تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837598613
جامعه - آنها ديگر خانهاي نميسازند
واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: جامعه - آنها ديگر خانهاي نميسازند
جامعه - آنها ديگر خانهاي نميسازند
كاظم فرجاللهي،مصطفي دهقان، لاله رشيدي قادي: سال 1359؛ جنگ ايران و عراق آغاز شده است. در تمامي منطقه لرستان، در هر گوشه و كنار كه سرك ميكشي نواي يك موسيقي محلي، «لرهاي غيور و با شهامت» را دعوت به حضور در جبههها ميكند. آواي «دايهدايه، وقت جنگه» اگرچه در اصل اشاره به جنگي ديگر و جايي ديگر دارد، ولي در حال حاضر وسيلهاي شده است براي تشجيع لرهاي ايراني. كوهدشت يكي از شهرهاي استان لرستان است. اين شهر تا پايان جنگ بيش از 20بار توسط موشكهاي عراقي بمباران ميشود. حجم تخريب و مصيبت وحشتناك است. مردم بيگناه اين شهر زير آوار خانههايشان دفن ميشوند، فرزندانشان قطعهقطعه ميشوند، مرزعههايشان در آتش جنگ ميسوزد، ولي اميد، هنوز براي مردم اين ديار، چراغ روشني است كه در انتهاي اين كوچه سياه، در باد تكان ميخورد. سال 1365؛ جنگ هنوز به پايان نرسيده ولي گويي جنگي ديگر نيز آغاز شده است. آسمان، بخيل شده و لبهاي تركخورده زمين، رويش دانه را عقيم ميكند. در اين وانفسا، بولدوزرها و ماموران هم به راه افتادهاند و كورهپزخانهها را به بهانه نداشتن مجوز و ايجاد آلودگي، ويران ميكنند. كسي به اين موضوع فكر نميكند كه ميبايست قبل از فرودآوردن شمشير عدالت، كمكي به مدرنكردن اين كارگاههاي سنتي كرد. سال 1375؛ جنگ به پايان رسيده و دولت توسعه اقتصادي بر سر كار است. نتايج سرشماري سالانه اعلام ميشود. كوهدشت با نرخ بيكاري 6/37درصد، مقام دوم كشور را داراست. هنوز كورسوي اميدي در چشمان مردم اين ديار دودو ميزند. سال 1385؛ عمر دولت توسعه اقتصادي به پايان رسيده، پس از آن، دولت توسعه سياسي هم آمده و پس از مدتي رفته است. اينك دولت توسعه عدالت بر سر كار است. نتايج سرشماري سالانه اعلام ميشود. نرخ بيكاري كوهدشت، 3/40 درصد؛ مقام اول كشور. اما اين رتبه و مقام برتر صرفا به آمار بيكاري محدود نميشود. كوهدشت در وقوع جرم، مهاجرت، خشكسالي، قاچاق مواد مخدر و هزار بليه ديگر نيز صاحب مقام و عنوان شده است. به اين بلايا، نرخ بسيار بالاي خودكشي، خودسوزي و افسردگي را نيز اضافه كنيد. چرخ گردون، دستودلبازانه مصائبش را به اين مردم هديه داده است. اما نه! تنها مصيبت كه نبوده؛ كوهدشت سرآمد فارغالتحصيلان دانشگاهي در بين شهرهاي استان لرستان است و البته سرآمد بيكاري فارغالتحصيلان دانشگاهي. سرمايههاي فرهنگي اين شهر در سايه دود افيون و نفير گلولههاي سارقان مسلحي كه از فرط ناچاري و نداري به جرم وجنحه روي آوردهاند، فراموش شده است. ايرانيان، كوهدشت را با حقي كه بر ذمه فرهنگ اين سرزمين دارد، نميشناسند. كوهدشت در فرهنگ مردم زمانه ما، يعني چهارراههاي جنوب شهرمان و كارگران تشنه كار نشسته در آنجا. كوهدشت در فرهنگ مردم زمانه ما، يعني قاچاق مواد مخدر يا سرقت مسلحانه. كوهدشت و لر، يعني مضحكه برنامههاي طنز راديو و تلويزيون. كوهدشت و لر يعني ترانه «عمله دستهدسته، سر چهارراه نشسته». سال 1387؛ صبح يك روز آفتابي در ابتداي تابستان. درست روز دهم تيرماه، درست هنگامي كه در پايتخت اين مملكت، هركس به كار خودش مشغول است، درست هنگامي كه نمايندگان مجلس، وكيلالدوله يا وكيلالمله، خواندهشدند و تنظيم لايحه حمايت از خانواده و بررسي مدرك تحصيلي وزير كشور را بزرگترين مسووليت مجلس ميدانند؛ درست هنگامي كه دولت و دولتيان، سرگرم پاشيدن بذر عدالتند، درست در همين زمان، كارگران ساختماني كوهدشتي، فارغ از تمام اين يقهدرانيهاي عدالتخواهانه در محلهاي سعادتمند كه خانههاي گروه زيادي از مسوولان اين شهر و مملكت، از شوراي شهر تهران گرفته تا مجلسيان و وزرا در آن قرار دارد، به كار مشغولند. آنها كمتر از يكماه است كه بهكار گرفته شدهاند. در ابتداي كار، پس از مشاهده وضع بسيار نامناسب ساختمان، ترس بر وجودشان مينشيند، اما با وعده اضافهشدن دستمزد از طرف كارفرما، كه برحسب اتفاق از كارمندان ارشد شهرداري منطقه دو است، اكثريت راضي ميشوند و يكيدو نفر نيز از ادامه كار صرفنظر ميكنند. صبح روز دهم تيرماه 1387 است، آنها به كار مشغولند، درحالي كه نميدانند تازه ديروز قرارداد تخريب اين ساختمان ميان يك شركت پيمانكاري وابسته به شهرداري با يك شركت پيمانكاري ديگر- كه آن هم وابسته به شهرداري است- منعقد شده است. آنها همچنان مشغولند، در حالي كه نميدانند براساس قانون، كارفرما ميبايست آنها را بيمه كند و محلي را در بيرون از آن ساختمان، براي اسكان آنها فراهم آورد. كسي به آنها ياد نداده است كه تخريب يك ساختمان اساسا بايد به چه شكلي انجام شود و اينكه اين ساختمان را بهعلت متلاشيشدن ستونهاي اصلي آن نميشود با باربرداري مرحلهبهمرحله تخريب كرد. تنها چيزي كه به آنها گفته شده اين است كه در، پنجره، كابينت، دستگيرهها و ديگر وسايل ساختمان را در نهايت دقت خارج كنند تا پيمانكار بتواند آنها را به اسكناس نزديك كند. اما در ساعت 8:34 دقيقه صبح روز دهم تيرماه 87، آنها ديگر براي هميشه دست از كار كشيدهاند. دستان آنها ديگر آجري بر آجر ديگر نخواهد گذاشت و ملاتي براي سعادتمندي عمل نخواهد آورد. از ساعت 8:34 دقيقه روز دهم تيرماه 87 آنها ديگر هيچوقت بيكار نخواهند بود، بر سر چهارراه نخواهند نشست، براي خانواده فقير خود پول نخواهند فرستاد، زمينهاي خشك اطراف شهر خود را نخواهند ديد. در ساعت 8:34 دقيقه روز دهم تيرماه 87، ساختمان 10طبقهاي واقع در سعادتآباد فرو ريخت و پيكر 17كارگر كوهدشتي را درهم كوبيد. 17جان عزيز در كمتر از ثانيهاي بيجان شدند و آرزوها و حسرتهايشان را با خود به گور بردند. 13 نفر از آنان كمتر از 30سال سن داشتند، 11نفر مجرد بودند، يكي از آنان تازهداماد و يكي ديگر چند روزي از نامزدياش گذشته بود. چهار نفر از آنها پدر خانوادههايي با 3 تا 7 فرزند بودند، دو نفر از آنها دانشجو و يكي ديگر در انتظار نتيجه كنكورش بود. چهار نفر از آنها، پدر و فرزند بودند و چهار نفر، برادر و همهباهم فاميل. ساختمان سعادتآباد فرو ريخت؛ به همين سادگي. فاجعهاي كه نبايد، اتفاق افتاد و اينك وقت آن است كه همه خودي نشان دهند. آنان كه مقصرند تلفنهايشان را بهكار مياندازند، اما آنطرف خط خانوادههاي كارگران نيستند، كسان ديگري هستند كه بايد كاري كنند، برنامهاي ترتيب دهند، چيزي را بپوشانند، ورقهاي را امضا كنند. اما تلفن خانودهها نيز كمكم به صدا درميآيد. خانوادهها در تبوتاب عزيزانشانند اما آنقدر توانا نيستند كه بتوانند پول مسافرت به تهران را فراهم كنند. چند نفري راه ميافتند. بهسرعت خود را به تهران ميرسانند. مقصد: شمال غرب تهران، سعادتآباد. پدر يحيي و فريبرز سعادتي، دو برادري كه در آن ساختمان جان دادند، خود چند صباحي كارگر آن ساختمان بوده است. او ميگويد: «صبح روز حادثه، تهران بودم. از ماجرا كه خبردار شدم، بلافاصله خودم را به ساختمان رساندم، مهندس م. كه از كارمندان ارشد شهرداري است و در روزهاي پيشين خود را مهندس ناظر تخريب معرفي كرده بود، همين كه مرا آنجا ديد با تعجب به سمت من آمد وگفت: ا، من فكر كردم تو هم مردي!»؛ به همين سادگي. كريم آزادبخت كه برادر و پسرعموهاي خود را در آن حادثه از دست داده، ميگويد: «اگر جسدي پيدا ميشد، آن را بلافاصله به سردخانه منتقل نميكردند. آنها منتظر ميشدند تا جسد ديگري پيدا شود و تعداد اجساد به دو نفر برسد تا آن وقت آنها را با يك آمبولانس به سردخانه منتقل كنند. اعتراض كرديم و علت را جويا شديم. به ما گفتند كه بنزين نداريم و براي ما صرف نميكند كه با يك آمبولانس يك جسد را منتقل كنيم. كريم آزادبخت هنوز كبودي باتوم ماموران نيروي انتظامي را بر بدنش به يادگار دارد. ماجرا از اين قرار بوده كه پس از اصرار وي بر ديدن جسد برادرش، يكي از ماموران وي را نواخته و «لرهاي وحشي» خطابش كرده است. اجساد كمكم از زير آوار خارج ميشوند و نمايندگان خانوادهها نيز كمكم به تهران ميرسند. آنها علاوه بر اينكه داغ عزيزانشان را بر دوش ميكشند، بايد شب را نيز مهمان خيابانهاي تهران باشند. هيچ مسوول محترمي در شهرداري منطقه دو، كه بيشترين تقصير را در بروز اين فاجعه داشته، به فكرش نيز خطور نميكند كه حداقل آسايشي براي داغداراني كه منتظر خارجشدن جسد عزيزانشان از زيرآوار هستند، فراهم كند. بيشك خرج اسكان دو روزه اين چند نفر، يكهزارم خرج مراسم و جشنهايي هم نميشود كه شهرداري آن ناحيه برگزار ميكند. پيكرهاي بيجان، به هر ترتيب از زير آوار خارج و به سردخانه كهريزك منتقل ميشوند. اجساد، هم بهعلت شيوه خروجشان از زير آوار و هم بهعلت نگهداري نامناسب در سردخانه كهريزك، متعفن ميشوند و پس از انتقال به كوهدشت، كه آن هم ماجراي تلخي دارد، كمتر كسي قادر ميشود آنها را غسل دهد. به هر حال، اجساد آن 17نفر، پس از چند روز در خاك شهرشان آرام ميگيرد. ميگويند، خاك مرده سرد است. مرده را كه به خاك ميسپري، داغش كمكم سرد ميشود و راه تحمل درد فراق كمكم هموار. ما روز 22 شهريورماه 87 براي گرفتن گزارش به كوهدشت رفتيم، داغ اين خانوادهها سرد كه نه، گرمتر هم شده است. خاك مردهاي كه به ناحق مرده باشد، هيچوقت سرد نيست.
