تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835010827
انديشه - جهان بزرگ كوچكها
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: انديشه - جهان بزرگ كوچكها
انديشه - جهان بزرگ كوچكها
اميرهوشنگ افتخاريراد:اشاره:اين دست گفتوگوها، كه پيش از اين بخش كوتاهي از آن در جايي ديگر به چاپ رسيد، محصول گفتوگوهايي در سالهاي 86ـ 85 است كه در نهايت قالب كتابي درباره كانون زيبايي، نقد، هنر، سياست و غيره گرفته بود، و هرچند اديت شده اما به دلايلي هنوز به مرحله چاپ نرسيده است، بخشي از اين تعلل به گفتوگوكننده برميگردد تا از اندك رمق و اميدي كه براي كار بهاصطلاح فكري باقي مانده است، سود جويد و اين كار نهايتا تجسم مادي، يعني كتاب، پيدا كند. بهمن بازرگاني، نويسنده كتاب «ماتريس زيبايي» (1381)، به حالات وجودي آدمي و كانونهاي جاذبه زيباشناختي ميپردازد. كتابي ديگر دارد تحت عنوان «فضاي نوينـ زمينههاي پيدايش» در زمينه فلسفه سياسي كه منتظر مجوز است. آنچه در پيميآيد بخش عمدهاي از مصاحبه درباره شانتال موفه است.
بعد از طرح نظريات پست مدرن و دوره پسا سياسي كه به نوعي غيرسياسي شدن و غيرسياسي كردن مردم بود، شانتال موفه در برابر اين نظريات كتابي نوشته با عنوان «در باره امر سياسي» (On The Political) با توجه به اينكه به نظر ميرسد فلسفه شما همه چيز را غيرسياسي ميكند، ميخواستم ببينم نگاه شما به مطالبي كه موفه مطرح ميكند چگونه است؟
اجازه بدهيد پيش از آنكه به كتاب شانتال موفه بپردازم به اين اتهامي كه به فلسفه من زديد كه گويا همه چيز را غيرسياسي ميكند، در دو سه جمله جواب بدهم. ببينيد فلسفه من درباره انتقال از يك فضا يا يك پارادايم به فضا يا پارادايمي ديگر است. من وقتي كه يك پارادايم يا يك فضاي دورانساز و تحولات آن را بررسي ميكنم و مثلا تحول جهان پيشامدرن به جهان مدرن را بررسي ميكنم، كل نظام پيشامدرن را در نظر ميگيرم كه چطور به نظام مدرن تبديل ميشود. من ميآيم كانون جاذبه فضاي مدرن را پيدا ميكنم و الزامات ناگزيري را كه اين كانون به هر آن كس كه وارد آن شود ديكته ميكند اعم از دارا و ندار، چپگرا و راستگرا و غيره و غيره مشخص ميكنم. فلسفه من آن الزامات آمرانهاي را كه ساكنان هر فضا از رئيسجمهور تا فرد عادي و از ثروتمندترين فرد تا فقيرترين فرد را احاطه ميكند بيآنكه حتما درباره آنها بدانند يا آگاه باشند، بررسي ميكند. مسائلي كه من مطرح ميكنم پيششرطهاي موجوديت و برپايي فضاها يا پارادايمها هستند و من به عنوان واضع اين فلسفه در اين ميان كارهاي نيستم. اما به عنوان يك فرد ساكن فضاي مدرن يا پستمدرن يا كلان فضاي نوين احترام، ممكن است نظراتي داشته باشم كه شايد آنها مستقيما متاثر از فلسفه من نباشند. هر چند فلسفه من به من كمكهاي شاياني ميكند كه بتوانم فضاي نويني را كه جهان معاصر در كليتش وارد آن ميشود واضحتر ببينم و از اينرو تجزيه و تحليل مني كه به گمان خودم درست يا غلط كليات خطوط نيروي جاذبهاي را كه هماينك دارند ما را در مسيرهايي كاملا مشخص هدايت ميكنند درك ميكنم، با تجزيه و تحليل شمايي كه به نظر من هنوز تحت تاثير پارادايمي هستيد كه به گمان من ما اينك آن را در پشت سر گذاشتهايم، از بنياد متفاوت است. البته براي جلوگيري از بدفهمي اين را بگويم كه پارادايمي كه شما متاثر از آن هستيد از بين نرفته بلكه همانند انبوه فضاهاي ديگر مذهبي و سكولار و مدرن كلاسيك و سبز و غيره يكي از فضاهاي حي و حاضر در اندرون اين كلانفضا است. كلانفضاي كثرتگرايي كه به گمان من دارد به جاي وضعيت پستمدرن مينشيند. ميدانم كه با اين توضيح كوتاه شما قانع نميشويد و من حاضرم در اينباره به طور جداگانه گفتوگو كنيم و اما درباره كتاب شانتال موفه:
نتيجه عملي ديدگاهي كه خانم موفه در كتاباش مطرح ميكند ايجاد حساسيت نسبت به هژموني است. بيشتر بحث او در اينباره است كه هژموني در دست كدام ائتلاف است و در هر ائتلافي هژموني از آن كدام دسته و گروه است. خواندن اين كتاب مرا نيز نسبت به هژموني حساس كرد، نسبت به نقش هژموني در دستهبنديها چه در امر سياسي و احزاب و دولتها و چه در روابط ميان فرهنگها.
من در ماتريسم توجهم به امر هژموني در ماتريس زيبايي بود. ميدانيم كه زيبايي بهطور ساختاري هژمونيك است اما اين نوع هژموني چيزي است به كلي متفاوت از امر هژموني در سياست. به عنوان مثال پيش از زمان دكارت خرد در كانون جاذبه وارد ميشود و دكارت آن را در فلسفهاش ارائه ميدهد. يا اندكي پيش از جان لاك طبيعت در كانون جاذبه زيباييشناختي وارد ميشود و هابز و لاك و سپس نيوتن و روسو و آخر سر كانت، فراروايتهايي درباره نيروهاي نهان طبيعت و قرارداد اجتماعي و آزادي تدوين ميكنند. اين نگاهي است به امر هژموني از زاويه ديگري، زاويهاي كه شايد باب طبع شانتال موفه نباشد، چون كموبيش نگاهي به هژموني از زاويهاي است كه نميتواند سياسي يا غيرسياسي باشد. آنگاه كه شما كليتها را بررسي ميكنيد نميتوانيد تنازع ميان جزءها را بهطور نابجا در كليتهايي وارد كنيد كه مشتمل بر آن اجزاءاند.
من در فصل نخست كتاب «فضاي نوين» تنازع درون ماتريس (و نه تنازع درون ساختار قدرت) در قرن شانزده را بررسي كرده و نشان دادهام كه در آن دوران كه رنسانس اثراتاش را گذاشته و فراروايتهاي قرون ميانه را متزلزل كرده بود، پارادايم مشخصي حاكم نبود. يعني نطفهها و نخستين اشكال فضاها يا پارادايمهاي مختلف در تنازع و كشمكش با هم بودند اما كانون جاذبه واحد و قاهري هنوز ظاهر نشده بود و خردگرايي هنوز نتوانسته بود هژموني را از آن خود كند. اين چيزي بود كه در قرن بعدي رخ داد. اين ديدگاه هژموني كمك كرد كه تقسيمبندي خود را دقيقتر كنم در نتيجه به اين كشمكش كه در ميان فضاهاست كه هر يك براي كسب هژموني با هم درگيرند توجه بيشتري داشته باشم. در ضمن توجه مرا نسبت به دگرگونيهاي هژمونيك به ويژه در ساختار قدرت افزايش داد.
بنابراين بحث هژموني نيز مورد توجه شما بود كه شانتال موفه مطرح كرده و اينكه چه كسي ميآيد اين هژموني را ميگيرد و چه هويتها يا شخصيتهايي ميآيند و سعي ميكنند كه هژموني قديم را بشكنند و هژموني جديدي تشكيل دهند.
