واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: هيجان قلم هاى وحشت زده از برج هاى تاريك
ادبيات گوتيك را بايد شاخه اى از مكتب رمانتيسم يا دقيق بگوييم پيش رمانتيسم شمرد. داستان هاى گوتيك جزو نخستين و قديمى ترين ريشه ها و آثار رمانتيسم اوليه به شمار مى آيند. واژه گوتيك صفتى است كه به شكل ضمنى به انتساب و يا تعلق چيزى به قوم «گوت» اشاره مى كند. قوم گوت و يا آن گونه كه مصطلح است ، گوت ها قومى ژرمن بودند كه به تدريج از شمال اروپا به سمت شرق و جنوب مهاجرت كردند و در نخستين سال هاى ميلادى در ساحل جنوبى درياى بالتيك ، در شرق رود «ويستول» سكونت گزيدند. گوت ها به رغم اين كه مسيحى شده بودند، به آيين آريانيسم نيز دلبستگى داشتند. قرن ها پس از سقوط روم به دست اقوام ژرمن ، در اروپا سبك معمارى پديد آمد كه به گوتيك معروف شد. اين نوع معمارى كه به كل با هنر پيشين خود يعنى معمارى كلاسيك رومى متفاوت بود، نشانه هايى از ذهنيت و روح ژرمنى را در خود داشت . اين معمارى ابتدا در ساخت كليساها و بعدها در ساخت قلعه ها و قصرهاى قرون وسطايى به كار رفت و برخلاف هنر كلاسيك ، گرايش به نوعى پيچيدگى ، رازآميزى و حتى تيرگى در آن حس مى شد كه از اين لحاظ شايد بتوان آن را با هنر باروك سنجيد. به هر حال در اواخر قرن ۱۸ با رواج رمانتيسم كه در عين حال زمان احيا و رويكرد دوباره به معمارى گوتيك در آلمان و انگلستان نيز محسوب مى شد چيزى به نام ادبيات گوتيك نيز سر زبان ها افتاد. در ۱۷۴۷ هوراس والپول در «استرابرى هيل» در حومه لندن در يك قصر كوچك گوتيك ساكن شد و از همان ايام واژه گوتيك استرابرى هيل ، بدل به اصطلاحى معادل معمارى گوتيك رمانتيك شد. او در سال ۱۷۶۴ يكى از معروف ترين و متقدم ترين آثار ادبيات گوتيك ، يعنى «قصر اوترانتو» را به چاپ رساند. اين اثر، رمانى پر رمز و راز با مضامينى همچون شبح ، قتل و جنايت و... بود كه در قرون وسطى رخ مى داد. جالب آن كه در چاپ دوم اين رمان ، عنوان فرعى «يك داستان گوتيك» بدان افزوده شد. از آن پس بود كه اصطلاح رمان گوتيك رايج و به آثارى همانند قصر اوترانتو اطلاق شد كه در آنها نشان هايى از نيروهاى ماوراء طبيعى ، روح و شبح و پديده هاى رعب انگيز و هراس آور ديده مى شد. از لحاظ زمانى ، اغلب اين داستان ها در قرون وسطى رخ مى داد، قرونى كه در نگاه رمانتيك نه يادآور تفتيش عقايد و تعصبات مذهبى ، كه تداعى كننده دورانى رازآميز، تيره و تار و اندكى ترسناك به شمار مى رفت . مكان رخداد اين گونه آثار نيز بيشتر قصرها، قلعه ها، ويرانه ها، گورستان ها و گاهى موارد نيز كليساهايى با معمارى مفتون آميز گوتيك با آن دخمه ها، سياه چال ها، سردابه ها، اتاق ها و دالان هاى مخفى ، پلكان هاى مارپيچ ، «ايوان هاى پوشيده از پيچك كه جغدها در زير نور مهتاب در آن ها آواز مى خوانند و سايه روشنى رازآميز كه حالتى شبح وار به آن داده است»، برج هاى نوك تيز سر به فلك كشيده و به طور كلى بناهايى تيره و تار، دلگير و ترسناك بود. برخى بر اين گمان اند كه چون مكان نگارش نخستين آثار گوتيك مانند آثار والپول در قصرهايى با معمارى گوتيك بود، اين ژانر ادبى نيز گوتيك نام گرفت . اما اين نظر بيشتر مقرون به حقيقت است كه آثار گوتيك از آن رو اين نام را گرفتند كه مكان رخ دادن بيشتر داستان هاى آن در بناهايى با نوع معمارى گوتيك بود. به طورى كه آثار ديگرى از اين دست مانند داستان هاى هوفمان و ادگار آلن پو نيز در اين فضاها رخ مى دادند. اين گونه مكان ها و فضاپردازى بعدها از ژانر گوتيك وارد آثار نويسندگان ديگر نيز شد. براى نمونه چارلز ديكنز در «خانه قانون زده» و «آرزوهاى بزرگ» و خواهران برونته در اغلب رمان هايشان از چنين فضاپردازى سود مى بردند. بر اين اساس جاى شگفتى نيست كه سرآغاز رمان گوتيك را از انگلستان و قلعه اترانتوى والپول مى دانند. اما جاى تأكيد دارد كه بسيارى رخدادهاى تاريخى ، نهضت هاى عرفانى و دينى ، جريان هاى فكرى و فلسفى و هنرى ، آثار ادبى و... بايد به وقوع مى پيوست تا جاده را براى برآمدن رمان گوتيك انگليسى هموار كند. از اين جمله اند هنر باروك در موسيقى ، جنگ هاى سى ساله و شيوع وبا و طاعون در اروپا، برآمدن مكاتب عرفانى پتيسم آلمانى و متديسم انگليسى ، پيدايى مكتب شعرى موسوم به شعر گورستان و.... همچنين گرچه سرآغاز رمان گوتيك به ادبيات انگليسى اواخر سده ۱۸ بازمى گردد، اما به نظر مى رسد كه ادبيات آلمانى و افسانه هاى بومى آن كشور از مدت ها پيش مصالحى براى اين ژانر به دست داده بودند و اصولاً روحيات رمانتيك هاى آغازين آلمانى و به ويژه بنيان گذاران جنبش «توفان و تهاجم» به اين ژانر نزديك است . حتى بسيار قابل تأمل است كه داستان هاى ترسناك آلمانى به شكلى غير مستقيم در آفرينش و پديد آمدن بزرگ ترين و موفق ترين اسطوره هاى گوتيك انگليسى ، يعنى هيولاى فرانكنشتاين و خون آشام نقش داشتند. به اين ترتيب كه در تابستان سال ۱۸۱۶ چند تن از بزرگان ادبيات انگليسى ، يعنى لردبايرون ، پرس شلى ، مرى شلى و پزشك لرد بايرون ، جان ويليام پوليدورى براى استراحت در شهر ژنو گرد هم مى آيند. آنان به سبب بدى هوا ناچار در قصر شلى در حاشيه درياچه ژنو مى مانند. براى وقت گذرانى به مطالعه كتاب هاى كتابخانه شلى مى پردازند كه پر از داستان هاى ترسناك آلمانى است . لرد بايرون بازى اى را پيشنهاد مى كند به اين قرار كه هر يك از افراد جمع ، داستانى به سبك و سياق آثارى كه مى خوانند بنويسند. حاصل كار به نوشته شدن «فرانكنشتاين» توسط مرى شلى و «خون آشام» به دست پوليدورى كشيد. نكته آن كه شخصيت داستان مرى شلى يك ژرمن نژاد آلمانى زبان است! اما هرچه آلمان و انگلستان در پديد آوردن اين نوع ادبيات و اصولاً در مكتب رمانتيسم پيش قدم بودند، فرانسويان صرفاً مصرف كنندگان آن به شمار مى رفتند. جالب آن كه از اواخر قرن ۱۸ تا اوايل قرن ،۱۹ نزد خوانندگان فرانسوى آثار ترجمه شده ادبيات گوتيك انگليسى و سپس آلمانى به شدت رواج داشت و حتى تأثيرى ماندگار بر زيبايى شناسى فرانسوى بر جاى گذاشت . در اين سال ها سه نوع رمان انگليسى و آلمانى محبوبيت ويژه اى نزد خوانندگان فرانسوى داشت : رمان احساسات گرا، رمان گوتيك و رمان تاريخى . اين خوانندگان با روى آوردن به هراس ، وحشت و خشونت نهفته در اين آثار ذهن خود را از درگيرى هاى سياسى آن روزگار رها مى ساختند. اما ادبيات گوتيك در شكل آبرومندانه و تعالى يافته خود، نه تنها بر رمانتيسم ديرآمده فرانسوى تأثير گذاشت ، بلكه در پيدايى مكتب رئاليسم نيز نقش داشت . از ياد نبريم كه سوررئاليست هاى فرانسوى مفتون ادبيات گوتيك و ميراث آن يعنى زيبايى شناسى هراس و وحشت بودند. برآمدن گوتيك متعلق به دورانى است كه اذهان اروپايى از خشك انديشى هاى عقلانى و پراگماتيستى دوران خود خسته و كسل شده بودند. دورانى كه ابتدا نئوكلاسيسم و سپس فلسفه هاى عقل گرا و نيز آداب و تشريفات اشراف مآبانه و دربارى موجى از ملال را برانگيخته بود. در چنين دورانى بود كه رويكرد به نه تنها ادبيات گوتيك ، كه به ادبيات احساساتى و گونه هاى ديگرى از «پيش رمانتيسم»، همچون واكنش طغيان آميز عليه اين مطلق گردانيدن عقل مطرح شد. در آن دم ، شور و احساسات سركوب شده بود كه به مرحله آتشفشانى مى رسيد. اگر خوانندگان امروزى با خواندن «رنج هاى ورتر جوان» و يا «رنه» نه تنها اشك نمى ريزند، بلكه از غلظت سوز و گدازشان به خنده مى افتند، از آن روست كه ما گرفتار آن ملال ناشى از جامعه اى به شدت تشريفات گرا، حسابگر و عقل محور نيستيم . اما شايد هم بتوان گفت كه هر آن گاه كه ملال و دلزدگى فزونى گيرد و دل از حسابگرى عقل خسته شود، ادبياتى از اين دست بار ديگر سر از خاك برخواهد آورد و دمى به ما فراغت خاطر و لذت و هيجان خواهد بخشيد. از اين گذشته برآمدن ادبيات گوتيك و نيز آثار احساسات گرا دليل جامعه شناختى ديگرى نيز داشت و آن افول اشرافيت و برآمدن طبقه جديدى به نام بورژوا بود. مى دانيم كه هنر كلاسيسم اصولاً هنرى متعلق به اشراف بود و با حمايت اشراف نيز به زندگى ادامه مى داد. اما با برآمدن طبقه متوسط شهرنشين و روح سوادآموزى به ويژه نزد زنان خانه دار ، گستره عظيمى از خوانندگان و مخاطبان ادبى به وجود آمد كه نيازها و سلايق ديگرى داشتند و مستقيم و يا غيرمستقيم ناشران را تشويق به ارائه ادبياتى عام تر و مردمى تر از هنر اشرافى مى كردند. بى گمان تحت تأثير همين گونه از مخاطبان ـ يعنى زنان خانه دار ـ بود كه ريچاردسون نويسنده انگليسى براى نخستين بار رمان احساسات گرا را با نوشتن «باملا» (۱۷۴۰) و سپس «كلاريسا هارلو» (۱۷۴۷) بنيان نهاد و در واقع جاده را براى خلق ادبيات گوتيك هموار ساخت و پس از او بود كه استرن، روسو، هردر، گوته و برخى ديگر هر كدام به نوعى به پيدايش رمانتيسم يارى رساندند. همچنين باز بايد افزود كه برآمدن ادبيات گوتيك و حتى رمانتيسم از گونه اى دگرگونى روان شناختى در جامعه اروپايى نيز دارد و آن اعراض از مطلق دانستن عقل و توجه به دل يا به اصطلاح امروزى بخش ناخودآگاه وجود و جنبه تاريك درون است. اساساً از اين روست كه رمانتيسم و آغاز تاريخ فردگرايى غربى با هم مقارن افتادند و نيز اين رمانتيك ها بودند كه مفهوم «من» را وارد ادبيات كردند و به ثبت و نگارش حديث نفس پرداختند.
*firooze.com
يکشنبه 7 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 326]