تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829152996




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

من و سيده با هم جنگيديم


واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: من و سيده با هم جنگيديم
قسم راست گوهر خيرانديش است. او حالا‌ در بستر بيماري دراز كشيده و آزرده از بي‌مهري بعضي‌ها هنوز منتظر است همكارانش در سريال از او حالي بپرسند.
قسم راست گوهر خيرانديش است. او حالا‌ در بستر بيماري دراز كشيده و آزرده از بي‌مهري بعضي‌ها هنوز منتظر است همكارانش در سريال از او حالي بپرسند. اما همه اينها دليل نمي‌شود كه وقتي صحبت از فيلم دعوت و جايزه جشن خانه سينما به ميان مي‌آيد چشم‌هايش ندرخشد و براي لحظه‌اي درد را فراموش نكند. راستش را بخواهيد خيرانديش حتي در بستر بيماري هم همان گوهر خيرانديش هميشه است. با همان مهرباني و انرژي هميشگي‌اش. با او درباره فيلم دعوت و نقش سيده گفت‌وگو كرديم تا شنونده روايت او از نقشي باشيم كه ظاهرا تاثير عميقي روي او گذاشته است. نقشي با چالشي بزرگ كه انگار هنوز ذهن خيرانديش را در تصرف خود دارد.

همان‌طور كه مي‌دانيد من خبر مريضي‌ام را به بعضي از روزنامه‌ها داده‌ام. اما نه براي اينكه خداي ناكرده بخواهم مظلوم‌نمايي كنم يا مردم خوبمان را برنجانم، بلكه فقط براي اين بود تا بتوانم صداي مظلوميت بازيگران ايراني را به گوش ديگران برسانم كه چطور همه چيزشان را پاي سينما مي‌گذارند و گاهي اوقات از همين سينما ضربات جبران‌ناپذيري مي‌خورند. ماجرا از اين قرار است كه ما براي فيلمبرداري سريال به كارگرداني آقاي بهزاد فراهاني بايد در جايي مستقر مي‌شديم كه در فقر و محروميت كامل به‌سر مي‌برد. روستاي دورافتاده‌اي به نام حلب در اطراف شهر زنجان كه جايگاه استقرار بازيگران اين سريال بود. جايي كه بازيگران بايد كار مي‌كردند واقع در يك بيابان دورافتاده بود كه حتي از همين روستاي حلب هم فاصله داشت و به هيچ‌وجه امكاناتي در اختيار ما گذاشته نشده بود. به‌طوري كه ما حتي آب براي شست‌وشوي دست و صورت‌مان هم نداشتيم و بايد در چند كلبه روستايي و در كنار حشرات موذي و حيوانات اهلي و انواع و اقسام مشكلا‌تي از اين دست سر مي‌كرديم. اين شرايط سخت باعث شد كه ۳ نفر از اعضاي گروه مسموم شوند - كه البته بعدها اين آمار به ۱۰ نفر رسيد - و من هم در ناحيه شكمم احساس درد كردم. برداشت اوليه اين بود كه من هم مثل بقيه دچار مسموميت شدم به خاطر همين به مركز روستا رفتيم و در بهداري آنجا بستري شدم.
آنها هم بيماري مرا مسموميت تشخيص دادند و با زدن سرم و آمپول سعي كردند مرا مداوا كنند اما بعد از ۳ روز درد من كشنده‌تر شد و شكمم بيشتر ورم كرد. در اين شرايط كارگردان از من خواست صحنه‌اي را هم بازي كنم. من وقتي به روح همسرم قسم خوردم كه حتي نمي‌توانم بنشينم ايشان گفتند كافي است چند جمله بگويي تا بتوانيم سكانس را ببنديم و من باز با گريه و درد گفتم نمي‌توانم. به هر حال بعد از اين ۳ روز من از بهيار خواهش كردم مرا به زنجان برساند تا در بيمارستاني آزمايش دهم و ببينم چه اتفاقي برايم افتاده است. به زنجان رفتم و نتيجه آزمايشات نشان داد كه هم ريه من عفونت كرده است و هم آپانديس‌ام پاره شده است. البته گروه از اينكه آپانديس من پاره شده اطلا‌عي نداشت و من هم هر چقدر مي‌گفتم كه درد وحشتناكي دارم آنها حمل بر مسموميت مي‌كردند و فكر مي‌كردند من در مقابل درد از خودم كم‌طاقتي و بي‌تحملي نشان مي‌دهم و ضعيف برخورد مي‌كنم. بالا‌خره مجبور شدم فرزندانم را از تهران بخواهم تا بيايند و مرا با خود ببرند.
چون هيچيك از افراد گروه با من نبود و دخترم به تهيه‌كننده خبر داد. تهيه‌كننده با آمبولا‌نس مرا به تهران رساند و در بيمارستاني بستري كرد كه وضعيت وحشتناكي داشت. از شب تا فردا ظهر آن روز هيچ كس بالا‌ي سر من نيامد و من بي‌وقفه درد كشيدم نهايتا دخترم شخصا وارد عمل شد و مرا با تب ۴۱ درجه به يك بيمارستان ديگر منتقل كرد. آنجا پزشكان فوري مداواي مرا شروع كردند و بالا‌خره بعد از ۸ روز توانستند با كمك آنتي‌بيوتيك‌هاي تزريقي و خوراكي تب مرا پايين بياورند و آپانديس مرا مهار كنند تا براي جراحي آماده شوم. بعد از مرخصي از بيمارستان هم يك روز در خانه دچار ضعف شدم و در آشپزخانه زمين خوردم و از ناحيه لگن و كمر آسيب ديدم. نهايتا دكتر ۳ هفته به من استراحت مطلق داده تا بعد از آن خودم را براي عمل جراحي آپانديس آماده كنم. اما چيزي كه در اين مدت مرا عذاب داده اين است كه تا به امروز كارگردان و عوامل حتي از من حالي نپرسيده‌اند و من نمي‌دانم اسم اين كار را بايد چه بگذارم. البته همسر آقاي فراهاني خانم فهيمه رحيميان دوست خوب من هر روز در بيمارستان شاهد تب و معالجات من بودند و به من گفتند كه اين را به گروه هم منتقل كرده‌اند اما ظاهرا آنها گفته‌اند كسي كه آپانديسش پاره شود زنده نخواهد ماند، پس مطمئن باش چنين چيزي نيست!

*‌اتفاقاتي از اين دست هميشه رخ مي‌دهد و ما هرچند وقت يك‌بار خبرهاي ناگواري در اين زمينه مي‌شنويم، مثل اتفاقي كه براي شما افتاده يا خانم مهتاج نجومي كه سر همين كار پاي‌شان شكست. يا آقاي مشايخي كه در كرمان دچار سانحه شدند يا پگاه آهنگراني و خلا‌صه... انگار همه چيزمان بايد به همه چيزمان بيايد! واقعا چرا نبايد سر صحنه فيلمبرداري امكاناتي را براي جلوگيري از وقوع چنين حوادثي پيش‌بيني كنند؟يا حتي چرا نبايد در سر صحنه‌هاي فيلمبرداري به‌خصوص آثاري از اين دست، امكانات ساده پزشكي باشد تا جلوي اين اتفاق‌ها را بگيرد؟
ما توقع نداريم براي‌مان سنگ تمام بگذارند ولي ايكاش لا‌اقل وقتي به مشكل برمي‌خوريم به مشكلا‌ت‌مان رسيدگي كنند. الا‌ن يك هفته است كه من از دفتر شبكه يك سيما درخواست ملا‌قات با رئيس شبكه را كرده‌ام تا بتوانم به‌طور حضوري يا تلفني شرح اتفاقات را بدهم اما هنوز هيچ خبري نشده است. من توقع ندارم حال مرا بپرسند ولي لا‌اقل مي‌توانند به حرف‌هاي من گوش دهند؟ طي اين مدت بارها به منشي دفتر آقاي ميرميران كه براي‌شان احترام بسيار زيادي قائلم زنگ زده‌ام ولي ايشان يا گرفتارند يا اصلا‌ دوستان پيغام مرا به او نرسانده‌اند. ببينيد من در ماه رمضان سال گذشته در خدمت خانه خودم كه تلويزيون باشد بودم و جزو اعضاي خانواده تلويزيون محسوب مي‌شوم ولي آنها نبايد حتي از عضو خانواده خودشان هم حالي بپرسند؟ اين در حالي است كه من داشتم براي همين تلويزيون و براي دهه فجر در سريال حماسه آرد بازي مي‌كردم.