من با شخصيتها بهطور مستقيم كاري ندارم بلكه مسئله مورد توجه من شناسايي فضاهايي است كه هژموني را از آن خود خواهند كرد. يعني در واقع جداي از همه مسائل خود مسئله هژموني اصل ميشود و اين مسئله مربوط به آينده و سرنوشت خردهروايتهايي است كه از مدتي قبل درگير كشمكش با هماند. كدام يك از اينها هژموني را به دست ميگيرند. ميدانيد كه اين مسئله روز من است. مسئله اين است كه در مقياس جهاني داريم به يك كلانفضاي پلوراليستي وارد ميشويم و به حرف ريچارد رورتي توجه كنيم كه در پلوراليسم معاصر به علت اختلاف مباني نميتوانيم هيچ مبناي واحد فلسفي داشته باشيم. ماتريس من چيزي متفاوت را نشان ميدهد يعني ما با ورود به اين كلانفضاي پلوراليستي به سمت فلسفهاي واحد ميرويم ولي نه به آن معناي سابق. فلسفه جديد برخلاف فلسفههاي قديم، نه درباره ماهيت جهان و هستي، و نه درباره اينكه حقيقت چيست و كدام است، و نه درباره آزادي، و نه درباره انواع شيوههاي زندگي، و نه درباره مقايسه ارزش اين انواع، چيزي نميگويد. در كلانفضايي كه در مقياس جهاني انكشاف مييابد اينها همه در فضاهاي خصوصي كه بسيار مهمتر از فضاي عمومياند، وارد ميشوند. احكام فلسفههايي كه در اين فضاهاي خصوصي هستند فقط محدود به آن فضاها است و ديگر جهانشمول نيستند. فلسفه جهانشمول جديد درباره هيچ يك از آن موضوعاتي كه تا كنون رسم بر اين بود كه فلسفهها و فيلسوفها سخن بگويند و موضعگيري كنند و نظريهاي ارائه دهند، سخن نميگويد و سكوت ميكند. تمامي تمركز و توجه فلسفه نوين درباره رفتار ما و موضعگيري ما نسبت به همديگر است. فلسفه جديد ميگويد آزادي انديشه و آزادي بيان اگر منجر به توهين به هركس و هر مرام و مذهب، و لو به گروهي چون طالبان بشود، بايد محدود شود. فلسفه جديد اين احكام را صادر نميكند كه در مقابل چنين جرياني مخالفت بكند اين فعاليتها در قالب احكام فلسفه جديد از جانب ما آگاهانه صورت نميگيرد. احكام فلسفه جديد زماني خطاب به ما صادر ميشود و شروع به كنترل ما ميكند كه ما هيپنوتيسم شده و گوش به فرمان احكامي هستيم كه به ما ديكته ميشود. چطور هيپنوتيسم ميشويم؟ من اين را در كتاب دوم از سهگانهام باز ميكنم.
به هرحال داشتم ميگفتم كه طبق نظريه ماتريسي، در كلانفضاي پلوراليستي، اگر قرار باشد فلسفه جهانشمولي شكل بگيرد، فلسفه احترام و فقط فلسفه احترام به عنوان فلسفهاي جهانشمول شكل خواهد گرفت. در اين كلانفضا هر ديدگاهي و به اصطلاح هر فضايي خواهد توانست فلسفه خاص خودش را حفظ كند اما هيچيك از آنها نميتوانند جهانشمول شوند. به جاي آن جذابيتهاي پيشين رفتار هر كس در كانون جاذبه قرار...
يعني هويتها؟
نه هويت يك امر خاص است، عمومي نيست. عموميات مربوط به فراارزشها هستند. هويت يك امر فردي است. يعني ما هويتمان با يونيورسالها تعيين نميشود. البته بر خلاف سابق هر كسي براي خودش يك هويتي دارد كه در واقع در ارتباط تنگاتنگ با آن شيوه زندگي است كه انتخاب ميكند. در فضاهاي مونيستي پيشين هويت آدمها با مذاهب و ايدئولوژيهاي فرافردي و بهطور كلي با آرمانها مشخص ميشد و آدمها سربازهايي در خدمت آرمانها بودند. هر يك از اين مذاهب و ايدئولوژيها اسما فقط يك شيوه زندگي را به عنوان شيوه زندگي معقول و ارزشمند به رسميت ميشناختند. اما پيروان آنها در عين حال كه به اصول مذهب يا ايدئولوژي مورد باور خود وفادار بودند، در عمل و بهطور غيررسمي به شيوههايي كه رسما مورد تاييد نبود زندگي ميكردند. يعني تفاوتي بود بين شيوه رسمي و تاييدشده و ارزشمند زندگي كه طبعا مطابق اصولي بود كه برچسب متعالي خورده بود، و آن زندگيهاي واقعي كه به هر حال كموبيش هر يك به درجهاي انحراف از اصول بود. انحرافهايي كه اگر ميخواست وارد پهنه نظر و تئوري شود به شدت سركوب ميشدند اما در عمل به راحتي تحمل ميشدند و به صورت تفاوتهايي در شخصيت و سليقه و غالبا به صورت انحرافهايي از شيوه زندگي آرماني كه فقط به شرط آنكه علنا ابراز نشوند و به اصطلاح به صورت شرمگينانه و نه گستاخانه اجرا شوند قابل تحمل بودند.
در تمامي اين دوره تفاوتي بود بين شيوه زندگي آرماني يعني كردار و انديشيدن و بيان آرماني از يك طرف، و انديشيدن و بيان و زندگي (كردار) واقعي. به عبارت ديگر توپوگرافي اخلاق و زيباييشناسي نظري و عملي، به صورت ساختار هرمهاي سلسلهمراتبي ارزشي، خود را در دوگانيهاي روح و جسم، پاك و پليد، متعالي و پست، پيدا ميكردند.
در كلانفضاي كثرتگرا اين تضاد يا ناهمسازي بين نظر و عمل، روح و جسم، پاك و پليد، و متعالي و پست، از حوزه عمومي به فضاهاي خصوصي رانده ميشوند. زيرا همه اينها نه مربوط به حوزه عمومي كلانفضا بلكه وارد در فضاهاي خصوصي هستند و به عبارت دقيقتر به درون محفلها و كمونها و جامعها و گروهها عقبنشيني ميكنند.
هويتهاي گروهي چطور؟ اگر هويت گروه الف در تعارض با هويت گروه ب قرار گيرد آن وقت چه؟
حالا هيچ هويتي جدا از شيوه زندگي نيست. گروهي كه پيرو شيوه زندگي الف با تنوعات و وارياسيونها و شاخههاي آنند، داراي منظومهاي از آرمانها و ارزشها و فلسفههايي هستند كه توجيهات و تفسيرها و بايد و نبايدهاي خاص خودشان را دارند. مسئله اين است كه شما چه ميخواهيد و چطور ميخواهيد زندگي كنيد؟ اولويتهايتان چيست؟ اوقاتتان را ميخواهيد چطور بگذرانيد؟ عشق از نظر شما چيست؟ و مرگ را چه ميبينيد؟ اينها مربوط ميشود به شيوه زندگي. بيجهت نيست كه رمان مدرن از يك قرن پيش آنقدر اهميت پيدا كرده است. اهميت امروزي فيلم نيز هرچند جدا از جذابيتهاي رسانههاي سمعي و بصري يعني موسيقي و تصوير نيست، اما در اصل ناشي از جذابيتهاي شيوه زندگي و مسائل و مشكلاتي است كه برخلاف رمان در محدوده يكي دو ساعت امكان طرح آنها هست. در اينجا در ميان مسائل و پرسشها و مشكلات بههمتنيده زندگي آنچه از همه مهمتر است طرح چشماندازهاي شيوههاي متفاوت و جايگزينپذير زندگي است. شايد به همين دليل است كه بازيگران و بازيكنان و رمان و رماننويسها مهم شدند. امروزه بر خلاف دوران دكارت فيلسوفها پس رفتهاند در حالي كه دكارت و كانت را در زمان خودشان هر دكانداري ميشناخت. به اين اولويت در جذابيتها، اگر از ديدگاه فلسفه من نگاه كنيد، راهي در ارتباط با ساختار قدرت آينده ديده ميشود. يعني ساختار قدرت فردا از طريق زيباييشناسي امروز و جذابيتهاي امروز در حال شكلگيري است. در واقع در جهان پلوراليستي، شيوه زندگي مهمترين مسئله است كه ميتواند زندگي را براي يكي خواستني يا برعكس جهنم بكند. براي همين است كه بر خلاف زمان ارسطو كليات مهمترين چيزهاي انسانها نيستند، اينك مهمترين چيزها جزئياتي هستند كه پيشترها به آنها فرعيات ميگفتند. اصول و فروع جهان پلوراليستي با جهان مونيستي بسيار متفاوتند.
