تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833502370




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تشيع در مصر (قسمت دوم)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تشيع در مصر (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: عمروعاص و حاكمان بعدي مصر تلاش بي‌وقفه‌ي را براي از بين بردن آثار تشيع در اين منطقه انجام دادند و در اين دوره بود كه سب و دشنام به امام علي(ع) در مساجد و منابر به دستور مروان حكم رسميت يافت.
شيعه و بني‌اميه در مصر

پس از آن كه امام علي(ع) به خلافت جامعه اسلامي برگزيده شد، دشمنان قسم خوردة وي كه تحمل داد و عدل آن حضرت را نداشتند با يك ديگر متحد شدند وقتل عثمان را بهانه قرار داده و بر امام علي(ع) خروج نمودند. معاويه از شام به مصر لشكركشي نمود و در سال 38 قمري اين منطقه به دست نيروهاي معاويه به فرماندهي عمروعاص افتاد. محمد ابن ابي‌بكر دستگير و به قتل رسيد. كينه و خصومت طرفداران معاويه با كشتن او فروكش نكرد، او را در ميان پوست الاغ جاي داده و به آتش كشيدند.
با همه كينه و خصومت معاويه و عمروعاص نسبت به امام علي(ع) و سختگيريهاي كه عمروعاص حاكم اين منطقه نسبت به شيعان روا مي‌داشت، نتوانست ريشه تشيع را در اين منطقه بخشكاند و نابود كند؛ مقريزي مي‌نويسد: " وقتي امام علي به شهادت رسيد و معاويه در حكومت خود استقلال و استقرار يافت، سربازان و اشراف مصر عثماني بودند، اما بسياري از مردم آن از دوستان علي(ع) به شمار مي‌رفتند."
عمروعاص و حاكمان بعدي مصر تلاش بي‌وقفه‌ي را براي از بين بردن آثار تشيع در اين منطقه انجام دادند و در اين دوره بود كه سب و دشنام به امام علي(ع) در مساجد و منابر به دستور مروان حكم رسميت يافت. مقريزي پس از آنكه از استيلا مروان ابن حكم بر مصر ياد مي‌كند مي‌نويسد: "از اين زمان طرفداران او بر مصر دست يافتند و در آنجا به سبّ و دشنام علي(ع) تظاهر مي‌كردند،‌ و زبان علوي‌ها و شيعيان و خوارج بسته شد"
با همة ترفندهاي كه زمامداران و رجال حكومت وقت انجام دادند، شيعه به صورت كامل به انزوا كشانيده نشد و محبت اهل البت در دل مردم رسوخ مي‌يافت. در حقيقت تشيع در اين دوره عمدتاٌ به صورت مخفيانه و در درون خانه‌ها كشانيده شده بود و به اين شكل به حيات خود ادامه مي‌داد. و منتظر فرصتي بود كه آن تمايلات دروني خود را بروز دهد. اين فرصت در سال133 ق.م با در زمانيكه مروان حمار آخرين خليفه اموي كشته مي‌شود و حكومت بني‌اميه منقرض مي‌گردد فراهم مي‌آيد. و حكومت در اختيار بني عباس قرار مي‌گيرد. و حرارت اصحاب مكتب مرواني كه علي‌(ع)‌را سب و دشنام مي‌داد فرو نشست و آتش فتنه آنها فروكش كرد. تشيع وارد مرحله جديدي شد كه در ادامه مورد بحث قرار مي‌گيرد.

شيعه و بني عباس در مصر

پس از سقوط بني‌اميه شيعيان از آن حالت خفقان و فشاري كه قرار داشت بيرون آمدند و آنچه را كه مدتها در دل نهان داشته بودند، ابراز نمودند و علناٌ به ميان مردم آمده و به تبليغ آرمانها و عقايد خود پرداختند، و بر اين باور بودند كه بني‌عباس با آنها در ولاء و محبت علي(ع) و آل او هم عقيده است؛ اما اين تصور خلي به درازا نيانجاميد كه بني عباس پس از تثبيت موقيعت خود چهره واقعي خود را نشان دادند و با علويان از راه عداوت و كينه‌توزي بر آمدند. و براي سركوب نمودن اين آواي حقيقت به شكنجه و زندان و تبعيد ... شيعيان و محبان علي(ع) روي آوردند و دقيقاٌ همان شيوه را كه بني‌اميه براي مقابله با تشيع در پيش گرفته بود را در پيش گرفتند. زيرا بدون شك شيعيان با آن عقايد ويژه كه خلافت را جز حق آل علي نمي داند، حكومت و موقعيت آنها را در معرض خطر قرار مي‌داد، اين تفكر باعث مي‌شد كه آنها با ديد يك دشمن خطرناك به اين مكتب و فرقه بنگرد.
شايد اين سؤال قابل طرح باشد كه چه عواملي باعث شد كه شيعيان در ابتداي دعوت بني‌عباس به حمايت از آنها بپردازد و دعوت آنها را لبيك گويد؟
يكي از عواملي كه در ابتداي دعوت عدة از شيعيان را جذب عباسيان نمود، وجود نسبت خويشاوندي ميان بني‌عباس و آل ابي‌طالب است. رابطة خويشاوندي نزديك ميان بني عباس و آل ابي‌طالب در آن دورة تاريخي كه هنوز وابستگي قومي و قبيله‌اي يكي از معيارهاي مهم پيوندهاي اجتماعي محسوب مي‌شد، باعث شد كه عدة به صرف ملاحظه اين ارتباط، با عباسيان براي مقابله با بني‌اميه همراه شوند. عامل ديگر كه نيز نقش مهمي در جذب گروهي از شيعيان و محبان آل علي(ع) را به سوي عباسيان در پي داشت، شعار خونخواهي و يا لثارات الحسين بود كه عباسيان در آغاز دعوت خود برگزيده بود. شعار حمايت از آل علي و باز ستاندن ميراث و حقوق اهل‌البيت(ع) از امويان باعث شد كه گروهي از شيعيان با عباسيان همراه شدند. بهرحال اين فريب‌خوردگي خواه، معلول سلامت نفس و صفا قلب شيعيان بوده باشد و خواه ساده لوحي و خوشي باوري آنها را در عيان سازد، اين خوش‌باوري در به حكومت رسانيدن بني‌عباس نقش مهمي ايفا كرد.

