واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سردار شهيد محمدحسين طوسي خطاب به همسرش: دعا كن شهيد شوم، آنجا دستت را ميگيرم
خبرگزاري فارس: همسر سردار شهيد طوسي گفت: شهيد طوسي براي شهيد و شهادت قداست فراواني قائل بوده، در آخرين سفر به مشهد به من گفت تو دعا كن من شهيد شوم، آنجا دستم باز است، شايد از ياران امام حسين (ع) شدم، آنجا دستت را ميگيرم و من گفتم خدايا راضيم به رضاي تو.
حليمه عربزاده طوسي در گفتگو با خبرنگار فارس در ساري اظهار داشت: شهيد طوسي هرگاه كه از منطقه به مازندران سفر ميكرد، همواره جوياي احوال خاوادههاي شهدا بود و ما به همراهي هم از رامسر تا عليآباد كتول از خانوادههاي بزرگوار شهيد ديدن ميكرديم و با دقت و وسواس شديدي پيگير امورات آنان بود.
وي افزود: هرگاه كه من از ايشان ميپرسيدم چرا اينقدر به خانوادههاي شهدا رسيدگي ميكني، ميگفت، اسلام به خون شهدا و شهادت زنده است و رسيدگي به خانوادههاي شهدا و دلجويي از آنان كمترين كار براي عظمت كار شهداست.
عربزاده طوسي در رابطه با آخرين ديدارهاي خود با شهيد محمد حسن طوسي قائم مقام لشگر ويژه 25 كربلا و فرمانده اطلاعات و عمليات مازندران و گيلان در جنگ تحميلي گفت: ما براي زندگي چهار سالي بود كه در اهواز زندگي ميكرديم و در طي اين سالها نيز به ندرت شهيد در كنار ما بود و همواره به فكر بچههاي جنگ بود و زماني كه در مازندران بوديم گاهي تا چهار ماه هم همديگر را نميديديم تا جايي كه بعضي از افراد ميگفتند طوسي حتما خانواده خود را دوست ندارد كه به ديدنشان نميآيد و وقتي اين موضوع را با ايشان مطرح كردم در جواب گفت: من هم شما را دوست دارم ولي اسلام را به خاطر غربتش بيشتر دوست دارم، اسلام غريب است و بايد از آن حمايت كنيم.
وي اظهار داشت: به ياد دارم كه به بهانه امتحانات دخترم به طوسي گفتم بيا با هم به مازندران برويم تا هم شما خستگي بدر كني و هم ما در كنار خانواده ديداري تازه كرده و به امتحانات بچه رسيدگي كنيم كه شهيد طوسي گفت، شما برويد من بايد در جبهه بمانم اينجا به وجود من بيشتر احتياج دارند.
همسر سردار شهيد طوسي خاطرنشان كرد: ما آمديم و بعد از گذشت سه تا چهار ماه ايشان نيز به مازندران آمد و در هنگام ورود به منزل تا چشمم به ايشان افتاد فهميدم كه اين ديدار آخر ماست و شهيد طوسي ديگر رفتني است در نگاهش چيز ديگري بود كه شايد الان براي نسل جوان ما ملموس نبوده و باورش مشكل باشد، شهيد طوسي نوراني شده بود و طوري بود كه من هنگام صحبت كردن با ايشان نميتوانستم به چهرهشان نگاه كنم.
وي در بيان شيرينترين خاطرات خود به اولين و آخرين سفره هفتسين با شهيد طوسي اشاره كرد و افزود: براي آخرين باري كه به مازندران آمد بعد از 10 سال زندگي مشترك اولين باري بود كه با هم دور سفره هفتسين نشسته بوديم، سال تحويل شد و ما در حال آماده شدن به منزل پدرشان بوديم كه ديديم پدر و مادرشان به منزل ما آمدند و ايشان گفت كه چرا شما آمديد ما وظيفهمان بود به ديدن شما كه از خانواده شهيد هم هستيد بياييم، در همين لحظات تلويزيون صحنههاي تحويل سال در جبهه را نشان ميداد كه رزمندگان خوشحال در كنار سفره بودند و طوسي آنقدر عاشقانه به آنان نگاه ميكرد كه قابل توصيف نبود و گفت: من حالا كه ميبينم رزمندگان خوشحالند احساس راحتي ميكنم.
وي همچنين از سفر زيارتي خود با شهيد به مشهد مقدس گفت و اظهار داشت: من و شهيد طوسي در عمليات فاو و در حادثه رانندگي زخمي شده بوديم من از ناحيه پا و طوسي از ناحيه دست، با همان حالت من داخل ويلچر به همراه ايشان به زيارت رفتيم كه آقايي به سمت شهيد طوسي آمد و رفتند و برگشتند بعد ايشان گفتند خانم بيا برويم جايي تا بهتر زيارت كنيم، رفتيم به سمت ضريح امام رضا (ع) ديدم آنجا طوسي به من ميگويد برايم دعا كن تا شهيد شوم چون تا تو از خدا نخواهي خدا به من اين مقام را ارزاني نميكند، من نگران و گريان گفتم آقا اين چه حرفي است، من اينجا بايد براي سلامت و سعادتت دعا كنم تو از من چه ميخواهي ،گفت تو رو خدا دعا كن شهيد شوم، من نميتوانم در اين دنيا زندگي كنم، ظرفيت ندارم بايد بروم، من در آن زمان خيلي گريه كردم چون علاقه و دلبستگي شديدي به ايشان داشتم و حاضر بودم برايشان فدا شوم، گفتم تو براي من چه ميكني، گفت تو دعا كن شهيد شوم من با خدا عهد بستم كه هر كار خيري انجام دادهام نصفش براي شما باشد من در قيامت دست شما را ميگيرم، گفتم خواستهاي ندارم اما من از شب اول قبر ميترسم، گفت، تو دعا كن من شهيد شوم، آنجا دستم باز است شايد از ياران امام حسين (ع) شدم آنجا دستت را ميگيرم و من گفتم خدايا راضيم به رضاي تو.
وي ادامه داد: شهيد طوسي عاشق خدماترساني به مردم، صداقت و راستگويي، احترام به والدين، خانوادههاي شهدا بوده و وقتي از جبهه ميآمد محله و زندگي ما پر از صلح و صفا و آرامش بود.
همسر شهيد طوسي تصريح كرد: ايشان سرشار از معنويت به خدا بود و به دخترمان ياد داده بود همواره بر سر نمازهايش دعا كند شهيد شود و دختر كوچكمان نيز همين كار را كرده و ايشان آمين ميگفت.
وي گفت: مسئوليت و پست و مقام برايشان مهم نبود به ياد دارم كه در اهواز به عنوان جانشين فرمانده لشگر انتخاب شده بود، وقتي به منزل آمد به او تبريك گفتم، بقدري ناراحت شد و برآشفت كه قابل توصيف نيست و گفت، اين مقامها زير پاي من له شده است، من سرباز امام زمان (عج) هستم.
همسر اين شهيد يادآور شد: دلسوزي ايشان براي رزمندگان نيز از ديگر صفات پسنديده بود تا قدري كه از من دستور چند نوع غذاي ساده گرم را گرفته بود تا سربازان و رزمندگان از غذاي گرم استفاده كنند و من هم پخت املت و حلوا را به ايشان ياد دادم.
وي با سفارش به تقوا و معنويت كه از تاكيدات مستمر شهيد طوسي بوده، گفت: جوانان ما بايد زندگي خود را براساس معنويت و بهدور از تجملگرايي آغاز كرده و ادامه دهند، بايد به ارزشهاي اسلام و انقلاب همچون نماز، فرهنگ شهادت، توكل بر خدا، جلسات مذهبي و ايمان پايبند بوده و در زندگي استفاده كنند و بدانند راستگويي و صداقت از بهترين وسيلهها براي زندگي سالم و خدايي است.
شهيد محمد حسن طوسي در سال 1337 در روستاي طوسكلا نكا در خانوادهاي مذهبي بهدنيا آمد و در 18 فروردين سال 66 در عمليات والفجر 6 در شلمچه به شهادت رسيد.
از خانواده ايشان، بجز محمد حسين طوسي دو برادر ديگرشان نيز به درجه رفيع شهادت نائل شدند.
انتهاي پيام/ر
يکشنبه 7 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 467]