تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):آيا به چيزى با فضيلت تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاهتان نكنم؟ و آن اصلاح ميان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835220212




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روباه وگراز...


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: گرازی در جنگل زندگی می کرد که ده تا بچه داشت. این گراز برای بچه هایش دست به هر کاری می زد. برای نجات جان بچه ها یش حتی با شیر و ببر هم در گیر شده بود . همیشه هم پیروز بود.
روزی گرگی گرسنه که از گراز قصه ی ما بسیار می ترسید و از طرفی گرسنگی تاب و توان او را بریده بود، پیش روباه مکار رفت تا روباه برای او چاره پیدا کند تا بتواند لااقل یکی از ده بچه ی گراز را بخورد. روباه کمی فکر کرد و پیش گراز رفت و گفت: ای گراز چرا تو این جنگل پر از درنده زندگی می کنی؟ جنگل نا امن و این همه سختی می کشی؟ بیا با هم بریم یک جنگل خوب سراغ دارم به اسم جنگل سپید، که توی اونجا نه درنده ای هست، نه نگران بچه ای، نه نگران سرما و گرما نه گرسنگی. همه چی مهیاست. گراز کمی فکر کرد و گفت: ای روباه دروغگو و نیرنگ باز یک همچنین جای خوبی سراغ داری و باز پیش ما توی این جنگل تاریک زندگی می کنی؟ روباه گفت: البته من برای اینکه تو را و امثال تو را خیلی دوست دارم، می خوام ببرمتون و این جای خوب رو نشونتون بدم. گراز گفت: خوب، فرض کنیم درست میگی، حالا چه جوری باید به این بهشت تو بریم؟
روباه گفت: خوب فرض می کنم درست میگی، حالا چه جور باید به این بهشت تو بریم؟ روباه گفت: اول باید آزمایش بزرگی رو پس بدی. گراز گفت: چه آزمایشی؟ روباه گفت: اینکه باید بدونم تا چه حد دوست داری به اون جنگل خوب بری؟ گراز گفت: الان که دارم فکر می کنم، می بینم خیلی دوست دارم برم به این جنگل خوب. روباه گفت: پس باید از آزمایش سربلند بیرون بیای. گراز گفت: چه آزمایشی؟ روباه گفت: یکی از بچه هات رو رها کن وسط جنگل. گراز گفت: که چی بشه؟ گرگ و ببر و شیر اونو بخورن. روباه گفت: پس تو حاضر نیستی به خاطر رفتن به بهشت از بچه ات بگذری؟ گراز گفت: البته که نه. روباه گفت: شرط رفتن به بهشت اینه که اول بچه هات برن بعد خودت. این خواست فرمانروای جنگل سپیده. گراز گفت: من طاقت دوری بچه هامو ندارم. روباه گفت: این هم یک آزمایشه. تو باید تسلیم حرفهای من باشی. و به خواسته ی من تن بدی تا بچه هات و خودت خوشبخت بشوید. گراز گفت: باشه من راضی ام. روباه گفت: من الان یک ورد می خونم تا یک نفر از جنگل خوب بیاد و بچه ها ت رو اول ببره و تو فقط بگو: تسلیم روباهم هر چی بگه.
گراز بی خبر از همه جا شروع کرد به گفتن این کلمات و روباه هم شروع کرد به خواندن ورد تا اینکه گرگ با لباسی خاص از پشت درختان بیرون آمد و بچه گراز رو گرفت تا با خودش ببره. گراز از دیدن این صحنه به خودش لرزید و ناگهان به یاد پند عقاب پیر افتاد که در بچگی به او گفته بود: هیچ وقت سرنوشت رو دست کسی نسپار. چون خداوند، سرنوشت تو را به دست خودت سپرده است.و به این فکر افتاد که بهشت خیالی دام روباه است.
به روباه گفت: بگذار تا بچه هایم رو ببوسم و شروع کرد به بوسیدن آنها تا رسید به بچه ای که در دست گرگ بود و به جای بوسه، بچه اش رو از گرگ گرفت و به سوی گرگ حمله کرد و گرگ ضعیف پا به فرار گذاشت . روباه هم دم شو گذاشت رو کولش و فرار کرد.
خشنودی خداوند در انجام کار درست است. در خواسته و نیت خوب. نه در سپردن سرنوشت به دست مکاران و سلب اختیار از خود.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن