محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826001951
گزيده سرمقالههاي روزنامههاي صبح امروز ايران
واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: گزيده سرمقالههاي روزنامههاي صبح امروز ايران
*كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز امروز خود با عنوان« 1835 تئاتر يا ديپلماسي؟!»به قلم مهدي محمدي آورده است :
تبديل شدن «ديپلماسي» به «نمايش»، «اقدام» به «تظاهر» و «فشار» به «حفظ آبرو» مهم ترين مشخصه دوران جديدي است كه با صدور قطعنامه 1835 وارد آن شده ايم. صبح ديروز شوراي امنيت سازمان ملل قطعنامه اي عليه ايران تصويب كرد كه به اعتراف تدوين كنندگان و به شهادت متن آن، فاقد هرگونه تحريم جديد و صرفا تاكيدي بر قطعنامه هاي قبلي است. بعد از صدور قطعنامه، امريكايي ها كه ذوق زده به نظر مي رسيدند بلافاصله سعي كردند مقصود 1+5 از اين اقدام را هر چه شفاف تر كنند تا هيچ سوءتفاهمي باقي نماند. خانم رايس در اولين دقايق پس از صدور قطعنامه به رويترز گفت كه از نظر او «به ويژه مهم است كه ايراني ها تشخيص دهند كه فرآيند كاري گروه پنج به علاوه يك همچنان به قوت خود باقي است». بعد از او هم، ديگر وزراي خارجه گروه 1+5 جملاتي قريب به همين مضمون براي توضيح دلايل صدور 1835 بيان كردند. ديويد ميليبند وزير خارجه انگليس كه همواره ميدان دار شر عليه ايران بوده به خبرگزاري فرانسه گفت اين قطعنامه نشان مي دهد اراده و تصميم شش قدرت جهاني درباره برنامه هسته اي ايران «تضعيف نشده است». فرانك والتر اشتاين ماير منظور خود را در قالب عبارت خوشمزه تر و البته واضح تري بيان كرد. خبرنگاران حاضر در نيويورك از قول او نوشتند «تحريم جديدي عليه ايران در اين قطعنامه مطرح نشده است اما صدور آن حركتي بود براي اين كه ايران از اختلاف دروني 1 + 5 خوشحال نباشد». اين تعابير روش بسيار ساده اي براي فهم درست وضعيتي كه در آن قرار داريم در اختيار مي گذارد و مي توان بر مبناي آنها به نتيجه گيري هاي مهمي درباره اتفاقي كه درون گروه 1+5 در حال وقوع است دست يافت.
اجازه بدهيد بحث را با يك سوال آغاز كنيم: ايران بايد از اين قطعنامه چه پيامي دريافت كند؟ امريكايي ها و ظاهرا همه اعضاي گروه 6 مايلند پيامي كه ايران دريافت مي كند اين باشد كه حساب باز كردن روي اختلافات دروني گروه 6 صرفا يك اشتباه محاسبه از جانب ايران است و همه آنها درباره جلوگيري از ظهور يك ايران هسته اي اجماع دارند. منازعات اخير بر سر گرجستان و ديگر مسائل نيز هر چه كه هست در ديدگاه گروه 6 نسبت به ايران تغييري بوجود نياورده و آنها همچنان به آنچه قبلا در قطعنامه هاي شوراي امنيت عليه ايران نوشته اند پاي بند هستند. اما حقيقت اين است كه 1835 به هيچ وجه قادر به رساندن چنين پيامي به ايران نيست، بلكه كاملا برعكس -همانطور كه عموم محافل تحليلي و سياستگذاري در تهران معتقدند- نگاهي به فرايند صدور اين قطعنامه و تامل در آنچه مقام هاي غربي براي تبيين اقدام خود در صدور اين قطعنامه گفته اند همگي نشان مي دهد ايران كاملا درست محاسبه كرده است و 1835 چيزي جز يك روكش نازك بر اختلافات شديد درون گروه 6 نيست كه جالب است خود غربي ها هم در سخنان خود تلويحا تاييد كرده اند هدف آنها «جلوگيري از خوشحال كردن بيشتر ايران» و سرپوش نهادن بر اختلافات درباره چگونگي برخورد با ايران بوده است نه «كتمان» اين اختلافات كه وجود آنها اظهر من الشمس است.
كمي اگر به عقب بازگرديم موضوع روشن تر خواهد شد. بعد از مناقشه اخير گرجستان كه در خلال آن روسيه و غرب براي اولين بار پس از جنگ سرد تمام قد روبروي هم ايستادند، فرايند همكاري گروه 6 عليه ايران دچار شوك شديدي شد و برخي از منابع روس و اروپايي همان روزهاي اول نوشتند قرباني اصلي اين منازعه قبل از آنكه گرجستان باشد، گروه 1+5 و فرايند همكاري دستجمعي براي مهار برنامه هسته اي ايران است. در چند روز پس از اين درگيري، اين تحليل در تقريبا تمامي رسانه هاي جهاني فراگير شده بود كه «ديپلماسي بزرگ» پايان يافته و روسيه از اين به بعد درباره هيچ موضوعي از جمله ايران همكاري هاي سخاوتمندانه قبلي را با غرب انجام نخواهد داد. در داخل ايران اگرچه به طور طبيعي تلاش غرب براي فتنه انگيزي در منطقه قفقاز مورد نكوهش قرار گرفت، اما بويژه درون حكومت و در سطوح تصميم سازي استراتژيك به هيچ وجه اين توهم وجود نداشت كه منازعه گرجستان روسيه را از اردوگاه غرب جدا كرده و به اردوگاه ايران ملحق ساخته است. اتفاقا قريب به اتفاق افراد دخيل در موضوع عقيده داشتند روسيه همواره بر سر ايران معامله كرده و از اين به بعد هم خواهد كرد منتها اتفاقي كه بعد از جنگ گرجستان رخ داده اين است كه «قيمت» پيشنهادي آنها براي اين معامله افزايش مي يابد و اين دقيقا همان اتفاقي است كه رخ داد، ضمن اينكه نه لزوما به خاطر مقاومت روسيه بلكه عمدتا به دليل مقاومت موفق و موثر ايران، فرايند تشديد فشار بر ايران از راه سخت تر كردن تحريم ها مدت ها پيش به بن بست رسيده بود و منازعه گرجستان تنها به عنوان يك عامل كمكي در اين ميان عمل كرد نه بيشتر.
شيوع بيش از حد اين گمان كه 1+5 كارايي خود را ازدست داده و اين گروه را ديگر بايد در رده اموات ديپلماتيك طبقه بندي كرد، اعضاي گروه 6 را واداشت به رغم همه اختلافات بسيار حادي كه با يكديگر دارند و به قول آقاي اشتاين ماير «فقط براي اينكه زياده از حد خوش به حال ايران نشود» همه سعي خود را براي ارسال مقادير بسيار كوچكي از علائم حياتي به خرج بدهند (مثل مردي كه به كما رفته و در اين حال تكان خوردن پلك چشم يا يكي از انگشت هاي او فقط به اين معنا خواهد بود كه او «نمرده است» و نتيجه اي بيش از اين از آن نمي توان گرفت) و 1835 همان علامت حياتي يا بهتر بگويم«تكان خوردن انگشت مرد به كما رفته» است. اين قطعنامه به طور كامل فاقد محتواست و حتي لحن آن هم نسبت به قطعنامه هاي سابق تفاوت نكرده است. گرفتن يك كپي از قطعنامه هاي سابق و به هم سنجاق كردن آنها، همه اتفاقي است كه رخ داده است. در واقع آنچه در گروه 1+5 روي آن توافق شده -پس از اصرار و التماس امريكا- در همين حد است كه «ايران نبايد بفهمد اختلاف داريم» والا خبري از توافق بر روي اقدام هاي سفت و سخت نيست و اساسا نبايد باشد. تازه مي توان حدس زد كه روس ها همين مقدار را هم به قيمتي گزاف به غرب فروخته باشند.
بسيار خوب، حالا مي توان دوباره به آن سوال سابق بازگشت؛ آيا 1835 مي تواند پيام مدنظر غرب را به ايران برساند؟ اگر مقصود غربي ها رساندن پيام اجماع به ايران بوده تنها چيزي كه نمي توان از اين قطعنامه فهميد اجماع در گروه 6 است. واقعا غربي ها تصور مي كنند اگر تحريم هاي بسيار ابتدايي را كه چند ماه قبل روي آن توافق كرده بودند -والبته جامعه جهاني در مقام اجرا به هيچ وجه آن را جدي نگرفته است- دوباره روي كاغذ بنويسند و در بوق و كرنا كنند كه «مجددا» روي همان ها توافق كرديم ايران بايد به وحشت وهراس بيفتد و به اين نتيجه برسد كه روابط دروني 1+5 در اوج استحكام است؟! چرا در حالي كه امريكايي ها همه تلاش خود را كردند 1835 نسبت به قطعنامه هاي قبلي حتي به اندازه يك ميلي متر پيشرفت ندارد؟ آيا علت اينكه اعضاي گروه 6 به تئاتر بازي كردن و نمايش دادن در مقابل ايران-و اعلام صريح اينكه اين چيزي جز يك نمايش و مانور با هدف ارسال پيام براي ايران نيست- روي آورده اند چيزي جز اين است توان انجام «اقدام واقعي و موثر» ندارند كه اگر داشتند نيازي به بازي كردن نقش دستگاه فتوكپي نبود. اتفاقا ايران از محتواي 1835 پيام اوج گرفتن اختلاف و استيصال در 1+5 را دريافت خواهد كرد. صدور قطعنامه اي كه «هيچ نمي گويد» يعني امكان صدور يك قطعنامه دندان دار وجود نداشته و اين خود مستقيما به اين معناست كه گروه 6 براي جلوتر رفتن مشكلات عبورناپذيري سر راه دارد و چون در خود توان غلبه بر آنها را نمي بيند به خيمه شب بازي و كبوتر از داخل كلاه درآوردن متوسل شده است. 1835 براي ايران نه حاوي پيام اجماع است و نه نشانه تشديد فشارها، فقط علامتي است از اينكه مسيري كه مي رود صحيح است و دشمنان پيشرفت ايران از سر درماندگي به فراهم آوردن اسباب تفريح براي ديگران روي آورده اند. غرب به يك كاغذ كه نامش قطعنامه باشد نياز داشت تا به ايران نشان دهد كه نمرده و هنوز نفس مي كشد، روس ها هم به اين كاغذ نياز داشتند تا اتهام «بي مسئوليتي» و «نقض توافقات» را از خود دور كنند. اما ايران با علم به اينكه از حالا تا شب انتخابات بايد اتفاقات فراواني ازاين دست را انتظار بكشد، به اين نمايش ها فقط خنديد. از اين به بعد البته هيچ چيز مثل سابق نخواهد بود،و بديهي است كه ايران اسلامي بايد در تعامل قبلي خود با حريف تغييراتي جدي بدهد.
*آفتاب يزد
روزنامه آفتاب يزد در سرمقاله امروز خود با عنوان « شما ملت را محروم نكنيد!» آورده است:
چهارمين و شايد آخرين سفر محمود احمدينژاد به نيويورك درحالي به پايان رسيد كه ياران نزديك او به همراه رسميترين سخنگوي مكتوب دولت تلاش گستردهاي را آغاز كردهاند تا وجود دستاوردهاي مشعشع در اين سفر را به اثبات برسانند.
البته به نظر ميرسد در خارج از چارچوب دولت، نگاههاي ديگري به اين سفر وجود دارد. در عين حال لزوم پشتيباني از نماينده ملت ايران در برابر جهانيان، بسياري از منتقدان را تشويق كرده و ميكند كه به جاي بيان انتقادات و سوال از دستاوردهاي واقعي سفر، خويشتنداري به خرج دهند و سكوت پيشه سازند. اما ظاهراً اين سكوت، موجب توهماتي براي رسانه مكتوب دولت شده است. اين روزنامه ديروز به انتقاد شديد از رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام پرداخته كه ارگان مطبوعاتي دولت، عدم تمجيد هاشمي رفسنجاني از نتايج سفر رئيس جمهور و نطق او در سازمان ملل را معادل دانسته است. اين موضعگيري نشان مي دهد كه سكوت ساير افراد و رسانهها و عدم طرح انتقادات احتمالي از اين سفر، ممكن است نشانه رضايت از سفر يا دليلي بر حسادت نسبت به موفقيتهاي دولت تلقي شود! پس بهتر است همه رسانهها با كنار گذاردن هرگونه رودربايستي به تحليل اين سفر و نتايج آن بپردازند. رسانههاي حامي دولت لابد از قول برخي اعضاي ثابت اين سفرها به تمجيد از آن خواهند پرداخت.
آنها حتي ميتوانند خوشحالي ايرانيان مــقيم آمريكا از حضور غيرمترقبه مشاور ارشد رئيسجمهور را يكي از پديدههاي اين سفر بدانند. اين گروه از رسانهها چون معتقدند مردم حق داشتند كه از تريبون نماز جمعه هم نتايج سفر اخير را بشنوند ، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام را مورد انتقاد قرار ميدهند كه چرا مردم را از اين حق محروم ساخته است. پس حتماً اين حق را نيز براي مردم قائل هستند كه از برخي زواياي ديگر سفر و كاستيهاي آن مطلع شوند كه اين يادداشت به بعضي ازآنها خواهد پرداخت.
در چند سال اخير، يكي از مهم ترين چالشهاي ايران، پرونده هستهاي بوده است. حوادث مرتبط با اين پرونده، از يك سو به دليل دستاوردهايي كه فعاليت صلح آميز هستهاي براي كشورمان دارد مورد توجه دوستان و دشمنان است و از سوي ديگر، فشارهاي ناجوانمردانهاي كه به بهانه فعاليتهاي هستهاي بر ايران تحميل شده است در شئون مختلف زندگي مردم قابل مشاهده است و لذا انتظار ميرفت كه مهمترين بخش از سخنراني رئيس جمهور ايران و نخستين قسمت از اين سخنراني به تشريح روند چندين ساله فعاليت هستهاي و بازيگريهاي مخالفان ايران اختصاص يابد و با سخني نو، براي خنثي سازي اقدامات مخالفان ايران تلاش شود.
اما در اين سخنراني هم ، رئيس جمهور ايران بيش از هر چيز در نقش يك ناصح جهاني ظاهر شد كه مسائل مرتبط با ايران هم در مراتب بعد از برخي مسائل ديگر، مورد توجه او قرار گرفته بود! از سوي ديگر به نظر ميرسدسخنرانيهاي حاشيهاي و گفتگوهاي رسانهاي رئيسجمهور نيز آنگونه كه انتظار ميرفت نتوانست حقانيت ايران را در برابر موج تبليغاتي دشمنان ايران به خوبي آشكار سازد. به عبارت ديگر، بسياري از اظهارنظرهاي دكتر احمدي نژاد به جاي آنكه متناسب با استانداردها و درك مخاطبان غيرايراني و افكار عمومي جهانيان باشد در راستاي همان تبليغاتي بود كه در داخل كشور صورت ميگيرد و يكي از مهم ترين زواياي آن، اثبات برتري ديپلماسي هستهاي دولت نهم نسبت به دولت هاي پيشين مي باشد. در گفتگوي رئيس جمهور با تعدادي از رسانهها، يك خبرنگار سالخورده در مورد وجود اجماع جهاني در برابر برنامه هسته اي ايران سوال كرد.
البته ادعاي اجماع جهاني عليه ايران، موضوعي نيست كه به راحتي قابل اثبات باشد اما به نظر مي رسد اثبات آنچه توسط احمدي نژاد مطرح گرديد نيز چندان ساده نيست . او با رد ادعاي اجماع جهاني عليه ايران، حمايت 118 كشور عضو جنبش عدم تعهد، پنجاه و هشت كـشـور عـضو سازمان كنفرانس اسلامي، اعضاي گروه 15 و اعضاي گروه از ايران را مورد اشاره قرار داد و نهايتاً اعلام كرد تنها چند كشور معدود با فعاليت هسته اي ايران مخالفت مي كنند و نام خود را جامعه جهاني گذاشته اند.
اين در حالي است كه اولا تعدادي از كشورها در همه اين گروه ها عضويت دارند و نبايد به گونه اي سخن گفت كه گويي 199 كشور از ايران حمايت مي كنند. ثانياً در ميان اعضاي 18 گانه گروه 15، كشورهايي مانند آرژانتين يافت مـي شـونـد كـه رئـيس جمهور آن چند ساعت قبل از دكتر احمدي نژاد، در مجمع عمومي سازمان ملل سخنراني كرد و اتهامات سنگيني را متوجه ايران نمود .
اندونزي هم كشوري است كه در چهار مجمع فوق عضويت دارد و همين ديروز به قطعنامه چهارم شوراي امنيت عليه ايران راي مثبت داد تا راي ممتنع خود به قطعنامه سوم را خنثي كند! هند به عنوان عضو موثر جنبش عدم تعهد و گروه 15، تاكنون بالاترين سطح همكاري هاي ضد ايراني را در شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي به نمايش گذاشته است .
قطر هم به عنوان عضو سازمان كنفرانس اسلامي، در زماني كه عضو شوراي امنيت بود بدون هيچگونه تاملي به قطعنامه ضد ايراني راي داد . تعداد ديگري از اعضاي سازمان كنفرانس اسلامي از جمله مصر كه در جنبش عدم تعهد و گروه دي هشت عضويت دارند نيز در حاشيه ا جلاس اخير مجمع عمومي سازمان ملل، پاي بيانيهاي را امضا كــردنـد كـه تكرار خواستههاي آمريكا و همپيمانان آن كشور در برابر فعاليتهاي هستهاي ايران بود.
البته كثرت مخالفان ايران، دليل حقانيت آنان نيست و حتي نميتواند موفقيت آنها را براي عقبنشاندن ايران از حقوق هستهاي خود، تضمين كند. اما ارائه هر نوع اطلاعات غير دقيق توسط عاليترين مقام اجرايي ايران، هم ميتواند افكار عمومي جهانيان را نسبت به شفافيت مواضع ايران مردد سازد و هم باعث خواهد شد كه دوستان، رقبا و دشمنان ايران بسياري از مواضع مسئولان ايراني را جدي نگيرند و به آنها به چشم تبليغات داخلي نگاه كنند.
