تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 26 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن در گرفتارى صبور است، و منافق در گرفتارى بى تاب.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865444090




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بخش پنجم و پاياني/بررسي معاني قلب در قرآن كريم


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: بخش پنجم و پاياني/بررسي معاني قلب در قرآن كريم
گروه خبرنگاران افتخاري / سيد جعفر فاطمي نوش آبادي: قرآن كريم كوري را به جاي چشم، به قلب نسبت داده است، مگر نه اين است كه چشم براي ديدن و ديدن براي بصيرت است، پس اگر از مشاهدات مكرر خود بينش و بصيرتي نيافتيم، چشم دلمان كور شده است، هر چند چشمان ظاهري سالمي هم داشته باشيم.
در قسمت قبل با تعدادي از واژه‌هاي بيان‌كننده حالت گرفتگي و انقباض قلب آشنا شديم و درمان آن‌را نيز اجمالا شناختيم. موارد مذكور نشانه‌هاي باليني بود كه آسيب‌هاي دروني قلب را نشان مي‌داد، در اين بخش مي‌خواهيم آثار و عوارض بيروني چنان قلبي را به كمك آيات قرآن بشناسيم. مي‌خواهيم بدانيم قلب‌هاي آسيب ديده از بيماري‌هاي قساوت، طبع و ختم، چه نشانه‌هايي در مناسبات با ديگران از خود بروز مي‌دهند و رفتار بيمار با مردم چه حالتي پيدا مي‌كند.

قرآن در اين مورد چند حالت را شرح داده است: غل؛ معناي غل دشمني و كينه است. قرآن به ما آموخته است دعا كنيم در دل‌ايمان غل (دشمني و كينه‌اي) نسبت به مؤمنان جاي نگيرد و در وصف متقيني كه در نهايت سلامت و امنيت به بهشت درآمده‌اند، مي‌گويد: «ما ريشه هر گونه دشمني و كينه‌اي را از سينه آن‌ها بركنديم (در نتيجه) برادروار، رو به روي يكديگر (نه پشت بر هم) بر بلندي‌هاي شادي‌آفرين نشسته‌اند؛ يعني همان‌طور كه در دنيا از اختلاف و ادبار دوري گزيده و با اتحاد و اقبال، محيط امن و سلامتي اطراف خود و در مناسبات با مردم بوجود آورده بودند، امروز نيز بازتاب طبيعي همان رفتار را در بهشت دريافت مي‌كنند.

غل با غُل هم ريشه است. غُل به طوق سنگيني گفته مي‌شود كه براي ذلت و شكنجه به گردن محكومان مي‌بستند، از اين هم‌ريشگي مي‌توان فهميد دشمني و كينه‌اي كه ميان برادران هم‌فكر در فعاليت‌هاي اجتماعي پديد ميآيد، همانند غل و زنجيري كه به گردن زندانيان مي‌بندند، آدمي را اسير احساسات منفي و بدبيني و بدخواهي تفرقه‌انگيز مي‌كند. پس غِل بيماري دل‌هاي بدبين و زود رنجي است كه با مختصر كدورت و رنجشي، روابط برادري خود با همفكران را به دوري و دشمني تبديل ساخته و آن‌را بسته و قفل مي‌كنند. واژه غيظ نيز كه يك بار در قرآن به قلب نسبت داده شده نيز همين مفهوم را دارد.

درمان غِل و غيظ را قرآن رأفت و رحمت؛ يعني مهربان و دل‌سوز بودن قرار داده است. گويي مهرباني و محبت دارويي است كه به‌تدريج آثار دشمني و ددمنشي را از دل مي‌زدايد و روابط تيره شده را به صفا و صميميت تبديل مي‌سازد. قرآن پيروان راستين حضرت عيسي مسيح را با همين دو صفت معرفي كرده است: «وَ جَعلنا في قُلُوبِ الَّذينَ اَتَّبِعُوهُ رأفهً وَ رَحمَهً: ما در دل كساني كه او را پيروي كردند رأفت و رحمت را قرار داديم.»

