واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: اعظم بابايي ادبيات عرفاني
خبرگزاري فارس: سرآمد شاعران عارف، مولانا جلال الدين محمد رومي است كه هم در عرصه ادب عاشقانه عرفاني بيمانند است و هم در عرصه ادب تعليمي عرفاني.
ادبيات عرفاني يا ادبيات صوفيانه، قسمتي از ميراث منثور و منظوم ادبي است كه شاعران عارف يا عارفان شاعر، تحت تأثير مشرب تصوف به وجود آوردهاند و در برگيرندهي قسمت عظيمي از ادبيات پارسي است.
براي شناخت اين نوع ادبيات لاجرم بايد پديد آورندگان آن يعني صوفيه و عرفا را شناخت. تصوف يك مشرب خاص فكري است كه تقريباً از قرن دوم هجري قمري به طور رسمي مطرح شد، و سابقه تعاليم آنان را ميتوان به زمان پيامبر و "اهل صفه"، كساني كه در اثر تعليمات پيامبر(ص) و از سويي دنيازدگي جانشينان پيامبر به خصوص از دوره عثمان به بعد، به زهد و دنياگريزي روي آوردند و كمكم اقليت خاص فكري را شكل دادند. اولين چيزي كه در بين آنان مطرح شد مذمت دنيا و خواهشهاي نفساني بود و سپس عشق به خدا و طلب او كه مركز خواستهها و هدف نهايي اعمالشان قرار داشت. از همين جاست كه تعليمات و سخنان آنها دو دسته ميشود: دستهاي به وعظ و اندرز (ادب تعليمي) و دسته اي به جذبه و عشق (ادب عاشقانه) ميپردازند. بعدها ميراث عظيمي تحت عنوان ادبيات عرفاني از آنان به جاي ماند كه از اين مشرب فكري تغذيه مي نمود.
"تصوف كه از مشرب ذوق و الهام سرچشمه ميگيرد، البته با شعر و شاعري كه نيز از همين لطيفهي نهاني برميخيزد مناسبت تمام دارد، اما با اين همه، صوفيه كه در آغاز اهل زهد و پرهيز بودهاند، به همان نسبت در اوايل، چندان رغبتي به شعر و شاعري نشان نميدادند. درست است كه اشعاري به بعضي از قدماء صوفيه مثل ذاالنون مصري و يحيي بن معاذ رازي و ديگران نسبت دادهاند اما اينگونه اشعار از زبان و روايت صوفيان (كه چندان قابل استناد نيست) به ما رسيده و از طرفي چندان در بردارندهي حكمت و فكر صوفيه نيست. صوفيه معتدل هم حتي در آغاز، اظهار علاقه به شعر نميكردند و حتي از خواندن قرآن به الحان و شنيدن اشعار كراهيت داشتند". (زرين كوب، 1373؛ ص 140)
اولين آغازگر شعر را بين متصوفه ابوسعيد اباالخير (357 - 440هـق) گفتهاند. ابوسعيد برخلاف مخالفتهاي فقها و متشرعان و حتي متصوفه، بر سر منبر وعظ، اشعار بسياري ميخواند و از آن تأويل و تفسير عرفاني ميكرد.
ميتوان گفت شعر صوفيانه فارسي مقارن با اوايل قرن پنجم با ابوسعيد اباالخير در خراسان رواج تمام يافت. "بعد از عهد سلطان محمود غزنوي و پسرش (سلطان مسعود) به جهت اسباب گوناگون، تصوف در خراسان و عراق رواج تمام يافت و با اينكه فقها خواندن شعر به ويژه غزل را بر سر منبر ممنوع كرده بودند؛ با وجود اين، روايت ابيات عاشقانه و نقل قصص و حكايات در بين صوفيان رايج بود. رباعيات عين القضاة همداني و ابوسعيد منهيه و اوحدي كرماني و همچنين غزليات سنايي و عطار به نمونه رواج شعر را در خانقاهها به دست ميدهد". (همان، با تلخيص و تصرف، 142)
بعد از ابوسعيد، سنايي در قرن ششم، با وارد كردن حال و هوا و درون مايهها عرفاني به ساختار مستحكم قصيده، ديپاچهاي نو بر ادبيات عرفاني گشود.
سنايي علاوه بر غزلياتش كه سرشار از جذبه و شور و حال قلندري و ملامتي است، در ساختار قصيده، تم عرفان را وارد كرد و بعد از او، عطار نيشابوري در قالب غزل و مثنوي، مفاهيم عالي عرفاني را مطرح كرد. البته ذكر يك نكتهي مهم اساسي است كه ادبيات عرفاني همانطور كه در ابتداي اين نوشته به صورت اجمال آمد به دو نوع ادب تعليمي و ادب عاشقانه تقسيم ميشود.
شاعران صوفي، سكر و وجد و حالات حاصل از غلبات روحاني را عموماً در قالب غزل ميسرايند، و همچنين وعظ و تذكير و زهد و تحقيق را عموماً در قالب مثنوي به عنوان مهارتها و گوشزدهايي براي سالكان ميسرايند؛ بر اين اساس، سنايي و عطار مثل ديگر شاعران عارف، هم غزليات پر از جذبه و شور دارند و هم مثنويات تعليمي مثل حذيقه التحقيقه سنايي و منطق الطير عطار.
سرآمد شاعران عارف، مولانا جلال الدين محمد رومي است كه هم در عرصه ادب عاشقانه عرفاني بيمانند است و هم در عرصه ادب تعليمي عرفاني. مثنوي معنوي مولوي اثر گران سنگي است كه از بهترين و غنيترين ميراث صوفيه به شمار ميآيد.
"بعد از مولوي اولين كسي كه جرأت كرد در شعر تعليمي صوفيانه، شيوهي مثنوي را سرمشق خود كند، پسرش سلطان ولد (معروف به بهاء ولد) است در "ولد نامه" خود. و بعد از او شيخ محمود شبستري است در "گلشنراز". (زرين كوب، 1357، 273)
به طور كلي بعد از مولوي ادبيات عرفاني شكوفايي خاصي نداشته است و آثاري كه بعدها به وجود آمد بر پايهي تقليد از مولوي، عطار و سنايي بوده است. البته ادبيات عرفاني شامل آثار منثور نيز ميشود كه شطحيات بايزد بسطامي، كشف المحجوب جلابي هجويري، مناجات نامه خواجه عبدالله انصاري و... از آثار برجستهي آن هستند اما بيشترين جلوهي عرفان در عرصهي شعر بوده است.
در مجموع صوفيه و عرفا تأثير بسيار مهمي در شكلگيري و دگرگوني ادبيات پارسي داشتهاند. "آنان قصيده را از لجنزار دروغ و تملق به اوج و رفعت وعظ و تحقيق كشاندهاند و غزل را از عشق شهواني به محبت روحاني رسانيدهاند. مثنوي را وسيلهاي براي تعليم و تربيت و عرفان و اخلاق كردهاند. رباعي را قالب بيان احوال و آلام زودگذر نفساني نمودهاند. نثر را عمق و سادگي بخشيدهاند؛ و حكايت و قصه را قالب معاني و حكم كردهاند...". (زرينكوب، 1373، 129)
منابع:
1- زرينكوب، عبدالحسين؛ ارزش ميراث و صوفيه، تهران، اميركبير، 1373، چاپ هفتم، ص 140- 144.
2- زرينكوب، عبدالحسين؛ در جستجوي تصوف، تهران، اميركبير، 1357، چاپ اول، ص 273.
3- شفيعي كدكني، مقدمهي تازيانههاي سلوك، تهران، آگه، 1376، چاپ دوم.
..............................................................................
منبع: www.pajoohe.com
دوشنبه 8 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 468]