تبلیغات
تبلیغات متنی
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راهاندازی کسبوکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وبسایت
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
از بلیط تا تماشا؛ همه چیز درباره جشنواره فجر 1403
دلایل ممنوعیت استفاده از ظروف گیاهی در برخی کشورها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1860718051
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: گفت وگو با اميرحسن چهلتن ما از واجهه با خودمان مي ترسيم refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
گفت وگو با اميرحسن چهلتن ما از واجهه با خودمان مي ترسيم
واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: گفت وگو با اميرحسن چهلتن ما از واجهه با خودمان مي ترسيم
علي حسن زاده
اميرحسن چهلتن در نهم مهر 1335 در تهران متولد شده است. در رشته مهندسي برق تحصيل كرده و در بيست سالگي نخستين مجموعه داستانش، «صيغه» (1355) را منتشر كرد. آثار ديگر او عبارتند از؛ مجموعه داستان «دخيل بر پنجره فولاد» (1357)، رمان «روضه قاسم» (1362) (خروج از چاپخانه در 1381)، رمان «تالار آئينه» (1370)، مجموعه داستان «ديگر كسي صدايم نزد» (1371)، مجموعه داستان «چيزي به فردا نمانده است» (1377)، رمان «مهر گياه» (1377)، رمان «تهران شهر بي آسمان» (1380)، رمان «عشق و بانوي ناتمام» (1381) و مجموعه داستان «ساعت پنج براي مردن دير است» (1381). همچنين او شرايط را مناسب ارائه رمان جديدش «اخلاق مردم خيابان انقلاب» نمي داند. چهلتن اكنون مشغول نگارش رمان جديدش « امريكايي كشي در تهران » است. با او درباره نگاه و شيوه داستان نويسي اش گفت وگو كرده ايم.
---
-شما در گفت وگويي با محمود اميري نيا، در برابر اين سوال اميري نيا كه؛ آيا شما از تهران دفاع مي كنيد؟ گفته ايد؛ «البته. تهران شهر من است، همه اجدادم در اين شهر به دنيا آمده اند.» و در جاي ديگري در همان گفت وگو گفته ايد؛ «به هر جهت من يك تهراني ام و مثل هر كس ديگري نسبت به شهر زادگاهم احساس خاصي دارم.» بر گويش تهراني، لهجه، باورها و جغرافياي شهر تهران، اصرار مي ورزيد كه نمونه پررنگش اثر «تهران شهر بي آسمان» است. اين كار شما از ابعاد اجتماعي چه كاركردي دارد و آيا اين قومگرايي در وجه وسيع ادبيات نيست؟
داستان بدون مكان به وجود نمي آيد، داستان اگر فاقد مكان باشد داستان نيست. يكي از عناصر اساسي همه داستان هاي قرن 20 در سراسر جهان مكان است. از پروست و جويس و ولف بگيريد تا همينگوي و فاكنر يا يوسا، كوندرا و ديگران. مي دانيد كه جويس، به اعتقاد برخي شاخص ادبيات مدرن، كتابي دارد به نام دوبليني ها. حس مكان بايد از طريق داستان به خواننده منتقل شود وگرنه نوشته الكن و ناقص مي ماند، حتي اين قدري مهم نيست كه مكان داستان در كتاب هاي جغرافيا يا راهنماي شهري ثبت شده باشد يا خير، مهم اين است كه مكان در باورپذيري داستان صاحب نقش است و رويداد را از حالت انتزاعي خارج مي كند، مگر اينكه من داستان علمي- تخيلي بنويسم. ممكن است من در داستانم بنويسم كه ما از خيابان كارگر وارد خيابان انقلاب شديم، آيا يك خواننده مثلاً آرژانتيني تاويل داستان را موكول مي كند به اينكه سري به تهران بزند و ببيند آيا چنين خيابان هايي در تهران موجود است يا خير؟ پس موضوع به اين سادگي ها نيست. سراسر ادبيات امريكاي لاتين لبريز است از نام شهرها و خيابان ها و ميدان ها و همچنين ويژگي هاي بومي. از ميان چيزهايي كه به داستان فرديت مي بخشد يكي هم همين مختصات بومي است. نقاط ضعف ادبيات داستاني ما چيزهاي ديگري است. بومي بودن يك ادبيات به اين معنا نيست كه در آن ادبيات بوم وجود دارد، بلكه به اين معناست كه اين ادبيات قادر نيست مسائل ما را به مسائل عام بشري پيوند بزند و از يك امر ويژه به يك امر كلي برسد.
-ديدگاه شما نسبت به ساختار هاي سياسي و اجتماعي و روانشناختي شهر تهران در آثاري مانند؛ تهران شهر بي آسمان، سپيده دم ايراني،... طوري است كه انگار مختصه اصلي روايي آثار و شخصيت محوري آنها شهر تهران است، ديدگاهي انتقادي است كه براي نمونه مي شود ياد كرد از بخش هايي از رمان تهران شهر بي آسمان كه در آن مخاطب فرضي با توصيفاتي آغشته به انتقاد (توصيفاتي از مردهاي تهرون، از معماري شهر تهران، از مهاجران، از سينما و فيلم فارسي و هنرپيشه هاي طراز اولش و...) از اين شهر مواجه مي شود. جلال ستاري در كتاب اسطوره تهران درخصوص اين ديدگاه انتقادي شما نوشته است كه؛ «امير حسن چهلتن... با اين نقش پردازي به تهران امروز هويتي منفي كه گاه افسانه يي با دست كم اغراق آميز مي نمايد مي بخشد...». نظر شما در رابطه با اين موضوع چيست؟
حق با جلال ستاري است من «گاه» وجوه منفي يا اغراق آميز و افسانه يي براي تهران قائل مي شوم. البته چنان كه او گفته است نه «هميشه»، براي اينكه فكر مي كنم تهران واقعاً واجد چنين وجوهي است. بسيار اتفاق مي افتد كه من وقتي روزنامه مي خوانم، اخبار را مي شنوم يا در خيابان ها قدم مي زنم از خودم مي پرسم من بيدارم يا خواب؟ بس كه با چيزهاي محيرالعقول، باور نكردني و عجيب روبه رو مي شوم. در اين شهر برخي وقايع با چنان شدت و حدتي روي مي دهند كه از مقياس زمان بيرون مي زنند. در عين حال توجه داشته باشيد كه من داستان مي نويسم. يك داستان بدون تخيل و عنصر افسانه يي داستان خوبي نيست. در ضمن... ببينيد من نسبت به خودم، شهرم و جهان اطرافم باورهايي دارم و از طريق نوشته هايم به اين باورها حيات مي دهم، اين باورها تنها از آن من است و در واقع فقط از همين طريق است كه داستان نويسان مدام دنيا را بسط مي دهند.
- لحن روايت آثار شما غم آلود است كه براي نمونه مي شود ياد كرد از اثر «سپيده دم ايراني» خاصه بخشي كه پسر سرهنگ بيرشگ در خيابان هاي شهر تهران گشت مي زند و متوجه مي شود همه چيز تغيير كرده است و آنچه از تهران امروز روايت شده است در تقابل با تهران ديروز است و از دل همين تضاد است كه لحن روايت رمان غم آلود شده است و آنچه در اين بين حاصل مي شود حسرت است. اما در برخوردي روانشناسانه انگار اين حسرت، حسرت مولف نيز مي تواند باشد.
من در سپيده دم ايراني خواسته ام تهران عيني را در برابر تهران ذهني قرار دهم، و اين تقابل را به كل زندگي آدم ها تعميم دهم. ما صاحب يك زندگي ذهني هستيم و در همان حال يك زندگي واقعي را تجربه مي كنيم. مهم اين است كه بتوانيم ميان اين دو زندگي توازني معقول برقرار كنيم. كساني كه اسير ايدئولوژي ها و آرمان ها مي شوند، زندگي عيني را از حوزه تجربيات خود بيرون مي گذارند و يكسره تسليم زندگي ذهني مي شوند.
- انگار در آثار شما مكان (شهر تهران) و زمان (تهران معاصر) نقش پررنگ تري نسبت به رخداد داستان دارند.
به اعتقاد زبان شناسان زبان معيار فارسي در حال حاضر همان گويش تهراني است و اين در عهده هيچ كس نيست كه بتواند آن را تغيير دهد و مثل اين مي ماند كه شما بخواهيد زبان تركي يا عربي را جانشين زبان انگليسي به عنوان زبان بين المللي بكنيد. از اين گذشته گويش تهراني گويش مادري من است؛ من گويش ديگري بلد نيستم. آيا اگر من با گويش تهراني حرف بزنم در واقع مي خواهم لهجه اصفهاني را تحقير كنم؟ اين استدلال را شما از كجا مي آوريد؟ من اگر هفته يي دو بار حمام كنم آيا مي خواهم آن افرادي را كه سال تا سال بدنشان رنگ آب نمي بيند تحقير كنم؟ من نگاه شما را مي شناسم. گوش كنيد، من مي دانم آن كسي كه در روستايي محروم به سر مي برد، خودبه خود از دايره زندگي حذف است اما من خالق اين مناسبات نيستم و به اندازه يي كه ادبيات به آن تواناست در جهت تصحيح آن اقدام مي كنم؛ من خالق گويش تهراني ها هم نيستم و در اينكه تهران امروز مهم ترين شهر ايران است هيچ نقشي نداشته ام، تهران شهري است كه حيات و ممات يك ملت در آن معين مي شود، من سعي مي كنم اين پديده غيرعادي را بشناسم و براي همين است كه درباره اش مي نويسم. سال پيش به درخواست روزنامه آلماني «زود دويچه سايتونگ» مقاله يي درباره تهران نوشتم كه در آنجا منتشر شد، بعد از آن بلافاصله در «نيويورك تايمز» منتشر شد و به فاصله كمي از آن در مجله «اينترنشنال» ايتاليا منتشر شد؛ بس كه اين پديده موجب حيرت است. اين را هم بگويم كه اين مقاله هنوز به زبان فارسي منتشر نشده است، آخر ما از مواجهه با خودمان مي ترسيم، اين موضوع نگران مان مي كند.
-وجود زمان و مكان در داستان ضروري است اما آيا زمانمند كردن و مكان مند كردن متن، به طوري كه متن متصل شود به دوره يي خاص در تاريخ، سبب نمي شود متن منحصر شود به همان دوره يي خاص در تاريخ و نتواند با زمان هاي ديگر، خاصه اكنون ما، وارد مكالمه بشود يا به عبارت ديگر جهان شمول نباشد و براي اكنون ما تفكري نو را به ارمغان آورد و فقط در روشن ساختن زواياي تاريك و مبهم تاريخ كمك شايان و قابل توجهي كند. براي نمونه مي شود ياد كرد از سفرنامه ها و خاطرات و بيوگرافي هايي كه در دوران قاجار توليد شد. و با بسياري از رمان هاي تاريخي.
ما براي چه امروز فردوسي و شكسپير مي خوانيم؟ شما به دنبال نوعي از ادبيات هستيد كه بتواند مشكلات فوري شما را حل كند. خيالتان را راحت كنم، ادبيات چنين كاركردي ندارد. نحوه تعامل من و شما شبيه تعامل اجدادمان در هزار سال پيش است، به همين خاطر لازم است كه ما در پانصد سال پيش خودمان هم كنكاش كنيم. شما مگر روزنامه نمي خوانيد و خبرها را دنبال نمي كنيد؟
-آيا امروزه آثار اينچنيني خوانش (در معناي وسيع كلمه) دارند؟
هر نوشته يي كه به ادبيات تبديل شده باشد، يعني از قدرت كشف زاويه هاي تاريك يا پنهان دل آدمي بهره مند باشد خواندني است و لابد خوانده خواهد شد.
-شما در ميزگردي در باب مسائل ادبيات امروز ايران كه در سال 1383در مجله نگاه نو برگزار شد در رابطه با مساله شهر عنوان كرده ايد؛ «... ما متاسفانه شهر نداريم. تا شهر مي آيد به وجود بيايد و تكامل پيدا كند، روستاييان به شهرها مي آيند و بر شهري ها تفوق سياسي پيدا مي كنند...» اكنون با اين اوصاف و با توجه به اينكه شما به وجود شهر در جامعه ايراني اعتقاد نداريد، آيا مي شود با تهران به مثابه «شهر» برخورد كرد و آن را در نوع «رمان» (كه زاده جامعه مدرن و صنعتي است) بازتاب داد و بعد مثلاً اثري مانند «تهران شهر بي آسمان» را پديد آورد؟
ببينيد ما خيلي چيزها نداشته ايم و ناچار بوده ايم آنها را از ديگران بياموزيم يا كسب كنيم، مثلاً ما صنعت هم نداشته ايم و حالا تكنولوژي هسته يي داريم بدون آنكه «چرخ» را از نو اختراع كرده باشيم. تهران را به هر كسي از هر كجاي جهان كه نشان بدهي مي گويد يك شهر است. من در آن مصاحبه از موانعي كه بر سر شهر شدن تهران وجود دارد، حرف زده ام، از تناقض هاي آن. در عين حال شما مي بينيد كه «تهران شهر بي آسمان» پديد آمده است؛ مگر در مورد آن شكي داريد؟
-در اينكه اثر «تهران شهر بي آسمان» توليد شده است شكي ندارم اما بحث من بر سر اين بود اثر «تهران شهر بي آسمان»رمان است يا نه، كه پاسخ اين سوال را بي شك منتقدان حرفه يي داده اند و خواهند داد. اما انگار اثر «تهران شهر بي آسمان» با توجه خوانندگان و منتقدان رو به رو شد. دليل يا دلايل آن را خود شما در چه مي بينيد؟
توجه خوانندگان و منتقدان به اين كتاب احتمالاً بعدها اتفاق خواهد افتاد، وقتي كه نسخه كامل كتاب به زبان فارسي منتشر شود. من قبل از انتشار كتاب تكه هاي مهمي از آن را حذف كردم. يك ماه بيشتر نيست كه اين كتاب، البته با حذفيات بسيار كمتري، به زبان عربي منتشر شده است و الحيات و الجديره نقدهاي مفصلي درباره آن منتشر كرده اند. احتمالاً ساكنين قاهره و دمشق و بيروت مي توانند خودشان را در اين رمان پيدا كنند.
-براي نوشتن يك كتاب چقدر وقت مي گذاريد؟
كمي بيشتر از آنچه ممكن است به نظر برسد. براي نوشتن هر يك از رمان هايم به تحقيقاتي نياز داشتم كه يكي، دو سالي بايد براي آن وقت بگذارم.
- هنگامي كه نويسنده يي شهرت مي يابد چه احساسي نسبت به خود پيدا مي كند؟
پاسخ اين سوال را نمي دانم.
-آيا اتفاق افتاده كه به هنگام نوشتن فكر كنيد ممكن است خواننده داستان را تا آخر ادامه ندهد؟
موقع نوشتن به چيزي كه فكر نمي كنم، همان مخاطب است. مخاطب ايراني مرا عادت نداده است كه وجودش را مرتباً به خودم يادآوري كنم. اما در عين حال اعتراف مي كنم تصور نوشته هاي بي مخاطب برايم تصور فوق العاده دردناكي است.
-شهر (در كنار ديگر مفاهيم) مي تواند به عنوان خوانش يك متن اجتماعي در نظر گرفته شود، به عبارتي، به عنوان يك مجموعه متنوع و نماينده جامعه و ميراث نسل هاي پيشين كه هر كدام صفحه يي (به تاريخ) افزوده اند. به نظر مي رسد وجود چنين جهان بيني، در آثاري از شما كه محور روايي شان شهر و شهر تهران است، محسوس است. آيا شما با شهر تهران به مثابه نوشتار برخورد مي كنيد؟
من درباره اين موضوع چيزي نمي دانم.
-براي شما رخداده هاي داستاني يعني در واقع جذابيت داستاني و بديع بودن وقايع مساله است يا صرفاً به «زبان» داستان اهميت مي دهيد؟
حالا ديگر همه چيز با هم است، تفكيك و اولويت بندي آنها را مشكل و به خصوص بيهوده مي دانم. اما آنچه مرا به سمت داستان سوق داد، بي شك «زبان» بود؛ بعد ها دانستم كه از طريق زبان است كه مي توان در داستان جذابيت و حتي حيرت آفريد.
- نقش زن ها در داستان هايتان بسيار برجسته است. چرا؟
آنها سوژه هاي بسيار جالبي هستند؛ مردها چه دارند كه ارزش بازگو كردن داشته باشد؟
-پس شما ديدگاهي ضد مرد داريد. سوال ديگرم در رابطه با تب تئوري هاي داستان است كه اين روزها بسيار بالا گرفته است، شما هم آن را دنبال مي كنيد؟
اين موضوع در حوزه علاقه مندي هاي من جايي ندارد.
-اگر از بيرون ايران به ادبيات داستاني فارسي نگاه كنيد آن را در چه جايگاهي مي بينيد؟
من خوشبختانه در داخل ايران و در درون اين زبان و ادبيات آن زندگي مي كنم و اتخاذ يك نگاه بيروني كار فوق العاده مشكلي است. اما روي هم رفته خيال مي كنم از اين بابت چيزي از ترك ها يا عرب ها كم نداشته باشيم و اگر از توجه كمتري برخوردار است بايد در اوضاع و احوال سياسي علتش را جست وجو كرد.
-شما از مدت ها پيش اقدام به برپايي كلاس هاي آموزش داستان نويسي كرده ايد. در ارتباط با اين موضوع برايمان حرف مي زنيد.
من بيش از 40 سال است كه مي نويسم و 32 سال است كه نوشته هايم را منتشر مي كنم. تجربياتي دارم كه بخشي از آن را قابل انتقال مي دانم.
-شما در گفت وگويي با ندا عابد، در مجله آزما، در مورد مقوله نقد ادبي و داستان نويسي گفته ايد؛ «من معتقدم كه عرصه داستان نويسي به كلي از حيطه نقد جداست و اين توقع براي من پذيرفتني نيست كه از داستان نويسي بخواهم آثار ديگران را نقد كند.» مدت هاست تعدادي از داستان نويسان كلاس هاي آموزش داستان نويسي و كارگاه هاي داستان برپا كرده اند. نظر شما نسبت به برپايي كلاس هاي آموزشي داستان نويسي و كارگاه هاي داستان نويسي از سوي داستان نويسان چيست؟ البته با توجه به اين نكته كه چهره هايي كه اين كلاس ها را بر پا كرده اند از چهره هاي پوياي داستان نويسي بوده اند، نه نقد ادبي. بي شك در اين كلاس هاي داستان نويسي استاد در مورد كم و كيف آثار هنرجويان اظهارنظر مي كند اما در تمام دنيا اظهارنظر كردن كارآمد و تكنيكي مبتني بر نظريه ادبي در مورد آثار ادبي كه موجب نقد عملي بشود به عهده منتقدان حرفه يي است نه داستان نويسان، البته كم هستند نويسندگاني كه هم داستان نويس اند هم منتقد، هرچند اين دو حرفه ارتباط تنگاتنگي باهم دارند اما هريك تخصصي جداگانه محسوب مي شود. به نظر شما افرادي كه صرفاً داستان نويس اند و منتقد نيستند صلاحيت برپايي كلاس هاي آموزش داستان نويسي و كارگاه هاي داستان را دارند و آيا آن آگاهي را كه يك منتقد پس از نقد اثر به مولف اثر منتقل مي كند، به هنرجويان شان منتقل مي كنند؟
پاسخم همان پاسخ سوال قبلي است؛ اين كلاس ها براي انتقال تجربيات نويسندگان حرفه يي به نويسندگاني كه فاقد آن تجربياتند مي تواند مفيد باشد.
-محمود دولت آبادي در گفت وگويي با شما و فريدون فرياد؛ كه به صورت كتابي تحت عنوان «ما نيز مردمي هستيم» منتشر شده است خطاب به شما عنوان كرده است؛ «... من اولين بار داستاني از شما خواندم، نخستين تداعي ذهنم همين بود كه رگه علويه خانم (داستان كوتاهي از صادق هدايت) دارد ادامه پيدا مي كند، البته طبعاً با ويژگي هاي نويسنده و آموخته هاي تازه و غيره... پس جاي خوشحالي است كه شما با رشته يي مشخص به گذشته خود ربط مي يابي و اين اصالت را من خيلي ارج مي گذارم.» آيا شما به تاثيرپذيري آثارتان از آثار صادق هدايت اعتقاد داريد؟
چه بگويم؟ بهتر است صاحبنظران در مورد آن اظهارنظر كنند.
- عده يي معتقدند شهرت شما بيشتر به سبب مسائل سياسي است كه درگير آن هستيد نه آثارتان. نظر شما در اين باره چيست؟
از شنيدن آن تعجب مي كنم؛ تنها فعاليت اجتماعي من نوشتن است و هر وضعيتي كه پديد آمده است ناشي از همين داستان ها و رمان هاست. من در زندگي روزانه بسيار كمتر از هر شهروند معمولي ديگري درگير زندگي سياسي-اجتماعي هستم.
- و سوال آخر اينكه آيا در مورد اثر آخرتان «امريكايي كشي در تهران» كه در دست چاپ است، توضيحي داريد كه بدهيد؟
دوست ندارم راجع به آثار منتشر نشده ام خيلي حرف بزنم. در اين رمان كوشش كرده ام بفهمم مفهوم شيطان بزرگ از كي در ذهن ما پديد آمده است، سابقه آن به كجا برمي گردد و تا كجا حاصل يك نتيجه گيري عقلاني است. در ضمن اين پرسش را مطرح كرده ام كه آيا شرق از ديد غربيان هنوز هم واجد خصوصيات رمانتيك است؟ بستري از شعر و شور و عطر و عرفان، چيزهايي كه از شدت وفور ما شرقيان را به سكسكه انداخته است.
يکشنبه 7 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[مشاهده در: www.iscanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]
-
گوناگون
پربازدیدترینها