واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: خروش رود، سرود جنگل
رود با خروش مي رود تا سرود جنگل شنيده شود و اين بار در كنار مسير حركت خود مي بيند آنچه گروهي هنگامه اي را تشكيل دادند تا خوان كوچكي در كنار رود جاري بگسترانند و نعمتي از عرش بر روي فرش بجويند.
خروش رود سروش چند جوان را مي شنود آنان كه پارچه اي به پاكي رويه هاي سفيد را سفره كردند و بر روي خاك پاك سرزمين آبا و اجدادي شان پهن كردند تا در زير آسمان نيلگون اين ديار و بر روي قطعه اي از سبزه زار هستي روزي پاكيزه خورند و از آب چشمه زلا ل نزديكشان بياشامند. رود همه رنگهاي نهاد پاك را مي بيند او سنگ سخت و خارا را در گوشه اي از قطعه سبز مي نگرد كه در نزديكي آن چند درخت برافراشته است. رود مي بيند همه رنگها و نقش ها را و انگار حس مي كند نرمي ها و سختي ها را و در اين نگرش و احساس، وجود خود را آماده تر مي نمايد تا بيشتر ببيند كه اين نشستگان دور سفره چه خواهند گفت و چه كرداري به انجام خواهند رساند.
فرجام انتظار سر مي رسد و آنها مي نشينند اما در نشستن آنها هم انتظاري نهفته است كه بايد شكيبا بود وحالشان را نظاره گر بود. صبر رود براي شنيدن و ديدن زماني به پايان نزديك مي شود كه خورشيد هم در حال رفتن است و شامگاه نويد آمدن سر مي دهد. رود همچنان در انتظار است تا پاسخ خود را بگيرد بيآنكه از خروش خود بكاهد ناگاه جوانان نشسته بر پيرامون سفره سفيد، روي به آسمان مي نمايند و گاهي با نجوا و گاهي با تكان دادن لب هايشان واژه هايي مي گويند كه بسان نيايش است. آنها در زير آسماني كه رفته رفته درخشش ستاره هايش نمايان تر و روشن تر مي شود و با ديدن نور ماه زيباتر و خواستني تر مي گردد سر به آسمان بر روي قطعه اي از خاك ايران نشسته و با سر دادن آوايي نيك كه به ياد والا و ذكر مولا مزين است دست به آب و نان مي برند و در پايان هم زيباترين سروش را كه همانا سپاس به درگاه پروردگار بود زمزمه كردند و ياد بزرگان نمودند.
اگر رود خود مجموعه اي از آبهاي روان نبود بي گمان اشك مي ريخت و اگر توان ماندن داشت بي خيال رفتن مي شد اما ديد و شنيد وحس كرد و به همراه خود مي برد تا به جنگل سبز برساند در اين گذر رفتن خروش خود را بي محابا افزون كرد و به زمزمه هاي زيبايي آن را آراست كه به راستي اينان جواناني از سرزمين ايران هستند و انگار كه با زبان خواستن، دهان روزه خود را گشودند و باز نمودند با گشايشي كه ياد خدا را به همراه داشت و باز نمودني كه همراه با نيايش پروردگار يكتا بود.
رود رفت اين خروش خود را به هم آميخت و به جنگل سبز و سبزه زاران پيرامون درختان آراسته كه با وزش هر نسيم و بادي ستايش ايزد توانا را آرام آرام با تكان برگ و شاخه هايشان زمزمه مي كردند رساند و نشان داد آن چه ديده و شنيده بود و با خروش زيبايش احساس كرده بود.
در اين جا بود كه جنگل سبز با سرودي زيبا پاسخ داد و آوايي از نشان داران بي نشان سرزمين سبز سر داد.
آري در هرجاي اين مرز و بوم چه در ظاهر و آشكار و چه در باطن و پنهان، فرهنگ والا يي نهفته است كه نشاني از آداب نيك مردمان اين ديار را نمايان مي كند هم در باختر و خاور هم در شمال و جنوب با افتخاري از پيشينه غني تاريخي هم آوايند.
پيشينه اي كه سرشار از درستي بيان و پاكيزگي زبان است. آناني كه نه از نيايش خسته و نه از ستايش رسته مي گردند، آناني كه پاكي گفتارشان در نيكي كردارشان آميخته است. آناني كه در داشتن، ياد والا سر مي دهند و در نداشتن، شكيبا يي پيشه مي كنند.
آناني كه واژه هاي شيوا را در گفتار زيبا سر داده و مي دهند و ما اينك نظاره گريم آن چه برخي به فراموشي گراييد و پاره اي به خاموشي مي رود و چه زيبا ست كه ارج نهيم اين حقيقت تاريخي سرزمين مان را و درود فرستيم به فرهنگ غني ايراني مان كه با فرهنگ والا ي آيين آسماني زينت يافت كه مردمان اين سرزمين سبز سپاسگزاران نعمت هاي خداوند و ستايشگران مهر بي انتهاي پروردگار ند و چه زيباتر كه بهره جوييم وبه نيكي بيابيم سرافرازي هر دو سرا را در خواندن كردگار بي همتا در آغاز و سپاس آن روزي دهنده توانا در فرجام كه ياد آوري نيك يادگاران طريق ياد والا ست.
جنگل سبز اين سرود خود را اين گونه ادامه داد كه فرهنگ اين سرزمين سبز چه در خوردن و آشاميدن و چه در رفتن و ايستادن و هم در كوشيدن و انديشيدن داراي آداب و رسوم نيك و شايسته است كه در زير و روي خاك پا ك و هم در ستون هاي بر افراشته و سنگ نبشته ها، آثارش براي هر خواهنده و جوينده اي آشكار و نمايان است.
رود با خروش خود مي رود تا باز هم به جنگل سر سبزي رسد كه خروش رود چه زيباست وسرود جنگل زيباتر و اين بار....
شنبه 6 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 173]