واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ديدگاه هاى يك آزاده در باره علل تهاجم عراق به ايران بنى صدر،جاده صاف كن ارتش بعث
قبل از هر چيز، لازم مى دانم براى روشن شدن اذهان جوانان و آينده سازان ميهن اسلامى مواردى را مربوط به چگونگى شروع جنگ ۸ سال دفاع مقدس به صورت كلى و مختصر يادآور شوم. بعضى از گروه ها و احزابى كه قبل از پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى به طور مصلحتى تحت امر حضرت امام خمينى (ره) با ملت به پا خاسته هم صدا و همگام شده بودند، چون نيت و اهدافشان بر مبناى منافع شخصى و گروهى بود، لذا پس از پيروزى انقلاب اسلامى با عملكرد نامناسب مواضع خود را براى ملت آشكار ساختند تا جايى كه شعار انحلال ارتش را سر مى دادند؛ چون به خوبى مى دانستند كه با انحلال ارتش بهتر مى توانند به مقاصد خود برسند، غافل از اين كه مردم و در راس همه آنها امام (ره) به اهداف پليد آنان پى برده اند؛ لذا امام (ره) انحلال ارتش را يك توطئه و خيانت مى دانستند. در همان موقعى كه تازه انقلاب پيروز شده بود احزابى كه مخالف انقلاب بودند با حمايت همه جانبه دشمنان داخلى و خارجى برخورد كرد.عليه انقلاب مرتبا دسيسه چينى مى كردند، ولى به يارى خداوند نقشه وتوطئه هايشان يكى پس از ديگرى نقش بر آب مى شد. لذا در صدد طرح و نقشه جديد برآمدند و با استفاده از حربه استقلال قومى با نام خلق كرد، ترك، عرب، تركمن، بلوچ و … با بهره گيرى از سلاح هاى غارت شده از پادگان ها بر عليه انقلاب اسلامى مسلحانه وارد عمل شدند. اين بار نيز به لطف خداوند و با همت نيروهاى سپاهى و ارتشى تحت امر امام (ره) با شكست مواجه شدند. اين بود كه از درگيرى هاى داخلى نتوانستند سودى ببرند. لذا طرح ديگرى را تهيه ديدند. طرح و نقشه اى كه دشمنان داخلى و خارجى به آن اميد فراوانى داشتند اين كه اين بار صدام را برگزيدند. او نيز بدون توجه به عاقبت كار خود دستور استكبار جهانى را با تمام قدرت به اجرا درآورد و به ايران اسلامى تجاوز نمود.عوامل مهمى كه باعث گرديده بود رژيم بعث عراق در راس آن صدام را ترغيب به تجاوز به خاك ايران نمايد ، عبارتند از:۱- غافل بودن از اراده، مشيت و عذاب الهى۲- غرور و خودخواهى كه خود نشات گرفته از نادانى و عصيان گريست۳- عبرت نگرفتن از سرنوشت شوم و ذلت بار حاكمان ستمگر تاريخ ۴- اميد واهى به حمايت و وعده هاى ابرقدرت ها و نيز دلخوشى به سرمايه هاى دوستان عرب زبان خود۵- اتكا به قدرت و تجهيزات نظامى فراوان و مدرن و كثرت نيروهاى رزمنده۶- استفاده از درگيرى هاى داخلى ايران و نابسامانى هاى مختلف بالاخص از هم گسستگى ارتش و نوپا بودن سپاه۷- عدم شناخت لازم و يا به حساب نياوردن قدرت ايمان، توان روحى و ولايت پذيرى ملت ايران با تمام اين تفاصيل اگر همكارى خائنين داخلى با رژيم بعث نبود، ارتش عراق جرات آن را نداشت حتى يك وجب از خاك ميهن اسلامى را به اشغال خود در بياورد. تجاوز ارتش عراق به خاك ايران در واقع دعوتى بود از جانب خائنين به اسلام، وطن و ملت.جا دارد ا شاره اى داشته باشم به بعضى از خيانت ها؛ مرداد ماه سال ۵۹ بود بنده به اتفاق مرحوم شهيد صياد، مرحوم ظهيرنژاد، سردار رحيم صفوى و آقاى زمانى معروف به ابوشريف براى گزارش عمليات هاى كردستان به كاخ رياست جمهورى بنى صدر رفتيم.پس از گزارش عمليات هاى پيروزمندانه و حماسى از رئيس جمهور انتظار داشتيم از عملكرد خوب بنده، مرحوم شهيد صياد و برادر رحيم صفوى قدردانى نمايد. نه تنها قدرشناسى نكرد، بلكه با خشم و ناراحتى كه شما نبايد در عمليات ها خشونت و شدت عمل داشته باشيد و ديگر اينكه نيروهاى سپاه نبايد سلاح سنگين داشته باشند برخورد كرد. البته اين موضوع را هم قبلا به من يادآورى كرده بود، بنده هم جواب لازم را داده بودم. در هر حال بنده، برادر رحيم و مرحوم شهيد صياد هر يك به نحوى جواب هاى كوبنده اى به بنى صدر داديم كه حرفى براى گفتن نداشت. به عنوان نمونه به بنى صدر گفتيم:دشمنى كه در مناطق عملياتى نيروهاى ما را سلاخى مى كند، مگر مى شود با دشمن مدارا كرد. وانگهى اين چه طرز فكرى است كه شما داريد دشمن ضدانقلاب با سلاح سنگين نيروهاى ما را به شهادت مى رساند آن وقت سپاه چرا نبايد سلاح سنگين داشته باشد!اين خواست شما در واقع همان خواست دشمن است. چند روز بعد از آن جلسه بود كه به طور غيرمنتظره توسط حاج آقا صانعى در جماران خدمت حضرت امام خمينى (ره) شرفياب شدم، در آنجا راجع به اهداف بنى صدر مختصرا اشاره اى داشتم. در آن هنگام امام (ره) به حاج آقا صانعى فرمودند: ايشان را به آقاى محلاتى معرفى نماييد تا مطالبشان را با او در ميان بگذارند فرداى آن روز به دفتر كار شهيد محلاتى كه نماينده امام در سپاه بودند، رفتم. مطالبى را در مورد بنى صدر به عرض ايشان رساندم. ناگفته نماند جنگ ايران و عراق در واقع در تاريخ ۲۶/۶/۵۹ آغاز شده بود.چون صدها هزار نيروى نظامى و هزاران تانك و نفربر و تجهيزات ديگرى در تمام طول نوار مرزى مستقر و صف آرايى مى كردند. آيا عكس العمل دولت بنى صدر در مقابل آن اقدام گستاخانه ارتش بعث چه بود. جز اين كه در تمام نوار مرزى با عراق ۱۰ هزار نيرو و صد دستگاه تانك و نفربر نداشتيم. در آن موقع بنده در معيت يك گردان نيرو با عنوان فرمانده عمليات با ۴ قبضه خمپاره انداز ۱۲۰ ميليمترى در تاريخ ۲/۷/۵۹ با همرزمان سپاهى در قسمت نوار مرزى قصر شيرين با دشمن بعثى در نبرد بوديم. بسيارى از نيروهاى دشمن را به هلاكت رسانديم و تعداد زيادى تانك و نفربر ارتش عراق در آتش سوختند. دو وانت سيمرغ پر از مهمات خمپاره انداز ۱۲۰ ميليمترى بر پيكر دشمن فرو ريختيم. نيروى كمكى و مهماتى هم كه قرار بود سردار شهيد محمد بروجردى فرمانده سپاه كرمانشاه ارسال نمايد، آن هم متاسفانه به ما نرسيد. با خاتمه مهمات چاره اى نداشتيم جز اين كه تغيير موضع دهيم و منتظر مهمات باشيم. از طرفى هم توپخانه دشمن مواضع ما را شناسايى نموده بود و لحظه به لحظه گلوله هاى توپ به ما نزديك مى شد. در حال تغيير مواضع بوديم، ناگهان متوجه انبوهى از تانك و نفربر شديم كه در داخل خاك خودمان در حال حركت است. در ابتدا تصورمان اين بود كه نيروهاى خودى به كمك ما آمده اند، ولى نزديك تر كه شدند ديديم پرچم عراق روى تانك هاست. يك باره همه مات و مبهوت مانديم و از هر طرف در محاصره قرار داشتيم. آن موقع بود كه به عمق خيانت هاى داخلى بيشتر پى برديم. مى شود گفت تلخ ترين خاطره دوران ۱۰سال اسارت ساعت ۹ صبح ۲/۷/۵۹ لحظه اسارت آن هم توام با اشغال خاك وطن بود. در واقع ما اسير توطئه هاى داخلى زمان بنى صدر شديم و شيرينى خاطره دوران اسارت لحظه شنيدن آزادى خرمشهر بود. ضمنا خيانتكاران داخلى با ارتش بعثى طورى همكارى و برنامه ريزى كرده بودند كه شبانه از محورهاى مخصوصى دشمن را به داخل خاك ايران هدايت نموده بودند. اين خيانت ها را پس از اسارت به عينه مى ديديم كه چگونه مزدوران و خودفروختگان ايرانى با ارتش بعثى همكارى مى كردند. دشمن بعثى گمان مى كرد حداكثر يك ماهه كشور ايران را به اشغال خود در مى آورد، طورى كه كار نظام مقدس جمهورى اسلامى را تمام شده مى دانستند. اينگونه صحبت ها مرتبا با افتخار و مباهات بر سر زبان نيروهاى بعثى جارى بود و خود فروختگان ايرانى نيز با خوشحالى به گفته هاى عراقى ها صحه مى گذاشتند. نه تنها آنان بلكه بسيارى از اسرايى كه با ضعف شناخت و ايمان وارد جبهه شده بودند، سقوط جمهورى اسلامى را در ميان اسرا زمزمه مى كردند. اما آنانى كه با آگاهى و احساس مسئوليت قدم در جبهه حق عليه باطل نهاده بودند، چون با چشم بصيرت اعجاز الهى را در پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى ديده بودند، لذا پيروزى را از آن نظام مقدس جمهورى اسلامى مى دانستند و همان ها بودند كه بسيارى را از پرتگاه شكست و حقارت نجات داده و رنگ تيره اسارت را با رنگ خدايى روشنى بخشيدند؛ شايان ذكر است خداوند به بركت وجود انسان هاى متقى و خدمتگزار و به حرمت خون صدها هزار شهيد است كه نظام مقدس جمهورى اسلامى را در سايه رحمت بى انتهاى خود مصون داشته است، اين نعمت هاى الهى واقعا جاى شكرگزارى دارد بهترين شكرگزارى يعنى زنده نگهداشتن روحيه عرفان، سلحشورى و فداكارى شهدا، ايثارگران و رزمندگان بوديم در اين مقطع سرنوشت ساز هر چقدر الگوهاى عالم، آگاه، با تقوا، شايسته، عادل و خدمتگزار در جامعه اسلامى بالاخص در بين كارگزاران نظام مقدس بيشتر باشد، مسلما گرايش جوانان به ارزش هاى والاى نظام مقدس بيشتر خواهد شد. در پى آن نه تنها به نظام مقدس آسيب نخواهد رسيد، بلكه ياوه گويان داخلى و خارجى نيز حرفى براى گفتن نخواهند داشت. آخرين حرف من ،حس و حال اسرا در روزهاى اوايل جنگ تحميلى است كه حس و حال آن روزهاى سخت و طاقت فرساى اسارت را با هيچ قلم و بيانى نمى شود توصيف نمود. در حال حاضر بد نيست اشاره اى به آن روزهاى نكبت بار و فراموش نشدنى داشته باشم. آرى سخت ترين شكنجه روحى اسرا وجود نحس ارتش بعثى در داخل خاك ايران عزيز بود. آن هم توام با تحقير، اهانت، سرزنش، شكنجه، گرسنگى و تشنگى شديد، خبرهاى يك طرفه و مغرضانه، دروغ پردازى و شايعه پراكنى. به عنوان نمونه {امام} خمينى به خاطر شكست و ناكامى رزمندگان ايران از غصه مرد، بنى صدر رئيس جمهور به خارج از ايران فرار كرد، ارتش مقتدر صدام در داخل خاك ايران در حال پيشروى است و … از همه اينها كه بگذريم تحمل و ديدن چهره هاى كريه وطن فروشان ايرانى خود حديث ديگرى است. مضافا بر تمام اين مشكلات، مشكل ديگرى نيز بر مشكلات بنده اضافه شده بود. مرتبا افسوس مى خوردم و نگران آن بودم كه با اين همه ورزيدگى و آمادگى رزمى و برخوردارى از تخصص هاى بالاى نظامى بالاخص در رشته تيراندازى رزمى آن هم در سطح قهرمانى ارتش هاى جهان چه زود اسير شدم. با وجودى كه قبل از شروع جنگ تحميلى در بسيارى از عمليات هاى پيروزمندانه و حساس شركت كرده بودم و در همان ابتداى شروع جنگ بسيارى از نيروهاى بعثى را نيز به هلاكت رسانده بوديم، با اين وجود حس و حال عجيبى داشتم. در حال راز و نياز با خداى خود بودم. در شرايطى هم قرار داشتم كه نمى توانستم راز دلم را با كسى در ميان بگذارم. با همان حس و حالى كه داشتم با توجه به اين كه طبع شعر نداشتم، ولى نجواى درونم به شكل دل نوشته بر زبانم جارى مى شد:اى رابط من بين خدا مهدى موعوداين حال حزين جز به تو با غير چه گويمعاشق چه كند در قفس بند اسارتفصل ثمر است عاشق دلسوخته خموش استيا رب بپذير از ما اين حاجت ما راتا بار دگر بوسه زنم خاك وطن را
پنجشنبه 4 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]