چرايي وقوع حادثه
اين موضوع كه ساختمان در ابتدا در سه طبقه ساخته شد و پس از آن با چشمپوشي مصلحتي ناظران شهرداري و بدون رعايت موازين قانوني و ايمني، و همينطور، ناديدهگرفتن مصلحت ساكناني كه در اين ساختمان و ساختمانهاي مجاور ساكن خواهند شد، 7طبقه ديگر هم روي آن ساخته شده و به يك ساختمان 10طبقه و 32واحدي تبديل شد، يا اين مسئله كه اين ساختمان در سال 1383 شروع به شكست و نشست كرده و علائم خطرناكبودن در آن ديده و از ساكنانش تخليه شده است و براي حفظ ايمني ساختمانهاي مجاور، ضرورت تخريب هرچه زودتر آن محرز گرديده، مسئله مهمي است كه جاي بحث مستقل ديگري دارد، اما آنچه در اينجا مورد نظر ماست اين است كه چرا اينگونه تخريب شد و چنين فاجعهاي آفريد. آيا راه ديگري براي تخريب وجود نداشت؟ ماجراي تخريب به اين شكل است كه بهدليل نبود اراده واحد و هماهنگيهاي لازم بين مالكان واحدهاي 32گانه براي تخريب ساختمان، سرانجام مسووليت تخريب ساختماني كه هر لحظه، با فروريختنش، ميتوانست براي ساختمانهاي مجاور و ساكنان آنها و همينطور براي رهگذران خطرآفرين باشد، بهعهده شهرداري قرار گرفت. قاعده اين است كه شهرداري با حفظ مسووليت خود در اين زمينه، اجراي چنين پروژهاي را به شركتي كه دانش و صلاحيت فني، تجربه، سابقه و امكانات كافي دارد، واگذار كند. تخريب ساختمانهاي بلندمرتبه كاري بسيار حساس و در عين حال خطرآفرين است، به همين دليل، انتخاب شركت پيمانكار يا مجري براي تخريب اينگونه بناها امري بسيار خطير است و دقت و ريزبيني بسياري لازم دارد. براساس نظر كارشناسان، تخريب ساختمانهاي بلندمرتبه به سه روش صورت ميگيرد: 1- تخريب بهوسيله انفجار محاسبه و مهار ميشود 2- تخريب با استفاده از گوي سنگين 3- باربرداري مرحلهبهمرحله كه در ساختمانهايي انجام ميشود كه پايهها و ستونهاي ساختمان، سالم و نسبتا مستحكم هستند. در اين روش، باربرداري بهترتيب از بالاترين طبقات به سمت پايينترين طبقات انجام ميشود. اما در سعادتآباد چگونه عمل شد؟ تخريب ساختمان 10طبقهاي كه به دليل ساخت غيراصولياش از سالها قبل در حال نشست و ريزش بوده و نشست و ريزش ناگهاني آن هر لحظه محتمل بود، نهايتا به شخصي سپرده ميشود كه، به گفته كريم آزادبخت و بنابرمندرجات موجود در گزارش هيات منتخب كارشناسان رسمي دادگستري خطاب به بازپرس شعبه 5 كاركنان دولت، فاقد شركت ثبتشده بوده و تخصص، پيشينه و سرمايه لازم را هم براي اين كار ندارد! جهت كلي اخبار و گزارشهاي منتشرشده در روزهاي نخست حادثه به گونهاي بود كه گويا شخصي به نام «ح» ساكن اسلامشهر، پيمانكار اصلي، و مقصر همه اين ماجراهاست. اما واقعيت اين است كه اين شخص فقط در حد يك سركارگر يا نهايتا مباشر بوده است. او فقط عامل دعوت به كار همشهريانش، بهكارگيري آنها در اين ساختمان و سودجوييهاي خاص خود بوده است. طبق گزارش هيات كارشناسان، طي توافقنامهاي، شهرداري منطقه 2 تهران، مراتب و موارد تخريب را در تاريخ 12/3/87 به شركت «ن» ابلاغ ميكند. و باز هم براساس همين گزارش، طي قراردادي در 8 ماده و 2 تبصره، شركت «ن» در تاريخ 9/4/87 (يك روز قبل از حادثه) موارد تخريب را به شركت «آ» ابلاغ ميكند. لازم به ذكر است كه اين شركتها هر دو از شركتهاي وابسته يا زيرمجموعه شهرداري منطقه دو هستند ولي بهرغم اين قراردادها و بيتوجه به اينكه آيا اين دو شركت اصولا صلاحيت انجام چنين پروژهاي را دارند يا خير، هيچيك از اين دو شركت در كارگاه محل حادثه حضور نداشتهاند و به گونهاي رفتار ميشده كه گويا آقاي«ح» پيمانكار مجري، و مهندس «م»، كه از كارمندان ارشد شهرداري منطقه دو است، مهندس ناظر تخريب در كارگاه هستند. حداقل برداشت كارگران كارگاه چنين بوده است. براساس گفته آزادبخت، به استناد به گزارش كميته مذكور، مبلغ يا هزينه مورد توافق براي انجام اين كار يك ميلياردو 440 ميليون ريال بوده كه طبق گفته كارشناسان اين رشته، اين رقم عجيب و باورنكردني كه كفاف هزينه تخليه و حمل نخالههاي اين ساختمان را هم نميدهد، گوياي فراهمشدن بستر و بستهشدن نطفه فاجعهاي است كه همگان در سعادتآباد ديدند. لايه بيروني و بخش عيان اين فاجعه، كشتهشدن 17كارگر بيگناه زيرآوار صدها تن خاك و مصالح ساختماني يا زير «آوار سودجويي...» است. براساس شواهد موجود به پيمانكار اجازه داده شده بود، براي جبران پايين بودن مبلغ قرارداد، اثاثيه، لوازم و مصالح بهكاررفته در ساختمان را بردارد و بهنفع خود از آنها استفاده كند. آقاي «سعادتي»، تنها شاهد و بازمانده اين حادثه ميگويد: «آقاي ح كار را با جداسازي و انتقال كابينتهاي آشپزخانهها، در و پنجرهها، شيرآلات و از همه خطرناكتر، خارجكردن آسانسور ساختمان شروع ميكند.» در ساختماني كه طبق گواهي عكسها و شواهد به جا مانده، ستون مركزياش متلاشي شده و هر ساعت و هر لحظه در حال شكست و نشست بيشتر بوده است و صداهاي ناشي از شكست و نشست اين ساختمان، همسايگان را به وحشت انداخته، ضربهزدن، ايجاد تنش و حتي صدا ميتواند بسيار خطرناك باشد. بر اساس فايل صوتي موجود در گوشي موبايل مرحوم موسي آزادبخت، او به شخص ديگري ميگويد، «اين ساختمان نشست مكرر دارد و صداهاي ناشي از آن ما را به وحشت مياندازد.» اما متاسفانه پيمانكار سودجو و غيرمتخصصي كه براي اين كار برگزيده شده (توسط چه كساني؟) اين كار خطرناك را، آن هم از طبقات پايين ساختمان شروع ميكند. جالب است كه بدانيد در روز حادثه تمام جانباختگان در طبقه دوم و سوم مشغول به كار بودهاند! نكته تاملبرانگيز ديگر اين است كه قرارداد تخريب بين شركت «ن»و شركت «آ» در تاريخ 9/4/87 منعقد شده است، در حالي كه كار تخريب ساختمان، چنان كه در بالا گفته شد، از بيست و چند روز قبل آغاز شده بود. در روز حادثه يعني 10/4/87، هنوز هيچ قرارداد رسمي پيمانكاري و همچنين هيچ نوعي قرارداد كاري بين كارگران و كارفرما وجود نداشته است. نتيجه اينكه كارگاه و كارگران آن از هيچ نوع پوشش و حمايت بيمهاي برخوردار نبودهاند، در حالي كه آقاي ح به دروغ به آقاي سعادتي گفته بود شما بيمه هستيد. آقاي سعادتي كه خود و دو فرزندش از بيست و چند روز قبل از حادثه در اين كارگاه مشغول به كار بودهاند اضافه ميكند «در ضمن كار روزانه چندينبار صداهاي وحشتناك كه حكايت از نشست مجدد ساختمان داشت، شنيده ميشد. ميدانستيم خطرناك است و ميترسيديم. اما در هر بار اعتراض آقاي ح. وآقاي مهندس م. به ما اطمينان ميدادند كه خطري وجود ندارد. به ما ميگفتند اگر اين ساختمان ريختني و خرابشدني بود از سال 83 تا امروز خراب شده بود. خيالتان راحت باشد! من مهندس هستم و ميدانم كه نميريزد و محكم است.» آقاي سعادتي ميگويد: «ما فكر ميكرديم آنها بهتر از ما ميدانند.» مرحوم عليحسين يوسفيان (از كشتهشدگان حادثه) شب قبل از حادثه طي تماس تلفني باخانوادهاش ميگويد: «ديگر خيالم راحت شده. با آقاي مهندس م. صحبت كردهام و او به ما اطمينان داده و گفته كه اين ساختمان محكم است و نخواهد ريخت.» سعادتي ميگويد: «در برابر اعتراض ما به ناامنبودن كارگاه، دستمزد روزانهمان را كه 15هزار تومان مقرر شده بود افزايش ميدادند. مزد روزانه ما در حرف و به صورت شفاهي ابتدا به 20، بعدها به 25 و حتي 30هزار تومان هم رسيد. ما ضمن ترس از جانمان، ولي خوشحال بوديم كه ميتوانيم روزانه اينقدر پول بگيريم و براي خانوادهمان بفرستيم. فكر ميكرديم با كار در اين ساختمان و دريافت اين دستمزدها ميتوانيم بخشي از مشكلات زندگيمان را حل كنيم.» هيچكس نميداند واقعا افزايش دستمزدي در كار بوده يا نه زيرا بر اساس گفته تنها شاهد زنده و بسياري از بازماندگان قربانيان، تا آخرين روز كار و حتي تا به امروز كه دو ماه و اندي از حادثه ميگذرد هيچ مزدي به كسي پرداخت نشده است!
به هر حال اين حادثه اتفاق افتاد و ما امروز فقط لايه بيروني و عيان آن، يعني مرگ 17 جان زحمتكش و مظلوم را ميتوانيم ببينيم. اينكه در اثر نبود اين 17 جان شريف، بر فرزندان و خانوادههاي آنان چه خواهد گذشت و سرنوشت آنان در نبود اين نانآوران چه خواهد شد، داستان ديگري است كه پايان آن ميتواند به درازاي عمر فرزندان و بازماندگان آنها باشد؛ همانگونه كه مصائب و عوارض جنگ تا سالها پس از پايان آن در همين سرزمين كوهدشت و لرستان و هر سرزمين جنگزده ديگري ادامه خواهد داشت. اما سوال اين است كه با نااميدي اين مردم مصيبتزده چه ميتوان كرد؟
پنجشنبه 4 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[مشاهده در: www.baztabonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 633]
-
گوناگون
پربازدیدترینها