واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: انديشه - «شب» و «قدر» و «روشنايي»
انديشه - «شب» و «قدر» و «روشنايي»
علي طهماسبي:روز و شب، مصداقهايي عيني از نور و ظلمت هستند. اين مصداقهاي عيني و طبيعي، تمثيلهايي شدهاند براي بيان نور و ظلمت در قلمرو انديشه و روان انسان. شب و تاريكي در طبيعت همان است كه بهسبب آن پيرامون خويش را نميبينيم، از هرچه بهكار زندگيمان ميآيد بيبهره ميمانيم و از هرچه آسيبرسان به زندگي است نيز بيخبر، در هر گام اسير حادثهاي ميشويم كه نميشناسيماش. تاريكي در قلمرو انديشه نيز سبب ميشود تا امكاناتي را كه در وجودمان تعبيه است نبينيم و به گونهاي ديگر در شب و تاريكي دست و پا زنيم. در اين حالت، از تقدير خويش و فرجام شايسته انسان بودنمان نيز محروم خواهيم بود چه خورشيد در آسمان باشد يا نباشد. بنابراين شب تنها تاريكي طبيعي و فقدان خورشيد نيست. همچنين در عرصه روابط اجتماعي، هنگامي كه تاريكي حكمفرما باشد همه آنها كه ميتوانيم دست در دست هم براي اكنون و آينده خويش گامي براي نيكبختي برداريم، چه بسا كه دشمنان يكديگر ميشويم و بيآنكه بههوش باشيم به تخريب هم برميخيزيم.
همانگونه كه تجربه عيني از روز و شب در ميان همه ملتها امري مشترك است، تقديس نور و تقبيح ظلمت نيز امري مشترك در اديان زنده جهان است. نشانههاي اين تقديس و تقبيح را در كتابهايي چون اوستا، تورات، انجيل و قرآن ميتوانيم به روشني ببينيم. در متون ديني، روشنايي و دانايي در پيوست با هم و گاهگاه با هم مطرح ميشوند، «هورمزد» كه به معناي «سرور دانا» از او ياد شده، خداي جهان روشني و آفريننده روشنان دانسته شده است. در برابر هورمزد و روشنايي او، اهريمن قرار گرفته، كه فرمانرواي جهان تاريكي، ناداني، و پسدانشي است. «پسدانشي» يعني آگاهي بعد از وقوع حوادث. در تعبيرهاي تورات نيز اولين كلامي كه «الوهيم» (خدا) بيان ميكند همين است كه گفت روشنايي بشود، اين سخن الوهي هنگامي است كه هنوز خورشيد را نيافريده و منظور او هم از روشنايي، آفرينش خورشيد نبوده است. در اين تعبيرهاي تورات كه در سفر آفرينش آمده، روشنايي براي آن است تا خدا، يا آدم، بتوانند راهي را كه در پيش ميگيرند و آفرينشي را كه ميخواهند پديد آورند در پرتو روشنايي باشد تا همه چيز در سامان شايستهاي پديد آيد و نه در آشفتگي و ابهام. در پرتو روشنايي ميتوان وقايع و چيزها را بهدرستي ديد، ميتوان وقايع و چيزها را از هم تفكيك كرد، ميتوان براي هر واقعهاي و هر چيزي، نامي متناسب پيدا كرد و ميتوان واقعيت موجود را به سوي وضعيتي مطلوب هدايت كرد. از اين جهت، ديدن، تفكيك ميان چيزها، نامگذاري و حد و قانون نهادن، لگام زندگي را به دست گرفتن و هدايت آگاهانه زندگي، همه اموري هستند كه در پرتو روشنايي صورت ميگيرد. در قصهاي از تورات، مربوط به نبرد ميان موسي و فرعون، آمده است كه در آن هنگام براي مصريان همهجا تاريك بود چندان كه نميتوانستند امكانات موجود خود را براي نبرد سامان دهند و نميتوانستند قدم از قدمبردارند. اما در همان هنگام، اردوي موسي و بنياسرائيل روشن بود. از اين نمونهها در تورات بسيار است كه اگر خواننده منظور از روشنايي و تاريكي را در اين متون درنيابد، معناي قصه را نيز درنمييابد و جز خرافه و جادو چيز ديگري عايدش نميشود.
توصيفي كه قرآن از «خدا» به دست ميدهد نيز چنان است كه او خود نور و روشنايي است. اگر سوره نور از اين منظر مورد مطالعه قرار گيرد چه بسا كه براي ما گرفتارشدگان به ظلمت، عبرتآموز باشد. همچنين در زبان و ادبيات قرآن، ظلم(ستم) پيامد حتمي تاريكي(ظلمت) است و ايندو، چه در زندگي فردي و چه در قلمرو اجتماعي، اموري هستند پيوسته و درهم تنيده بههم. اگرچه روز و شب، و چرخه مدام روشنايي و تاريكي در طبيعت، امري طبيعي و بيرون از اراده انسان بهشمار ميآيد اما به نظر ميرسد كه درك و فهم انسان از اين چرخه مدام، و تشخيص روشنايي از تاريكي، مقدمهاي بوده است براي پيدا كردن افقهاي معنايي در خود انسان. از اين منظر، نور و ظلمت، دانايي و جهل، حق و باطل، اهورامزدا و اهريمن، يا خدا و شيطان، پيش از آنكه در افقهايي بريده و جدا از عالم انساني باشند، ميتوانند اموري انساني بهشمار آيند و ميتوان تجلي همه اين مضامين را نه در آسماني ناكجا آباد بلكه در افق انديشه انسان مشاهده كرد. اما هنگامي كه همين مضامين، اموري بريده و جدا از انسان مطرح شوند و در افقي دور و غيرقابل دسترس عنوان شوند، جزا اين نيست كه روشنايي و نور، كارآيي خود را در انديشه ما و جامعه انساني ما از دست بدهد. شايد بههمينگونه باشد كه هرچه مقدسات ما آسمانيتر، قدسيتر و دورتر از انسان واقعي مطرح ميشود به همان نسبت جامعه انساني ما هم اهريمنيتر، روابط انساني ظالمانهتر و پنهانكاري، دروغ و خشونت رايجتر ميگردد.
تاريكي و ظلمت را هيچ قداستي نيست. اما چگونه است كه در متن قرآن شبي را بهعنوان ليلهالقدر بايد ارج بنهيم و آن شب را زنده بداريم؟ يا چگونه است كه هنوز بهحرمت نياكان خويش، طولانيترين شب زمستان را زنده نگه ميداريم، بيدار ميمانيم، و جشن ميگيريم؟ در اين تعبيرها، جشن و نيايش معنايي يگانه دارند. همچنين چه شد كه قرنها پس از ظهور مسيحيت كليساهاي غرب بازهم مانند ما ايرانيان، طولانيترين شب زمستان را جشن گرفتند و به عنوان كريسمس گرامي داشتند؟ پاسخ اين پرسشها بسي عبرتآموز است. بهنظر ميرسد هر زمان كه ما آدميان احساس پديد آمدن گزند و آسيبي ناشناخته را داشتهايم، همان هنگام خود را ملزم كردهايم تا بيدارتر و هوشيارتر باشيم. شب يلدا، طولانيترين و سردترين شب سال است. اين شب تمثيلي است براي دوراني كه حكومت ظلم، تاريكي و پنهانكاري در جامعه انساني، دامن خود را به همهجا گسترده و همه روابط فردي و اجتماعي را در سيطره خود درآورده است. در چنين شرايطي بهآسودگي خفتن، يا به خوشخيالي سركردن، جز غرق شدن در تاريكانديشي و ميدان دادن به روابط ظالمانه نتيجهاي نخواهد داد. اما در همين شب، يا در همين دوران ظلمت، انديشيدن به روشنايي و دعوت از نور تا به ميان ما بيايد، ميتواند سبب آن شود تا معجزهاي انساني به وقوع پيوندد و اندكاندك روشنايي در دل اين ظلمت پديد آيد و به اينگونه است كه تولد روشنايي، (يلدا، شبي كه روشنايي در آن تولد خواهد يافت)، و ميلاد مسيح، و شب قدر، همه و همه معناي مثبت خود را باز مييابند. با اين رويكرد، روشنايي و دانايي در صورتي واقع خواهند شد كه ما آدمها نه به سبب ارجنهادن به شب و تاريكي، بلكه براي پديد آمدن روشنايي، بيداري و هوشياري را پيشه كنيم.
در تعبيري ديگر، تاريك انديشي، پنهانكاري، دروغ، روابط ظالمانه اجتماعي و شرارتهاي پيدا و پنهان، چيزهايي نيستند كه بهخودي خود از ميان بروند. اين شب را جز با روشنايي خرد و خورشيد آگاهي نميتوان درهم شكست. در تعبير قرآني، شب احيا بهعنوان شب قدر ناميده شده است. «قدر» يعني اندازه و در تعبير قرآني آن ميتواند به معناي اندازه و تواني باشد كه در يك آدم، در يك جامعه و در يك ملت، بهگونهاي بالقوه تعبيه شده است. خواه ما آدمها از قدر خود آگاه باشيم يا نباشيم. «تقدير» نيز به معناي اندازهگذاري و برنامهريزي متناسب با اندازه و تواني است كه در ما تعبيه است. اين برنامهريزي براي فرجامي است كه خود، آن را رقم ميزنيم. اما هنگامي كه ما آدمها به اين توان و اندازهاي كه در خود تعبيه داريم آگاه نباشيم، و تا هنگامي كه در تيرگيها بيهيچ دانشي از قدر خويش، دست و پا ميزنيم، از تقدير خويش و تعيين فرجام خود نيز ناتوان هستيم. شايد به همين جهت باشد كه يك شب قدر بهتر از هزار ماه توصيف شده است.
سه شنبه 2 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 261]