زيغ: معناي زيغ لغزيدن و انحراف از حق است. دل هيچ كس تضمين شده نيست، هر قلبي آمادگي اين را دارد كه هر لحظه بلغزد و مرتكب خطا و اشتباه شود، هر چند سوابق بلندمدت بسيار نيكويي هم داشته باشد، پس جز لطف و رحمت حق كه توفيق ثبات قدم و استقامت عنايت كند، چاره‌اي نيست و همين است كه پس از هدايت هم بايد دعا كنيم از لغزش‌ها نگاهمان دارد. «رَبَّنا لاتُزِغ قُلُوبَنا بَعدِ اِذ هَدَيتَنا: پروردگارا قلبمان را پس از آن‌كه هدايتمان كردي نلغزان.» البته اين خدا نيست كه دل ها را مي لغزاند، بلكه لغزاندن او بنا به قانون علت و معلولي، نيتجه لغزش خود بنده است، چنان كه درباره بني‌اسرائيل فرموده: «فَلمّا زاغُوا اَزاغَ اللهُ قُلُوبِهِم: پس چون لغزيدند ما هم دل‌هاي آن‌ها را لغزانديم.»

صغو: صغاوت نيز مفهومي مشابه زيغ؛ يعني تمايل از حق به سوي باطل دارد: «اِن تَتوبا فَقَد صَغَت قُلُوبَكُما: بهتر است شما دو تن توبه كنيد، چرا كه دل‌هايتان به سوي باطل ميل كرده است.»

يك‌بار حضرت ابراهيم(ع) از خداوند خواسته بود، در روزي كه مردم مبعوث مي‌شوند او را خوار و شرمنده نكند، همان روزي كه نه مال سودي دارد و نه فرزند. مگر آن كه دل سالمي نزد خدا بياورد.» خداوند نيز خليل خود را در كتابش با همين صفت نيز ستوده است: «وَاِنَّ مِن شيعَتِهِ لاِبراهيم، اِذجاءَ رَبَّهُ بِقَلبٍ سَليمٍ: از پيروان او (نوح) ابراهيم بود، آن‌گاه كه با دل سالمي به نزد خدا روي آورد.»

تنها مورد ديگري كه قرآن از آوردن قلب نزد خدا؛ يعني تحويل دادن اين امانت به صاحب آن، سخن گفته است، به جاي واژه سلامت، واژه منيب را به كار برده است كه نشانه يا اثر همان سلامت است: «و اُزلِفَ ِالجَنَّهُ لِلمُتّقين غَيرُ بَعيدٍ. هذا ماتُوعَدُونِ لِكُلَّ اَوّابٍ حَفيظٍ * مَن خَشِيَ الرَّحمنَ بِالغَيبِ و جاءَ بِقَلبٍ مُنيب: و بهشت (در آن روز) بي‌درنگ و نزديك در دسترس پرهيزكاران قرار گيرد. اين است آن‌چه به هر بازگشت كننده (به درگاه خدا) و حفيظ (نگهدار خود از هواي نفس و شيطان) وعده داده شده است، همان كس كه در نهان از خداي رحمان پروا گيرد و قلبي منيب (بازگشت كننده) به پيشگاه خدا عرضه كند.»

منيب از مصدر انابه و از ريشه نوب است كه همان مفهوم توبه را دارد، اما توبه و بازگشتي مستمر و دائمي. كشتي وجود ما در اقيانوس زندگي در همه لحظات در معرض طوفان هاي مخالف و انحراف به چپ و راست و دور شدن از مسير مستقيم قرار دارد، هوشياري دائمي ناخدايي كه پشت فرمان قرار گرفته و با نگاه به نقشه و قطب‌نما و تغيير دادن زاويه برخورد بادبان با باد مخالف، دائما اصلاح مسير مي‌كند و كشتي را به امتداد مستقيم باز مي‌گرداند، همان انابه است و چنان ناخدايي را منيب بايد ناميد.

همان ابراهيمي را كه خداوند با قلب سليم ستوده بود، بار ديگر قرآن با قلب منيب ستوده است كه علامت آن سلامت است: «اِنَّ اِبرهيمَ لَحَليمٌ اَوّاهٌ مُنيب: به راستي كه ابراهيم بردباري دلسوز و بازآينده مستمر به سوي ما بود.» (هود/ ۷۵)

اصلا عظمت‌ها و آيات گسترده در آسمان و زمين و كوه و دشت فقط براي بندگان منيب بصيرت و يادآوري است (تَبصِرَهً وَ ذِكري لِكُلَّ عَبدٍ مُنيبٍ. ق/ ۸) و آيات امنيت بخش نيز بر همان ها نشانه است (اِنَّ في ذلِكَ لايِهً لِكُلَّ عَبدٍ مُنيبٍ: پروردگارا دل‌هاي ما را در لغزشگاه‌هاي زندگي با ريسمان هدايت خود حفظ كن و به ما توفيق ده با هر افراط و تفريط و انحراف ازچپ و راست، به زودي و به سرعت به سوي تو بازگرديم.

ريب به حالتي از شك و ترديد و دودلي مي گويند كه شخص را در بلاتكليفي و سردرگمي نگه مي‌دارد. وقتي ايمان عميق و استوار نباشد، يا انگيزه هاي غيرخدايي آن‌را آسيب‌پذير كرده باشد، دل آدمي ناآرام و نااستوار مي‌شود و دائما تغيير موضع مي‌دهد. نگاه كنيد به اين فراز كه در مذمت منافقيني كه به بهانه‌هاي مختلف از زير‌بار مسؤليت دفاع از شهر و ديار خود شانه خالي مي‌كردند، نازل شده است: «... وَ ارتابَت قُلُوبُهُم فَهُم في رَيبِهِمِ يَتَرَدَّدُون: دل‌هاشان در شك افتاده است و در چنين شكي در ترديد و سرگرداني‌اند.» (توبه/ ۴۵)

همچنين اين فراز «لايزالُ بُنيانَهُمُ الّذي بَنُوا ريبَهً في قُلُوبِهِم اِلاّ اَن تُقَطَّعَ قُلُوبُهُم وَاللهُ عَليمٌ حَكيمٌ: همواره برنامه‌ها و بنيان‌هايي كه (در زندگي) بنا مي‌گذارند موجب ترديد دل‌هاشان خواهد بود، مگر آن كه قلوبشان (از قيد حيات يا بندهاي نفاق) منقطع شود و خدا داناي حكيم است.

نقطه مقابل شك و ترديد و ريب، آرامش و اطمينان است كه اضطراب را از دل مي‌راند و آن‌را آسوده مي‌سازد. همان‌طور كه در قلب مادي صنوبري‌‌شكل، خود شاهد نامنظم شدن ريتم قلبي و افزايش يا كاهش فشار خون، به عنوان علائمي از بيماري هستيم، در قلب معنوي نيز اين بالا و پايين رفتن‌هاي بي‌ثباتي يا آرامش و استواري (اطمينان) را مشاهده مي‌كنيم. قرآن تصريح كرده است آرامش واقعي قلب جز با ياد خدا حاصل نمي‌شود: «اَلّذينَ آمَنوُا و تَطمَئِنَّ قُلُوبُهُم بِذِكرِاللهِ اَلا بِذِكرِاللهِ تَطمَئِنُ القُلُوبُ: آن‌هايي كه ايمان آوردند و دل‌هاشان به ذكر خدا آرام شد؛ بدانيد كه (تنها) به ذكر خدا دل آرام گيرد.» (رعد/ ۲۸)

و رضايت واقعي را نيز كه همان خشنود شدن همه جانبه خدا، خلق و خود است (راضيه مرضيه) براي كساني قرار داده است كه به چنين اطميناني رسيده باشند. «يا اَيَّتُها الَّنفسُ اَلمُطمَئنَّهُ ارجِعي اِليَّ رَبَكَ راضِيَهً مَرضِيَهً فَادخُلي في عِبادي وَ ادخُلُي جَنَّتي: اي نفس به آرامش رسيده، خشنود و مورد پسند، به سوي پروردگارت بازگرد، در صف بندگان من داخل شو و به بهشت (مخصوص) من درآي.» چنين است آرامش و اطميناني كه با طبيعت و ساختار وجودي قلب سازگار است، هر چند نوميدان از ملاقات رب و رسيدن به حضور او كه به دنيا دلبسته و مشتاق و مطمئن هستند، آن‌را باور نداشته باشند.

حميت كه از خشم سرچشمه مي‌گيرد و رگ گردن و رنگ صورت را به راست و سرخ شدن تبديل مي‌سازد، حالتي از غيرت‌ورزي است كه در حمايت از خودي‌ها (وابستگان به خانواده، قبيله، مملكت) بروز مي‌كند. چنين غيرتي اگر به خاطر دفاع از حق باشد، البته محمود است، اما معمولا به صورت تعصب‌آميزي در دفاع از هم‌فكران سياسي و مذهبي، بدون توجه به حق يا باطل بودن عملكرد آنان كرد، پيدا مي‌كند و ريشه و انگيزه‌اي جز خودخواهي در بعد گسترده‌تر فردي آن ندارد.

نقطه مقابل اين جوش و خروش‌ها و غيرت‌ورزي‌هاي جاهلانه، كه اغلب موجب زد و خورد و كشت و كشتارهاي خونين هم مي‌شود، سكينه؛ يعني خونسردي و آرامشي است كه خداوند در دل انسان‌هاي صاحب تقوا و اراده قرار مي‌دهد. نگاه كنيد به آيه ذيل: «اِذجَعَلَ اَلَّذينَ كَفَرُوا في قُلُوبِهِمُ الحَمَّيهَ حَمِيَّه الجاهِلِيَّهَ فَاَنزَلَ اللهُ سَكينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَ عَلَي المُؤمنينَ وَ اَلزَمَهُم كَلِمَه التَّقوي ...: آن‌گاه كه منكران، حمايتي (تعصب‌آميز) به خرج دادند. آن‌هم حمايتي جاهلانه، پس خداوند آرامش (خاطري از جانب) خويش بر پيامبرش و بر مؤمنين القا كرد و آن‌ها را به اصل تقوا پايبند ساخت.» (فتح/ ۲6) در آيه فوق همان‌طور كه ملاحظه مي‌كنيد دو واژه حميت و سكينه در برابر هم قرار گرفته است.

همانطور كه قلب فيزيكي ما را مصرف مشروب، سيگار، چربي، يا در فشار و استرس قرار گرفتن و تحرك نداشتن گرفتار عوارض ناخواسته مي‌كند، قلب معنوي‌مان را نيز نوع زندگي و نگاه‌مان به هستي، در معرض مشكلات قرار مي‌دهد. برخي از اين موارد را قرآن براي ما نشان داده است.

غفلت همان بي‌توجهي و سهل‌انگاري و سهوي است كه دامن‌گير آدمي مي‌شود، ضد غفلت يقظه يعني بيداري و هشياري است كه موجب مراقبت در انجام مسؤليت‌ها مي‌شود. قرآن، غفلت قلب‌ها ‌ذ‌كر خدا را ناشي از پيروي هواي نفس شمرده است: «وَلا تُطعِ مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا وَ اَتَّبَعَ هَويهُ وَ كانَ اَمرُهُ فُرُطاً» (كهف/ ۲۷)

غمره: به آبي كه محلي را در خود بپوشاند و غرق كند، غمره مي‌گويند. غمرات نيز شدايد مرگ است كه انسان‌را احاطه مي‌كند. به همين ترتيب بي‌توجهي و غفلتي كه دل را مشغول و اسير كند غمره مي‌گويند، بيشتر آدميان آن‌چنان در گرفتاري‌هاي روزمره و اشتغالات دنيايي غرق مي‌شوند كه از همسايه ديوار به ديوار خود هم بي‌خبر مي‌مانند. لازم نيست اين اشتغالات حتما باطل باشد، گاهي پرداختن بيش از حد به همسر و فرزند، فرو رفتن در درس و تحقيق يا كارو حرفه و هنر و ... آن‌چنان آدمي را اسير مي‌كند كه ابعاد وجودي و استعدادهاي ديگر خود را ضايع مي‌سازد و انساني تك‌ساحتي يا يك‌بعدي مي‌شود.

خداوند خواسته است ما در ميدان‌هاي گسترده‌اي كه استعداد آن‌را در ضمير ما نهاده است، به مسابقه و مسارعه با يكديگر بپردازيم، ولي تصريح كرده، دل بيشتر آدميان از درك چنين رقابت‌هاي رشدآوري در پوشش غفلت است و علاقه‌مند انجام اعمالي در مرتبه‌اي پايين‌تر (دون) هستند و تنها همت انجام همان را دارند: «بَل قُلُوبُهُم في غَمرَهٍ مِن هذا وَ لَهُم اَعمالٌ دُونِ ذلِكَ هُم لَها عامِلُونَ» (مؤمنون/۶۳)

لهو به چيزي مي‌گويند كه آدمي را آن‌چنان به خود مشغول و غافل كند كه از كارهاي اساسي و مهم بازماند. به همين دليل دنيا را كه پرداختن غافلانه به آن موجب فراموشي آخرت مي‌شود، لهو ناميده‌اند. (انعام/۳۲)، حتي توجه به اموال و اولاد كه كسب و صرف وقت براي آن بسيار توصيه شده است، اگر از حد متعادل و مجاز تجاوز كند و موجب بازماندن انسان از انجام وظايف ديگر نسبت به خلق خدا و طاعت پروردگار شود، لهو خوانده مي‌شود. (فتح/ ۱۲)

دل آدمي جايگاه آرزوها و آمال و ظرف ذوق و زيباطلبي‌هاي اوست، اگر تمامي حجم اين ظرف را از امور دنيايي پر كرديم، جايي براي امور اخروي و انگيزه‌اي براي حق‌طلبي و هدف‌هاي متعالي باقي نمي‌ماند و دل به لهو مشغول مي‌‌شود. سوره انبياء با اين پيام هشدار‌دهنده آغاز مي‌شود: «(روز) حساب مردم به آنان نزديك شده است، در حالي كه غرق غفلت ناشي از رويگرداني هستند. هر سخن تازه‌اي از پروردگارشان بر آن‌ها مي‌رسد، به بازي (نه جدي و مسؤلانه) با آن برخورد مي‌كنند، چرا‌كه دل‌هاي آن به لهو مشغول است ...» (انبياء/ ۱ تا ۳)

اثم: مفهوم گناه در قرآن با واژه‌هاي مختلفي از جمله جرم، ذنب، ظلم، اثم و ... بيان شده است كه هر كدام از زاويه معيني گناه را تعريف مي‌كنند، به نظر مي‌رسد واژه اثم كه مفهوم تنگ‌نظري، محدوديت ظرف وجودي و خودبيني دارد، به ريشه و علت گناه اشاره داشته باشد. بررسي اجمالي آياتي كه اين واژه در آن‌ها به كار رفته است، به خوبي نشان مي‌دهد كه من را محور قرار دادن، چگونه موجب فراموشي او و فرو رفتن در پيله محدود و بسته پندارهاي فردي مي‌شود.

تعبير قلب آثم؛ يعني قلبي كه دچار منيت و محدوديت بينشي شده باشد، در قرآن به كار رفته است، اين صفت به خصوص به كسي نسبت داده شده كه شهادت به حق را از ترس يا طمع نسبت به كسي كه ظلمي انجام داده كتمان مي‌كند و منافع شخصي خود را بر دفاع از مظلومان ترجيح مي‌دهد. «... وَلاتَكتُمُواالشَّهادَهَ وَ مَن يَكتُمها فَاِنَّهُ آثِمٌ قَلبُهُ ...» (بقره/۲۸۳)

عمي (كوري): شگفت آن‌كه قرآن كوري را هم، به جاي چشم، به قلب نسبت داده است، مگر نه اين است كه چشم براي ديدن، و ديدن براي بصيرت است. پس اگر از مشاهدات مكرر خود، بينش و بصيرتي نيافتيم، چشم دلمان كور شده است. هر چند چشمان ظاهري سالمي هم داشته باشيم.

قرآن ما را توصيه كرده است سير و سفر كنيم و آثار پيشينيان را ببينيم و از عاقبت اهل قدرت و ثروت عبرت بگيريم، بعد اضافه مي‌كند اين چشم‌ها نيست كه كور شده، بلكه دل‌هايي كه در سينه‌هاست كور شده است ( كه مي‌بيند و عبرت نمي‌گيرد.)

«اَفَلَم يَسيرُوا فِي الاَرضِ فَتَكُونَ لَهُم قُلُوبٌ يَعقِلونَ بِها او اذانٌ يَسمَعُونَ بِها فَاِنَّها لاَتعمَي الاَبصارُ وَ لكِن تَعمَي القُلُوبُ اَلَّتي فِي الصُّدُورِ: مگر جهانگردي نكرده‌اند تا دل‌هايي داشته باشند كه بدان درك كنند و گوش‌هايي كه بدان بشنوند؛ پس همانا چشم‌ها كور نمي‌شود، بلكه دل‌هايي كه در سينه‌ها مي‌تپد كور مي‌شود (سوره حج/ آيه ۴۶)

به نگاهي كه توأم با توجه و تدبر باشد نظر مي‌گويند. خداوند در شأن ابرار (نيكان گسترده نظر و عمل) فرموده است: ابرار در متن نعمت‌ها قرار گرفته و از ارائك (تكيه‌گاه و افق‌هاي بلندي) مي‌‌نگرند.
 شنبه 6 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1526]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن