واضح آرشیو وب فارسی:قدس: آمريكا ؛ پايان تاريخ يا تكرار آن؟
* غلامرضا قلندريان
پس از فروپاشي شوروي سابق و پايان حيات نظام دو قطبي در عرصه تحولات بين المللي، هيئت جديدي از نظام كاركردي، نظم نوين جهاني را با تفسير آمريكايي به افكارعمومي و دولتها معرفي كرد.
بدون رقيب ماندن ايالات متحده، برخي از تحليلگران استراتژيك را بر آن داشت كه سقوط شوروي را پيروزي بزرگي براي آمريكا قلمداد كرده و ساختار نظام تك قطبي را به عنوان گزينه تعاملات جهاني، آلترناتيو روابط بين المللي در فقدان شوروي ارزيابي كنند.
تئوريسينها و استراتژيستهاي واشنگتن، پويايي نظام سلطه را در غيبت رقيب قدرتمند غيرممكن دانستند و حيات آمريكا را در گرو رقابتهاي ايدئولوژيك، سياسي، اقتصادي و نظامي ارزيابي نمودند؛ به نحوي كه هانتينگتون در اظهاراتي اعلام نمود: «جنگ سرد به ما هويت داد و اكنون كه در خ≥ ناشي از اضمحلال شوروي هستيم، بايد قدرتي بسازيم كه جايگزين شوروي سابق شود.» تحقق اين خواسته، با حوادث ساختگي 11 سپتامبر رقم خورد.
با توجه به ديدگاه ميليتاريستي سردمداران كاخ سفيد و مديريت آمرانه بحرانهاي جهاني با تفسير آمريكايي و متأثر از انديشه هاي صاحبان مجتمعهاي صنعتي و نظامي، حضور فعال (مداخله جويي) اين كشور امري اجتناب ناپذير تلقي مي شود.
آمريكا براي تضمين جايگاه مطلوب و برتر خود در عرصه نظام بين الملل به ابزار نظامي متوسل شده است و اين باعث گرديده تا سلطه اقتصادي خود را بتدريج در دهه هاي اخير از دست بدهد. در اين دوران، هرچند سطح هژموني نظامي آمريكا افزايش پيدا كرده است، در ازاي آن نتوانسته هژموني اقتصادي خود را به گونه اي مؤثر بر ساير كشورها تحميل كند. اين امر باعث شد تا به جاي سرمايه گذاري مجدد در حوزه هاي اقتصادي، درآمد ملي آمريكا صرف هزينه هاي دولتي و نظامي گردد.
در يك قرن گذشته، ايالات متحده آمريكا، دست كم 170 مورد مداخله نظامي در كشورهاي مختلف جهان داشته است. جالب تر اين كه پس از فروپاشي اتحاد شوروي، دولتمردان و صاحبنظران آمريكايي از «لحظه امپراتوري» سخن مي گويند كه تنها يك تلقي اغواكننده است. به گفته «جرمي شاپيرو» از مؤسسه بروكلين، حمله ايالات متحده به عراق و اشغال اين كشور، «طرح امپراتوري» را بر باد داد.
جرج بوش قبل از تهاجم 2003 به عراق، با لحني غرورآميز هزينه جنگ عراق را 50 ميليارد دلار برآورد كرد و زمان دستيابي به نتيجه را 6 ماه اعلام نمود. اكنون هزينه مداخله در عراق بالغ بر 700 ميليارد دلار برآورد مي گردد و 5 سال از تهاجم آمريكا مي گذرد، ولي هنوز نه تنها خواسته هاي مقامهاي آمريكايي محقق نشده، بلكه كارشناسان سياسي آمريكا حضور اين كشور را در عراق يادآور شكست ويتنام عنوان نموده اند و ترديد دولتمردان اين كشور در خروج نيروهايشان از عراق را به منزله گرفتار شدن آمريكا در مرداب عراق تلقي مي كنند.
ديپلماسي الهي به زعم جرج دبليو بوش، كه برگرفته از قرائت ثنويت گرا و دوآليستي خير و شر و مبتني بر آن است، در فراز و نشيب تحولات پس از اشغال عراق به ديپلماسي شيطاني تبديل شد. اين جمله «آرتور شلينگر» تاريخدان برجسته آمريكايي، خوي غيرانساني و رفتار نابخردانه جرج دبليو بوش را آشكار مي كند. وي مي گويد: «تهاجم نظامي آمريكا به عراق، روزي به يادماندني در تاريخ بي آبروييهاست.»
گفتني است، ديگر كسي در پي حادثه سياه اقتصادي سپتامبر 2008 ريشه اين اتفاقها را به مؤلفه هاي امنيتي خارج از مرزهاي آمريكا نسبت نخواهد داد، زيرا اين حادثه [اقتصادي] ديگر دستپخت «بن لادن» يا «تروريسم اسلامي» نيست كه بوش عادت كرده است مشكلات را به آن نسبت بدهد؛ بلكه دليل اين بحران، سياستهاي كوركورانه اوست كه بيش از يك تريليون دلار را در جنگهاي عراق و افغانستان به هدر داد و به همين مبلغ نيز نياز دارد تا اين دو جنگ را بتواند ادامه دهد. 700 ميليارد دلاري كه بوش براي نجات اقتصاد كشورش درخواست كرده، درست همان مقداري است كه تاكنون در عراق هزينه شده است.
حقيقت اين است، ايالات متحده آمريكا در راهي گام برمي دارد كه اتحاد جماهير شوروي آن را در آخرين سالهاي عمر خود پيمود و با وجود مشكلات اقتصادي خود، بر ادامه جنگ در افغانستان پافشاري مي كرد. اين امر سبب شد تا در پايان، اتحاد جماهير شوروي با فروپاشي مواجه گردد.
اكنون آثار اضمحلال در حوزه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي آمريكا نمايان است. اين موضوع سوژه روز بنگاه هاي خبري و محافل آكادميك در اين كشور گرديده و صاحب نظران اقتصادي و سياسي، سقوط ساختارهاي اقتصادي واشنگتن را نويد مي دهند. اين مقدمه، بستر فروپاشي را در حوزه هاي سياسي و فرهنگي تسريع خواهد نمود.
اين واقعيتي انكارناپذير است كه هميشه افول قدرتهاي بزرگ در جهان از زماني آغاز مي شود كه توانمنديهاي خود را براي ساير كشورها دست نيافتني و دور از انتظار مي يابند. بدين سان، «لحظه امپراتوري» به مرور زمان به «درخودماندگي امپراتوري» مبدل و بتدريج متزلزل مي گردد. در واقع، برخلاف نظر فوكوياما مبني بر پايان تاريخ، شاهد تكرار تاريخ هستيم. مصاديق واضح و آشكاري مثل سقوط امپراتوري روم، بريتانيا و ... در اين خصوص قابل تأمل است كه به نظر مي رسد ايالات متحده آمريكا نيز از اين قاعده مستثنا نخواهد بود.
از سوي ديگر، سر برآوردن قدرتهايي مانند روسيه، چين، هند، ژاپن و فرايند ادغام سياسي و اقتصادي اتحاديه اروپا و ديگر كشورها، بيانگر وجود جهان چند قطبي است كه در افقي متفاوت از ايالات متحده مكانيسم تعاملات سياسي و اقتصادي را تدوين مي نمايند و به كاخ سفيد فرصت نمي دهند در عرصه روابط بين المللي جولان بدهد.
بدين ترتيب، سياستهاي ماجراجويانه آمريكا اقتصاد اين كشور را در سراشيبي سقوط قرار داده است و دولتمردان واشنگتن و افكارعمومي با رويگرداني از سياستهاي يكجانبه گرايانه كاخ سفيد، رويكرد منفي خويش را در انتخابات كنگره در گام نخست و در گام بعدي در انتخابات رياست جمهوري آتي نشان خواهند داد تا از اين منظر با مخالفت مدني خويش، بر روند رو به اضمحلال اقتصادي اين كشور صحه گذارند.
امپراتوري آمريكا با همه پيشرفتهاي محيرالعقول سالهاي اخير، بر اساس تحليل و نظر اكثر كارشناسان اقتصادي، با توجه به شرايط موجود جامعه اين كشور، افول پيشرفتهاي گذشته را در آتيه اي نزديك به نظاره خواهد نشست. بدون ترديد، هر تمدني طلوع و غروبي خواهد داشت و ايالات متحده آمريكا پس از قرار گرفتن در اوج پيشرفت، اكنون با شتابي روزافزون، روند سقوط به حضيض ذلت و شمارش معكوس را آغاز كرده است.
سه شنبه 9 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]