ضعف ديگري كه در برنامهريزي سفر فشرده رئيس جمهور به آمريكا وجود داشت عدم برنامهريزي براي مذاكره با سران كشورهاي موثر و قدرتمند اقتصادي و سياسي بود. براي نگارنده مشخص نيست كه آيا از سوي ايران در اين زمينه تلاش خاصي صورت گرفته بود تا در جريان سفر احمدي نژاد به نيويورك ملاقاتهايي با سران بعضي كشورهاي موثر صورت گيرد يا نه؟ همچنين از درخواست متقابل سران كشورها براي ديدار با رئيس جمهور ايران، اطلاع دقيقي در دسـت نـيـسـت امـا بـا قـاطعيت ميتوان گفت سامان دادن ملاقاتهاي ديپلماتيك، منافع بيشتري براي كشورمان داشت تا ملاقات تكراري با چند چهره يهودي كه حتي اثرگذاري آنها بر جامعه يهوديان آمريكا مورد ترديد است.
علاوه بر نكات فوق، اين سوال عمومي نيز مطرح است كه اين سفر كدام دستاورد مهم را براي كشورمان داشت كه اگر سفر انجام نميشد، ملت ايران از آن محروم ميشدند؟ روزنامهنگاران حامي دولت كه نگران عدم اطلاع رساني هاشمي رفسنجاني نسبت به سفر اخير احمدي نژاد هستند و اين اقدام او را محروم ساختن ملت از يك حق ميدانند با پاسخگويي به اين سوالات و ابهامات، ثابت خواهند كرد كه خودشان به هيچ قيمتي مردم را از حق اطلاع محروم نخواهند كرد.
*صداي عدالت
روزنامه صداي عدالت در سخن روز امروز خود با عنوان « نهادگرايي؛ تنها راه استقلال بانك مركزي» به قلم امير دبيري مهر آورده است:
اين روزها كه طهماسب مظاهري از رياست بانك مركزي به خاطر اختلاف نظر با حلقه نزديك رئيس جمهوري بركنار شده است ، دوباره بحث مهم ولي همچنان معطل "استقلال بانك مركزي" مطرح شده است .
در اين مهم ترديدي نيست كه بانك مركزي بايد به مثابه عقل منفصل وانتظام بخش به سياستهاي پولي و مالي و همچنين كانون تحقيقات و مطالعات كلان اقتصادي و ايضاً عالي ترين نهاد نظارت كننده بر بانكها و موسسات مالي و اعتباري ، نيازمند استقلال از دولتها ي 4 ساله است .
ولي آيا اين استقلال با توصيه به روساي جمهور و دعوت مخالفان سياستهاي بانك مركزي به همراهي و همگرايي با رئيس بانك مركزي شدني است ؟
تجربه جمهوري اسلامي به اين پرسش پاسخ منفي مي دهد .
من اقتصاددان نيستم ولي به عنوان يك پژوهشگر حوزه سياست به ويژه سياست گذاري عمومي معتقدم اين گره كور يعني عدم استقلال بانك مركزي بيشتر از اين كه معضلي اقتصادي باشد مساله ساختاري ونهادي است و آن هم به شيوه انتصاب رئيس كل يانك مركزي باز مي گردد و اطلاع دارم برخي از رؤساي اسبق بانك مركزي هم با اين نظر هم داستانند.
در تجربه اداره كشور در دوره جمهوري اسلامي در برخي بخشها مثل نحوه انتصاب رئيس سازمان صدا وسيما اين مشكل حل شده است و امروزه رسانه ملي با هر اخم و غمزه روساي قوه دچار تزلزل نمي شود ولي نهاد هاي بزرگ وتاثير گذاري مثل بانك مركزي همچنان با اين مشكل دست به گريبان هستند.
به نظر مي رسد در مقطع كنوني ، مجلس شوراي اسلامي مي تواند با ارائه طرحي مبني تغيير شيوه انتصاب رئيس بانك مركزي ، هم گره اي از مشكلات كشور باز كند وهم گامي مهم در نهادسازي براي نظام اسلامي بردارد.
پيشنهاد اوليه به شرح زير است:
بانك مركزي به شكل هيات رئيسه اي يا هيات مديره اي با تركيب زير اداره شود:
1- رئيس كميسيون اقتصادي مجلس ( نماينده قوه مقننه )
2- نماينده رئيس قوه قضاييه از ميان يكي از اقتصاد دانان ( نماينده قوه قضاييه )
3- رئيس اتاق بازرگاني و صنايع و معادن (نماينده بخش خصوصي )
4- دو نفر از اعضاي هيات علمي دانشكده هاي اقتصاد با راي ديگر اعضاي هيات علمي دانشكده هاي اقتصادي ( نماينده جامعه مدني و حوزه عمومي و نخبگان )
5- يكي از روسا يا دبيران كل اسبق بانك مركزي با انتخاب رئيس جمهور( نماينده رئيس جمهور با رعايت تجارب انباشته موجود )
6- وزير اقتصاد و امور دارايي ( نمانيده قوه مجريه )
اين افراد به عنوان اعضاي هيات رئيسه بانك مركزي بايد فردي را به عنوان رئيس يا مدير عامل بانك مركزي براي دوره 8ساله (قابل تمديد تا 2 دوره ) برگزينند و براي راي اعتماد به مجلس شوراي اسلامي معرفي كنند و نامبرده پس از اخذ راي اعتماد به عنوان يكي از اعضاي مستقل دولت در هيات دولت با حق راي نافذ حضور خواهد يافت .
فرد برگزيده با اين مكانيزم ضمن برخورداري از استقلال در قبال انتظارات قانوني و موجه دولت ،مجلس ، قوه قضاييه ، بخش خصوصي و صاحب نظران اقتصادي پاسخگو خواهد بود .
البته برخي معتقدند مي توان اين فرد ازدايره نظارت مجلس خارج گذاشت تا از استقلال بيشتري برخوردار باشد ولي به نظر من نظارت مجلس بيشتر با روح دموكراتيك و مردم سالارانه منبعث از قانون اساسي سازگار است .
بديهي است اين پيشنهاد قابل اصلاح وتكميل مي باشد . مهم آن است كه نظام تصميم گيري در كشور با راهكارهاي نهادگرايانه معضلات را رفع نمايد و نقش سليقه هاي فردي و اصطكاك هاي سياسي را در مديريت كشور كمينه سازد.
*جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان « پشت پرده تحولات آژانس » آورده است :
شوراي امنيت سازمان ملل شنبه شب به اتفاق آرا چهارمين قطعنامه خود در موضوع هسته اي عليه ايران را تصويب كرد كه در آن از ايران خواسته شده است برنامه هسته اي خود را متوقف كند و حقوق قانوني خود در غني سازي را ناديده بگيرد.
قطعنامه 1835 از ايران مي خواهد به طور كامل به تعهدات خود عمل و درخواست هاي شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي را اجرا كند. اين قطعنامه همچنين از ايران خواسته است سه قطعنامه سابق شوراي امنيت را به اجرا در آورد و در اين زمينه كوتاهي نكند.
1 ـ هر چند زلماي خليل زاد سفير آمريكا در سازمان ملل ادعا كرده است تصويب قطعنامه 1835 نشان مي دهد جامعه بين المللي بر سر اين موضوع متحد است و اينكه ايران بايد همكاري كند اما با توجه به اينكه آمريكا و متحدان اروپايي آن خواستار تصويب دور تازه اي از تحريم ها عليه ايران بودند و اين قطعنامه هيچ تحريم جديدي عليه ايران در برندارد اين خود نشانه ناكامي آمريكا و بي پايه بودن سخن زلماي خليل زاد است .
2 ـ روسيه در جريان تصويب اين قطعنامه بار ديگر به سازش با آمريكا روي آورد و برخلاف شعارهائي كه داده بود به آن راي مثبت داد و نشان داد اين تصور كه گفته مي شد جنگ گرجستان مانعي بر سر راه سازش ميان مسكو و واشنگتن خواهد بود نادرست است و دولتمردان روس براي تامين منافع خود حاضرند شعارهاي خود را بسيار زود زير پا بگذارند.
3 ـ قطعنامه 1835 در عين حال كه تحريم جديدي عليه جمهوري اسلامي ايران در برندارد اما از آنجا كه تاكيدي است بر سه قطعنامه گذشته و تحريم هاي در نظر گرفته شده در آنها نقطه اي منفي در كارنامه سازمان ملل محسوب مي شود. اين سازمان در بسياري موضوعات و از جمله در موضوع فعاليت هاي هسته اي ايران آلت دست و بازيچه بازي هاي آمريكا و سازش هاي قدرت هاي سلطه طلب جهاني قرار گرفته است .
4 ـ به همين دليل جمهوري اسلامي ايران براي اين قطعنامه و سه قطعنامه قبل از آن اعتباري قائل نيست و آنها را غيرقانوني ميداند . نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در سازمان ملل در واكنش به قطعنامه 1835 ضمن فاقد مبناي قانوني و حقوقي خواندن آن اعلام كرد بر حقوق هسته اي خود پافشاري مي كند و به فعاليت هاي صلح آميز هسته اي خود ادامه خواهد داد.
5 ـ اعضاي گروه 1 +5 در ماجراي قطعنامه 1835 نشان دادند كه همانند سازمان ملل مشغول بازي هاي سياسي هستند و تعدادي از آنها نيز ثابت كرده اند كه آلت فعل آمريكا هستند و از خود اراده اي ندارند. به همين دليل جمهوري اسلامي ايران بايد روش خود را در قبال اين گروه تغيير دهد و در تعامل با آنها تجديد نظر سياسي بعمل آورد.
6 ـ آژانس بين المللي انرژي اتمي نيز با سخنان اخير البرادعي و گزارشي كه مدير كل آژانس درباره ايران داده عدم استقلال خود را به اثبات رسانده است . البرادعي هم در آن گزارش و هم در اظهارات اخير خود جمهوري اسلامي ايران را به تلاش براي دستيابي به سلاح اتمي متهم كرده است . وي در مصاحبه با روزنامه آلماني « زوددويچه سايتونگ » گفته است : « ايران مي خواهد در زمره كشورهايي باشد كه مي توانند سلاح هسته اي توليد كنند. كشورهايي در دنيا هستند كه با توجه به توسعه قابليت هاي غني سازي اورانيوم خود مي توانند ظرف مدت چند ماه سلاح اتمي توليد كنند.
ايران نيز مي خواهد اين امكان و قابليت را داشته باشد تا هر زمان كه اراده كرد بتواند ظرف مدت زمان كوتاهي بمب اتمي توليد كند » . البرادعي كه در گزارش اخير خود حتي موضوع فناوري موشكي ايران را نيز مورد توجه قرار داده است درباره انگيزه ايران از توليد بمب اتم افزود : « ايران مي خواهد با بمب اتم امنيت ملي خود را افزايش داده و تبديل به يك قدرت بزرگ منطقه اي شود چرا كه ما در دنيايي زندگي مي كنيم كه داشتن بمب اتم در حكم قدرت و پرستيژ بين المللي است » . اين نخستين بار است كه البرادعي به صراحت ايران را متهم به توليد سلاح هسته اي مي كند و اين درحالي است كه وي ظرف سالهاي متمادي كه موضوع فعاليت هاي هسته اي ايران اظهارنظر مي كرد در گزارشهاي رسمي خود بارها بر فقدان هرگونه دليلي بر انحراف فعاليت هاي هسته اي جمهوري اسلامي ايران به سوي نظامي گري تاكيد كرده بود.
باتوجه به انحراف هائي كه در مسير گزارش و اظهارات مدير كل آژانس بين المللي انرژي هسته اي پديد آمده احساس مي شود پشت پرده تحولات جديد در گروه 1 +5 سازش هاي پنهاني شكل گرفته كه هدف آن وارد آوردن فشارهاي غيرقانوني بيشتر به جمهوري اسلامي ايران براي تسليم شدن در برابر خواسته هاي نامشروع آمريكاست .
سران حزب جمهوريخواه آمريكا اكنون كه در آستانه انتخابات رياست جمهوري دچار مشكل هستند به هر چيزي براي حل مشكل خود متوسل مي شوند. به دست آوردن اهرم فشاري در موضوع هسته اي ايران نيز يكي از اين برگ هاي برنده مي تواند باشد. اينكه رايس وزير خارجه آمريكا تصريح كرده است : « هدف تصويب قطعنامه 1835 عليه ايران نشان دادن وحدت اعضاي گروه 1 +5 بعد از بروز اختلاف با روسيه بر سر مناقشه گرجستان است » نشان ميدهد جمهوريخواهان آمريكا ميخواهند از اين قطعنامه به عنوان يك برگ برنده به نفع خود در انتخابات رياست جمهوري بهره برداري نمايند.
در اين ميان ايستادگي جمهوري اسلامي ايران بر حق قانوني خود بهترين راه براي ناكام گذاشتن آمريكاست . قطعا اين ايستادگي به نتيجه خواهد رسيد و بار ديگر نقشه ساكنان كاخ سفيد و همدستان آنها را نقش بر آب خواهد كرد.
*سياست روز
روزنامه سياست روز دريادداشت روز امروز خود با عنوان«اشتباه استراتژيك آژانس و 1+5 »به قلم قاسم غفوري آورده است :
پس از گزارش دو پهلوي محمد البرادعي مديركل آژانس بينالمللي انرژي اتمي درباره پرونده هستهاي ايران ،گروه 1+5 نيز فعاليتهاي خود در قبال ايران را آغاز كرد. كشورهاي غربي كه به دليل مخالفت اعضاي شوراي حكام به ويژه نمايندگان 118 كشور عضو نم نتوانسته بودند اهداف خود را در آژانس اجرايي نمايند به نام تلاش براي واداشتن ايران به همكاري با آژانس بر تصويب قطعنامه جديد در شوراي امنيت تاكيد و سرانجام قطعنامه 1835 را بدون آنكه در آن سخني از تحريم هاي اضافي آورده شود تصويب كردند.
قطعنامه اي كه صرفا بيانگر سياسي بودن ديدگاه 1+5 براي فرار از شكست در برابر افكار عمومي جهان و امتيازگيري دروني آنها مي باشد. گزارش مغرضانه و دو پهلوي البرادعي و نيز اقدام 1+5 در تصويب قطعنامه 1835 بيانگر حقايقي است كه مهر تاييد بر حقانيت بي اعتمادي تهران به اين دو بازيگر پرونده هسته اي مي زند .
1-آژانس بينالمللي انرژي اتمي و شخص البرادعي با گزارش دو پهلوي خود بار ديگر اثبات كردند كه نه بر اساس قوانين حقوقي، بلكه در چارچوب خواستههاي غرب حركت مي كنند چنانكه البرداعي به رغم تاكيد بر عدم وجود مدارك ادعايي عليه ايران بار ديگر بر ايجاد سوالات جديد و عدم توانايي براي تاييد كامل فعاليتهاي هستهاي ايران اصرار كرده و حتي خواسته هايي بيشتر از اختيارات آژانس را مطرح كرده است. گزارش البرداعي بار ديگر اثبات كرد كه تهران نميتواند به دليل وابستگي اين نهاد به قدرت هاي بزرگ به وعدههاي آن براي دست يابي به انرژي هستهاي اميدوار باشد بلكه سياست دو گانه آژانس ضرورت تغيير روابط ميان تهران با اين نهاد وابسته به غرب را مورد تاكيد قرار مي دهد.
2- چنانكه در دور جديد مذاكرات ايران و 1+5 عنوان شده بود بررسي مشتركات بسته پيشنهادي طرفين محور مذاكرات تا رسيدن به نتيجه نهايي بود. در شرايطي كه گفت و گوها ميان سولانا و جليلي براي بررسي اين روند ادامه دارد ، بازگشايي دوباره پرونده در شوراي امنيت جز عدم صداقت 1+5 معنايي ندارد كه خود گواهي بر حقانيت ايران مبني بر بياعتمادي به وعدههاي اين گروه ميباشد.
اين كشورها در حالي ادعاي اعطاي كمك و فن آوري هستهاي به ايران را مطرح ميكنند كه در اجراي اولين تعهدات خود براي ادامه مذاكرات پايبند نميباشند و براساس منافع خود از وعدههاي گذشته دور ميشوند. در اين ميان حتي چين و روسيه نيز به رغم چالشهاي بسيار با غرب در چرخه امتيازگيري از ايران و ساير كشورها نشان دادهاند كه مورد اعتماد رفتار نميكنند و نميتوان به تعهدات آنها اميدوار بود.
روسيه و چين كه تاكنون در قبل پرونده هسته اي ايران توانسته اند به منافع سياسي و اقتصادي بسياري در عرصه جهاني دست يابند با تكرار بازيگري سوال برانگيز در شوراي امنيت نشان دادند كه اولا اين كشورها بازيگري بزرگ در عرصه جهاني نيستند و نمي توانند مستقل عمل كنند ثانيا اين ادعاي غرب كه با كنار نهادن برنامه غني سازي در ايران ،اين دو كشور مي توانند تامين كننده سوخت هسته اي ايران باشند دروغي بيش نيست چرا كه تضميني وجود ندارد كه آنها در معاملات آينده با غرب ،ايران را به كناري ننهند چنانكه اكنون در شوراي امنيت اين اقدام را انجام دادند .
به هر تقدير هرچند كه اعضاي 1+5 در چرخهاي از داد و ستدهاي اقتصادي و سياسي به اصطلاح اجماع خود را براي بررسي پرونده هستهاي ايران در شوراي امنيت و تصويب قطعنامه احتمالي به نمايش گذاردند اما روند تحولات بيانگر عدم وجود اين اجماع و تلاش ظاهري آنها براي فرو نپاشيدن گروه مذكور در برابر افكار عمومي جهان است. ناتواني 1+5 در برگزاري نشست در قبال ايران، اعتراض كشورها به سياستهاي يك جانبه آمريكا عليه تهران، اعتراف كشورهاي غربي بر پيامدهاي منفي تحريم ايران بر اقتصاد اين كشورها به ويژه در شرايطي كه اميدي به انرژي روسيه ندارند، خود سندي بر اختلاف ميان 1+5 است.
در مجموع مي توان گفت كه مواضع اخير آژانس و 1+5 در اصل اشتباه استراتژيك آنها در قبال ايران است چرا كه جامعه جهاني ديگر پذيرنده اين جوسازي هاي دروغين نمي باشد و بر پايان اينگونه موضع گيري هاي سياسي و مغرضانه در پرونده هسته اي ايران تاكيد دارد چنانكه 118 كشور عضوگروه نم در نشست شوراي حكام صراحتا به عملكرد آژانس و قدرت هاي بزرگ اعتراض و خواستار عادي شدن روند بررسي پرونده ايران شدند .در اين ميان جادارد تا جمهوري اسلامي ايران نيز با توجه به ظرفيت هاي فراواني كه در اختيار دارد پاسخي قاطع به اين گونه رفتارهاي خصمانه داده تا از تكرار اين روند به ويژه از سوي كشورهايي مانند روسيه و چين كه با بازي دوگانه دستاوردهاي بسياري در پرونده ايران كسب كرده اند جلوگيري گردد
*مردم سالاري
روزنامه مردم سالاري در سرمقاله امروز خود با عنوان « اصل فراموش شده برنامه محوري » به قلم محسن دقت دوست آورده است :
در پايان ايام پرفضيلت ضيافت الهي و با در نظر گرفتن اينكه در ماه رمضان به علت شرايط خاص حاكم بر جامعه فعل و انفعالات سياسي به كمترين ميزان كاهش يافته بود، محافل تشكيل دهنده اتمسفر سياسي كشور بر فعاليت ها و اظهارنظرهاي خود فزوني مي بخشند و حتي اوضاعي را شاهد خواهيم بود كه گويي تنها چند هفته يا روز به موعد انتخابات دوره دهم رياست جمهوري مانده است.
البته تعيين دقيق نحوه آرايش گروه ها جهت شركت در رزمايش انتخاباتي سال آينده حداقل تا بهمن ماه بعيد به نظر مي رسد و حدس و گمان هاي مطرح شده در مورد مصاديق و اشخاص هم بيشتر براي سنجش ذائقه و سليقه مردم صورت مي گيرد.
از طرفي اين مساله بارها اثبات شده است كه تحليل و تفسير فرآيندهاي اجتماعي در ايران دشوار و گاه غيرممكن است. چرا كه در اين گونه كنكاش ها يا اصول علمي جامعه شناسي رعايت نشده و همه جزئيات در نظر گرفته نمي شود و يا به علت فقدان مراجع مستقل، برآيند و نتيجه بر حسب منفعت شخصي و گروهي به دست آمده و قابل استناد نيستند.
به همين دليل واضح است كه سنجش رويكردها هنگام عملي كردن اصل اصيل دمكراسي يعني انتخاب از طريق برگزاري همه پرسي و مراجعه به آرا» عمومي جامعه، از روندي سالم كه ناشي از علت و معلول هاي منطقي باشد برخوردار نيست و در انتها نيز جز غافلگيري و حيرت، كارشناسان امر را نصيبي نمي ماند.
با اين حال غفلت از شرايط رقم خوردن رويدادهاي گذشته جايز نيست و حداقل منفعت از مرور ماجراها مي تواند گره گشايي از برخي مجهولات در آينده باشد. در اينجا نيز هدف اين است كه به برخي اتفاقاتي كه پيش و پس از دوره قبلي انتخابات رياست جمهوري به وقوع پيوست اشاره شود تا ديدي مناسبتر و بصيرتي عميقتر نسبت به وقايع پيش رو تا قبل از دوره بعدي انتخابات داشته باشيم.
- ترس از افتادن تكه پنير
ماه ها و روزهاي پاياني دولت «اصلاحات»، كاملا براي تدريس به دانشجويان «علوم سياسي» براي آشنايي با دلايل ناكامي يك گروه سياسي در راه تداوم فعاليت آن مناسب به نظر مي رسد. اعوان و انصار دولت هفتم و هشتم در اين ايام در عوض دفاع از نتايج گذشته و نشان دادن راه آينده، اوقات را صرف منازعات درون جناحي و سردرگمي هاي كمرشكن كردند.
بعد از حوادث منجر به سوم تير 84 احزاب و گروه هايي كه زير نماد اصلاح طلبي فعاليت مي كردند خود را با يك ناكامي تمام عيار مواجه مي ديدند، چون پيش از آن كنترل شوراي شهر دوم تهران و مجلس هفتم را نيز از دست داده بودند. بنابراين از ترس افتادن همان تكه «پنير» كوچكي كه برايشان باقي مانده بود، در زمينه فعاليت ها و اظهارنظرهاي سياسي در سكوتي كامل فرو رفتند. از يكسو تقريبا تمام پايگاه هاي مديريتي و بسياري از ارگان هاي رسانه اي خود را از دست دادند و از سوي ديگر شرايط به گونه اي بود كه افكار عمومي از هر سخن آنان به منزله چوب گذاشتن بر چرخ دولت تعبير مي كرد و در نهايت به ضرر خودشان بود. چشم انداز روشني از آينده وجود نداشت و حتي در برخي موارد ادامه حيات سياسي اين گروه با اما و اگر روبرو مي شد.
در طرف ديگر ماجرا احزاب تجمع يافته زير چتر «اصولگرائي» قرار داشتند كه چون شرايط را مساعد و خود را سوار بر مركب مراد مي دانستند، لزومي به دادن برنامه اي جامع نمي ديدند و به دادن شعارهايي كلي بسنده نمودند، اما ناكامي در رسيدن به اجماع تقدير ديگري را براي آنان رقم زد. اصولگرايان تا لحظات انتهايي نيز خود را پيروز قطعي انتخابات مي دانستند، اما بعد از سوت پايان مسابقه با نتيجه ديگري مواجه شدند، گويي بعد از هشت سال تاريخ بار ديگر و به نوع ديگري تكرار شده بود.
دولت نهم خود را فارغ از تعلقات حزبي و گروهي و برخاسته از نذر و نياز متدينان و فرودستان جامعه معرفي كرد، ولي اصولگرايان خود را پيروز انتخابات جلوه دادند، گرچه هيچ گاه موفق به پنهان كردن دم خروس نشدند و تضاد عميق فكري و عملي آنان با دولت نهم در مقاطع مختلف به وضوح آشكار مي شد. البته با توجه به جايگاه مردمي و حمايت هيجان زده اي كه در مجامع عمومي از رئيس دولت نهم انجام مي گرفت، ايشان هرگز حاضر به عيان نمودن اين اختلافات نشدند و همواره لبخند و دست هاي به هم گره شده را در مقابل دوربين ها نشان دادند. اما در عوض حاضر به قبول تبعات عملكرد دولت هم نبودند و در بسياري از موارد ياري فكري و پشتيباني خود را از تصميمات دولت دريغ كردند.
اما جريان منتخب ملت براي سپردن مقدرات كشور به آن نشان از پيدايش يك «جريان سوم» در حياط خلوت جريانات اصلي سياست ورزي كشور بود، جرياني كه در خلاهاي برنامه اي فضاي سياست كشور شكل گرفته بود و در هر دوره از انتخابات نيز حضور خود را با صداي بلندتري اعلام مي كرد.
نيروهاي منتسب به اين «ضلع سوم» كه اشتياق زيادي به حضور در صفوف اول بازيگري در صحنه سياست دارند و مي توان شروع رسمي پيدايش آنان را از زمان انتخابات مجلس هفتم دانست، بيشتر خود را با عناويني چون «اصلاح طلبان اصولگرا» يا «اصولگرايان اصلاح طلب» و داراي خط مشي ميانه و معتدل معرفي مي نمايند. علم به سابقه گرايش مردم به چهره ها و فعاليني كه كمتر شناخته شده هستند و بيشتر در پشت صحنه حاضر بوده اند در انتخابات رياست جمهوري گمان فعاليت بيشتر اين قبيل دسته جات را افزايش مي دهد.
- لحظه را درياب
سال 87 گويي سرانجامي براي صبوري ها و تحمل هاي «اصلاح طلبان» و «اصولگرايان» پس از سه سال انجماد و ملاحظه كاري است، آنجا كه اصلاح طلبان نيروي تحليل رفته خود را دوباره باز يافته اند و چنان در كش و قوس هاي درون حزبي براي اجماع و معرفي كانديدا مشغولند كه گويي پا در ميدان مسابقه اي بي رقيب گذاشته اند و گذشته ها هم كه گذشته!. نكته بارز در ميان اين طيف سياسي عبرت گرفتن از گذشته است، چرا كه مي دانند با توجه به موجود بودن كارنامه عملكرد گذشته آنان، براي جلب نظر مردم اين بار كاري دشوار در پيش دارند، گر چه ميزان اين سختي نسبت به سه سال قبل كمتر شده. وجود تجربه اي هشت ساله از زعامت اصلاحات بر مسند قدرت سياسي كشور باعث شده تا مردم اين بار براي ابراز اعتماد به آنان، هم تحليل روشني از عملكرد گذشته و هم برنامه اي جامع و كارآ براي آينده را همراه با هم خواهان باشند.
از سوي ديگر در ميان اصولگرايان، پاره اي از هم اكنون بر روي پيروزي احمدي نژاد در انتخابات بعدي شرط بسته اند و برخي ديگر نيز تا حدود زيادي و البته بدون رضايت قلبي به تداوم دولت نهم اعتقاد دارند و از طرفي به دليل حمايت اوليه و البته از ترس رسوايي نزد هوادارانشان، در مورد معرفي و حمايت از كانديداي جديد ترديد دارند، بنابراين به صورت آهسته و پيوسته مهيا بودن شرايط را براي تغيير مي سنجند. البته هستند كساني كه با قاطعيت ادامه روند را به مصلحت ندانسته و بر لزوم تغيير پافشاري مي كنند. در ديدگاه اينان عوض نشدن شرايط باعث مي شود تا حتي به فرض پيروزي اصولگرائي در اين دوره، يا تعداد آراي رئيس جمهور منتخب به قدري كاهش يابد كه سررشته امور از دستش خارج شود يا شرايط به گونه اي پيش برود كه در دوره بعدي راه بازگشت به قدرت اصلاح طلبان هموار شود.
- چو فردا شود فكر ...
همه گروه ها هم با علم به اينكه با هر رفت و آمد خورشيد و ماه امكان تغيير و دگرگوني اوضاع و شرايط وجود دارد عجله اي هم ندارند و تلاشي براي رفع سريع ابهامات نمي كنند.
در اين ميان چند مساله اساسي وجود دارد كه نگاهي به گذشته اي كه شرح مختصري از آن بيان شد نشان دهنده ميزان بالاي اهميت آنها و درجه بالاي خسران و خسارتي است كه فراموش كردنشان به همراه دارد.
يكي از نكات مغفول مانده در اين قبيل مواقع ارائه طرح و برنامه براي اداره و ارتقاي كشور است. يعني هر شخصي كه وارد عرصه رقابت مي شود در درجه نخست كمر همت به سر دادن شعارهاي كلي مي بندد و نسبت به شناسايي كوچك ترين نقاط ضعف و انتقاد از گذشته از هيچ تلاشي فروگذار نمي كند و تنها به روايت قرائت خود از مشكلات و كاستي ها مشغول ميشود، اما از ارائه برنامه اي جامع و مدوني كه حاصل باورها و اهدافش در رابطه با وجوه گوناگون جامعه است دريغ مي كند. طرحي كه ثابت كند آنچه در جريان است را مي شناسد و در عين حال نتيجه اي را كه مي خواهد از تغيير آنها بگيرد را نيز مشخص كند. نكته ديگر لزوم برخورداري از پايگاه و خاستگاه گروهي و حزبي مشخص است.
اگر نامزدهاي هر انتخاباتي داراي عقبه تشكيلاتي مشخص و شناسنامه داري باشند اين امر باعث مي شود تا بررسي عملكردهاي مثبت و منفي گذشته حزب مطبوع آنها و برآيند اين بررسي نتيجه مشخصي براي افكار عمومي جهت ارزيابي شخص معرفي شده توسط آنان داشته باشد و تصميم و انتخاب آينده آنان نيز ازروي آگاهي و بصيرت باشد. منفعت ديگري كه از اين رهگذر حاصل مي شود دارا بودن منتخب يا منتخبين از يك پشتوانه مناسب براي انتخاب كادر اجرايي و استفاده از رهنمودهاي كارشناسي است. گرچه تجربه تغيير رئيس جمهور پس از دوره چهار ساله اول در كشور وجود نداشته است، ولي تجربه وقوع اتفاقات نادر و دور از ذهن در عرصه هاي اجتماعي كشور كرارا وجود داشته است.
دوشنبه 8 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[مشاهده در: www.baztabonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]
-
گوناگون
پربازدیدترینها