واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: عمر كوتاه تحول بنياكرم (ص)
24-1- پيامبر (ص) طي بيست و سه سال رسالت خود كوشيد كه براساس ارزشهاي متعالي اسلام، امتي نمونه و الگو تربيت كند و با توجه به وضعيت اسفبار و منحط عرب پيش از اسلام ] 1 [ ، توفيق بسيار در اين راه كسب نمود. سابقهي اسلام آوردن بيشتر مسلمانان يا به سال ششم هجرت و پس از صلح حديبيه ] 2 [ و يا به سال هشتم هجرت يعني پس از فتح مكه باز ميگشت. مردم مناطق دورتر حجاز نيز غالباً پس از سال نهم با فرستادن نمايندگاني به نزد پيامبر (ص) اسلام خود را اعلام داشتند. ] 3 [
بديهي است كه اين مدت براي ايجاد تحوّل فرهنگي در ميان يك ملت و سازندگي ايشان بر طبق معيارها و ارزشهاي اسلامي بسيار كوتاه است و شايد به همين دليل بود كه پيامبر (ص) جهت تداوم تعليمات خود بر جانشيني فردي كه پرورده و تربيت شدهي مستقيم خويش بود، تأكيد داشت. ] 4 [
در اين زمان اگر چه بيشتر مردم به اسلام گرويده بودند و گروه گروه به تبعيّت از سران قبايل خود مسلمان شده بودند ولي نسبت به تعاليم و احكام آن جاهل بودند. اسلام گروهي اعراب كه دسته جمعي به اين دين گرايش پيدا كرده بودند و با تعبير «افواج» در قرآن از آنها سخن به ميان آمده است. ] 5 [ ناشي از مشاهدهي پيروزيهاي چشمگير مسلمانان بود و ايشان از شناخت كافي اسلام برخوردار نبودند. دورهاي ميبايست در پي عصر رسالت پديد ميآمد كه آموزههاي ديني اسلام تعميق و توسيع ميگرديد. شواهد بسياري حاكي از آن است كه تودهي مسلمان در اين دوره حتي از ابتداييترين و بديهيترين دستورات اسلام نيز بياطلاع بودهاند. داستان زير نشان دهندهي عدم آگاهي برخي از مردم نسبت به روشنترين احكام شرع يعني حرمت خمر و نكاح مقت ] 6 [ ميباشد. «منظور بن زبان» پس از مرگ پدرش با همسر وي ازدواج كرد و هنگامي كه در روزگار خليفهي دوم به سبب شرابخواري دستگير شد، پس از اقرار، چهل بار سوگند ياد كرد كه از حرمت هر دو كار بياطلاع بوده است. ] 7 [
اين ميزان ناآگاهي اگر از تودهي مردم دور از پيامبر (ص) امري پذيرفته شده باشد، در مورد صحابهي نزديك حضرت غيرقابل قبول مينمايد. اما واقعيت آن بود كه جانشينان پيامبر(ص) نيز نسبت به برخي از احكام اسلام آگاهي چنداني نداشتند. در صحيح مسلم آمده است كه مردي نزد عمر آمد و گفت: غسل بر من واجب شده و به آب دسترسي ندارم. عمر در پاسخ گفت كه «نماز مگزار»، در همين وقت عمار ياسر كه حاضر بود به عمر گفت: آيا به خاطر نداري كه در فلان سريه كه بر هر مردي غسل واجب شده بود، تو نماز نخواندي و من تيمم كردم و نماز گزاردم و پيامبر (ص) كار مرا تأييد كرد؟ ] 8 [
عدم آگاهي نسبت به نص آيات قرآن و سنت پيامبر (ص) از يكي از نزديكترين صحابهي آن حضرت امري غريب اما واقعي بود. موارد فراوان ديگري نيز از اين دست داوريها و فتاواي ناصواب خليفهي دوم را در جلد ششم كتاب الغدير ميتوان يافت. ] 9 [ او خود بارها اين جمله را بر زبان رانده بود كه: «كلّ افقه من عمر حتي العجائز» يعني همه كس حتي پيرزنان از عمر فقيهترند، و يا ميگفت «الا تعجبون من أمام اخطأ و امرأة أصابت، فاضلته»، آيا از پيشوايي كه خطا كرده و زني در طريق صواب بر او پيشي گرفته حيرت نميكنيد! ] 10 [
آغاز بازگشت به جاهليت
24-2- شايد آغاز رجعت جاهليت را بتوان از نخستين روز مرگ پيامبر (ص) دانست. رقابت در سقيفهي بني ساعده براي تعيين خليفه با شعار قبيلهاي آغاز شد. مهاجر و انصار هر يك خليفه را از قبيلهي خود ميخواستند. ابوبكر نيز با تكيه بر ارزشهاي قومي و قبيلهاي خلافت را به دست گرفت. احتجاج او برانصار آن بود كه «پيامبر(ص) از قريش بود و خلافت نيز بايد در قريش باشد و عرب جانشيني پيامبر (ص) را در غير قريش نميپذيرد.» ] 11 [ از اين پس قوم عرب بر همگان ترجيح داده شد. هيچ غير عربي حق سكونت در مدينه را نداشت. ] 12 [ وصلت با غير عرب امري ناخوشايند تلقي ميشد. هنگامي كه سلمان فارسي دختر عمر را خواستگاري كرد، عبداللّه بن عمر خشمگين شد و از عمر و عاص خواست كه به حيله او را منصرف كند و او نيز چنين كرد. ] 13 [ به تدريج همان اختلافات و كشمكشهاي دائمي گذشته ميان قبايل رقيب - مضر و ربيعه - تجديد شد. غير عرب حتي اگر اسلام ميآورد. از حقوق شهروند مسلمان برخوردار نميگشت و همچنان ناگزير به پرداخت جزيه بود. ] 14 [ غير عرب لايق مقام خلافت شناخته نميشد ] 15 [ و با آنكه پيامبر(ص) فرموده بود مولاي ] 16 [ هر قومي از آن قوم محسوب ميشود، از زمان خليفه دوم كه آميختگيهاي قومي روي داد، سياست تبعيض نژادي كمابيش آغاز گرديد. تنها علي (ع) بود كه موالي را در عراق به خود نزديك كرد. ] 17 [ با روي كار آمدن بنياميه تعصبات جاهلي عرب بيش از پيش جلوه نمود. به واسطه فتوحات اسلامي و زيادي اسيران و بردگاني كه به عنوان هديه وارد قلمرو اسلام ميشدند شماره موالي روبه فزوني نهاد. بنياميه نسبت به موالي بسيار سخت ميگرفتند، كارهاي دشوار را به ايشان واگذار ميكردند و در عين حال به تحقير با آنان رفتار مينمودند. با افزايش تعدادشان معاويه تصميم گرفت شماري از آنها را كشته و تعدادي را نگه دارد كه البته احنف بن قيس او را منصرف كرد. ] 18 [ همچنين معاويه طي نامهاي به «زياد» عامل خود در عراق نوشت: با عجمها و غلامهايي كه تسليم ميشوند، به روش عمر بن خطاب عمل كن. خواري و ذلّت آنها در اين است كه اعراب بتوانند از آنان زن بگيرند وارث ببرند اما آنها از اين حقوق محروم باشند و سهم ايشان از بيت المال كمتر از عرب باشد. در جنگها آنها را پيشاپيش بفرست تا راه را آماده كنند و درختها را از سر راه بردارند. آنان را از امامت جماعت و حضور در صف مقدم نماز منع كن. هيچ يك از مرزهاي مسلمين را به ايشان مسپار و آنان را فرماندار هيچ شهري مكن. غير عرب نبايد قضاوت و حكمراني مسلمين را در دست بگيرد. اين شيوه و سيرت عمر درباره اينان بود و جزايش از امت محمد به ويژه بنياميه بهترين جز است. ] 19 [
اگر مولايي زن عرب ميگرفت حاكم محل، آن زن را طلاق ميداد، چنان كه براي اعراب بنيسليم در روحاء اين اتفاق افتاد. همچنين هنگامي كه علي بن الحسين (ع) كنيزكي را آزاد كرد و به عقد خود در آورد، مورد انتقاد و طعن شديد عبدالملك بن مروان قرار گرفت. ] 20 [ اين همه نشان دهندهي آن است كه پس از پيامبر (ص) به ويژه از عصر امويان، جاهليت نخستين بازگشتي دوباره نمود.
با فاصله گرفتن جامعه از ارزشهاي اسلامي و بازگشت تدريجي سنن جاهلي، نمودهاي ديگر آن نيز پديدار گشت. از جملهي اين نمودها، تحقير و خوارداشت زن بود. در اينجا به خصايص جامعهي عصر جاهليت در رابطه با زنان اشاره ميكنيم.
اعراب جاهلي براي زن ارزش و مقامي قائل نبودند. ] 21 [ محققان ايام مقارن با ظهور اسلام را بيشتر داراي خصايص جامعهي پدر سالار دانستهاند. ] 22 [ آيات قرآن نيز نشانگر وضعيت اسفبار زن در اين روزگار است. ] 23 [ سنّت قساوت آلودهي وأد (زنده به گور كردن دختران) در ميان بسياري از قبايل عرب رواج داشت. ] 24 [ «هشام كلبي» كتابي مستقل با عنوان الموؤدات - دختران زنده به گور شده - داشته كه نشانگر تداول اين سنت در ميان عرب بوده است. ] 25 [
گويند «صعصعه بن ناجيه» جد «فرزدق» به تنهايي حدود سيصد دختر را از زنده به گورشدن نجات داد، ] 26 [ كه اين خود نيز شاهد ديگري بر رواج وأد و عدم محدوديت اين سنّت در ميان قبيلهاي خاص بوده است.
گاه مردان با شنيدن خبر تولّد دختر، خانه و زندگي را ترك ميكردند. «ابوحمزه الضبي» هنگامي كه همسرش دختري به دنيا آورد، ديگر به خيمه او نرفت و روز و شب را در خانه همسايه به سر ميكرد. روزي از كنار خيمه همسرش ميگذشت كه شنيد مادر براي دختر خود چنين ميخواند:
مالابي حمزه لايأتينا يظل في البيت الذي يلينا
غضبان ألانلد البنينا تاللّه ما ذلك في ايدينا
و انما نأخد ما أعطينا و نحن كالارض لزارعينا
ننبت ما قد زرعوه فينا ] 27 [
پس بر سر عقل آمده و وارد خيمه شد و زن و فرزند را بوسيد. ] 28 [
در هنگام تولد دختر به تهنيت به پدر ميگفتند: خداوند از ننگ او در امانت بدارد، مؤونهي او را كفايت كند و قبر را دامادت نمايد.
در اين دوران زن شخصيت حقوقي نداشت و به منزلهي شيء و كالايي بود كه جزء لاينفك دارايي شوهر يا پدر خويش به شمار ميرفت. ] 29 [ عرب براي زن هيچگونه حق و حرمتي قائل نبود از جمله شواهد اين امر محروميت ايشان از ارث و حتي حق الارث بودن آنان، ] 30 [ انواع ازدواجهاي اجباري، ] 31 [ تعدد زوجات به نحوي بيحد و شرط، ] 32 [ وجود اقسام طلاقهايي كه اسلام از آن با عنوان «ضرار» ياد كرده ] 33 [ و... ميباشد.
اعراب جاهلي نسبت به زن ديدگاهي منفي داشتند. ضرب المثلهاي رايج در يك جامعه نشان دهندهي فرهنگ آن جامعه ميباشد. زن در ميان عرب جاهلي به مكر و كيد شناخته ميشد و به مار مثل زده ميشد. انديشه و فكر زن، سست و ضعيف، و نظر خواهي و مشاوره با وي نشانهي حماقت بود: «من الحمق الاخذ برأي المرأه»، ] 34 [ و چون ميخواستند به سست رأيي فردي مثل بزنند، آن را به «رأي النساء» تشبيه مينمودند. دستورالعمل «شاوروهن و خالفوهنَّ» كه بعدها در عصر رجعت جاهليت، حتي گاه به پيامبر (ص) نسبت داده ميشد، در ميان ايشان معمول بود. ] 35 [ زن مظهر بيوفايي و بيمهري بود و اعتماد را نميشايست. ] 36 [ در لجاجت نيز چنان بود كه ميگفتند: «زن از كاري نهي نميشود مگر آنكه آن را انجام ميدهد.» ] 37 [
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]