پس از آنكه شيعيان رفتار بني‌عباس را نسبت به فرزندان علي(ع) و دوستان آنها مشاهده كردند، دريافتند كه شعارها و تبليغات اوليه بني‌عباس به حمايت از آل علي(ع) جز نقشة‌ براي رسيدن به قدرت و حكومت نبوده است. از اين پس شيعيان نيز تغيير موضع داده و در صدد برآمدند كه در هر نقطه‌ي كه نهضت و مخالفت عليه بني‌عباس برپا مي‌شد، به آن پيوسته و از آن حمايت كند. لذا هر جا كه مي‌ديدند يكي از علويان آماده قيام مي‌باشد، دست او را به نشانة همياري مي‌گرفتند و فرماندهي را از ناحيه خود به او واگذار مي‌كردند. در همين دوران است كه "علي بن محمد بن عبدالله بن حسن بن علي بن ابيطالب (ع) وارد مصر مي‌شود و وي نخستين علوي است كه وارد مصر مي‌شود و مردم بسياري با او بيعت مي‌كند ولي اين نهضت نيز به سرانجام نمي‌رسد و شكست مي‌خورد. با اين اوضاع نيز نيز شيعيان در مصر حضور فعال داشتند تا اين كه فرمان متوكل عباسي مبني بر اخراج خاندان ابيطالب از مصر به عراق صادر گرديد. در ماه رجب سال 1234ه.ق شيعيان از مصر اخراج شدند. بزرگان علوي كه در مصر حضور داشتند خود را مخفي كردند، لكن "يزيد بن عبدالله" امير مصر به جستجوي خانه به خانه بر آمده و آنان را مجبوربه مهاجرت به عراق نمودند. اين واقعيت را مقريزي در ضمن گزارش احوال يزيد بن عبدالله آورده است، كه متوكل او را به عنوان والي مصر منصوب كرد: "وي در جستجوي شيعيان بر‌آمده و آنها را يافت و به سوي عراق تبعيدشان كرد. در ايام ولايت او بر مصر سختيها و مصيبتهاي فراوان بر علويان گذشت" ابن اثير نيز به اين مطلب اشاره دارد و مي نويسد: " متوكل نسب به علي و اهل‌البيت او (ع) بغض مي‌ورزيد و مال و جان هركسي را كه به او گزارش مي‌دادند حبّ علي و خاندان او را در دل و سينه دارد به خطر مي‌انداخت و بر او رحم نمي‌كرد."
هدف از اين همه فشار و خفقان كه بني‌عباس به وجود آورده بود سيطرة كامل بر حزب شيعه در سرزمين مصر بود، آنان عناصر و رهبران فعال شيعه را تبعيد مي‌كردند تا بدينوسيله توده‌هاي شيعه را از قدرت واقعي خودش دور نموده و آنها راه را براي قلع و قمع آنان هموار كنند.
پس از مرگ متوكل، علويان و شيعيان گمان مي‌كردند كه دوران جور و ستم به پايان آمده است و در آينده نزديك مي‌توانند نسيم آسايش را استنشاق كنند. اين اميدها ديري نپاييد كه حاكم عباسي به والي خود در مصر نوشت كه هيچ كس حق ندارد با علويان معامله كند و هيچ علوي در مصر حق ندارد از شهري شهري ديگر مسافرت كند، و حق اختيار نمودن بيش از يك غلام را ندارد و اگر ميان فردي و يكي از علويان دشمني رخ داد بدون مدرك و دليل سخن و درخواست آن غيرعلوي پذيرفته شود. هيچ علوي حق ندارد حرفه و صنعتي را اختيار كند وبر اسبي سوارگردد.
اينها گوشه‌اي از خفقان و وحشتي است كه عباسيان براي شيعيان فراهم آورده بودند، تا جلوي انقلاب‌ها و نهضتهاي آنها را بگيرند، اما اين اقدامات سختگيرانه آنها نتيجه عكس داد و در حقيقت اين اقدامات عاملي شد كه بيشترين انقلابات و قيامهاي شيعي را در همين دوران داشته باشيم. در ادامه به اين نهضت‌ها اشاره خواهيم كرد؛ گرچند كه همه و يا اگثر اين انقلابات به نتيجه مطلوب نآنجاميد و در نهايت به شكست انجاميد ولي نشانگر اين واقعيت است كه شيعيان در اين دوران حضور داشته و براي دفاع از آرمانهاي خود به مبارزه و قيام مسلحانه پرداخته است.

قيام‌هاي شيعيان در مصر در دوره‌ عباسيان

1ـ قيام جابربن وليد مدلجي ـ 252ه. ق. اسكندريه:
اين انقلاب شيعي به فرماندهي "جابر بن وليد مدلجي" در منطقه‌ي اسكندريه روي داد، و جمعي عظيمي از مردم به سوي او روي آوردند، از ميان چهر‌هاي مهم و سرشناس شيعي كه به اين قيام پيوست "عبدالله بن احمد بن اسماعيل بن محمد بن عبدالله بن علي بن حسين بن ابيطالب (ع)" كه به او "ابن ارقط" گفته مي‌شد،‌ مي‌باشد. در ابتداي قيام آنها سپاهيان عباسي را شكست دادند و برناحيه دريايي نيز سيطره‌ يافتند،‌ ولي در ادامه جنگ آنها شكست خورد و ابن ارقط نيز دستگير شد.

2ـ قيام "بغا الاكبر" ـ منطقه الصعيد ـ
رهبري اين قيام بر عهده "احمد بن ابراهيم بن عبدالله بن طباطبا بن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن علي(ع)،‌ است كه در منطقه‌ الصعيد همزمان با فرمانروايي "ارجون تركي" قيام كرد كه در اين جنگ وي شكست خورد و فرار كرد و لي به زودي از دينا رفت.

3ـ قيام "بغا الاصغر":
رهبري اين قيام را "احمد بن محمد بن عبدالله بن طباطبا" بر عهده داشت، اين قيام در منطقه‌ي ميان اسكندريه و برقه در جمادي آلاخر سال 255ه.م در زمان سلطنت "ابن طولون" به وقوع پيوست. بغاالاصغر همراه يارانش به سوي منطق صعيد در حركت بودند كه توسط دشمنانشان محاصر و كشته شدند. و در شعبان همان سال سربريده احمد بن ابراهيم ـ بغاالاصغر ـ را به فسطاط آوردند.

4ـ قيام " ابن صوفي علوي"
"ابراهيم بن محمد بن يحيي بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علي بن ابي‌طالب (ع) مقام رهبري اين قيام را بر عهده داشت كه در منطقه‌ي "الصعيد" به وقوع پيوست. در ذي‌القعده سال 255ق. بر منطقه‌ي "اسنا" مسلط شد، ابن طولون سپاهي را براي مقابله با او فرستاد ولي ابن صوفي اين سپاه را شكست داد. در نبرد ديگري كه در منطقه "أخيم" رخ داد وي شكست خورد و به مكه گريخت كه در مكه او را دستگير كردند و نزد ابن طولون آوردند. ابن طولون ابتدا او را زنداني نمود و لي بعداٌ او را از زندان آزاد كرد و او راهي مدينه شد و در همين شهر نيز دارفاني را وداع گفت. ابن اثير در مورد نسب او اين گونه آورده است كه : "... بن محمد بن علي بن ابيطالب (ع)" و اين بخش را ذكر نكرده است: "... ابن محمد بن عمر بن علي بن ابيطالب(ع)."

هرچند كه اين قيام‌ها در مجموع توسط دستگاه حاكمه سركوب شدند و رهبران قيامها يا كشته شدند ويا به زندان رفتند اما اين قيامها بر روي مردم عادي اين مناطق بي تأثير نبود، زيرا كه اين قيامها باعث شده بود كه حرارتي در ميان شيعيان اين ديار به وجود آيد و قدري از حيات ،‌حركت و جرأت و جسارت را به آنها بازگرداند كه به دنبال آن تا حدودي قادر به اظهار معتقدات خويش بودند و با دست و زبان خويش از آرمانهاي خود به دفاع بر مي‌خواستند، به عنوان مثال در تاريخ آمده است كه : در زمان فرمانروايي "خمارويه بن احمد بن طولون" مردي مصري اعلام داشت كه نمي‌توان گفت كه نمي‌توان گفت كه احدي افضل از اهل‌البيت نيست. تودة از مردم بر سر او ريخته و با تازيانه او را مضروب ساختند. مقريزي در جاي ديگري مي‌گويد كه :پيوسته شيعيان در مصر نيرومند مي‌گشت تا اين كه در روز عاشوراي سال 350 .ق نزاعي ميان سربازان و گروهي از مردم در محل مقبرة حضرت گلثوم علوي رخ داد. اين نزاع به علت بيان مصائب اهل‌البت وشيون وزاري مردم به وقوع پيوست و عدة از هردو طرف كشته شدند.

