واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: آوازى نه چندان رسا براى گنجشك ها
آواز گنجشك ها داستان كريم (رضا ناجى) كارگر يك مركز پرورش شترمرغ است كه با خانواده اش در يكى از روستاهاى اطراف تهران زندگى مى كند. كريم به دليل خراب شدن سمعك دخترش و نزديك بودن امتحان او مجبور مى شود به شهر بيايد اما هزينه تهيه مجدد سمعك از توان او خارج است. او كه به دليل فرار شترمرغى از مركز، كار خود را رها كرده، متوجه مى شود كه از طريق كار با موتورسيكلتش در تهران مى تواند پول خوبى به جيب بزند و هزينه زندگى اش را تامين كند. او با آمدن به دل شهر با آدم هاى گوناگونى روبرو مى شود. در عين حال پسر كريم به همراه دوستانش آرزو دارد تا آب «آب انبار» را از لجن خالى كند و شاه ماهى قرمزى را به درون آن بياورد. قهرمان داستان فردى ساده دل است كه با شترمرغ ها حرف مى زند، زندگى ساده اى دارد. اما وقتى وارد فضاى شهرى مى شود، در معرض تهديدهايى قرار مى گيرد كه كم كم او رامانند برخى آدم هاى خبيث شهرى مى كند. آدمى كه ديگر ترديد دارد آيا به دختر فقير كمك كند يا نه؟ داستان فيلم مانند كارهاى قبلى مجيدى بسيار ساده و درباره زندگى روزمره آدم هايى است كه از طبقه پايين جامعه هستند و در گوشه اى از شهر شلوغ و پرجمعيت تهران روزگار مى گذرانند. فضاى كلى آواز گنجشك ها نيز مانند كارهاى قبلى اين كارگردان بر مناظر زيبا، دلنواز و حركات دوربين استوار است. به طور مثال صحنه واژگون شدن ظرف بزرگ پر از ماهى هاى قرمز كه دل هر بيننده اى با ديدن اين تصوير به طور يقين به درد خواهد آمد. در اين فيلم نيز مانند ساير آثار مجيدى، كودكان نقش زيادى دارند و در صحنه هاى مختلف از روحيات آنها، تفكراتشان و معصوميتى كه در نگاه و رفتارشان وجود دارد، استفاده شده است. مجيدى در ايجاد گره افكنى استاد است اما در شرايط بغرنج قهرمان داستانش را تنها رها مى كند و نمى تواند در مسير چندان درستى او را هدايت كند. يكى از مسائلى كه در درام وجود دارد، اين است كه در هنگامى كه داستان به اوج خود مى رسد، تماشاگر بتواند با ارتباط منطقى بين گره هاى ايجاد شده، تا انتها سرنوشت قهرمان را دنبال كند و پاپان درستى را براى شخصيت ها حدس بزند ولى در آثار مجيدى اين ويژگى ها چندان وجود ندارد و او به خوبى نمى تواند از گره هايى كه ايجاد كرده، بهره ببرد. مثلا در صحنه هاى پايانى فيلم كه دختر كريم به او مى گويد نيازى به سمعك ندارد، اين سوال براى تماشاگر پيش مى آيد پس چرا دختر كريم اين موضوع را زودتر به او نگفت تا پدرش اينقدر دچار دردسر نشود! شايد به اين دليل نگفته كه قرار بوده بيننده تا صحنه هاى پايانى به تماشاى اثر محتاج باشد و به دنبال گمشده اى باشد كه در پاپان مى فهمد بيهوده به دنبال آن مى گشته. پس داستان آواز گنجشك ها بر پايه تلاش بيهوده پدر براى خريد سمعك است نه فقر اقشار پايين جامعه! آواز گنجشك ها در ابتدا، داستان فقر قشر مهجورى از جامعه است كه مشكلات زيادى دارند. تا اينجاى كار تماشاگر با يك فيلم اجتماعى مواجه مى شود كه قهرمان هاى آن قرار است با مشكلات عديده اى دست و پنجه نرم كنند. اما نقطه ضعف از آنجايى آغاز مى شود كه تماشاگر مشكلات كمرشكن اقتصادى و اجتماعى و تاثيرات زيادى كه در زندگى قشر پايين جامه مى گذارد را در اين فيلم به خوبى لمس و درك نمى كند و به همين دليل نخواهد توانست با كريم، قهرمان داستان و خانواده او همذات پندارى كند زيرا در انتها متوجه مى شود همه آنها به دنبال هدف بيهوده اى بوده اند. آخرين ساخته مجيدى دچار كليشه هاى رايج شده و مرز بين خوبى و بدى به صورت شعارى مطرح شده است. در چندين صحنه اين قبيل كليشه ها را مى بينيم. مانند نماز خواندن كريم در مقابل يك خانه مجلل، تلاش بچه ها براى نجات ماهى ها و. . . فيلم در لايه هاى به ظاهر غم انگيزش، داراى طنز ظريفى است كه در دل يك داستان ساده روايت مى شود. آواز گنجشك ها در لحظاتى موفق مى شود تماشاگر را بخنداند و در لحظاتى هم او را متاثر كند، ولى اين تاثير گذارى كمتر اتفاق مى افتد و محدود به چند پلان و صحنه مى شود. اما بار طنز فيلم بيشتر است. به طور مثال صحنه فرار شترمرغ و تلاش هاى كريم و ساير كارگران براى گرفتن او، حتى صحنه مربوط به مصدوم شدن كريم، نماهاى درشتى كه از صورت كريم وجود دارد، همه و همه تبديل به صحنه ها و سكانس هايى شده اند كه تماشاگر به جاى همدردى با قهرمان داستان، به حماقت هاى او مى خندد. فضاى كلى داستان هم با وجود اين كه درباره فقر كارگرانى است كه در حاشيه كلان شهرى مانند تهران زندگى مى كنند، برپايه نوعى طنز و كمدى استوار است كه هدايت كننده آن نيز رضا ناجى با بازى خوب و در خور توجهش است. آواز گنجشك ها بيش از آن كه شخصيت محور و بر اساس زندگى كريم، كارگر مزرعه پرورش شترمرغ بچرخد، بيشتر بر پايه بازى رضا ناجى و هنر او در ايجاد صحنه هاى طنز مى چرخد. البته ناگفته نماند، گريم بسيار خوب سعيد ملكان هم بروى چهره ناجى، در ايجاد اين صحنه هاى طنز تاثير زيادى دارد. ماجراهاى طنز اتفاقا زمانى در اين فيلم رخ مى دهند كه بيننده احساس مى كند بايد با خانواده كريم و خود او همدردى كند و با آنها همراه شود تا به دل مشكلاتشان رسوخ كند ولى در بسيارى از صحنه هاى درام مى بينيم، به جاى ناراحتى براى اين كارگر زحمت كش، به او بايد بخندد. تا اينجاى كار نتيجه مى گيريم كه مجيدى در خلق يك فيلم درام چندان موفق نبوده و حتى در ساخت يك اثرى كه در قالب طنز اجتماعى باشد هم موفق عمل نكرده است. البته نبايد از اين نكته گذشت كه بخش هاى ابتدايى آواز گنجشك ها ريتم يكدستى دارد اما پس از شكستن پاى كريم و خانه نشين شدن او، همان ريتم يكدستى را هم كه دارد از دست مى دهد. البته داستان هم چندان منسجم نيست و ماجراها به نوعى بر هم چفت نيستند و چندپارگى را مى توان در آنها مشاهده كرد. در بسيارى از صحنه ها، تماشاگر فيلم را عملا تمام شده به حساب مى آورد و در چند صحنه با اين موضوع روبرو مى شود كه اينجا پايان فيلم است اما باز هم مشاهده مى كند كه داستان ادامه دارد. در صحنه اى كه كريم در وانت براى بچه هاى دل شكسته آواز مى خواند، صحنه رها شدن ماهى در آب تميز آب انبار، باز كردن پنجره براى گنجشك گرفتار در اتاق و نقاشى دختر كريم روى گچ پاى پدر از اين صحنه هاست. اما اگر از تمام عيب و نقص هايى كه در آخرين اثر مجيدى وجود دارد، بگذريم بايد به اين نكته اشاره كرد كه مجيدى در طول ۹ فيلم بلند سينمايى كه ساخته، يك روند و سير را در سينما براى خود برگزيده است و در هر داستانى سعى مى كند تفكرات خود را به تماشاگر ارائه كند و مخاطب هم مى داند كه براى چه به سينما آمده و قرار است چه چيزى تماشا كند. نكته بعدى هم در اين است كه رضا ناجى تمام تلاش خود را كرده تا شخصيت كريم را براى تماشاگر جذاب تر و او را براى لحظات زيادى با خود همراه كند.
شنبه 13 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]