واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به مناسبت هفته دفاع مقدس؛ شعري منتشرنشده از حميد سبزواري درباره فتح خرمشهر
خبرگزاري فارس: حميد سبزواري، شاعر انقلاب و دفاع مقدس، شعري منتشرنشده از خود را با نام «فتحنامه» كه درباره فتح خرمشهر سروده، براي انتشار به خبرگزاري فارس سپرده است.
اي شهر خون شهر حماسه شهر پيكار
اي شهر ايمان شهر پيمان شهر ايثار
دامان تو گلرنگ از خون شهيدان
سامانت از عطر شهادت عنبر افشان
هر گوشهات گوياي ظلمي آشيانسوز
هر كوچهات آئينه رنجي روانسوز
هر كوي تو يادآور داغي جگرخوار
هر سوي تو بازآور يادي دلآزار
بر خشت خشت هر سرايت داغ فشنگي
آثار توپي، تركشي، زخم تفنگي
هر خانهات را خون مظلومي به رخسار
هر لالهات را نقش بيدادي به ديوار
هر نخل تو بر آتش جهلي نشاني
هر بوستانت از جنوني داستاني
چونانكه ويران گشته ساماني ز غولان
يا شارساني ديده تاراج مغولان
يا كشتزاري آفت پاييز ديده
پامال خوكان گشته، داس تيز ديده
هر گلستانت را غبار غم گرفته
هر شاخه سر بر زانوي ماتم گرفته
سروت ز داغ بيدين قامت شكسته
تاك از بر ناژو به خاكستر نشسته
در جوبيارانت نه سوت عندليبي
نه نيز نجواي حبيبي يا حبيبي
از ناخن بعثي به رخ ناسور داري
خاكم به سر سيماي نيشابور داري
سيماي نيشابور از زخم تموچين
زخم تموچين دگر صدام بيدين
نامرد مردي از تبار سفله خيمان
نامردمي را بسته با ابليس پيمان
مفلوك عبدي از نژاد ديوساران
وامانده پسوندي ز اردوي تتاران
خونخوارهاي پستي، پليدي، بدنهادي
عقربزباني، مار طبعي، گرگزادي
شير خيانت مادرش در كام كرده
نامش به فرمان قضا صدام كرده
بازش بدامان خيانت پروريده
تكريتيان را ننگ ديگر آفريده
وانگه به حكم شير ناپاكي كه خورده
ابليس دوران را به طاعت سرسپرده
در كف ز ابليس زمان فرمان گرفته
فرمان به محو دوده انسان گرفته
فرمان گرفته تا نماند در زمانه
از گوهر ايمان و آزادي نشانه
فرمان گرفته تا كه نگذارد به دوران
رسم وفا، راه صفا، آيين يزدان
فرمان گرفته تا كه بزدايد ز دفتر
نقش عبادت، خط طاعت، نام داور
فرمان گرفته تا كه باز آرد به دوران
مرسوم تركان غز معمول تاتار
فرمان گرفته تا به مكر و حيلهبازي
در پهنه ايران نمايد تركتازي
فرمان گرفته تا بپا هنگامه سازد
بر مرز جمهوري اسلامي بتازد
آندم كه ايران گرم نظم كار خويش است
در التيام پيكر خونبار خويش است
زخم هزاران دشنه بر تن بيش دارد
همت به تدبير مهام خويش دارد
گه با معاند گه منافق در نبرد است
با دردمندي در پي درمان درد است
يكسو به مصدر خائني مسندنشين است
يكسو به معبر رهزني اندر كمين است
خلق مسلمان تا مسلماني كند ساز
قوم منافق ناموافق خواند آواز
از هر كران نقش خيانت آشكار است
انگشت ابليس زمان هر سو به كار است
آن يك كه حكم فتنه از بيگانه دارد
دعوي كرد و فارس در اين خانه دارد
وان يك لواي تركمن بر ميفرازد
آهنگ ناساز جدايي مينوازد
از ساحل رود ارس تا مهد كارون
جان بر سر جان ميرود خون از پي خون
وز آن طرف از رود اترك تا به گيلان
خون بر سر خون ميرود جان بر سر جان
بر خاك ميرفته نهال آشنايي
با تيشه قوميت و مليگرايي
تفتين شرق و غرب از هر سو هويداست
رنگ خيانت بر لواي فتنه پيداست
خرمهرهاي را مهره شطرنگ سازد
باشد كه از بن عرصه بر حق تنگ سازد
خنجر سپارد در كف صدام خودكام
تا صدمت آرد بر سر ابنان سلام
صدام آن تنگ عرب آن ديو خونخوار
فرمانپذير شرق و غرب آدميخوار
گردن نهد فرمان ابليس زمان را
بر محو قرآن سخت بربندد ميان را
چون بيشه پندارد تهي از شرزه شيران
از هر كران ناگه هجوم آرد به ايران
لشكر به مرز كشور ايران كشاند
ز اروند تا سردشت را در خون نشاند
ويران كند هر شهر و كوي و روستا را
آتش زند در آشيان، ياران ما را
پامال سازد باغ و راغ و جويباران
نابود سازد كشته ما در كشتزاران
چون بومهن روي آورد بر شهر و رستاق
سقف از بر سقف افكند طاق از بر طاق
از منجنيق فتنه هر شب تا سحرگاه
باران آتش بارد آن دژخيم خودخواه
بر هم زند سامان مرغان چمن را
برخاك اندازد بسي سرو و سمن را
تا مرد و زن را از وطن آواره سازد
ويرانه هر كاشانه از خمپاره سازد
از آتش و سرب مذاب و آهن و روي
آن كرد تا باقي نماند برزن و كوي
آن كرد تا باقي بماند در زمانه
از او به نامردي و خودكامي نشانه
***
اي شهر خون شهر حماسه شهر پيكار
اي لالهزار لالههاي عشق و ايثار
از خاك تو گلرنگ چون دشت شقايق
اي قتلگاه عاشقان پاك و صادق
دشمن به دشمنيارمان از هم جدا كرد
دست نفاق اينگونه با ما ماجراگر
اكنون كه دشمنيار را از خانه رانديم
تيغ خلاف از دست نامردان ستانديم
داد دل از بعثي به هيچي ميستانيم
تاوان هر يك قطره دريا ميستانيم
خورديم تيغ از پشت، لعنت بر منافق
اين ننگ و نكبت تا قيامت بر منافق
حالي بيا در جبههها پيكار ما بين
از لطف حق فتح و ظفر را يار ما بين
انتهاي پيام/
دوشنبه 1 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 148]