واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: گزارش ايسكانيوز از دادگاه خانواده تهران كي گفته عقد دختر عمو و پسر عمو را در آسمان بسته اند ؟
تهران - خبرگزاري ايسكانيوز : به راهرو هاي دادگاه شماره 2 خانواده تهران كه قدم مي گذاري چهره هاي در هم رفته ، مثل هر روز سوهان به اعصابت مي كشد.
ديدن زن و مرد جواني كه فرزند عقب مانده ذهني دارند بيش از بقيه ، تلخ است.سراغ آنان مي روم و كنار زن پريشان مي نشينم.وقتي مي شنودخبرنگارم با رويي گشاده سرگذشت زندگي اش را برايم تعريف مي كند.انگار خيلي وقت است مي خواهد مويه كند.خيلي تنها به نظر مي رسد ؛ اين را نگاه خسته اش مي گويد.
مرضيه مي گويد : 18 سال داشتم و تازه ديپلم گرفته بودم كه پسرعمويم به خواستگاري ام آمد.من شنيده بودم كه «عقد دختر عمو و پسر عمو را در آسمان بسته اند» و شايد همين يك جمله مسير زندگي ام را به كلي عوض كرد.با هزاران اميد و آرزو به منصور «بله» دادم و هنوز در تب و تاب دوره جديد زندگي ام بودم كه ديدم در خانه شوهر هستم.
ما پنج سال در حسرت فرزند سوختيم تا اين كه با نذر و نياز ، باردار شدم اما سونوگرافي نشان مي داد بچه ، عقب مانده ذهني است.منصور با شنيدن اين خبر ، خرد شد و گوشه گير.مي گفت به هيچ قيمتي اجازه نمي دهد جنين را سقط كنم.در دوره بارداري ، به ياد ندارم كه حتي يك روز آب خوش از گلويم پايين رفته باشد.از طرفي دلم به حال شوهرم مي سوخت و از طرف ديگر نمي خواستم مادر يك بچه معلول باشم كه تا آخر عمر ، هم خودش بسوزد و هم من مادر را ذره ذره آب كند.
به هر حال شايان با هزار اما و اگر به دنيا آمد و ديدن لحظه هاي بغرنج زندگي او ، مرا از همه چيز و همه كس بيزار كرد.ديگر از خودم و منصور بدم مي آمد و در مقابل «شايان» احساس گناه مي كردم.بارها به خاطر حماقتي كه كردم و پيش از بچه دار شدن با يك متخصص ژنتيك ، مشورت نكردم به خودم لعنت فرستادم.
شوهرم هم بيشتر بي محلي مي كرد تا اينكه بعد از 10 سال زندگي مشترك پيشنهاد طلاق داد.
حالا شايان پنج ساله است و به ظاهر مي خواهيم توافقي از هم جدا شويم.
*چرا به ظاهر؟
چون من طلاق نمي خواهم.به هر حال شوهر داشتن در اين روزگار ناسازگار ، خيلي بهتر از مطلقه بودن است ؛ قبول داري كه ؟
*چه بگويم ، شايد!
به سراغ منصور مي روم تا حرف هاي او را هم بنويسم.خيلي پريشان است و كلافگي در چهره اش موج مي زند اما خودش را راضي مي كند تا به سوال هايم جواب بدهد.
*چرا مي خواهيد همسرتان را طلاق بدهيد؟
با انگشت اشاره ، شايان را نشانم مي دهد : فكر مي كنم دليل عادلانه اي باشد.
* يعني چي عادلانه ؟!
من نمي توانم با زني زندگي كنم كه شوهر و بچه اش را دوست ندارد ؛ كاش قبل از ازدواج به حرف بزرگ ترها گوش مي دادم و سراغ ازدواج فاميلي ، آن هم با دختر عمو نمي رفتم تا اين چنين غم بچه معلول آتشم نمي زد همين.به گزارش خبرنگار گروه حوادث ايسكانيوز ، مرد افسرده كه مهندس ساختمان است بغض مي كند و ديگر سخني نمي گويد.از خانواده سه نفره كه دور مي شوم شايان كوچولو همچنان نگاهم مي كند.گويي با چشمانش از من مي پرسد به پدر و مادرم بگوييد چرا ، چرا ؟! /525/125
اخبار مرتبط
• « ط » مثل طلاق (2)
• « ط » مثل طلاق (1)
• نگاه به دعواهاي خانوادگي بايد آسيب شناختي باشد نه مجرمانه
• مشاور اقتصادي در محاكم قضايي؛ آري يا نه؟
• طلاق ميخواهم شوهرم خطرناك است
دوشنبه 8 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]