل قاعدهمنديهاي آن را به گونهاي سازگار بشناساند و شكارچيان اژدها را به شكار اژدهاي معاصر و نه اژدهاي خاموش دو سده قبل بفرستد.
* پژوهشگر اقتصادي
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
يکشنبه 14 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 159]