اين وقايع تاريخي بيانگر اين واقعيت است كه شيعه وجود آشكار و پرتابشي داشته است. رخدادها و وقايعي كه در مصر روي داد مثل: دشنام‌هاي متقابل، درگيري، ستيز و كشتار... و نيز همياري و مساعدت دشمنان و مخالفان تشيع و اهل‌البيت خصوصاٌ امام علي(ع)، نشانگر اين مطلب است كه شيعه حضور فعال در صحنه‌هاي سياسي، اجتماعي اين دوره داشته است و مخالفان اين مكتب به هر طريقي كه مي‌توانستند در صدد سركوب و نابودي آن بر آمدند. ولي خوشبختانه موفق به انجام آن نشدند. تا جاي كه "كافور اخشيدي" ـ حاكم مصرـ علي‌رغم تعصب و عداوتي كه با شيعه داشت به خاطر فزوني شمار شيعيان و قدرت آنها ناگزير با سازش با آنها شد.

4) شيعه و فاطميان در مصر: ـ دوران شكوفايي شيعه ـ
مذهب تشيع در مصر، بعد از سقوط "اخشديها" و روي كار آمدن فاطميان به نقطه اوج خود رسيد واز مأذنه‌هاي تمامي مساجد مصر عبارت "خيرعلي خير العمل" يعني بشتابيد به سوي بهترين كار، به گوش مي‌رسيد. تمامي شعارها و نشانه‌هاي شيعي در اين سرزمين جلوه‌گر شد مثل: اعلام برتري علي(ع) بر ديگران و دعا براي او،‌ امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و حضرت فاطمه(س).

پس از مرگ "كافور اخشيدي" در مصر فرمانروايي مقتدر باقي نماند، لذا به درخواست مردم،‌ امير معزالدين الله فاطمي،‌ فرمانده خود "جوهر الصقلي" را مأمور فتح مصر نمود. وي نيز در سال 358ق. اين منطقه را تصرف كرد. جوهر وارد مصر شد و شهر قاهره را بنياد نهاد و قبل از آنكه المعزالدين فاطمي وارد مصر گردد تشيع را علني ساخت. از مذهب تشيع آنچه را كه "جوهر" مردم را بدان خواند و آثاري را كه منتشر كرد عبارتند از:

1. گفتن "حي علي خيرالعمل" در همه مساجد شهرهاي مصر
2. اعلام به تفضيل علي(ع) بر ديگران
3. جهر به صلوت و سلام و درود بر پيامبر اكرم و علي(ع) و فاطمه و حسنين(ع)
4. دستور به امام مساجد مصر كه ـ بسم الله الرحمن الرحيم ـ را با جهر و صدا بخوانند كه قبلاٌ چنين نمي‌كردند.
5. افزودن قنوت ركعت دوم در نماز جمعه
اما در مورد ارث دستور داد كه :

1. با وجود دختر براي ميت نبايد برادر، خواهر،‌ عمو و خواهر زاده و برادر زاده ميت از او ارث ببرند.
2. با وجود فرزند نبايد جز زن و شوهر و پدر و مادر و اجداد ارث ببرند.
3. با وجود مادر جز كسي‌كه با فرزند ارث مي‌برند هيچ كس از ميت ارث نبرد.
ابوطاهر محمد بن احمد،‌ قاضي مصر با جوهر راجع به دختر و برادر ميتي به گفتگو نشسته بودند، كه از ديرباز حكم كرده بود كه نيمي از تركه مربوط به دختر و نيمي ديكر از آن برادر ميّت است،‌ وجوهر مخالف آن حكم بود. تا اينكه جوهر گفت، اي قاضي اين كار را بايد دشمني نسبت به فاطمه (س) تلقي كرد...

هنگامي‌كه المعزالدين الله در سال 362ق. وارد مصر شدو در كاخ "القاهره المعزيه" اقامت گزيد در ماه رمضان سال 362ق. دستور داد كه : بر در و ديوار شهرهاي مصر بنويسد: "خيرالناس بعد الرسول(ص) علي بن ابي‌طالب(ع) "، يعني بهترين مردم پس از رسول‌الله (ص) عل بن ابيطالب (ع)‌است. و نيز روزه بايد بر طبق مذهب تشيع صورت گيرد و خواندن نماز تراويح از شهرهاي مصر رخت بر بندد. و نيز در بهار سال 385ق. "قاضي محمدبن نعمان" جلسات در قصر والي قاهره ترتيب داد و در آن از علوم اهل‌البيت سخن مي‌گفت و مردم انبوهي از شهرهاي ديگر مصر براي شركت در اين گونه مجالس راهي قاهره مي‌شدند و در نهايت شدت جمعيت به گونه‌ي شده بود ه يك شنبه به مردان و چهارشنبه به زنان اختصاص داده شده بود.

توده‌هاي اهل سنت به هيچ وجه از طرف فاطميان در مصر زير فشار قرار نگرفتند تا مجبور به ترك مذهب‌شان شوند ـ بر عكس آنچه دشمنان شيعه پيش از اين انجام داده بودند.ـ بلكه اين خود توده‌هاي مردم بودند كه از روي رغبت به مذهب تشيع گرويدند و به گونه‌ي كه پيروان اهل‌سنت در اقليت قرارگرفتند.

فاطميان داراي پيامدها و آثاري ديگري در تشيع هستند كه آنها در سرزمين مصر رائج ساختند و اين عوامل و آثار از نيرومندترين عوامل نشر تشيع در مصر به شمار مي‌رود كه اينك آنها را به صورت گذرا بيان مي‌كنم.

آثار فاطميان در مصر

1ـ تعطيلي روز عاشورا
در روز عاشورا به دستور خلفاي فاطمي بازارها تعطيل،‌ خريد و فروش باطل و غير رسمي اعلام شد، گاهي خليفه نيز در اين مراسم ـ با پاي برهنه در حالي‌كه شعار حزن و اندوه در لب داشت ـ حضور مي‌يافت و مصيبت امام حسين(ع) را مي‌خواندند. هرچند كه اين شعار روز عاشورا پديده‌اي به شمار آيد كه آنرا فاطميان در مصر رواج داده باشد، چون‌كه در دوران كافور اخشيدي نيز اين شعار توسط شيعيان برگزار مي‌شد. منتها عرصه و دامنه برگزاري اين شعار در دوران حكومت فاطميان گسترش فراوان يافت.

2ـ جشن و آذين‌بندي روز عيد غدير
غدير روزي است كه رسول الله(ص) علي(ع) را به عنوان خليفه و امام و رهبر بعد از خود منصوب كرد. در اين روز زنان شوهر مرده شوهر داده مي‌شدند و جامه زيبا به مردم پوشانده و هداياي نيز به آنها داده مي‌شد. در اين روز غلامان آزاد مي‌شدند و چهارپايان نيز ذبح مي‌شدند. ديگر كارهاي كه در بزرگداشت چنين روزي معمول مي‌داشند،‌ برگزاري مراسم تهنيت و افزودن صله‌ها و جايزه‌ها و بخششها و انفاق امول بي‌شماري توسط خليفه وزراء و بزرگان دراين روز به مردم.

3ـ گرامي‌داشت ولادت آل عباء:
آنها تولد حضرت رسول اكرم(ص)، امام علي(ع)، فاطمه(س) و حسنين(ع) را به عنوان اعياد و موسمهاي بزرگ جشن مي‌گرفتند و اموال بي‌شماري را در آن روزها انفاق مي‌كردند و به اظهار سرور وشادي مي‌پرداختند.

4ـ آموزش فقه اهل‌البيت:
فاطميان فقهاي را منصوب كردند كه فقه اهل‌البيت(ع) را به مردم تعليم دهند، شهريه و حقوق اختصاصي ساليانه‌ي را براي ينها مقرر ساختند. و به متعلمين و كساني‌كه براي استماع حديث حضور به هم مي‌رساندند وجوه و مبالغ آبرومندي مي‌پرداختند. فاطميان با اين‌گونه اقدامات از تشيع تجليل به عمل آوردند و زمينه حركت رو به جلوي اين مكتب را در مصر فراهم آورند، اين اقدامات باعث شد كه مدهب اهل‌البيت(ع) به عنوان مذهب مأنوس و شناخته‌ شده‌اي در ميان مردم مصر راه خود را طي كند.

فاطميان و حكومت آنها در مصر، ارجمند‌ترين و تأثيرگذارترين حكومت‌ها در اين منطقه مي‌باشد. اثري كه اين حكومت شيعي مذهب در اين منطقه برجاي گذاشت، پيوسته باقي است. دانشگاه الازهر اثر پرباري و گران‌سنگي است كه هزارسال پيش توسط فاطميان روشنفكر و عدالت پيشه تأسيس شد و از آنزمان تا كنون تأثير فراوان و شگرفي بر جامعه مصر نهاده و مي‌نهد.

نسب فاطميان:
در مورد نسب فاطميان ديدگاه‌هاي متفاوت بيان شده است. در اين ميان نكتة كه بسيار راه‌گشاه است توجه به اين مطلب است كه عمدة‌ اين نظريات با حمايت و ترويج مستقيم دستگاه خلافت عباسي صورت گرفته است. زيرا كه دولت فاطميان خطري بس بزرگ و جدي براي حاكميت سياسي خلافت عباسي به شمار مي‌رفت. زيرا فاطميان اولين خلافت مستقلي است كه در عرض خلافت عباسي شكل گرفت و از اطاعت خلافت عباسي سرباز زد. عباسيان براي نابودي اين رقيب سياسي جدي كه توان مبارزه و رويارويي مستقيم با آن را نداشت، به جنگ تبليغاتي روي آورد. آنان به هر طريق كه توانست بزرگان اهل سنت و حتي برخي از بزرگان شيعي را مجبور نمودند كه حكم به رد نسبت فاطميان با اهل‌البيت بدهند. صدور اين سند كه با امضاي برخي از بزرگان شيعه و سني همراه بود تأثير مستقيم برتاريخ‌نگاري آن دوره گذاشت و بسياري از مورخان تحت تأثير اين نوشتار سعي كردند كه نسب فاطميان را از اهل‌البيت جدا سازند. آنها در تاريخ‌نگاري خود بر اين نكته تأكيد كردند كه نام واقعي عبيدالله المهدي بنيان‌گذار دولت فاطمي سعيد و از نسل عبيدالله بن ميمون قداح است. مقريزي بطلان نسبت فاطميان به اهل‌البيت و انتساب آنان را به يهود و مجوس رد نموده است و مي‌نويسد: اگر منصف باشي، به خوبي درك مي‌كني كه اين سخنان جعلي است، زيرا فرزندان علي در آن دوره به وفور يافت مي‌شدند و از مقام و منزلت والايي نيز در ميان شيعيان برخوردار بودند، پس به چه انگيزة شيعيان از آنها روي‌گردان شوند و ابن يهود و مجوس را در زمرة اهل‌البيت قرار دهند، هيچ‌كس بدين‌ كار تن در ندهند و لو درنهايت پستي باشند. واضح است كه عباسيان در زشت جلوه‌دادن چهرة فاطميان تلاش بسيار نموده است،‌ تا نسبت آنها را به علويان رد نمايد، ولي حقيقت آن است كه آنها از نسل اسماعيل فرزند امام جعفر صادق(ع)‌است. اما در خصوص آنچه برخي از مردم در باره نسب عبيدالله ادعا كرد‌ه‌اند، دليلي ديده نمي‌شود و نيازي به بررسي اين موضوع نمي‌باشد.

5) شيعه و ايوبيان در مصر - دوره ريشه‌كني شيعه ـ
با مرگ العاضد لدين الله در سال 567ق. ايوبيان در مصر به حكومت رسيد. از اين پس مصر وارد مرحلة جديدي از تاريخ خود مي‌شود. عقيدة تشيع جاي خود را به تسنن داد، حكومت از فاطميان به ايوبيان رسيد، دانشگاه الازهر جاي خود را به مكتب‌خانه‌هاي شافعي و مالكي داد. ايوبيان بر توده‌هاي شيعي سخت گرفت. صلاح الدين ايوبي شيعيان را به گناه ناكردة فاطميان مجازات نمود، او براي محو و نابودي كامل مذهب شيعه در اين منطقه دست به اقدامات زير زد: همه قضات شيعه را معزول و سمت قضات و داوري را به صدرالدين عبدالملك شافعي داد. مدرسه‌هاي را براي فقهاي شافعي و مالكي بيناد نهاد، و مواجبي را براي طالبان آنها در نظر گرفت. شخصاٌ به اهل‌بيت به دشمني پرداخت، روز عاشورا را كه روز عزاي مردم مصر بود، روز جشن و پايكوبي اعلام كرد و در اين روز به پخش شيريني و نبات اختصاص داد...

خصومت و عداوت بي‌اندازه او نسبت به اهل البيت و دوستان و محبان اهل‌البيت جاي پرسش‌هاي فراوان دارد، از جمله اين كه علت آن‌همه عداوت و دشمني او چه بوده است؟ آيا اين تعصب و خصومت ريشه در عقيده‌سني بودنش دارد و يا انگيزه‌هاي سياسي در پس آن نهفته است؟

به نظر مي‌رسد كه علاوه بر تعصب شديد مذهبي او كه ناشي از دشمني شافعي و اشعري با مكتب تشيع داشت، انگيزه‌هاي سياسي نيز در اين امر دخالت مستقيم داشته است. زيرا كه شيعيان در آن دوره تاريخي داراي قدرت سياسي و اجتماعي قابل توجه در جامعه مصر به حساب مي‌آمدند. صلاح الدين ايوبي براي استقرار قدرت سياسي خويش در جامعه مصر سختگيري و حذف شيعيان از صحنه سياسي و اجتماعي را لازم و ضروري مي‌دانست. فرمان پيروي و اطاعت تمام مصريان از دو مذهب شافعي و مالكي وتقويت و تأسيس مدارس شافعي و مالكي از مهم‌ترين اقدامات او در راستاي استيلا بر جامعه مصر بود.

سختگيريهاي فراوان ايوبيها نسبت به شيعيان منجر به انقلاب‌هاي شيعي عليه او شد، تلاش شيعيان براي ترور و نابودي او يكي از اقدامات تلافي‌جويانه به شمار مي‌رفت تا بدين وسيله جلوي جنايت‌هاي بي‌شمار او بر شيعيان را بگيرد. از تأمل در درگيريهاي كه بين صلاح الدين و شيعيان در مصر رخ داده است، اين نكته آشكار مي‌گردد كه وي از تمامي وسايل و امكانات غيرشرعي و مخالف با قوانين و شرع اسلام براي نابودي و ريشه‌كني مخالفش بهره‌ گرفته است. اين‌كه او براي مبارزه با پيروان فاطميان به روشهاي غيرانساني مانند: جدانمودن زنان از مردان، آتش‌زدن خانه‌ها، سوزاندن فرزندان و اموال آنان و.... پناه مي‌برد، دليل بر ناتواني‌اش در ريشه‌كني تشيع و اهل‌ابيت از قلبهاي مصريان است.

6) بقاياي تشيع در مصر:
با چنان رفتارهاي قساوت بار و فجيع كه ايوبيان نسبت به شيعيان در پيش‌گرفته بود و با آن‌همه كشت‌وكشتارهاي بي‌رحمانه‌ي كه او عليه شيعيان انجام داده بود، اين سوال در ذهن به وجود مي‌آيد كه سرنوشت نهايي شيعيان در اين منطقه به كجا كشيده شد؟ آيا شيعيان همانگونه كه مخالفانشان مي‌خواستند كاملاً از بين رفتند؟ شيعيان با چنان وضعي كه ذكرش رفت سه راه را در مقابل خويش يافتند؟

1. بايد تقيه نموده و در ظاهر از اهل سنت پيروي نمايند
2. به تصوف بپيوندند و مذهب آنها را گردن نهند
3. به جنوب مصر، شام، يمن، هند ... مهاجرت نمايند
باگذشت زمان مذاهب اربعه اهل سنت در سرزمين مصر سيطرة كامل يافت و به گونه‌اي از آن حمايت و تبليغ مي‌شد كه گويي در اسلام مذهبي ديگري وجود نداشته و يافت نمي‌شود. لذا شيعيان كه در مصر ماندند و راه تقيه را در پيش‌ گرفتند با گذشت زمان و نسلهاي بعد خفقان بر آنها به گونه حاكم بود كه از تمامي ابزارها و وسايلي كه مي‌توانست آنها را در حفظ و انتقال عقايدشان به نسلهاي بعد ياري كند، محروم شدند. اين وضع در گروهاي شيعي كه به تصوف پيوسته‌ بودند و حتي‌كساني‌كه به جنوب مصر نيز پناه برده بودند حاكم بود، تنها كساني‌كه به شام و ساير مناطق اسلامي پناه برده بودند، موفق شدند كه اعتقاداتشان را حفظ و آنرا آشكار سازند.

خلدون در ادامه‏ى سخنانش مى‏گويد: حال و سرانجام كار قرمطى را كه در انتساب خود مدعى كاذب بود مى‏توان آيينه‏ى عبرت دانست و ديد كه چگونه تبليغ و دعوت او متلاشى گرديد و اتباعش پراكنده شدند وخبث و مكر ايشان به سرعت آشكار گرديد و پايانى ناسازگار يافتند و طعم بدفرجامى خويش را چشيدند و اگر كار عبيديان هم مانند آنان بود هرچند مدتى هم مى‏گذشت‏به همين عاقبت دچار مى‏شدند.

دولت عبيديان قريب 270 سال متوالى دوام يافت و آنان مقام و عبادتگاه ابراهيم عليه السلام و موطن و مدفن رسول خدا و موقف حاجيان و مهبط ملائكه را تصرف كردند، سپس فرمانروايى آنان منقرض شد در حالى‏كه شيعيان وپيروان ايشان در همه‏ى معتقدات خود همچنان باقى و پايدار بودند وبه كاملترين وجهى از آنان اطاعت مى‏كردند و محبت آنان را از دل نمى‏زدودند وبه نسب ايشان به امام اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام اعتقاد خالصانه داشتند، شيعيان آنها... اگر در نسب ائمه خويش شك مى‏داشتند در راه پيروزى آنها خود را در مهلكه‏ها نمى‏انداختند...و آن قوم در معرض بدگمانى دولتها قرار داشتند و زير نظر ومراقبت‏ستمكاران بودند و به سبب بسيارى پيروان و پراكنده شدن دعات ايشان در نقاط دور، و خروجهاى مكرر آنان يكى پس از ديگرى رجال نامور آنها به اختفا، پناه برده بودند و همانند گذشته شناخته نمى‏شدند، چنان‏كه گفته‏ى شاعر درباره‏ى آنان صدق مى‏كرد.

فلو تسال الايام ما اسمي ما درت و اين مكاني ما عرفن مكانيا

"اگر از روزگار نام مرا بپرسى، نمى‏داند و اگر مكان مرا بپرسى جايگاه مرا نخواهد شناخت‏".

حتى امام محمد بن اسماعيل، جدعبدالله مهدى، به كلمه‏ى "مكتوم‏" ناميده شده بود و شيعيان از اين‏رو وى را بدين نام مى‏خواندند كه همه هم‏راى شده بودند از بيم ست‏يافتن دشمنان بر وى بايد در نهان به سر برد.

ابن خلدون مى‏افزايد: و پيروان بنى عباس هنگام ظهور عبيديان اين امر را براى طعنه زدن بر نسب آنان دستاويزى قرار دادند و از راه القاى اين راى بر خلفاى عاجز خويش، به آنان تقرب مى‏جستند و هم فرمانروايان و اميران دولت آنان كه عهده‏دار جنگ با مخالفان بودند آن را مايه‏ى دلخوشى خويش مى‏شمردند تابدين وسيله از جان و قدرت خويش دفاع كنند و ناتوانى زيان‏بخش خود را از مقاومت و پافشارى در برابر حملات هواخواهان عبيديان جبران سازند; چه بربرهاى كتاميان كه از شيعيان و مبلغان آنان بودند در شام و مصر و حجاز بر بنى عباس غلبه يافته بودند و اين امر به جايى كشيد كه حتى قضات بغداد عدم انتساب آنان را به خاندان پيامبر تصديق كردند و گروهى از مشاهير روزگار مانند: شريف رضى، و برادرش مرتضى و ابن البطحاوى و دانشمندانى چون ابو حامد اسفراينى و قدروى و صيمرى و ابن اكفانى و ابيوردى و ابوعبدالله ابن نعمان فقيه شيعه و ديگر معاريف امت در بغداد در روز معينى براى شهادت حاضر شدند و بدين امر گواهى دادند.
و اين واقعه به سال 402 در روزگار خلافت القادر روى داده و شهادت آنان در اين باره مبتنى بر سماع بوده است; زيرا موضوع مزبور در ميان مردم بغداد شهرت و شيوع داشته است.

از نظر ابن خلدون: بيشتر كسانى كه نسب عبيديان را مورد عيبجويى و نكوهش قرار مى‏دادند شيعيان يا پيروان بنى عباس بودند و عالمان اخبار بنابر مسموعات خويش همان گفته‏ها را به عين نقل، و بر حسب محفوظات خود آنها را روايت كردند در صورتى كه حقيقت جز اين‏است ; چنان‏كه بهترين گواه و آشكارترين دليل بر صحت نسب آنان را در نامه‏ى معتضد مى‏توان يافت كه درباره‏ى عبيدالله به ابن الاغلب در قيروان و ابن مدرار در سجلماسه نوشته است; زيرا معتضد از هر كس به نسب خاندان نبوت آگاه‏تر و نزديك‏تر است‏".

چنان‏كه مى‏بينيم ابن خلدون دوام دولت فاطمى و بسط قدرت آن را دليل درستى ادعاى آنان مى‏داند و مى‏گويد كه خداوند دروغگو را مدد نمى‏كند، چيزى كه مورد تاييد غزالى نيز بوده; زيرا زيادى پيروان و دوام دولت را نشانه‏ى درستى و برحقى مى‏دانسته است.

رشيد الدين فضل الله صاحب "جامع التواريخ‏" در ذكر تاريخ عبيدالله مهدى، پس از ذكر روايات مختلف گويد: "و اين همه روايات و اقوال زعم اهل سنت و جماعت است در انتساب مهدى، غالب ظن آن است كه اين همه مواضعه‏ى عباسيان است و نصب ايشان است از بهر آن‏كه ما را بر ترتيب اين بينتى واضح است‏به آن‏كه مى‏دانيم كه ايشان قصد منصب عباسيان مى‏كردند و عباسيان قصد استيصال ايشان، و چون با ايشان چيزى به دست نداشتند، چاره‏اى نداشتند مگر آن‏كه در نسب ايشان طعن كنند تا مسلمانان در مجالس و محافل و انجمنها بازگويند و بر زبانها مقدوح و ملوم و مذموم باشند، بر چشمهاى مردم خوار و ذليل گردند و رغبت‏به دعوت ايشان نكنند... و دليل بر كذب دعوى و اشهاد بر صحت اين معنى سخن رضى موسوى است رحمة الله عليه كه نقيب النقباء عراق بود از قبل خلفا و مقدم و سرور سادات و علم انساب نيكو مى‏دانست." رشيد الدين پس از نقل چند بيت از اشعار مرحوم سيد رضى، مى‏گويد: "و جماعتى به مقياس اين قياس و قرار اين استقرا و شواهد اين دليل گفته‏اند كه طعن در انتساب مهدى و قدح اولاد او محض افتراى خلفاى آل عباس است‏".

اما همين رضى موسوى كه اشعارى در مدح خليفه فاطمى سروده به نقل مقريزى از ابن اثير از ترس جان محضرى را كه القادر بالله در تكذيب علوى بودن فاطميان ساخته بود، تصديق كرد. توضيح آن‏كه القادر بالله بيست و پنجمين خليفه‏ى عباسى (381-422) محضرى ساخت "متضمن قدح علويان مصر، كه در دعوى نسب به على عليه السلام كاذبند و اصل ايشان از ديصانيان و قداحيان مجوسند" متن اين محضر (استشهاد) را جوينى و ابوالفداء و مقريزى و ابن تغرى بردى نقل كرده‏اند.
جمعى از علما يا بدان جهت كه دوستدار آل عباس بودند و يا از ترس، آن را تصديق كردند. از علويان: سيدمرتضى، سيد رضى، ابن الارزاق موسوى، و محمد بن محمد بن ابى يعلى. از فقيهان: ابو حامد اسفراينى، ابومحمد الكشفلى، ابوالحسن قدورى، ابو عبدالله صيمرى، ابو عبدالله بيضاوى و چند نفر ديگر و از قاضيان: ابن الاكفانى، ابو القاسم جزرى و ابوالعباس شيورى.
كاملا پيداست كه بنى عباس فقها و بزرگان شيعه را براى چنين شهادتى مجبور كرده‏اند و آنان از روى تقيه بدين امر گواهى داده‏اند و در باطن به اين امر موافق نبوده‏اند لذا برخى از امضا كنندگان امضاى خود را پس گرفتند و به علوى بودن آنها تصريح نمودند
ابن الاثير در كامل التواريخ محضر درست كردن و استشهاد نامه ترتيب دادن را به "قادر خليفه عباسى‏" نسبت داده است، در هر صورت علماى نسابه و دانشمندان صاحبنظر و محقق در نسب و تاريخ بر آنند كه نسب فاطميان مصر صحيح است و ايشان علوى و فاطمى هستند و قيام خليفه عباسى كائنا من كان به استشهاد نامه و محضر درست كردن به فرض اين‏كه نسب ايشان مخدوش است مبنى بر كذب و مقدمات بى اساس و پرونده سازى است و نزد ارباب فن و علماى انساب درست نيست وكافى است در اين باب قول نسابه شهير ابن عنبه. نص عبارت او در كتاب الفصول الفخريه اين است: "و در نسب خلفاى مصر خلاف بسيار است و عباسيان ايشان را نفى كردند و محضرها نوشتند در اين باب و بدان منضم كردند آنچه به ايشان نسبت مى‏كنند از الحاد و سوء اعتقاد و بسيار از علما در تصانيف خود نفى ايشان كردند و آنچه گفتند در باب ايشان از طعن راست نمى‏آيد از بهر آن‏كه مبنى است‏بر آن‏كه " اول خلفاى ايشان مهدى عبيدالله پسر محمد بن اسماعيل است لصلبه و زمان او احتمال آن نداد" بلكه مبالغه كردند در آن‏كه اسماعيل بن الصادق را عقب نيست و اين محض دروغ است و سيد رضى الدين موسوى با جلالت قدر تصحيح نسب ايشان در شعر خود كرد. و در محضرى كه عباسيان نوشتند به نفى ايشان ننوشت و در آن با او بحث‏بسيار رفت و ابن الاثير جذرى صاحب تاريخ كامل ميل تمام دارد به صحت نسب ايشان و دور نمى‏گويد بلكه صحت نسب ايشان نزديك است وبعضى نسابان جزم به صحت آن كردند. والله اعلم‏" .قاضى نور الله شوشترى در "مجالس المؤمنين‏" از اين موضوع سخن به ميان آورده و اين نسبت را صرف تهمت دانسته و گفته است:"در ذكر بنى فاطمه‏عليها السلام كه در ديار مغرب و مصر خليفه شدند و ايشان را اسماعيليه و عبيديه نيز گويند در زمان دولت‏بنى عباس 274 سال پادشاهى كردند عدد ايشان چهارده‏تن‏اند، ابتداى ملكشان از فرزندان اسماعيل بن الامام جعفر الصادق بودند و اسماعيل، فرزند بزرگتر امام جعفر عليه السلام بود و اكثر مردم را گمان آن بود كه بعد از پدر، امام او خواهد بود". قاضى سپس در ادامه‏ى سخنانش مى‏گويد:"در تاريخ روضة الصفا آورده كه عباسيه در نسب مهدى طعن كرده محضرى نوشتند و خواستند كه امر فرمايند كه تا خطبا آن را بر منابر بخوانند وزير مقتدر گفت كه اگر شما چنين كنيد علويان نيز نسبت‏به عباسيان زبان قدح دراز كرده در آن باب محضرى نويسند و امر كنند تا بر رؤس منابر ولايت مغرب بخوانند و هيچ يك ازاين دو طايفه شما را در ميان امت قدر و قيمت نماند. و در تاريخ ابن كثير شامى مسطور است كه آن محضر نوشته شد و ساير سادات و اشراف و قضات و علماى دار الخلافه مهر بر آن نهادند و از جمله ايشان ابو الفرج جوزى...".

علامه متتبع محمد قزوينى در حواشى تاريخ جهانگشاى جوينى در اثناى ذكر دلايل بر اين‏كه فاطميان مصر از نسل امام جعفر صادق عليه السلام بوده‏اند و اين‏كه برخى از صاحب غرضان آنان را از اولاد عبد الله بن ميمون قداح مى‏دانند دروغ فاحش و كذب صريح و بهتان صرف و افتراى محض است، مى‏نويسد:
"بر شخص منصف بى غرض كه تا اندازه‏اى به تواريخ آن عهد انسى داشته باشد، جنبه‏ى مغرضانه اين حكايات به هيچ‏وجه پوشيده نيست و اغلب آنها به نظر به كلى ساختگى و افترا و تهمت صرف مى‏آيد و منشا آن افترا و تهمت لابد يكى بغض ذاتى متعصبين اهل سنت‏با شيعه بوده و ديگرى تحريك و تحريض خلفاى بنى عباس; زيرا كه خلفاى مزبور در مقابل قدرت روز افزون رقباى مقتدر خود يعنى خلفاى فاطميين كه نيمه مملكت آنان را از دست ايشان به در برده و در نيمه باقى نيز ايشان را متزلزل مى‏داشتند از راه كمال عجز و ناتوانى براى تشفى قلب خود چاره‏اى جز توسل بدين‏گونه وسايل عاجزانه يعنى نشر اكاذيب و مفتريات در حق دشمنان قوى‏دست‏خود و قدح در انساب و مذاهب و اعمال و افعال ايشان و اعوان وانصار ايشان نداشته‏اند ولى از قديم گفته‏اند كه: سلاح عجزه دشنام و تهمت است‏".

خلفاى فاطمى نيز شكى در انتساب خود به رسول خدا نداشتند، چنان‏كه منصور سومين خليفه فاطمى (334-341) هنگام مرگ پدرش قائم (322-334) خطبه‏اى ايراد كرد و در آن پدر خود و جد خود را كه عبيد الله مهدى باشد فرزند رسول خدا خواند: "يا ابتاه يا جداه يا ابني رسول الله‏" پس بنابر آنچه گذشت معلوم شد، طعن در نسب فاطميان مصر از طرف قادر بالله عباسى جنبه‏ى سياسى داشته و از پرونده سازيهاى زشت و زننده‏ى عباسيان بوده است و هيچ‏گونه شكى در نسب آنان نيست و نوع علماى آن زمان كه تحت نفوذ سياسى و سلطه‏ى بنى عباس مى‏زيسته‏اند حقيقت امر را در نيافته‏اند ويا جرات بر بيان واقع نداشته‏اند. و مسلما اكراه و اجبار هم در كار بوده است.

نگراني مصر از تبليغ تشيع در اين كشور و اخبار در مورد اذيت هاي دولت اين كشور در مورد شيعيان

گزارشات محرمانه رسيده به مجمع پژوهش هاي اسلامي در خصوص انتشار افكار شيعيان در مصر نگراني شديد علماي اين مجمع را به دنبال داشت.
روزنامه المصريون در گزارشي از مجمع پژوهش هاي اسلامي مصر در اين باره نوشت: برخي از جريان هاي شيعي در مصر به انتشار افكار شيعه در مصر مي‌پردازند.
اين روزنامه همچنين نوشت: اين در حالي است كه در پي اظهارات برخي علماي صوفي، مبني بر عدم اختلاف جدي ميان مكتب تشيع و صوفيان، بسياري از اموال صوفيان نيز در راه انتشار مذهب شيعه در مصر مصرف مي‌شود.

همچنين در اين گزارش آمده است: يكي از مراكز اين علما در مصر به ساخت يك مركز پژوهشي شيعي اقدام كرده و در اين راه حدود 10 ميليون جنيه مصري هزينه كرده تا جايي كه اين امر موجب حمايت بسياري از جريان هاي شيعه از اين اقدام شده است.
مجمع پژوهش‌هاي اسلامي در مصر همچنين با اظهار نگراني شديد از انتشار مكتب تشيع هشدار داد: ورود پناهندگان عراقي شيعه به مصر و تلاش براي ساخت حسينيه در مصر از عوامل اصلي انتشار مكتب تشيع در برهه اخير به شمار مي آيد.
يادآور مي شود كه پيشنهاد بسياري از عراقيان شيعه پناهنده به مصر، مبني بر ساخت حسينيه با مخالفت شديد دولت مصر روبرو شده است.
در اين راستا مجمع پژوهش هاي اسلامي مصر بسياري از كتب و مجلات شيعيان از جمله كتاب احمد راسم النفيس را مصادره كرد.
كتاب مذكور به چگونگي شيعه شدن احمد راسم النفيس محقق سني كه به تشيع گرويده است، مي پردازد.

وزير اوقاف مصر: اجازه گسترش تشيع در مساجد را نمي‌دهيم

وزير اوقاف مصر گفت: هرگز اجازه نمي‌دهيم كه تشيع در مساجد اين كشور گسترش پيدا كند.
به گزارش فارس به نقل از پايگاه خبري براثا،محمود حمدي زقزوق با بيان اين مطلب افزود: به هيچ شيعه‌اي اجازه نمي‌دهيم در مصر مسجدي را تاسيس كند.
وي كه در يك نشست مطبوعاتي در وزارت اوقاف مصر سخن مي‌گفت تاكيد كرد: هرگز به شيعيان اجازه نمي دهيم كه به چنين اقدامي دست بزنند. اصلا با چنين چيزي موافقت نخواهيم كرد.
چندي قبل وزارت خارجه مصر از علماي تاريخ اسلام الازهر دعوت كرد تا كلاس‌هايي با هدف مبارزه با تفكر شيعه براي افسران پليس و نيروهاي امنيتي اين كشور برگزار كنند.
اين موضع‌گيري وزير اوقاف مصر عليه شيعيان در حالي صورت مي‌گيرد كه ملت مصر به دوست داشتن اهل بيت رسول اكرم ( ص) معروف هستند و جهان اسلام بيش از هر زمان ديگر به حفظ وحدت نياز دارد و تمام مذاهب اسلامي بر اين نكته مهم تاكيد دارند.
بنا به گفته آقاى عبدالمنعم البرى استاد فرهنگ اسلامى در دانشكده ارشاد اسلامى دانشگاه الازهر، وزارت كشور مصر شمارى از دانشمندان وكارشناسان مذهب شيعه در دانشگاه الازهر را فرا خوانده است تا در معرفي تشيع به افسران نظامى دستگاه امنيت دولت ضمن چارچوب "مبارزه عليه نفوذ تشيع در جامعه سني مذهب مصر" شركت كنند، وى يكي شركت كنندگان دراين برنامه بود.
آقاى البرى كه رياست سازمان منحله جبهه علماي الازهر را بعهده داشت ،روز پنجشنبه 3/7/2008 ضمن مصاحبه با روزنامه مصرى (المصرى اليوم) تاييد كرد كه وزارت كشور مصر از وى و تعدادى از دانشمندان كارشناس مذهب شيعه دعوت بعمل آورد تا يك سلسله سخنرانى ودرسهاى آموزشى را در باره مذاهب مختلف تشيع و نيز نقشه وشيوه نفوذ وسرايت آنها در كشورهاي سني مذهب ،براى افسران وماموران نظامى دستگاه امنيت دولت در مراكز دستگاه ياد شده وهمچنين در برخى از زندان ها ،برگزار كنند.
آقاى عبدالمنعم همچنان گفت " اين درخواست دولت هنگامي صورت ميگيرد ،كه هزاران نفر شيعه مذهب به منظور نفوذ در جامعه ونشر مذهب خود ميان مردم ،به استان 6 اكتوبر رفت اند ، وهنگاميكه وزارت كشور ازاين مساله اطلاع يافت برآن شد تا چنين طرحي را براي آموزش افسران وماموران نظامى وامنيتى بمنظور مبارزه با اين نفوذ به اجرا گذارد .
وي با اشاره به محتواى سخنرانى هايش براى افسران امنيتى در زندان (طره) گفت "سخنرانى در باره شناخت خطر انديشه تشيع وآنچه را بدان دعوت ميكنند بود، واز افسران امنيتى خواستم تا در اسرع وقت براي حفظ امنيت مصر اقدام كنند ".
البرى همچنين به مستقر شدن گروهاى زيادى از شيعيان دراين اواخر در شهرك هاى جديد مصر اشاره كرد وافزود اكثريت آنان از شيعيان دوازده امامي هستند، وبرخى از آنان از وزارت اوقاف خواسته اند تا با ساختن مسجد هاى شيعه كه معروف (حسينيه) است موفقت كند كه داراي ساختمانهاي پيوستي بمنظور زنجير زني بمناسبت شهادت امام حسين است ، ولى بدنبال مخالفت وزارت كشور ،وزارت اوقاف مصر نيز درخواست آنان را رد كرد .
وى افزود : " اخيرا نفوذ شماري از رهبران شيعه به برخى از استانهاى ساحل شرقي مصر از جمله شهرك ابو حماده گزارش شده بود " وى گفت "كميته هاي مركز تقريب ميان سنى وشيعه كه تحت سرپرستى دانشگاه الازهر است ،تحت پوشش در يافت حق الزحمه ،براي هرسخنراني بمبلغ 3 هزار دلار از ايران رشوه گرفته اند " وي آنرا دليل بر "وجود سوء نيت آنها" دانست.

از سوى ديگر آقاى شيخ محمود عاشور دبير كل كميسون تقريب ميان مذاهب در دانشگاه ازهر مساله رشوگرفتن اعضاى كميسون را رد كرد و گفت : " تامين منابع مالي بطور خود كفا صورت مي گيرد وهمه كارمندان كميسون داو طلبانه عمل مي كنند".
در عين حال يك منبع امنيتي در وزارت كشور مصر از اظهار نظر در مورد اطلاعاتي كه دراين روزنامه منتشر شده خود دارى كرد، ولى آقاى سالم عبدالجليل معاون وزارت اوقاف وجود درخواست هايى را كه به مديران بخشهاى وزارت ياد شده جهت ساختن مساجد براى شيعيان عراقى در استان 6 اكتوبر ارائه شده را نفي نكرد، ولي در عين حال تاكيد نمود كه تا كنون چنين درخواستى به وزارت مزبور نرسيده ودر صورت رسيدن نيز رد خواهد شد.

چاپ كتاب‌هاي ضد ايراني با مجوز دولت مصر

روزنامه سعودي "المدينه" اعلام كرد: به‌تازگي تعدادي كتاب ضد ايراني و ضد شيعي در مصر به چاپ رسيده است.
اين روزنامه كه طي روزهاي اخير، گزارش‌هايي را درباره گرايش روزافزون جوانان مصري به مذهب تشيع منتشر كرده است، با بيان اينكه به ‌تازگي كتاب‌هايي درباره تشيع و ماهيت اين مذهب در مصر منتشر شده است، نوشت: چند شهر و روستا در مصر وجود دارد كه تمامي اهالي آن شيعه هستند و به همين دليل وهابي‌ها با تبليغات گسترده در اين مناطق سعي دارند جلوي رشد شيعه را بگيرند.
المدينه در ادامه با ذكر نام كتاب‌هاي ضد شيعي و نويسندگان آنها در مصر از كتاب‌هاي "عقيده امامت نزد شيعيان" به قلم "علي السالوس"، "شيعه در ترازو" به قلم "محمد النحراوي"، "عقايد شيعه" به قلم "ناصر شاه"، "موضع خميني درباره شيعه و تشيع" به قلم "محمود ناصح"، "انقلاب ايران در ترازوي اسلام"، از جمله كتاب‌هاي ضد ايراني نام برد كه در مصر انتشار يافته است.
به گزارش فارس، اين در حالي است كه جمهوري اسلامي ايران طي سال‌هاي اخير، تلاش بسياري براي بهبود روابط با قاهره داشته و اين موضوع از چند سال پيش در دستور كار دستگاه سياست خارجي تهران قرار گرفته است.
//////////
در گرد آوري اين مقاله ازكتابها ومنابع ذيل استفاده كرده ام.
-سايت - پيام شرق
-خاطرات زندگاني حضرت آيت الله العظمي آقاي بروجردي- به قلم محمد حسين علوي طباطبايي.
مجله تقريب 1 و 2و 3- ويژه نامه كنفرانس وحدت اسلامي.
- روزنامه الزهرام - 17/12/1370
-مقريزي،نقي‌الدين ابوالعباس احمد بن علي، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و آلاثار، بيروت،دار الصادر، ج1، ص 815.
-ابن اثير،عزالدين، ابي الحسن علي بن الكرم، الكامل في‌التاريخ، دار صادر بيروت، 1399،‌ص 1696.
- مقريزي، ج2، ص45.
-مقريزي، ج4، ص 149.
-همان،‌ ج4، ص151.
-مقريزي، ج4، ص151.
- مقريزي، همان ج4، ص 152.
-مقريزي، همان،‌ج2، ص102.
-ابن‌اثير، همان،‌ ج7، ص18.
-مقريزي، ج1، صص 271ـ272.
-مقريزي، ج1، ص 270 و نيز همان‌ج4، ص 154.
-مقريزي، همان. بالا.
-مقريزي همان، و ابن اثير، ج7،‌ ص71.
-مقريزي، ج2، ص 133، و ج 4، ص 154.
-ابن اثير، ج 7، ص154.
-مقريزي، ج1، ص270.
-مقريزي، همان .
- ابن اثير، حوادت سال 358.
- مقريزي،‌ ج4، ص 156 و ابن اثير، ص 358.
-ابن اثير،‌ حوادث سال 362.
-مقريزي، ج1، ص270.
-مقريزي، ص270.
-همان‌، ج2، صص 292ـ289.
-جودكي، تاريخ فاطميان، صص 66 تا 68
-مقريزي، ج2، ص222 و 389.
-محمد علي القطب، الفاطميون بين صحت النسب و تزوير تاريخ، بيروت، المكتبه العصريه، 2002م، ص21.
-مقريزي، ج1، ص 21.
-حجت‌الله جودكي، تاريخ فاطميان، تهران، سپهر، 1378، چ اول، ص22. ( ترجمة كتاب اخبار ملوك بني عبيد و سيرتهم ابي عبدالله





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن