واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: «هميشه همين گونه بوده است»
هميشه اين گونه بوده است :
کسي را که خيلي دوست داري زود از دست مي دهي پيش از آنکه خوب نگاهش کني. پيش از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، پيش از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا بال ميگيرد و دور مي شود ، فکر مي کردي ميتواني تا آخرين روزي که زمين به دور خود مي چرخد و خورشيد از پشت کو ه ها سرک مي کشد در کنارش باشي .
هميشه اين گونه بوده است :
کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، وقتي به خودت مي آيي که حتي ردي از او در خيابان نيست فکر مي کردي ميتواني با او به همه باغها سر بزني ، هنوز روزهاي زيادي بايد با او به تماشاي موجها مي رفتي ، هنوز ساعتهاي صميمانه اي بايد با او اشک مي ريختي
هميشه اين گونه بوده است :
وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز پيراهن خوشبختي را کا ملا بر تن نکرده اي ، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي نا با ورانه او را در کنارت نمي بيني ، فکر مي کردي دست در دست او خنده کنان به آن سوي نرده هاي آسمان خواهي رفت تا دامنت را از بوسه و نور پرکند .
هميشه اين گونه بوده است :
او که ميرود ، او که براي هميشه مي رود آنقدر تنها مي شوي که نام روزها را فراموش ميکني ، از عقربه هاي ساعت ميگريزي و هيچ فرشته اي به خوابت نمي آيد
راستي اگر هنوز او نرفته ؛ اگر هنوز باد همه شمعهايت را خاموش نکرده ؛ اگر هنوز مي تواني برايش يک گل بفرستي و غزلي از حافظ بخواني پس قدر تک تک نفسهايش را بدان ...
Image
شورعشق تو.
به نسيم گفته ام كه عطر گلهاي سپيد بهاري را كه در تپه هاي سرخ زندگي مي رو يد براي تو به ارمغان بياورد . به پرستوان مهاجر گفته ام كه صداي من را در گوش تو نجوا كنند و به كبو تران نامه بر نامه هاي سفيد داده ام تا برايت بياورند تا از اين همه مگر ببيني كه شور عشق تو با من چه كرده است.
Image چگونه بي تو روز ها را سپري كنم و شبهايم را به صبح رسانم كه تو طلوع نور اميدي در قلب من .تو را نمي بينم اما گرماي وجودت را با تمام وجودم احساس مي كنم و لحظات من لحظه هاي با تو بودن است گر چه فاصله ها اين موهبت را از من مي گيرد اما دريغا كه نيرويي در عالمِ امكان باشد كه بتواند تو را از قلب من خارج كند. من به راهي مي روم كه مطمئنم خطا نيست بلكه درست ترين راهها است . گر چه عقلم منع مي كند اما وجود منه عاشق كه اكنون تجلي نور عشق در سراچه قلب است جايي براي عقل نمي گذارد .
آه اي منه عاشق ... اي منه عاقل ... بيش از اين شما هر دو را در يك وجود نمي خواهم. منه عاقل چگونه تركت كنم كه عمري است در التزام ركابم هستي و در سخت ترين شرايط مرا از صعب العبورترين مسير ها گذرانده اي . منه عاشق چگونه از سيطره اسارتت رهايي يابم كه اسارتي خوشتر از اين سراغ ندارم .
خداي من تو به كمك اين بنده ات بشتاب قبل از آنكه به تابعيت دل ، عقل را ذبح كند و يا دست در دست عقل نهد و دل را بكو بد.
Image
براي تو که عاشقانه نگاهم مي کني Image
Imageدر ميان من وتو فاصله هاست... گاه مي انديشم...مي تواني تو به لبخندي...اين فاصله را برداري !
تو توانايي بخشش داري...دستهاي تو توانايي آن را دارد...که مرا زندگاني بخشد...
شور عشق و مستي...
وتو چون مصرع شعري زيبا...سطر برجسته اي از زندگي من هستي...
دفتر عمر مرا...با وجود تو شکوهي ديگر...رونقي ديگر هست...مي تواني تو به من ... زندگاني بخشي...يا بگيري از من آنچه را مي بخشي...
بي تو من چيستم ؟
ابر اندوه...بي تو سرگردان تر از پژواکم
در کوه...گردبادم در دشت...برگ پاييزم
در پنجه باد...بي تو سرگردان تر از
نسيم سحرم..
بي تو ..اشکم...دردم...آهم...
آشيان برده ز ياد...
بي تو خاکستر سردم...خاموش...
نتپد ديگر در سينه من دل با شوق...
نه مرا بر لب...بانگ شادي...
بي تو وحشت هر زمان مي دردم....
بي تواحساس من از زندگي
بي بنياد...کاستن...کاهيدن...کاهش جانم...
کم کم چه کسي خواهد ديد ...مردنم را بي تو... بي تو مردم...مردم...
چه کسي باور کرد...جنگل جان مرا...آتش عشق تو خاکستر کرد ؟
تقديم به عزيزترينم....
هميشه دوستت خواهم داشت.....
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 208]