منظور موفه از پلوراليسم چيست؟ چون پلوراليسمي را كه در سياست ليبرال دموكراسي است از پلوراليسمي كه خودش در نهايت ميخواهد در آخر كتاب جمعبندي بكند، متمايز ميكند. يعني همان پلوراليسمي كه هويتها وارد آنتاگونيسم ميشوند و اساسا اين آنتاگونيسم امر خيلي مثبتي است براي اين پلوراليسم. آن چيزي كه شما ميگوييد چه ارتباطي دارد با چيزي كه شانتال موفه ميگويد؟
شانتال موفه ميگويد فيلسوفاني مثل برلين و والزر فرق ميكنند. اينها برداشت متفاوتي از پلوراليسم دارند. موفه پلوراليسمي را كه بر اساس فلسفه ليبراليسم كلاسيك باشد قبول ندارد چون اين يكي بر مبناي فرهنگ اروپامحور بنا شده اما بنا را بر اين ميگذارد كه اين فرهنگي است كه همه انسانها بايد از آن تبعيت كنند و براي همه يكي است. مقاومت شانتال موفه در مقابل اين اروپامحوري نكته بسيار دموكراتيكي است كه خانم موفه و همفكرانشان دارند و اين چيزي است كه او را متمايز از مثلا راولز و رورتي ميكند كه معتقدند فرهنگهايي مثل فرهنگ طالبان بايد يا از بين بروند يا كاملا به حاشيه رانده شوند و منفعل شوند. كتاب «فضاي نوين» من يك اعتراض با پشتوانه تئوريك عليه اين طرز فكر و در دفاع از حق حيات فرهنگهايي همچون طالبان است. من براي ايجاد اين پشتوانه تئوريك كشانيده شدم به اينكه تفسير خود را از تحولات فلسفه سياسي غرب در قرون شانزده به بعد ارائه دهم چون آن روايتي را كه در مكتب ليبراليسم چه كلاسيك و چه تعديلشده مثل راولز ارائه ميدهند نميپذيرفتم و اخيرا هم كه كتاب شانتال موفه را خواندم ديدم چه ايشان و چه افرادي ديگر كه معتقد به روشنگريهايي متفاوت از نوع اروپامحور آن هستند نكات جالبي را مطرح ميكنند كه براي افرادي با طرز فكر من جالب و آموزنده است. شانتال موفه ميگويد كه به نظر او پلوراليسم حقيقي و وسيع پلوراليسمي است كه محدود به مباني انديشه اروپايي يا غربي نيست، چنين پلوراليسمي بايد جهانشمول بايد باشد. اين نكته بسيار مهمي است و براي ما جنوبيها يا جهان سوميها امري حياتي است. يك دفعه است كه به شما ميگويند آنچه فيلسوفان روشنگري گفتهاند مربوط به همه بشريت است و شما نيز بايد آن را از آنِ خود كنيد. در حالي شانتال موفه اصلا نميپذيرد كه احكام روشنگري يا اصول انقلاب فرانسه اصول لازمالاجراي بشريتاند. ولي فكر ميكنم شانتال موفه ذهن خودش هم روشن نيست. در كلانفضاي جهاني پلوراليستي، مركزيت واحدي از نظر اُتوريته فرهنگي وجود ندارد، دستكم در آن حدودي كه در روشنگري امكانپذير بود وجود ندارد، كه بتوان تعريف يگانهاي از آن ارائه شود. بنابراين پلوراليسم در چين يك جور، در ايران يك جور، و در برزيل ممكن است به گونهاي ديگر باشد. با اين ترتيب پلوراليسم ممكن است معناهاي كاملا متفاوتي پيدا كند. پس از اين، اين ماجرا سر درازي خواهد داشت مگر آنكه فلسفهاي كه به گمان من بر مبناي احترام افقي خواهد آمد و مهمترين فونكسيون جامعهشناختي آن ايجاد اعتمادي جهانشمول در بين اين همه سوءظن و سوءتفاهم خواهد بود، بتواند معجزهاي كند. ماتريس من حتميت و اجتنابناپذيري چنين معجزهاي را پيشبيني ميكند. البته به اين معنا هم نيست كه آن ارزان و راحت به دست خواهد آمد و يا پس از آنكه مستقر شد همه مشكلات را حل خواهد كرد. آري برخي مشكلات قديمي را حل خواهد كرد اما مشكلات جديدي بروز خواهند كرد.
يکشنبه 7 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 990]
-
گوناگون
پربازدیدترینها