واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: عشق چیست؟
همه در باره عشق صحبت می کنند، روزنامه ها، مجلات و مبلغین مذهبی در باره جاودانگی عشق، داد سخن می دهند. ما می گوییم :
من کشورم را دوست دارم،
من پیشوایم را دوست دارم،
من بعضی از کتاب ها را دوست دارم،
من آن کوه را دوست دارم،
من لذت بردن را دوست دارم،
من زنم را دوست دارم،
من خدا را دوست دارم...
آیا " عشق " یک ایده است؟
اگر پاسخ شما مثبت باشد، لاجرم می توان گفت که می شود برای عشق تربیت شد، می توان آن را تغذیه کرد، یا به اطراف انتشار داد یا به هر شیوه که مایل باشیم آن را تغییر شکل دهیم. وقتی شما می گویید " خدا را دوست دارم" واقعا این عبارت چه مفهومی و معنایی دارد؟
معنایش این است که شما عاشق فرافکنی تصویر خود شده اید، به عبارتی دیگر، عاشق فرافکنی ساخته ذهن خود شده اید که لباس فاخری به عنوان محترم بودن، شریف بودن و مقدس بودن به تن کرده است ( آن هم طبق آن چه شما فکر می کنید، محترم، مقدس و شریف است). بنابر این اجازه دهید صادقانه اقرار کنیم که جمله " من عاشق خدا هستم" کاملا بی معنی است. هنگامی که شما خدا را مورد ستایش قرار می دهید، در حقیقت خود را می ستایید و می پرستید و این عشق نیست.
به دلیل این که ما قادر به حل مسئله ای که انسان نام " عشق " بر آن نهاده نیستیم، به سوی انتزاع می گریزیم. ممکن است که عشق راه حل نهایی برای مشکلات، مسایل و رنج های انسان باشد اما ما چگونه می خواهیم بفهمیم که عشق چیست؟
آیا صرفا از طریق تعریف می خواهیم آن را درک کنیم؟
مذاهب تعریف خاصی از عشق را ارائه می دهند، جامعه تعریف دیگری از عشق دارد، خلاصه همه جور انحراف و توجیه در این رابطه وجود دارد. تحسین یک نفر، رابطه جنسی برقرار کردن با یک نفر، تبادل عاطفی یا دوستی با یک نفر، آیا این ها عشق است؟
عشق یک قالب و الگو شده است آن هم به قدری شخصی و شهوانی و محدود که ناچار مذاهب اعلام کرده اند که عشق چیزی بیش از این ها است. مذاهب می بینند که در آن چه که نامش را عشق ِ انسانی گذارده اند، لذت، رقابت، حسادت، آرزوی پیشرفت و میل به کنترل و دخالت تفکر دیگران وجود دارد. با توجه به شناخت پیچیدگی های از این نوع می بایست هم به نوع دیگری از عشق الهی، زیبا، غیر قابل لمس و خدشه ناپذیر باشد، معتقد شد.
آیا عشق می تواند به عشق مقدس، عشق دنیوی، عشق انسانی و عشق الهی تقسیم شود؟
یا تنها یک عشق وجود دارد؟
آیا عشق صرفا متوجه به یک نفر است و نه همه انسان ها؟
وقتی می گوییم " دوستت دارم" آیا این عشق شامل دیگران نیز می شود؟
آیا عشق یک پدیده شخصی است؟
آیا غیر شخصی است؟
خانوادگی است یا غیر خانوادگی؟
اخلاقی است یا غیراخلاقی؟
اگر شما ظرفیت عشق ورزیدن به همه نوع بشر را داشته باشید، آیا قادرید عاشق و شیفته شخصی خاص شوید؟
آیا عشق مجموعه احساسات است؟
آیا عشق مجموعه عواطف است؟
آیا عشق لذت و آرزوست؟
تمامی این پرسش ها نشان می دهد که ما ایده هایی در باره چگونگی عشق یعنی چه باید باشد و چه نباید باشد داریم. به عبارت دیگر ما دارای الگو و نظام نامه ای هستیم که به وسیله فرهنگی که در آن زندگی می کنیم، بسط و پرورش داده شده است.
در نتیجه برای درکِ معنای ژرف این سوال، یعنی " عشق " چیست؟ ابتدا باید آن را از حالت متحجر و قشری قرن های متمادی رها کنیم، ضمن این که تمامی ایده ها و ایدئولوژی هایی که عشق چه باید باشد و چه نباید باشد را نیز کنار بگذاریم. تقسیم هر چیز به چه باید باشد و چه هست، یکی از روش های فریب آمیز برخورد با زندگی است.
حالا من چگونه می خواهم بفهمم که این مسئله که ما نامش را " عشق" گذاشتیم چیست؟
آن هم نه به این منظور که آن را برای دیگران بیان کنم، بلکه صرفا دریابم که نفس " عشق " چه معنایی دارد؟
ابتدا آن چه را مذاهب، جامعه، والدین و دوستان گفته اند یا در کتاب ها نوشته اند، کنار می گذارم زیرا مایلم شخصا بفهمم که معنی " عشق " چیست.
همین جا مسئله حادی پیش می آید که همه نوع ِ بشر درگیر آن هستند. هزاران راه و روش برای تعریف عشق وجود داشته است و من در یک یا چندین الگو که طبق آن چه در حال حاضر دوست دارم یا از آن لذت می برم، اسیر شده ام، لذا آیا به خاطر درک معنای" عشق" بهتر نیست ابتدا خود را از اسارت و قید خلقیات و هواهای نفسانی خویش خلاص کنم؟
من گیج و گنگم و توسط آرزوهایم تکه تکه شده ام، در نتیجه به خود می گویم:
ابتدا گیجی و گنگی خود را از بین ببر و این گرد و غبار را پاک کن.
شاید شما قادر باشید عشق را از این طریق که :
" عشق چی نیست" کشف کنید.
ادامه مطلب را نیز مطالعه فرمایید...
چیزی به نام عشق...
ارضاء نیازهای عاطفی، لازم و اساسی نیست، هرچه بیشتر درصدد تکمیل و برآوردن این احتیاجات برآییم، کمبود بیشتری احساس می کنیم مگر آن که از درون، احساس ِ بی نیازی کنیم. باید خود را از قید توقعات رها سازیم، هر وقت انتظارات خود را به هیچ رساندیم صاحب هر چه بخواهیم می شویم.
اقلیمی به نام حیات و سرزمین دیگری به نام مرگ وجود دارد و پلی که این دو را به هم متصل می کند عشق نام دارد.
معلم ایده آل کسی است که از خود پلی می سازد و شاگردانش را دعوت به عبور از آن می کند و هنگامی که راه را بر آن ها گشود، با شادی، خود را واژگون می نماید تا آن ها را برای این که از خود پلی بسازند، تشویق کند.
نیکوس کازانتزاکیس
ماهیت عشق
نیاز به داشتن امنیت محض در روابط، ناگزیر منجر به غم، اندوه و ترس می شود. تلاش در جهت دست یابی به امنیت، خود، دعوت به عدم امنیت است.
آیا تاکنون در هیچ یک از روابطتان به امنیتی دست یافته اید؟
اکثر ما در روابط عاشقانه، نیاز به احساس امنیت داریم، یعنی به عبارتی نیاز به این که دوست بداریم و دوستمان بدارند. اما آیا تا زمانی که هریک از ما به دنبال کسب امنیت و راه و روش ویژه خویش است، عشق در این میانه وجود خواهد داشت؟
ما عاشق نیستیم، زیرا نمی دانیم چگونه باید عاشق بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]