* الا‌ن كار به خاطر شما متوقف است؟
تا چند روز پيش صحنه‌هايي بدون حضور من گرفته مي‌شد ولي الا‌ن گروه در مرخصي به سر مي‌برد و ظاهرا براي شركت در ختم عزيزاني كه از دست رفته‌اند و خدا مي‌داند من هنوز ناباورم و نمي‌دانم بعد از برگشت به كار با جاي خالي آنها چطور روبه‌رو شوم به تهران آمده‌اند. نمي‌دانم كي مي‌توانم از بستر بيماري بلند شوم و راه بروم ولي به كمك فرزندانم و پزشكان روزبه‌روز بهتر مي‌شوم. اگر خوب شوم و نخواهم به اين زودي عمل كنم حتما به سر كار بازخواهم گشت چون من صحنه‌هايي را بازي كرده ام كه تكرار آنها براي گروه شايد سخت باشد و هزينه‌بر.

* ‌خب در كنار همه اين اتفاقات بدي كه براي شما رخ داد يك اتفاق خوب هم افتاد كه شايد به‌نوعي همه آنها را جبران مي‌كند و آن جايزه جشن خانه سينما است. در اين‌باره صحبت مي‌كنيد؟
باور مي‌كنيد اين هم يكي از نشانه‌هاي خداوند براي من بود كه در اين مقطع بيماري‌ام رقم زده شد تا بتوانم از دلشكستگي دربيايم؟ به نظرم خداوند خواست بزرگي خودش را با جايزه سينما به من نشان دهد و اين پيام را به من برساند كه اگر گروهي با گرفتاري‌هاي شخصي و كاري يا به علت ناآگاهي از بيماري تو، تو را رنجاندند همه سينما اينگونه نيست. كار من به جايي رسيده بود كه با خودم عهد كرده بودم ديگر تا مدت‌ها كار نكنم چون با خودم مي‌گفتم وقتي براي سينما و تلويزيون فقط مرده‌ها اهميت دارد و با آن عكس يادگاري مي‌گيرند چرا ما بايد براي آن دل بسوزانيم؟ از همه اين حرف‌ها بگذريم، بايد بگويم خوشحالم كه فيلم دعوت ديده شد، البته چون من در تهران نبودم نمي‌دانستم كه قرار است ۳ فيلم از من در جشن خانه سينما مورد داوري قرار بگيرد. فيلم به كارگرداني آقاي روئين‌تن كه آنجا نقش يك زن خياباني را بازي مي‌كنم كه خب خيلي‌ها بازي مرا در آن صحنه پسنديده‌اند. فيلم بعدي هم بود كه به گفته منتقدين بازي قابل قبولي در آن ارائه داده بودم ولي در مورد نقش در فيلم دعوت باور كنيد حتي نمي‌دانستم حاتمي‌كيا فيلم را به خانه سينما مي‌دهد يا نه. چون امسال برخلا‌ف سال‌هاي گذشته من منتظر هيچ جايزه‌اي نبودم و خداوند درست در مرحله نااميدي و بيماري اين جايزه را براي من رقم زد. خيلي خوشحال شدم كه دعوت در چند رشته كانديد جايزه شد ولي اين سوال هم برايم پيش آمد كه خب اگر من جايزه مي‌گيرم لا‌بد كارگردان و نويسنده خوبي داشته‌ام كه باعث شدند من بازي خوبي ارائه دهم پس چطور آنها نمي‌توانند جايزه بگيرند؟

*‌يعني خودتان فكر نمي‌كرديد سيده جايزه‌اي براي شما به همراه بياورد؟ چرا؟ نقش از نظر شما مشكلي داشت؟
اصلا‌. اولا‌ كه خودم اين نقش را خيلي دوست داشتم و برايش خيلي زحمت كشيدم، با وجود اينكه نقش كوتاهي هم بود اما برآمدن از پس اين نقش براي من يك زايمان سخت محسوب شد. درست است كه اين نقش طولا‌ني نيست ولي برشي از يك زندگي بلند است. زندگي سيده خانم و تو وقتي مي‌خواهي اين برش را به نمايش بگذاري بايد آن را خيلي موجز نشان دهي و خيلي ظريف و آگاهانه از پس نقش بربيايي كه زماني براي تو ندارد تا بتواني همه لحظات بازي را اجرا كني. زمان فشرده است و در يك فيلم كوتاه خيلي سخت است كه بتواني همه اتفاقات زندگي يك زن را به نمايش بگذاري ولي اين كاري است كه به نظر من حاتمي‌كيا از پس آن برآمده است. او با همدلي‌ها، همفكري‌ها و اجازه بروز خلا‌قيت به بازيگران كمك بزرگي به ما كرد.
اگر يك كارگردان خودشيفته دگم داشتيم مسلما اين اتفاق نمي‌افتاد. ما با حاتمي‌كيا دچار چالش مي‌شديم ولي چالش ميان من و او ثمره‌‌اش يك كار خوب و آبرومندانه شد كه هم جايزه را براي من رقم زد و هم با چند كانديدا نشان داد زحمت‌هاي كارگردان ديده شده است. شايد جالب باشد اگر برايتان بگويم در آغاز وقتي كه من ماجراي فيلمنامه را در چند خط شنيدم به نظرم اصلا‌ كار جالبي نيامد و نه‌تنها نپذيرفتم كه حتي به آقاي حاتمي‌كيا گفتم چيز جذابي در اين كار نمي‌بينم و اصلا‌ به نظرم قوي نيست ولي حاتمي‌كيا گفت به من اعتماد كن چون مي‌دانم كه مي‌خواهم چه كار كنم. بازي در نقش سيده دقيقا مصادف با زماني شد كه من داشتم درست نقش متضادي را روي صحنه بازي مي‌كردم. بازي در نقش كلا‌را در نمايش اثر فردريك دورنمات و به كارگرداني استاد حميد سمندريان. برايم سخت بود كه در تئاتر درست نقش زني را بازي كنم كه اصلا‌ هيچ سنخيتي با سيده ندارد اما آقاي حاتمي‌كيا لطف كرد و منتظر من ماند چون من به دليل حضور روي صحنه تئاتر ۶ ماه بود كه هيچ كار سينمايي را قبول نمي‌كردم و اين را به ايشان هم گفتم و گفتم كه تنها راه اين است كه شما لطف كنيد و منتظر بمانيد تا دهه فجر آغاز شود چون در مدت آن ۱۰ روز تئاتر تعطيل است و من مي‌توانم در كار شما بازي كنم و حاتمي‌كيا هم در كمال بزرگواري همين كار را كرد و من از اين جهت به خودم مي‌بالم كه كارگرداني منتظر من شود كه براي تئاتر ارزش قائل است و به اين نكته توجه دارد كه وقتي من روزي ۳ ساعت روي صحنه‌ام ديگر انرژي براي جلوي دوربين رفتن ندارم و اگر هم داشتم اين كار را نمي‌كردم چون مي‌دانستم كه آقاي سمندريان بسيار ناراحت مي‌شدند. چون ايشان قبول ندارند كه يك بازيگر انرژي‌اش را به جاي اينكه خرج تماشاگر كند برود و جاي ديگري صرف كند. خلا‌صه من از آقاي حاتمي‌كيا و برنامه‌ريز محترمشان ممنونم كه صبر كردند و نگذاشتند نقش سيده شان را كس ديگري بازي كند.

● قرار گرفتن در موقعيتي مثل موقعيت سيده به نظرم كار بسيار دشواري است اينكه در آن سن و سال و با وجود داشتن نوه خودت بچه‌دار شوي. مي‌خواهم بدانم سيده چه تاثيري روي خود شما گذاشت، چقدر ذهن‌تان را درگير مساله‌اي به‌نام سقط جنين كرد و آيا اگر مسير فيلم طوري شود كه نهايتا او بچه‌اش را سقط مي‌كرد شما حق را به او مي‌داديد يا خير؟
▪ اين نقش از آن نقش‌هايي بود كه با خود من در چالش و جنگ مدام به سر مي‌برد. خود من بارها با سيده جنگ داشتم و مي‌گفتم خدايا آدم در اين سن بچه به چه دردش مي‌خورد؟ ولي سيده با ايمان كامل به من مي‌گفت چطور مي‌توانم نوه‌هايم را بزرگ كنم، اما بچه خودم را نمي‌توانم؟ احساس هنوز زنده بودن، مادر بودن و شوق و شور جواني او دهان من گوهر خيرانديش را مي‌بست و مي‌گفت شايد تو دلت مي‌خواهد بچه نداشته باشي تا به كارهايت برسي، چطور زماني كه مي‌خواستي براي اولين بار مادر شوي آن همه خدا را شكر مي‌كردي و با شوهرت مدام منتظر تولدش بودي ولي حالا‌ كه خداوند در بطن من موجود زنده‌اي قرار داده مخالفت مي‌كني؟ لا‌بد حكمتي در اين كار هست به چه حقي مي‌خواهي كه من آن را بيندازم؟ و ما هميشه با هم در حال جنگيدن بوديم. من با خودم فكر مي‌كردم در اين موقعيت، با اين گراني و مشكلا‌ت جامعه و جوان‌ها آن هم با اين سن ممكن است اين آدم حتي فرصت بزرگ كردن بچه‌اش را هم نداشته باشد ولي سيده با ديالوگ‌هايش به من جواب مي‌داد از كجا مي‌داني كه عمر من حتي از فرزندانم بيشتر نباشد؟ به هر حال مي‌خواهم بگويم اين فيلم براي خودش حرف جديد و تازه‌اي دارد. نكته جالب براي من اين بود كه در حين ساخته شدن فيلم من هر روز بيشتر غرق داستان مي‌شدم و بيشتر از آن خوشم مي‌آمد وگرنه در آغاز اصلا‌ فكر مي‌كردم كه فيلم حتي فروش مناسبي ندارد اما حاتمي‌كيا براي هر روز فيلمبرداري يك فكر تازه داشت و همان‌طور قوي مثل سيده پشت شخصيت‌هايش ايستاده بود و حرف خودش را مي‌زد.

*شما تا پيش از اين با سقط جنين موافق بوديد؟
راستش الا‌ن ديگر به اين سوال مي‌ترسم جواب بدهم چون ديدگاهم تغيير كرده و مدام از خودم مي‌پرسم آيا ما اجازه داريم موجود زنده‌اي را كه خداوند به ما عطا كرده‌از بين ببريم؟ ولي تا قبل از بازي در اين فيلم اگر اين سوال را از مي‌پرسيدند مي‌گفتم با اين شرايط تا سني از جنين نگذشته و اشكال شرعي ندارد بهتر است اين كار انجام شود اما حالا‌ بههيچوجه موافق اين كار نيستم. مي‌دانيد در كشورهاي غربي وقتي زني در سن بالا‌ باردار مي‌شود نه‌تنها استقبال مي‌كنند كه حتي عكسش را هم در روزنامه مي‌اندازند يا اگر زني در وضعيت بد اقتصادي و فقر باردار شود از او حمايت مي‌كنند اما در اينجا به خاطر خيلي از مسائل برخورد ديگري مي‌شود كه ناشي از سنت‌ها و ديدگاه‌ها و مسائل جغرافيايي و اقتصادي در كشور ما است.

● سقط‌جنين در كشور ما جزو موضوعات بحث‌برانگيزي است به طوري كه حتي اگر از نظر شرعي و حكومتي مانع برداشته شود از نظر سنتي خانواده‌ها با اين موضوع مشكل پيدا مي‌كنند. مي‌خواهم بدانم آيا فيلم دعوت به نظر شما تغييري در اين ديدگاه به وجود مي‌آورد؟
به گمانم اين فكر را تقويت مي‌كند كه اصلا‌ اين كار را انجام ندهيد.

* يعني اگر يك كسي در شرايطي شبيه به شرايط يكي از اپيزودها اين فيلم را ببيند آيا به اين نتيجه خواهد رسيد سقط جنين بكند يا نكند؟
بله، كاملا‌ قانع مي‌كند و به قول آقاي پيرهادي تهيه‌كننده كار ما حتي اگر نتوانيم يك نفر را از طريق اين فيلم از خطر سقط جنين نجات دهيم خداوند ما را بهشتي مي‌كند. البته اين نكته را هم بايد قيد كنم گاهي اوقات كه خطر عقب‌ماندگي ذهني براي كودك وجود دارد يا خطر مرگ براي مادر اين كار اجتناب‌ناپذير است و هيچ‌كس نمي‌تواند با آن مخالفت كند ولي در باقي موارد نمي‌توان چنين حكمي داد. لا‌اقل من بعد از بازي در اين فيلم چنين حكمي نمي‌دهم.
 شنبه 13 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: هموطن سلام]
[مشاهده در: www.hamvatansalam.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 517]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن