تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838126151
نويسنده: محمدمهدي بهداروند دستاوردهاي دفاع مقدس با رويكردي به انديشه امام خميني (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: محمدمهدي بهداروند دستاوردهاي دفاع مقدس با رويكردي به انديشه امام خميني (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: حضرت امام(ره) جنگ را به عنوان يك ضرورت مورد تأكيد قرار داده و از آن استقبال مىكردند. تحليل ايشان از جنگ يك تحليل مثبت بود و آنرا بستر توسعه خلافت الهى مىدانستند. چون اصولاً از غير طريق جنگ و درگيرى نمىتوان كلمه توحيد را در عالم توسعه داد.
«جنگ»، عرصه جهاد اصغر و بستر جهاد اكبر براى اقامه ايمان
اين انديشه هيچگاه در مرزهاى جغرافياى سياسى كه نوعاً توسط اجانب بر ملل مظلوم تحميل شده است محصور نمىشود و همواره بدنبال توسعه قدرت اسلام در جهان است. طبيعى است استراتژى چنين دولتى درگيرى همهجانبه با كفر باشد. بر همين اساس بود كه ايشان همواره درگيرى با دشمن را بعنوان مهمترين ابزار توسعه قدرت مطرح مىكردند. با اين وصف اين استراتژى نبايست به عنوان ابزار توسعه قدرت نژادى، ملى و سياسى مطرح شود چون هدف حاكم بر اين استراتژى چيزى جز توسعه قدرت جهانى اسلام نيست. اين واقعيت از كلمات حضرت امام(ره) به خوبى مشهود است و در پيام ايشان كه فوقاً به گوشههائى از آن اشاره شد منعكس است. در نظر ايشان جنگ ابزار تهذيب فردى و جمعى در سطح جهان است. بر اين اساس جنگ بابٌ الى الجنه و دروازه بهشت است كه ايشان از خداوند مىخواستند:
خون شهيدان براى ابد درس مقاومت به جهانيان داده است و خدا مىداند كه راه و رسم شهادت كور شدنى نيست و اين ملتها و آيندگان هستندكه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود. و همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود.
خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند.
خوشا به حال آنان كه در اين قافله نور، جان و سرباختند!
خوشا به حال آنهايى كه اين گوهر را در دامن خود پروراندند!
خداوندا! اين دفتر و كتاب شهادت را همچنان باز و ما را از وصول به آن محروم مكن.
خداوندا! كشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نيازمند به مشعل شهادت، تو خود اين چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.
و از ديگر سو آنرا ابزار توسعه قدرت اسلام در جهان مطرح مىكردند. در يك كلام از اين منظر جنگ، هم بستر پرورش فرد است و هم بستر پرورش جامعه و توسعه قدرت آن در سطح ملى و فراملى مطرح مىشود. در اين حال جنگ پديدهاى مثبت است كه هم عرصه نبرد با نفس را آماده مىكند و هم عرصه ستيز با دشمن خارجى را. بديهى است جنگ، هم ابزار تهذيب نفس خواهد بود و هم ابزار تهذيب اجتماع از رذائل و فرهنگ فاسد كفر و در يك كلام ابزار اقامه ايمان در دو بُعد فردى و اجتماعى.
«هدف» جنگ، فراتر از اهداف ناسيوناليستى
اين انديشه باعث شد كه از يكسو مقاومت حضرت امام(ره) و پيروان ايشان در درون مرزها تعيين كننده و مؤثر باشد و هم در خارج، وجدان عمومى براى محدود كردن نظام اقامه كفر و مفاسد ارتقاء يابد والا اگر قرار بود رهبرى جنگ به اين پديده به عنوان ابزار پالايش فرد و اجتماع ننگرد و آنرا در محدوده ضيق و غير كارآمد نژادى، قومى و ملى محدود كند حتماً چنين بركاتى در داخل و خارج مرزها و كلاً جهان اسلام پديد نمىآمد. طبيعى بود در اين حال نه اصولاً پديدهاى قوى براى حضور در جنگ ايجاد مىشد و نه اين انگيزهها مىتوانست پيروزي هاى بزرگ نظامى را رقم زند.حضرت امام(ره) توانستند با اين انديشه هم به جنگ به عنوان پديدهاى مثبت نگاه كنند و هم آنرا ابزار تهذيب فردى و اجتماعى قرار دهند و هم از انگيزههاى مذهبى رزمندگان براى پيشبرد جنگ استفاده كنند. حال آنكه اگر يك رهبر نژادى، قومى و ملى بخواهد جهان را عرصه نبرد با دشمن قرار دهد هرگز موفق نخواهد شد چون اعتقاد او به نژاد يا قوم يا مليت خاص، قيد بزرگ نبرد او با طرف مقابل خواهد بود و پيداست اين عرصه هيچگاه به گستره كره خاك نمىباشد. در عين آنكه چنين ابزار ضيقى نمىتواند بعنوان وسيله پالايش و تهذيب فردى و اجتماعى كارآئى داشته باشد.
به تعبير بهتر اگر صبغه مادى و دنيوى بر نظام انگيزش اداره جنگ حاكم شود بستر پرورشى خاصى فراهم مىشود كه به نوعى ديگر انگيزهها و تمايلات نيروى انسانى شركت كننده در اين جنگ را جهت مىدهد و سهم تأثير آن در سطح جهانى غير از حالتى خواهد بود كه بر آن، نظام انگيزه الهى و دينى حاكم شود. اصولاً در جنگ هاى نژادى و قومى، انگيزه ايمان پشتوانه نبرد با دشمن قرار نمىگيرد و ابزار پرورش ايمان محسوب نمىشود و صرفاً برد آن در گستره حضور آن نژاد يا قوم خلاصه مىشود حال آنكه حضرت امام(ره) توانستند هر سه كار را انجام دهند؛ يعنى با ابزار جنگ به پرورش درونى، توسعه قدرت جهانى و استفاده بهينه از انگيزه مذهبى براى پيشبرد جنگ نائل شوند. بديهى است منظور از اين انگيزهها صرفاً تمايلات مذهبى رزمندگان اسلام در درون مرزهاى جغرافيايى نبود بلكه شامل انگيزه، انديشه و رفتار سازماندهى شده نيروهاى اسلام در سراسر جهان مىشد كه توانست به عنوان يك مقدور برونى رفتار دشمن را در درگيرى با ما كنترل نمايد.
«جنگ»، ابزار ايجاد كانون بحران عليه دشمن
بر پايه اين انديشه كه جنگ، ابزار درگيرى با دشمن هست هيچگاه جنگ ما عليه نظام استكبار تمامى نخواهد يافت. ايشان بارها و بارها بر اين نكته تأكيد و تصريح داشتند. لذا اگر در ادبيات حضرت امام(ره) دقت شود تعابيرى همچون جنگ كفر و ايمان يا جنگ فقر و غنا و امثال آن همگى به اين انديشه بازگشت دارند. طبعاً صحيح نخواهد بود اگر از اين تعابير، مفهوم غير الهى اراده شود مثلاً جنگ فقر و غنا را به انديشه ماركسيستى ارجاع دهيم. هنر مديريت ايشان در جنگ نيز به همين امر باز مىگشت كه توانستند جنگ نظامى دو كشور را در جغرافياى سياسى به جنگ استضعاف و استكبار يا كفر و ايمان تبديل نمايند و چارچوب تنگ ترسيم شده توسط نظام كفر كه جنگ را در مرزهاى سياسى خلاصه مىكند بشكنند
امروز خمينى آغوش و سينه خويش را براى تيرهاى بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشك هاى دشمنان باز كرده است، و همچون همه عاشقان شهادت، براى درك شهادت روزشمارى مىكند. جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمىشناسد و ما بايد در جنگ اعتقادىمان، بسيج سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم.
جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائيل نيست؛
جنگ ما، جنگ با عربستان و شيوخ خليج فارس نيست؛
جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراكش نيست؛
جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهاى شرق و غرب نيست؛
جنگ ما، جنگ مكتب ماست عليه تمامى ظلم و جور؛
جنگ ما جنگ پابرهنگى عليه خوشگذراني هاى مرفهين و حاكمان بىدرد كشورهاى اسلامى است.
اين جنگ سلاح نمىشناسد؛
اين جنگ محصور در مرز و بوم نيست؛
اين جنگ خانه و كاشانه و شكست و تلخى كمبود و فقر و گرسنگى نمىداند.
اين جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزش هاى اعتقادى - انقلابى عليه دنياى كثيف زور و پول و خوشگذرانى است.
جنگ ما، جنگ قداست، عزت و شرف و استقامت عليه نامردمىهاست.
ايشان با همين انديشه توانستند از بدنه جهان اسلام سربازانى غيرتمند براى دفاع از كيان اسلام گزينش و تربيت كنند و دشمن را در محدود كردن قدرت اسلام در يك مرز خاص ناكام بگذارند.
ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجى و بينالملل اسلاميمان بارها اعلام نمودهايم كه در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كمكردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم حال اگر نوكران آمريكا نام اين سياست را توسعهطلبى و تفكر تشكيل امپراطورى بزرگ مىگذارند از آن باكى نداريم و استقبال مىكنيم ما در صدد خشكانيدن ريشههاى فاسد صهيونيسم، سرمايهدارى و كمونيسم در جهان هستيم. ما تصميم گرفتهايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ نظامهايى را كه بر اين سه پايه استوار گرديدهاند نابود كنيم و نظام اسلام رسولاللَه(ص) را در جهان استكبار ترويج نمائيم و دير يا زود ملت هاى دربند شاهد آن خواهند بود.
من به صراحت اعلام مىكنم كه جمهورى اسلامى ايران با تمام وجود براى احياء هويت اسلامى مسلمانان در سراسر جهان سرمايهگذارى مىكند و دليل هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوى جاهطلبى و فزونطلبى صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد.
لذا از يكسو به پرورش نيروهاى شهادتطلب و از جان گذشته پرداختنددر اين دل شب با خداى تبارك و تعالى مناجات كنيد، از خدا بخواهيد كه شما را توفيق بدهد، توفيق شهادت بدهد، توفيق عزت بدهد، شهادت عزت شماست، شما نترسيد از هيچ چيز.
برادران من! خواهران من! عزيزان من! مصمم باشيد، از ترور نترسيد، از شهادت نترسيد و نمىترسيد. شهادت عزت ابدى است، حيات ابدى است. آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند كه مردن را تمام مىدانند و انسان را فانى، ما كه انسان را باقى مىدانيم و حيات جاودانه را بهتر از اين حيات مادى مىدانيم، براى چه بترسيم.
و از ديگر سو كانون هاى بحران بسيارى را عليه نظام استكبار در درون نظام قدرت جهانى تعبيه كردند. ايشان به خوبى بر مقدورات جهان اسلام در مقابل كفر وقوف داشتند و از تعريف كردن مقدورات صرفاً در محدوده مقدورات طبيعى پرهيز داشتند ايشان مقدورات انسانى را مهمترين و مؤثرترين امكانات جهان اسلام ارزيابى مىكردند و كاروساز استفاده مطلوب از اين مقدورات را به خوبى مىشناختند تا جايى كه توانستند از اين امكانات به نحو چشم گيرى در نظام موازنه قدرت جهانى استفاده كنند.
بنابراين ضرورى است پذيرش قطعنامه را نيز در چارچوب اين انديشه مورد ارزيابى قرار دهيم. البته هرچند پذيرش صلح بر اين اساس چيزى جز پذيرش حكميت سازمان ملل قلمداد نمىشود اما با اندكى تأمل در تاريخ هشت ساله دفاع مقدس در مىيابيم كه قطعنامه 598 با قطعنامههاى تحميلى سالهاى اوليه جنگ كاملاً متفاوت است. چون قدرت رزمندگان اسلام در مديريت جنگ توانست تا اندازهاى منويات شوم نظام استكبار را تعديل نمايد اما در هر حال اين واقعيت را نمىتوان كتمان كرد كه انديشه دفاعى حضرت امام(ره) با هر نوع حكميت قدرت هاى استكبارى جهان در تنافى آشكار بود. اگر نتوان ادعا كرد كه پذيرش قطعنامه به معناى پذيرش مديريت كفر بينالملل در جنگ است حداقل بايد پذيرفت كه اين امر با پذيرش نظارت آنها بر روند جنگ ميان اسلام و كفر برابرى مىكند. در هر صورت اين نقطه عطف از روند جنگ هشت ساله بايست بخوبى تحليل شود كه ايشان تا آنجا كه ممكن بود از چنين پذيرشى سرباز زدند تا زمانى كه احساس كردند امر ميان هدم انقلاب اسلامى و پذيرش تبعات سوء ناشى از پذيرش قطعنامه داير شده است لذا با دفع افسد به فاسد به قبول صلح تن دادند.
بايست اين نكته به خوبى براى نسل امروز و نسل هاى آينده تبيين شود كه چرا ايشان چند صباحى قبل از پذيرش قطعنامه صلح را با خيانت به رسولالله(ص) برابر مىدانستند اما چند روز بعد خود زيرپاى قطعنامه را امضاء كردند؟ آيا غير از اين بود كه عامل اصلى اين پذيرش، ضعف ما در مقدورات انسانى جنگ بود؟ به تعبير بهتر زمانى جنگ مىتوانست ادامه پيدا كند كه تمام نيروى انسانى و لااقل اكثريت آنها با انديشه «پيروزى خون بر شمشير» كماكان همراه باشند اما زمانى كه احساس شد درصد قابل توجهى از مسئولين و بدنه انسانى جنگ تداوم نبرد را در گرو داشتن شمشير و سلاح كارآمد مىدانند آنگاه چگونه مىتوان به عنوان رهبر جنگ به ايشان حكم كرد كه بايد در اين راه خون داد تا پيروز شد؟!
به ديگر بيان مهمترين اصل در مقدورات انسانى، «انگيزه» است. قطعاً اگر كماكان انگيزه غلبه خون بر شمشير در تمامى روابط و عرصههاى جنگ حاكم بود ايشان با همين قلت عده و عُده، جنگ را به پيش مىبردند و از پذيرش قطعنامه سرباز مىزدند؛ همان اتفاقى كه در طول هشت سال دفاع مقدس رخ داد. اما زمانى كه تحليل هاى علمى بر مسند منطق جنگ جايگاه ويژهاى يافت و شعار سلاح در مقابل سلاح و ضرورت انجام يك جنگ تمامعيار كلاسيك در مقابل دشمن سرداده شد حتماً وضعيت مقدورات انسانى جنگ نسبت به فرماندهى و مديريت آن تغيير كرد و نگرش جديدى نسبت به امكانات انسانى بوجود آمد كه همين، متغير اصلى در پذيرش ناخواسته پايان جنگ بود چه اينكه معظمله به همين نكته مهم در آخرين پيامهاى خود اشاره فرموده و تأكيد كردند كه ما بايد خون بدهيم تا بتوانيم در دنيا پيروز شويم. ايشان پذيرفته بودندكه تغيير در وضعيت بينالملل تنها با پذيرش ريسك خطر و ايثار جانانه محقق خواهد شد و تنها از اين طريق است كه همچون انبياء الهى(ع) مىتوان وجدان عمومى را تحريك كرد و آنرا به سمت حاكميت ارزش هاى الهى تغيير داد. اما زمانى كه بسيارى از مسئولين جنگ به اين تحليل برسند كه بايد وزن مقدور طبيعى جنگ افزايش يابد و از جايگاه بالاترى نسبت به مقدور انسانى برخوردار شود و همچون دشمن بايد به جنگ كلاسيك روى آورد آنگاه طبيعى خواهد بود كه در نوع نگرش رهبرى جنگ نسبت به مقدورات انسانى آن تغيير حاصل شود.
بنابراين به اعتقاد ما پذيرش قطعنامه تنها به يك متغير اصلى بازگشت داشت و آن بنبست ايجاد شده در مقدورات انسانى جنگ بود. اين بنبست به نوبه خود داراى دو ضلع بود: 1- عدم همراهى متناسب متدينين و معتقدين به نظام انقلاب اسلامى نسبت به تحليل معنوى حضرت امام(ره) در خصوص جنگ كه آنرا يك پديده مثبت و به عنوان بستر پرورش روحى و تهذيب نفس معنا مىكردند. 2- حاكم شدن تحليل هاى نظام كارشناسى در ذهن مديران جنگ و پذيرش مقدور طبيعى بعنوان متغير اصلى تداوم جنگ. با اين وصف استراتژى غلبه خون بر شمشير و تحمل خطرپذيرى براى ارتقاء وجدان عمومى ملتها در گردو غبار تحليل هاى كارشناسانه مبتنى بر مبانى مادىِ علمى گم شد. اين دو نوع تحليل باعث شد كه در نهايت، رهبرى جنگ حكم به پذيرش قطعنامه و ختم جنگ دهند لذا عمده ضعف را مىتوان در كارآمدى دو ماشين محاسبه «اعتقادى» و «علمى» دانست كه همراهان خوبى براى رهبرى جنگ نبودند و در ميانه راه ايشان را با پيروانى اندك تنها گذاشتند.
بديهى است حضرت امام(ره) از همان اول شروع نهضت در سال 1342 از مقدور طبيعى لازم نيز برخوردار نبودند. از اينرو همچون انبياء ومعصومان(ع) استراتژى غلبه خون بر شمشير را پذيرفتند و با همين شيوه انقلاب را ثمر رساندند و تا آنجا كه ممكن بود هشت سال جنگ را رهبرى كردند. اما زمانى كه ماشين محاسبات علمى، بسيارى از مديران جنگ را به اين باور غلط رساند كه وزن مقدورات طبيعى با وزن مقدورات انسانى يكسان بلكه بالاتر است ديگر تكيه به مقدورات انسانى جنگ با چنين نگرشى صحيح نبود و ايشان نمىتوانستند با چنين مقدوراتى تغيير نظام موازنه قوا در سطح جهانى را به نفع اسلام تداوم بخشند.
ريشه انديشه غلبه خون بر شمشير، به مبانى مورد پذيرش حضرت امام(ره) باز مىگشت كه از جنبه كلامى به حاكميت «دين حداكثر» معتقد بودند؛ به اينكه نبايست دين را صرفاً در محدوده ضيق سرپرستى معنوى بشر خلاصه كرد بلكه دين مجموعهاى است كه متكفل سرپرستى نظام معاش و معاد مردم مىباشد. همچنين معتقد ايشان در خصوص فلسفه تاريخ اين بود كه جنگ، استراتژى دائمى حكومت دينى در برخورد همهجانبه با دشمن است. و بالاخره مبناى پرورشى ايشان كه معتقد بود جنگ، ابزار تهذيب نفس در دو بُعد فردى و اجتماعى است و وسيله تقرب و توسعه عبوديت در عالم است.
بيان دو شيوه متداول نبرد با دشمن
تمامى اين مبانى و معتقدات در كنار نگاه ديگر حضرت امام(ره) معناى مضاعفى مىيافت به اينكه اصولاً به دو شيوه مىتوان بينجامد جنگ كرد: شيوهاى كه به فتح قلوب و روشى كه حاكميت بر خاك را رقم زند. طبعاً شيوه متناسب با مبانى مزبور، روش فتح قلوب است لذا ايشان جنگ را همچون انقلاب با شعار غلبه خون بر شمشير رهبرى كردند. خلاصه كلام آنكه ايشان جهان را عرصه تقابل دو نظام قدرت مىديدند كه به صورت تاريخى با هم در تنازع اند لذا استراتژى خود را جنگ همهجانبه با دشمن قرار مىدادند كه آثارى همچون تهذيب نفس در بعد فردى و ارتقاء وجدان عمومى در سطح جهانى را بدنبال دارد. بر اين اساس از يكسو همواره بر شهادتطلبى تكيه داشتند و از ديگر سو به شمردن بركات ناشى از جنگ هشت ساله در سطح جهان مىپرداختند. از اينرو هيچگاه ايشان احساس نمىكردند كه بايست با تسخير زرادخانههاى عالم به تسخير قلوب رسيد بلكه به عكس معتقد بودند كه حاكميت بر قلوب به نام اسلام، حكومت بر آب و خاك را بدنبال خواهد داشت و تنها از اين طريق است كه مىتوان احكام الهى را در عينيت جريان داد. از همين جاست كه استراتژى ايشان بر پايه غلبه خون بر شمشير، نمايش مظلوميت اسلام، شهادتطلبى و تكيه بر مقدور انسانى استوار بود. چون از منظر ايشان جنگ براى توسعه قدرت اسلام يك ضرورت بود لذا پايان آنرا برابر با پذيرش حاكميت كفر بينالملل مىدانستند. به همين علت هيچگاه به تعطيلى مطلق نبرد با دشمن حكم ندادند و با بسته شدن يك عرصه عرصههاى ديگرى عليه دشمن باز كردند.
ترديد در «مطلوبيت» و «مقدوريت» جنگ، عامل پذيرش قطعنامه
اما زمانى كه احساس كردند اولاً انديشه مذهبى جامعه در حال تحليل رفتن است و بسيارى از متدينين، جنگ را پديدهاى مقدس و مثبت ارزيابى نمىكنند و در اواخر جنگ مرتباً ختم جنگ را از خداوند طلب مىنمايند و به آن به عنوان ابزار تهذيب فردى و بستر پرورشى جامعه نظر نمىكنند و ثانياً به خاطر حاكميت تحليل هاى علمى و اصل دانستن مقدورات طبيعى در نظر بسيارى از مديران جنگ تنها چاره را در پذيرش قطعنامه مىبينند ديگر لحظهاى درنگ براى ختم جنگ را جايز ندانستند. مسلماً اگر از يكسو «حوزه» به عنوان ماشين محاسبه اعتقادى جامعه و از ديگر سو «دانشگاه» به عنوان ماشين محاسبه علمى آن همراهى مطلوبى با رهبرى جنگ داشتند ما مىتوانستيم پايان شيرينترى را از جنگ ترسيم نمائيم.
طبعاً زمانى كه بخشى از مقدورات انسانى، جنگ را به عنوان پديدهاى مثبت و ضرورى ارزيابى نكند و بخشى ديگر بر اساس مبانى مادى به تحليل هاى علمى روى آورد و تداوم جنگ را غيرممكن بداند چگونه مىتوان باور كرد كه رهبرى جنگ با يك حكم ظاهرى بتواند همچون اوايل جنگ تمامى مقدورات انسانى را براى غلبه نهايى بر دشمن و تداوم جنگ به يارى طلبد؟! بنابراين بنبست مقدور انسانى از يكسو به ترديد در «مطلوبيت» جنگ و از ديگر سو به «مقدوريت» آن بازگشت داشت. به تعبير بهتر دو انديشه حاكم بر جنگ به ترديد كشيده شد كه اولى ناظر به ضرورت جنگ به عنوان يك استراتژى دائمى و ابزار تهذيب فردى و اجتماعى بود كه مىتوان پشتوانه آنرا در تقابل دائمى و تاريخى دو نظام قدرت كفر و اسلام خلاصه كرد و بالاخره انديشه دوم كه اساس را در تغيير وضعيت روانى مىدانست.
«هدف» جنگ، تسخير قلوب از طريق تهذيب نفوس
اگر جنگِ مقدورات با مقدورات پيشآيد حتماً طرف پيروز در اين جنگ نابرابر ما نخواهيم بود. اصولاً در اين حال هدف و شيوه جنگ تغيير پيدا مىكند و اين با مبانى دفاعى حضرت امام(ره) در تنافى بود. به تعبير سادهتر اگر مقدور طبيعى ما در جنگ بر مقدور طبيعى دشمن فزونى مىيافت و ما مىتوانستيم از اين طريق به تسخير خاك نائل شويم حتماً در دستيابى به اهداف الهى خود كه تسخير قلوب و جريان دادن احكام الهى در پهنه گيتى بود ناكام مىمانديم. آنچه مطلوب حضرت امام(ره) بود پيروى خون بر شمشير و تسخير قلوب از طريق تهذيب نفوس بود. نمونههاى بارز اين نوع پيروزى در قالب پيروزى بر شاه، فتح خرمشهر و امثال آن مشاهده شد و هريك به فراخور توانستند وضعيت روانى جامعه جهانى خصوصاً بينالملل اسلامى را تحت تأثير خود قرار دهند.
طبيعى است اگر اصل جنگ، تسلط فيزيكى بر دشمن باشد بنيان آن بر مقدورات طبيعى استوار خواهد بود. اگر امروز و يا در اواخر جنگ با تعابيرى همچون عقبافتادگىهاى زمان جنگ، افسردگىهاى روحى ناشى از جنگ، بزهكاري هاى اجتماعى زمان جنگ و امثال آن روبرو بوده و هستيم همگى را بايد در راستاى تحليل هاى غلط مذهبى و علمى جستجو كنيم كه با پديده جنگ از منظر مادى برخورد مىكنند.
«هدف» جنگ، تغيير نظام زيباپسندى بينالملل
استراتژى غلبه خون بر شمشير چيزى جز استراتژى فتح قلوب نيست و اين امر با فتح سرزمين و تكيه بر مقدورات طبيعى فرسنگ ها فاصله دارد. استراتژى زرادخانه بر زرادخانه مبتنى بر مبانى مادى بوده و مبين غلبه فيزيكى - و نه روانى - مىباشد. به اعتقاد ما نمىتوان با تكيه بر مقدورات طبيعى، زيباشناسى و زيباپسندى نظام بينالملل را تغيير داد. از اينرو ابزار غلبه ايمان بر كفر و تسخير قلوب، غلبه فيزيكى از راه برترى نيروى زرادخانه نيست. بله ممكن است بتوان از طريق غلبه سلاح بر سلاح به ايجاد رعب در قلب دشمن مبادرت كرد اما حتماً و الزاماً نمىتوان زيبائىشناسى او را تغيير داد. طبعاً او بر اعتقادات كفرآلود خود باقى خواهد ماند. اما اگر با شيوه غلبه خون بر شمشير، نمايش مظلوميت و حقانيت به دنبال آن تسخير قلوب مبادرت كنيم حتماً هم مىتوان به اهداف الهى خود دست يافت و ايمان را بر كفر غلبه داد و هم بر خاك و آب مسلط شد و آنرا عرصهاى براى عبوديت و بندگى ناس قرار داد. همين نكته اساسى همواره مورد نظر حضرت امام(ره) بود. لذا ايشان هميشه بر استراتژى غلبه خون بر شمشير تكيه مىكردند اما زمانى كه تحليل بخش مؤثرى از بدنه جنگ به تحليلى غير از آنچه حضرت امام(ره) بر آن باور داشت متمايل مىشود بگونهاى كه غلبه سلاح بر سلاح را در سر مىپرورانند و هدف ديگرى را فراروى جنگ ترسيم مىكنند نبايست انتظار داشت كه با چنين ماشين نظامى بتوان به چنان اهداف مقدسى نائل شد. از اين لحظه به بعد ايشان نيروهاى مناسبى براى رهبرى جنگ به شمار نمىرفتند. ايشان مبتلا به محاسبات و تحليل هاى علمى شده بودند و ناخواسته راه خود را از راه رهبرى جنگ جدا كرده بودند در حالى كه حضرت امام(ره) از طريق جنگ توانستند هويت جديد اجتماعى به ملت اسلامى ايران بل ملل اسلامى جهان عطا كنند و سپس اين هويت اجتماعى را با هويت اجتماعى كفر درگير كنند.
دليل مخالفت رهبرى جنگ با تداوم جنگ پس از پذيرش قطعنامه
اما زمانى كه حضرت امام مجبور به پذيرش قطعنامه شدند چون قائل به تعطيلى تقابل تاريخى كفر و اسلام نبودند لذا عرصههاى جديدى را با جلوههايى ديگر فراروى آزاديخواهان جهان اسلام گشودند و در عين حال بر اين نكته وقوف كامل داشتند كه اگر نيروى انسانى تحت اختيار، ناخواسته مبانى انديشه رهبرى جنگ را پذيرا نباشند حتى در صورت بروز يا ايجاد جنگ نظامى جديد نيز نمىتوان به چنين نيروهايى تكيه كرد و به چنان اهدافى رسيد. از اينرو بود زمانى كه پس از پذيرش قطعنامه و تهاجم گسترده دشمن عليه مرزهاى ايران اسلامى و پيشروى آنها در بعضى نقاط، پيشنهاد ازسرگيرى جنگ و تقابل مجدد نظامى با دشمن از سوى برخى از افراد ارائه شد حضرت امام(ره) اين پيشنهاد را رد كردند چون بر تحليل خود از مقدورات انسانى جنگ باقى بودند. ايشان به خوبى مىدانستند كه ممكن است چند صباحى بتوان با بخشى از بدنه نيروى انسانى جنگ به تداوم آن مبادرت كرد و به فتوحاتى نيز دست يافت اما زمانى كه انديشه غالب بر اذهان بسيارى از نيروهاى جنگ به تحليل هاى غلط مادى گرايش دارد و «توسعه» را به صورت مادى معنا كرده و جنگ را مانع چنين توسعهاى مىداند حتماً نمىتوان در ميانمدت به چنين بدنهاى اعتماد كرد. حال آنكه حضرت امام(ره) توسعه را توسعه تقرب و بندگى و جنگ را ابزار رسيدن به چنين توسعهاى ارزيابى مىكردند.
ضرورت توجه به الگوى «توسعه» براى پرهيز از دنباله پذيرش قطعنامه
بنابراين حضرت امام(ره) در آن زمان به خوبى مىدانستد كه با پايان جنگ و پذيرش قطعنامه بايست منتظر عواقب سوء ناشى از اين پذيرش و رواج برخى از افكار مادى در ميان آحاد جامعه بود؛ يعنى همان تبعاتى كه امروز پس از گذشت ده سال از پايان جنگ شاهد آن هستيم. لذا تأكيد ايشان بر اين بود كه نكند چند سال بعد عدهاى به اين باور غلط برسند كه كاش آنروز ما جنگ نمىكرديم و اگر جنگ نبود مىتوانستيم پلههاى توسعه مادى را سريعتر بپيمائيم! ايشان به همگان هشدار داده بودند بايد تا آنجا كه مىتوان از پذيرش الگوهاى كفرآلود كه نظام استكبار خواهان تحميل آنها بر ملل مظلوم است جلوگيرى كرد. از اينرو بايست راهكارهايى را پيدا كرد كه با پذيرش قطعنامه بتوان از پذيرش الگوهاى مزبور سرباز زد. سعى ايشان بر اين بود كه با پذيرش ناخواسته و اجبارى نظارت سازمان ملل بر روند جنگ، نظارت و دخالت جريانها و سازمانهاى جهانى وابسته به نظام استكبار را در روند بازسازى و تنظيم اقتصادى پس از پايان جنگ به حداقل برسانند و جامعه اسلامى را از خطر حاكميت تسلط بانك جهانى، صندوق بينالمللى، يونسكو، شوراى امنيت و امثال آنها برهانند. لذا در همين چند ماه ميان پذيرش قطعنامه و رحلت جانسوز ايشان به راهكارهايى روى آوردند تا بتوانند هجوم همهجانبه اسلام بر كفر را كماكان تداوم بخشند و متناسب با شرائط جامعه و جهان از نفوذ مرموزانه دشمن در ابعاد مختلف جلوگيرى نمايند.
با اين وصف عدهاى كه در تحميل صلح بر انقلاب اسلامى نقش داشتند و خواسته يا ناخواسته به ختم جنگ رأى داده بودند بنابر همان تحليلهاى غلط به اين باور رسيده بودند كه بايست از الگوهاى غير براى توسعه و بازسازى پس از جنگ نيز استفاده كرد اما در عين حال همواره خود را در برابر اقدامات بجا و مؤثر حضرت امام(ره) مواجه مىديدند. آنها به خوبى مىدانستند همان انديشهاى كه پشتوانه پيروزى انقلاب و رهبرى جنگ بود به راحتى نخواهد گذاشت اين تحليلهاى مادى در جريان بازسازى به ثمر بنشيند. با اندكى غفلت، روند توسعه اقتصادى و سياسى امروز جامعه مىتواند دنباله همان روند ناميمون پذيرش قطعنامه و حاكميت دادن ناخواسته مجامع جهانى بر مقدرات جامعه اسلامى باشد. اين خطر را حضرت امام(ره) در زمان جنگ به خوبى احساس مىكردند و براى جلوگيرى از منحل شدن جامعه اسلامى در نظام سلطه تمام توان خود را براى تداوم جنگ و غلبه خون بر شمشير به كار مىگرفتند. اين حركت از منظر نظام كارشناسى كشور، اختلال در برنامهريزى و از منظر حضرت امام(ره) در راستاى تحقق اهداف الهى جامعه اسلامى بود.
پي نوشت ها:
ـ رجوع كنيد - پيام امام خمينى(ره) به روحانيون در تاريخ 67/12/3
ـ رك سخنرانى امام خمينى(ره) در تاريخ 67/4/29
ـ رك سخنرانى امام خمينى(ره) در تاريخ 63/9/21
ـ رك سخنرانى امام خمينى(ره) در تاريخ 1362/6/1
ـ رك سخنرانى امام خمينى(ره) در تاريخ 1367/4/13
ـ رك سخنرانى امام خمينى(ره) در تاريخ 1367/4/29
ـ همان مدرك سابق.
ـ « رك سخنرانى امام خمينى(ره) در تاريخ 1367/4/29
ـ رك سخنرانى امام خمينى(ره) در تاريخ 1367/4/29
ـ حضرت امام خمينى(ره) - 1367/4/13
ـ رك سخنرانى حضرت امامخمينى(ره) در تاريخ 1367/2/29
ـ همان مدرك.
ـ رك سخنرانى حضرت امامخمينى(ره) در تاريخ 1357/12/14
ـ رك سخنرانى حضرت امامخمينى(ره) در تاريخ 1358/6/22
..................................................................................
منبع: هفته نامه پگاه حوزه، شماره 239
پنجشنبه 4 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]
-
گوناگون
پربازدیدترینها