تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837860090
روايت جنگ از زبان فرمانده جنگ
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: روايت جنگ از زبان فرمانده جنگ
گفتوگو با دكتر محسن رضايي
• خبرگزاري فارس: امسال در هفته دفاع مقدس، با توجه به ضيق وقت شما ترجيح ميدهيم كه به جاي رويه مرسوم در مصاحبههاي مطبوعاتي با موضوع دفاع مقدس، سوالات مشخص و تخصصي را مطرح كنيم و از نظرات حضرت عالي استفاده نماييم. از نظر شما كه مشكلي ندارد؟
محسن رضايي: بسم الله الرحمن الرحيم. اتفاقا به نظر بنده هم به اين شكل بهتر است و جلوي حاشيه روي هم گرفته ميشود. من در خدمت شما هستم.
• سوال اول اين كه آيا روي كار آمدن صدام بعد از انقلاب اسلامي با هدف جنگ با ايران و يك جريان برنامه ريزي شده بوده است؟
محسن رضايي: يك سري نكات در مورد بسترهاي جنگ تحميلي وجود دارد كه من نميتوانم از آنها صرف نظر كنم و بايد قبل از پاسخ دادن به سوال شما، اجمالا آنها را بيان كنم. ببينيد، من به جد معتقدم جنگ ايران و عراق در حقيقت دو جنگ است كه يكي تحت الشعاع آن ديگري قرار گرفته است.
آنچه در كتب تاريخي آمده، اين است كه جنگ اصلي از شهريور 1359 شروع شده كه دولت عراق از زمين، آسمان و دريا به ايران حمله ميكند و بخشهاي زيادي از 5 استان ايران را اشغال ميكند كه بيش از 2/5 ميليون نفر آواره ميشوند؛ اما ذكر اين نكته لازم است كه قبل از اين جنگ، جنگ ديگري نيز وجود دارد كه نام آن را ميتوان «جنگ ما قبل جنگ» ناميد كه در حدود دو سال و نيم (از بهمن1357 تا شهريور1359 ) بين ايران و عراق وجود داشت يك جنگ سياسي بود كه اگر آن جنگ دوم به وجود نميآمد خود همين جنگ اول، يك جنگ جدي و از جمله بزرگترين حوادث بين ايران و عراق طي 100 سال اخير محسوب ميشد.
«جنگ ما قبل جنگ» با تبعيد حضرت امام (ره) از عراق به فرانسه (پاريس) شروع شد. حضرت امام بعد از حوادث سال 1342 ابتدا به تركيه و سپس به عراق تبعيد شدند كه در آنجا نيز نوعي كنترل امنيتي و سياسي توسط حكومت بغداد در اطراف امام وجود داشت. دولت عراق براي اينكه به رژيم شاه در مسايل مرزي فشار بياورد تا حدي به انقلابيون اجازه ميداد كه به نجف و كربلا رفت و آمد كنند و با امام تماس داشته باشند و حتي شبكه راديويي را نيز در اختيار انقلابيوني كه طرفدار امام بودند قرار داده بود.
ظاهر كار نشان ميداد دولت آقاي حسن البكر با انقلابيون است لكن پس از اوجگيري مبارزات انقلابيون در سال56 اين محدوديت نسبت به امام شدت گرفت و رفت و آمدها ديگر به سختي انجام ميشد تا اينكه دولت عراق امام را مجدداً تبعيد كرد و قرار بر اين شد كه امام به كويت بروند. امام تا مرز كويت رفتند ولي به يكباره امام را بازگرداندند و سپس به پاريس تبعيد كردند.
حضرت امام دلشان ميخواست كه به يك كشور اسلامي بروند و نگران بودند از اينكه به كشورهاي غربي بروند. اين اولين بد رفتاري دولت عراق با ايران قبل از پيروزي انقلاب بود كه نشان ميدهد دولت عراق كاملاً در اختيار آمريكا قرار گرفته بود.
در همين ايام صدام قبل از رياست جمهوري و در دولت آقاي حسن البكر، در شوراي عالي انقلاب عراق صحبتي ميكند مبني بر اينكه من نگران حوادث سال1980 هستم چون احتمال ميدهيم كه روحانيون ايران موفق شوند و بتوانند يك حكومت مستقل تشكيل بدهند و ممكن است در سالهاي آينده دولت ايران به عراق حمله كند.
قبل از پيروزي انقلاب، صدام شروع به زمينه چيني و ايجاد نگراني در دولتمردان عراق درباره اوضاع ايران كرده بود.
هنوز يك ماه از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته بود كه درگيريهاي داخلي در گوشه و كنار ايران از جمله كردستان، سيستان و بلوچستان و خوزستان به وجود آمد و اغتشاشات داخلي اوج گرفت. اسنادي كه از اين جريانات به دست آمد نشان از آن داشت كه در اين شورشها، سازمان اطلاعات و امنيت عراق دست دارد، مثلاً دولت عراق به كردها و دمكراتها در كردستان ايران و همچنين به طرفداران خلق عرب در خوزستان تسليحات فراوان ميداد. عراقيها در خرمشهر مدرسهاي براي فرزندان كارمندان كنسولگري عراق داشتند كه اين مدرسه به يك آموزشگاه نظامي تبديل شده بود و بعدها كه كميته انقلاب اسلامي خرمشهر آنجا را گرفت مشخص شد كه 12 افسر عراقي رسماً در آنجا آموزش نظامي ميدهند و نيرو تربيت ميكنند.
با بررسي انفجارهاي مكرر لولههاي نفت خوزستان به سازمان امنيت عراق رسيديم و مشخص شد كه در پشت اين حوادث دولت عراق دست دارد.6 ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران يعني در تيرماه 1358، حسن البكر به طرز مشكوكي كنار رفت و صدام به عنوان رئيس جمهور در تاريخ 1358/4/25روي كار آمد و داراي قدرت مطلق شد چرا كه در عراق رئيس جمهور همه كاره است و به عنوان رئيس دولت، نخست وزير، فرمانده كل نيروهاي مسلح و رئيس شوراي انقلاب عراق حق تصميمگيريهاي ويژه و اختيارات مطلق دارد.
بعد از اينكه صدام عملاً اختيار كشور عراق را به دست گرفت دست به اقداماتي زد كه ميتوان به عنوان مثال به دستگيري تمام اعضاي حزب كمونيست عراق اشاره كرد.
بعد از مدتي صدام ادعا كرد كه كودتايي با تحريك ايران و سوريه قرار بوده در عراق شكل بگيرد كه من توانستهام اين كودتا را كشف و خنثي كنم كه به دنبال اين ادعا تعداد زيادي از طرفداران ايران و سوريه كه در ارتش عراق بودند دستگير و اعدام شدند و اين يعني يك تصفيه نيروي انساني در ارتش و نيروهاي نظامي.
مدتي بعد از بسته شدن مدرسه عراقيها در خرمشهر، ارتش عراق كنسولگري ايران در بصره را محاصره نموده و پس از ضرب و شتم ديپلماتهاي ايراني آنجا را تعطيل كرد كه از اين زمان به بعد جنگ سفارتخانهها بين دو كشور به وجود ميآيد كه در طول چند ماه ايران، چند دفتر كنسولگري عراق از جمله در كرمانشاه را در تاريخ1358/9/10 تعطيل كرده و دولت عراق نيز سفارتخانه ايران در بغداد را تسخير و سفير ايران را اخراج كرد. اين عوامل باعث شده بود كه روابط سياسي بين ايران و عراق بيش از پيش تيره شود.
دستگيري و اخراج بيش از صد هزار عراقي كه مدعي بودند آنها داراي اصالت ايراني هستند ولو اينكه در خود عراق متولد شده باشند و همچنين دستگيري و به شهادت رساندن آيت الله صدر و خواهر ايشان بنت الهدي و نهايتاً تبعيد آيت الله حكيم به همراه خانوادهشان به ايران از جمله اقدامات و حوادثي است كه تا قبل از سال 59 رخ داد. تا اين زمان هنوز جنگ نظامي شروع نشده بود و اين مقطع همان مقطع "جنگ ما قبل جنگ " است كه از جمله حوادث بزرگ در تاريخ كشور ما ميباشد كه متأسفانه در رابطه با دوران جنگ تحميلي كمتر به آن توجه ميشود.
• نكات بسيار خوبي بود كه معتقدم واقعا كمتر به آنها پرداخته شده بود. حالا برويم سر سوال اولي كه مطرح كردم. هرچند فكر ميكنم بخش عمدهاي از جوابش در فرمايشات شما وجود داشت.
محسن رضايي: ببينيد؛ شكي نيست كه يكي از انگيزههاي اصلي جنگ ما، ولايت و امامت بود، چون در ايران پرچم امامت به اهتزاز درآمد و حكومت تشيع همان حكومت ائمه اطهار(ع) بود كه در شكل ولايت فقيه تبلور و ظهور يافت و بايد گفت كه اين جنگ را براي از بين بردن اين پرچم طراحي كرده بودند.
صدام حسين يك فرد خاص، با ويژگيهايي مشخص در حزب بعث بود. هر چند اسماً او نفر دوم حزب بود و حسن البكر نفر اول اما در واقع صدام حسين همه كاره بود چون وي بنيانگذار سازمان امنيت عراق بود. عراق چند سازمان اطلاعاتي داشت كه اكثر آنها را صدام، طراحي و بنيان گذاري كرده بود و عملاً پشت صحنه قدرت، به دست صدام بود و با وجود اينكه نفر دوم بود وليكن بسياري از نظرات و ايدههاي او در تصميمگيري سياسي عراق اعمال ميگرديد.
بنابراين يك فرد دوم با فاصله زياد از حسن البكر و پايين تر از او نبود. حتي برخي معتقدند صدام نفر اول عراق است و كسي كه در الجزيره قرارداد 1975 را با شاه ايران امضاء كرد صدام بود نه حسن البكر. بنابراين بايد ديد كه اين تغيير و تحول قبل از جنگ به چه خاطر بوده؟ آيا براي جنگ بوده يا چيزي بالاتر از آن؟
در واقع ميتوان گفت كه رياست جمهوري صدام براي مسئلهاي بالاتر از جنگ با ايران بوده است. تحليل صدام حسين بعد از وقوع انقلاب اسلامي و از بين رفتن رژيم شاه اينگونه بود كه به وجود آمدن يك قدرت سياسي قوي در ايران سالها طول ميكشد چرا كه ايران به ضعف افتاده است و تا بخواهد خود را در منطقه پيدا كند، ارتش خود را درست كند، نيروهاي امنيتي خود را بوجود آورد، سازماندهي خود را اصلاح كند و روابط قبلي خود را با كويت، عربستان و كشورهاي حاشيه خليج فارس برقرار كند زمان زيادي طول ميكشد كه اين زمان فرصت خوبي است تا صدام براساس طرحي كه براي آينده خود داشت، رهبر كل منطقه خاورميانه شود.
در واقع صدام حسين براي به دست گرفتن رهبري كل خاورميانه و ايفاي نقش " ناصر" در بين اعراب، حسن البكر را كنار زد و اختيارات حزب بعث عراق را به دست گرفت.
لازمه اينكه صدام حسين رهبر منطقه گردد اين بود كه جنگي به راه بيندازد و يا به ايران حمله كند يا به كويت. اگر حمله به كويت را انتخاب ميكرد روبروي اعراب قرار ميگرفت و نميتوانست رهبري اعراب را به عهده گيرد اما حمله به ايران براي وي مناسب بود و محاسني در بر داشت:
اولاً: اعراب را كه از صدور انقلاب اسلامي ميترسيدند پشت سر خود ميآورد.
ثانياً: صدام ميتوانست از توانائيهاي آمريكا و شوروي به ضديت با انقلاب شهره شده بودند نيز بهره گيرد.
ثالثاً: وي با اين حمله ميتوانست مسائل مرزي و تاريخي خود را با ايران نيز حل و فصل كند.
لذا جنگ با ايران را انتخاب كرد.
• آيا شما ميتوانيد در مورد حضور ارتش در كودتاي شبكه نقاب (نوژه) توضيحاتي بدهيد و آيا اين كودتا با هماهنگي ارتش عراق بوجود آمده بود؟
محسن رضايي: البته همين اول عرض كنم كه كودتا، حركتي از طرف ارتش نبود بلكه حركتي بود از طرف ارتشيهاي وفادار به نظام شاه بود. اين گروه با حمايت سران ارتش كه به پاريس، آمريكا و تركيه فرار كرده بودند و از طريق برخي از افراد كه سرپل شده بودند، توانستند شبكهاي را در داخل ارتش درست كنند.براي اين كودتا برخي از يگانهاي ارتش مانند تيپ 2 زرهي دزفول و به ويژه تيپ 23 نوهد كه كلاه سبزهاي ايران قبل از انقلاب بودند و در مناطقي همچون ظفار و كردستان عراق عمليات كرده بودند و عمليات چريك و ضد چريكي بلد بودند، سازماندهي شده بودند.
اما در مورد اين كودتا : بعد از اين كودتاي ناموفق در ايران، مشخص شد سران اين كودتا در بغداد جلسه داشتهاند كه آيا ابتدا عراق به ايران حمله كند و بعد از حمله به ايران كودتا شكل بگيرد، يا ابتدا كودتا انجام شود و سپس حمله عراق، كه در نهايت تصميم ميگيرند اول كودتا كنند. از خلال بازجوييهاي كودتاچيان، اين اطلاعات به دست آمد كه دولت صدام در اين كودتا دست داشته و آن را حمايت ميكرده است.
جريان كشف كودتا به اين صورت بود كه من در آن موقع به عنوان مسئول اطلاعات سپاه حدود دو هفته قبل از كودتا خدمت مقام معظم رهبري كه در آن زمان سخنگوي شوراي عالي دفاع و عضو شوراي انقلاب بودند رسيدم و گفتم كه ما كودتايي را شناسايي كردهايم ولي تاريخ آن را نميدانيم.
شب قبل از كودتا يكي از خلباناني كه قرار بوده بيت امام در جماران را بمباران كند، به خاطر اصرار زياد مادرش كه اتفاقي از جريان خبردار ميشود خدمت آقاي خامنهاي ميرسد و جريان را شرح ميدهد و اعتراف ميكند. ايشان نيز سريعاً من را ساعت 12 شب مطلع كردند و به اين واسطه از زمان و مكان اين كودتا مطلع شديم اما مشكل در اين بود كه ما فقط 6 ساعت براي خنثي كردن كودتا وقت داشتيم. لذا همان شب نيروهاي اطلاعات و سپاه را بسيج كرده به سمت پايگاه هوايي شهيد نوژه همدان حركت كرديم و زودتر از آنها به اين پايگاه هوايي كه هواپيماهاي جنگنده فانتوم در آن بود، رسيديم.
قرار بود كودتاچيان به چندين محل مهم از جمله بيت امام، مجلس و دفتر رياست جمهوري حمله كنند. در ميان كودتاچيان حدود 400 نفر از كلاه سبزها و تكاورهايي بودند كه قبل از انقلاب از ايران فرار كرده و پس از پيروزي انقلاب از طريق مرزهاي عراق به داخل ايران آمده بودند.
پس از انجام بازجويي از اين افراد مشخص شد كه آنها در تمامي استانهاي ايران داراي نيرو بوده و گسترش وسيعي در ايران داشتند؛ حتي در بين عشاير نيز نيرو دارند و جلسات خود را در بغداد و در سازمان امنيت عراق تشكيل ميدادند؛ در اين جلسات كاملاً بحث شده بود كه بعد از كودتا چه اقداماتي در داخل كشور انجام شود.
براي اين كودتا برخي از يگانهاي ارتش مانند تيپ 2 زرهي دزفول و به ويژه تيپ 23 نوهد كه كلاه سبزهاي ايران قبل از انقلاب بودند و در مناطقي همچون ظفار و كردستان عراق عمليات كرده بودند و عمليات چريك و ضد چريكي بلد بودند، سازماندهي شده بودند.
• خاطرتان هست كه اخبار مربوط به كودتا چگونه به امام ميرسيد ؟
محسن رضايي: در اوايل انقلاب پس از تشكيل دولت موقت، امام به قم رفتند و سپس به تهران آمدند. در آن زمان امام در بيمارستان قلب بودند و هيچ كس اجازه ملاقات با ايشان را نداشت و من تنها كسي بودم كه اين اجازه را داشتم چرا كه مسئول اطلاعات سپاه بودم و تمام اطلاعات كودتا را در همان زمان به امام ميرساندم.
• جملهاي يا اظهار نظر خاصي از امام در اين مورد به ياد نداريد؟
محسن رضايي: دقيقاً در خاطرم نيست كه امام چه جملهاي را در رابطه با كودتا فرمودند.
• آيا تسخير لانه جاسوسي و عدم آزادي گروگانها عاملي براي تحريك آمريكا جهت كمك به عراق نبوده است؟
محسن رضايي: من اطلاعاتي دارم مبني بر اين كه تسخير لانه جاسوسي قرار بود روز 16 آذر اتفاق بيافتد اما به دليل اينكه حزب توده برنامهاي طراحي كرده بود كه قبل از 16 آذر حمله كند و لانه جاسوسي آمريكا را تسخير كند لذا اين اقدام توسط دانشجويان پيرو خط امام در آبان ماه انجام گرفت.
اگر حزب توده اين كار را انجام ميداد يا نظام با درگيري وارد ميشد و آنها را بيرون ميكرد كه در اين صورت ما به جبهه آمريكا ميرفتيم يا نظام از اين اقدام حمايت ميكرد كه در اينجا حامي حزب توده ميشديم لذا دانشجويان پيرو خط امام وقتي اين خبر را شنيدند به اين نتيجه رسيدند كه نبايد ابتكار عمل از دست آنها خارج شود و بهتر است زودتر اين كار را انجام دهند. بنابراين 13 آبان حمله كردند و لانه جاسوسي را گرفتند.
اگر حزب توده موفق ميشد، تمام اسناد و مدارك موجود در لانه جاسوسي به شوروي ميرفت و به دست KGB ميافتاد و مشكل جدي بوجود ميآمد، هم از نظر امنيتي و هم سياسي اگر دانشجويان پيرو خط امام زودتر عمل نميكردند يك مشكل سياسي - امنيتي جدي براي ايران رخ ميداد.
اما اينكه آيا اين تسخير در شروع جنگ موثر بوده است يا نه ميتوان گفت كه قطعاً يكي از انگيزههاي آمريكا در جنگ تحميلي عليه ايران، حل مسأله تسخير لانه جاسوسي و آزادي گروگانها بوده چراكه موجب فروريختن هيبت آنها و لكه دار شدن حيثيت آنها در صحنه بين المللي شده بود.
اما عكس اين مطلب كه اگر ايران، لانه جاسوسي را نميگرفت، جنگي رخ نميداد درست نيست چرا كه قبل از جنگ و قبل از تسخير لانه جاسوسي حوادث مختلفي در ايران به وجود آمد كه با تحريك آمريكائيها صورت گرفته بود از جمله حوادث كردستان، سيستان و بلوچستان، خلق عرب، خوزستان، گنبد و مواردي ديگر.
قبل از 13 آبان 58 حوادث وسيعي در ايران شكل گرفته كه در همه جا ردپاي حمايتهاي دولت آمريكا از اين جريانات مشاهده ميشود بنابراين نميتوان گفت اگر لانه جاسوسي تسخير نميشد، جنگ هم رخ نميداد ولي قطعاً يكي از انگيزهها در وقوع جنگ، تسخير لانه جاسوسي بوده است و اثبات اين امر، جنگ را نفي نميكند.
• بعد از تسخير لانه جاسوسي آمريكا شروع به تهديد ايران ميكند و حضرت امام(ره) براي مقابله با اين تهديد در 5 آذر 58 دو مطلب را بيان ميكنند: اول آمادگي ارتش براي مقابله با هرگونه تهديد و دوم دستور تشكيل بسيج 20 ميليوني و در خلال صحبتهاي خود اشاره ميكنند كه اين مسأله براي مقابله با تهديد نظامي آمريكاست. چرا اين دو مسئله تحقق نيافت و منجر به بازدارندگي از وقوع جنگ با عراق نشد؟
محسن رضايي: تشكيل ارتش 20 ميليوني شروع شد، اما آقاي بني صدر يكي از افراد خود را به نام آقاي "مجد" براي اين امر انتخاب كردند و بسيج را زير نظر دولت تشكيل دادند هرچند ما هم در سپاه، بسيج، تشكيل داديم اما بسيج رسمي زير نظر دولت بود و به دليل امكاناتي كه به آنها ميدادند محور قرار گرفت و به همين دليل بسياري از ماركسيستها و تودهايها نيز عضو بسيج آقاي بني صدر شدند.
اين مسئله كمي از وقت ما را گرفت و نيروها را به انحراف كشاند و نهايتاً هنگامي كه مجلس شوراي اسلامي تصويب كرد كه بسيج در اختيار سپاه باشد ما توانستيم امر بسيج را جلو ببريم.
در مورد اينكه حضرت امام به ارتش دستور دادند بايد گفت كه ارتش آن زمان سازمان درست و تصور درستي از جنگ نداشت و تهديدات را به خوبي نميشناخت و فرماندهان ارتش نيز آنچنان معتقد به امام و انقلاب نبودند اگرچه در ارتش جمهوري اسلامي خدمت ميكردند.
• با اجازه شما يك گريزي به وقايع كردستان ميزنم. ضد انقلاب در كردستان دارم. احزاب يا گروهكهاي كُومله و دمكرات كردستان بارزترين تشكلهاي ضد انقلاب و تجزيه طلب در كردستان بودند.اين گروهها براي نسل جوان ناشناختهاند.لطفا توضيح بدهيد اينها به دنبال چه اهدافي هستند و به كجا وابسته بودند؟
محسن رضايي: حادثه كردستان يك هفته بعد از پيروزي انقلاب در مهاباد شروع شد. حزب دمكرات كردستان از فرصت فقدان دولت مركزي استفاده كرد و با حمله به پادگان ارتش توپهاي 105ميليمتري را به كوههاي اطراف بردند و مراكز دولتي را مورد هدف قرارمي دادند.
مخالفين انقلاب از سراسر ايران به كردستان ميرفتند و عضو اين احزاب ميشدند و به واسطه اسلحه و مهماتي كه از پادگانها غارت كرده بودند، به حزب بعث عراق ميپيوستند؛ شورش كردستان اينگونه شروع شد و تا سال 74-73 هم ادامه داشت به طوريكه تا سال 1371 ما در كردستان 1200 نفر شهيد داشتيم، لذا شهيد احمد كاظمي به همراه چند تيپ سپاه به آنجا رفت و آنجا را آرام كرد به طوريكه وقتي انتخابات مجلس برگزار شد، حتي روستاييهاي كرد نيز در آن شركت كردند كه باشكوه ترين انتخابات تا آن زمان بود. چند سال طول كشيد تا خدابيامرز كاظمي توانست امنيت را به كردستان برگرداند.
بنابراين حادثه كردستان، حادثه مهمي است كه قبل از جنگ شروع شد و تا بعد از جنگ هم ادامه داشت و در طي اين 15 سال در آنجا حدود 40-30 هزار نفر شهيد و زخمي داديم و اگر جنگي بين ايران و عراق رخ نميداد، بزرگترين حادثه ايران همين بود، هم از نظر طول زماني و هم از لحاظ گستردگي حمايتهايي كه آمريكا و حزب بعث از اين جريان ميكردند و ارتباط آمريكا و عراق نيز به همين سبب قوي تر شد. البته تركيه هم كمكهايي به شورشيان حزب دمكرات ميكرد.
• يك توضيحي هم درباره اين «هيئت حسن نيت» معروف كه از طرف دولت موقت اعزام شده بود بدهيد.بازماندگان اينها كه غالبيا در نهضت آزادي هستند مدعيند كه پيشاپيش موافقت شوراي انقلاب راكسب كرده بود اما گفته ميشود كه امام بعداً اظهار ناراحتي كردند و گفتند اينها بدون نظر و مشورت من رفتهاند؟
محسن رضايي: در مورد «هيأت حسن نيت» بايد گفت كه چون شوراي امنيت ملي در اختيار نخست وزير موقت بود و سيستم فكري آنها نيز اين بود كه حزب دمكرات يك گروه انقلابي و خودي هستند كه اكنون چون ناراحت و عصباني شدهاند چند شهر را گرفتهاند، لذا گروهي را براي مذاكره با آنها فرستادند.اگرچه زماني اين حزب عليه شاه ميجنگيد اما اولين شورش عليه انقلاب را هم رقم زدند.البته حزب دموكرات حتي در زمان شاه نيز قيام مسلحانه نكرده بود مگر در جنگ جهاني دوم كه شوروي كشور را اشغال و يك حكومت به اصطلاح دمكراتيك در آذربايجان درست كرده بود كه در آن زمان نيز حزب دمكرات با آنها همراهي كرد. اما زماني كه شوروي عقب رفت حزب دمكرات هيچ گاه عليه شاه دست به سلاح نبرد. اما اينها بلافاصله عليه انقلاب اسلحه به دست گرفت. لذا اينها نميتوانستند خودي باشند و مذاكره با چنين گروهي معلوم بود كه از موضع ضعف خواهد بود و آنها به جاي همراهي و دادن پاسخ مثبت، قضيه را حمل بر ضعف دولت مركزي ميكردند و اوضاع بدتر ميشد كه همينگونه نيز شد. نتيجه مذاكره «هيأت حسن نيت» اين شد كه گروهكهاي شورشي دل و جرأت بيشتري پيدا كردند و ما با تلفات سنگينتري توانستيم سنندج و ساير شهرها را آزاد كنيم.
آنها در اين رابطه با تصميم دولت عمل كردند و حتي با امام مشورت نكرده بودند، چون احساس ميكردند شوراي امنيت ملي در اختيار آنهاست و در اين سطح ميتوانند تصميم بگيرند در حالي كه اين بحث را بايد با نظر امام هماهنگ ميكردند.داريوش فروهر رئيس اين هيأت بود و چند نفر ديگر از دولت بازرگان هم كنارش بودند.
• برويم سراغ جنگ هشت ساله.به نظر شما علت اصلي شكست عمليات كلاسيك ارتش در زمان بني صدر چه بود؟ ناكارآمدي ارتش و اصل انجام عمليات بصورت كلاسيك يا لو رفتن اطلاعات؟ شما فكر ميكنيد بني صدر واقعا به دنبال پيروزي بود يا خودش موجبات شكست را فراهم كرده بود؟
محسن رضايي: اتفاقا بني صدر دربدر به دنبال يك پيروزي بود. اين شخص اگر يك پيروزي به دست ميآورد چنان بر كشور مسلط ميشد كه شايد هيچ كس نميتوانست او را از جايش تكان بدهد. لذا ايشان خيلي تلاش كرد كه بتواند حتي تپهاي كوچك را آزاد كند تا بواسطه آن تبليغاتي انجام دهد اما نتوانست.بني صدر بعضاً در خط مقدم جبهه نيز وارد ميشد و بسيار به دنبال پيروزي بود. بنابراين مشكل اصلي، بيشتر در ساختار فرماندهي و مديريت و تاكتيكها و روشهاي جنگ در دوره او بود. تاكتيكهاي و توانائيهاي نظامي به كار گرفته شده در زمان بني صدر قابليت و ظرفيت كافي را براي تغيير موازنه قوا به نفع ايران را نداشت. بنابراين مشكل، بيشتر به ساختارهاي نظامي كلاسيك و تفكرات كلاسيك حاكم بر جنگ در دوران بني صدر باز ميگردد.
• آيا عملياتهاي پارتيزاني و چريكي كه شهيد چمران تحت عنوان جنگهاي نامنظم همراه گروههاي ديگر در اوايل جنگ صورت داد، موفق بودند؟كمي درباره نتايج اين قبيل جنگها و ميزان تاثير آنها بر روند آزادسازي توضيح بدهيد؟
محسن رضايي: اين عملياتها بيشتر نقش تثبيت كنندگي جبههها را داشت چون عمدتاً پارتيزاني و به صورت شبانه انجام ميشد، نهايتاً چند تانك، ميزدند يا چند اسير ميگرفتند. شايد اسرائي كه در جنگهاي نامنظم گرفته شده كمتر از 500 نفر يا كل تانكهايي كه زده شده كمتر از 100 دستگاه بوده است و شايد ارتش عراق تنها از 100 كيلومتر مربع عقب نشيني كرده باشد اما فايده بزرگ اين عملياتها بازداشتن ارتش عراق و زمين گير كردن آن بود. بنابراين به عنوان كمكي براي تثبيت خطوط دفاعي نقش مؤثري داشتند و كميت براي آنها ملاك نبود.
دستهاي از اين عملياتها را شهيد چمران و يك بخش راهم بچههاي سپاه انجام ميدادند و بعد از عمليات "فرماندهي كل قوا" كه در حقيقت يك عمليات چريكي بود كه به سبك جديد انجام شده بود، اين نوع عمليات گسترش يافت.
البته تا قبل از اين، سپاه عمليات شبانه هم انجام ميداد مثلاً در اسفند 1359، سپاه در قصرشيرين به روستايي به نام "كلينه" حمله كرده بود و توانسته بود تعدادي اسير بگيرد و اين شايد بزرگترين عمليات پارتيزاني و چريكي بود كه در قصر شيرين و سرپلذهاب اتفاق افتادكه سردار همداني فرماندهي آن محور را بر عهده داشتند.
• من هميشه اين سوال در ذهنم بوده كه چرا سپاه عملياتهاي آزادسازي خود را از استان خوزستان آغاز كرد؟ چرا ابتدا به سمت جبهه شمالي و مياني نرفتيد؟آنجا هم شهرهاي مهمي از دست رفته بود.
محسن رضايي: دليل اصلي اش اهداف ارتش عراق بود.مهمترين هدفي كه عراق از نظر سياسي و اقتصادي دنبال ميكرد منطقه خوزستان بود. درست است كه براي ما تمام وطن از نظر زمين و خاك ارزش معنوي يكساني دارد اما تمام نقاط مرزي ايران براي دشمن ارزش سياسي ـ اقتصادي يكساني ندارند. خوزستان به دليل ارزش سياسي ـ اقتصادي خاص خود متفاوت از ديگر مناطق مرزي بود.
اولين علت اهميت خوزستان وجود منابع اصلي درآمد كشور (نفت) در آن بود در حالي كه در ساير مناطق مرزي چنين درآمدي نصيب كل كشور نميشد.
دومين علت اين بود كه عراق براي تسلط بر شمال خليج فارس به خوزستان چشم طمع دوخته بود. تسلط بر شمال خليج فارس، عراق را به يك قدرت بزرگ منطقهاي تبديل ميكرد يعني ميتوانست به راحتي كويت و كشورهاي ديگر را هم بگيرد، در حالي كه در منطقه كرمانشاه يا ايلام چنين موقعيت ژئوپولتيك براي ارتش عراق وجود نداشت. اگر كسي خوزستان را بگيرد مثل اين است كه خليج فارس را هم گرفته اما تصرف ايلام يا كرمانشاه اگرچه به تهران نزديكتر است، اما در كل منطقه خاورميانه تأثيري نخواهد داشت.
تصرف استان خوزستان هم تأثير داخلي داشت، هم منطقهاي و هم بين المللي. هر يك كيلومتر خاكي كه در آن سرزمين آزاد ميگرديد موجب ميشد ارتش عراق از اهداف خود عقبتر برود و ميزان تأثيرگذاري او در كل جنگ كمتر شود. يعني هر يك كيلومتر پيشروي در استان خوزستان سبب نزديكي بيشتر به پايان جنگ ميشد به طوري كه اگر ما خوزستان را پس ميگرفتيم و بصره را نيز تصرف ميكرديم، ارتش عراق از تمام مناطق اشغالي عقب نشيني ميكرد اما اگر مناطق غرب را ميگرفتيم، ارتش عراق حتي يك كيلومتر هم از استان خوزستان عقب نمينشست.
بنابراين به علت تأثير عمليات در استان خوزستان بر پايان جنگ و افزايش ميزان پيروزي و موفقيتهاي ايران اين استان محور اصلي عمليات قرار گرفت.
البته بنا گذاشته بوديم هر مقدار كه در خوزستان با مشكل مواجه شديم، جنگ را به غرب بكشانيم تا فرصتي پيدا كنيم و بتوانيم دوباره در جنوب عمليات كنيم اما بطور كل محور استراتژي عملياتي ما خوزستان بود و از غرب به عنوان پشتيباني از محور جنوب استفاده ميكرديم.
• يكي از علل اصلي شكست عمليات رمضان استفاده از تك جبهه بود، پس چرا در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر 1 نيز از همين تاكتيك استفاده شد؟ آيا بعد از هر عمليات نقاط قوت و ضعف مورد توجه قرار نميگرفت؟ آيا قائل به شكست در اين عملياتها هستيد؟
محسن رضايي: اين واقعيتي است كه ما در عمليات رمضان و والفجر مقدماتي شكست خورديم.البته در بعد ظاهري، چراكه در بُعد معنوي شكست را قبول ندارم و بنابراين نام براي اين عملياتها از عبارت «عدم الفتح» استفاده ميكنم، به اين معني كه از نظر معنوي شكست را نپذيرفتيم اما از نظر فني و نظامي يك شكست محسوب ميشد.
عمليات والفجر مقدماتي تك غير جبههاي، محاصرهاي و احاطهاي بود كه تبديل به تك جبههاي شد و دليل آن نيز متوجه شدن دشمن و تغيير جهات و آرايش خود بود. از اين تجربه در بدر و خيبر و فاو استفاده كرديم. لذا اگر عمليات والفجر مقدماتي يك ماه قبل تر انجام ميشد حتماً موفق ميشديم چراكه در آن منطقه بعد از رمل يك دشت قابل مانور براي نيروهاي نظامي فراهم بود و وقتي يگانهاي دشمن كه در آن دشت آرايش گرفته بودند روبروي خود را نگاه ميكردند كه اين همه رمل وجود دارد و نيروي پياده به سختي عبور ميكند لذا هيچگاه در اينجا آرايش جبههاي نميگرفتند بلكه پاسگاههاي ديدهباني و مراقبتي قرار داده بودند و ما اين نقطه ضعف ارتش عراق را پيدا كرده بوديم. بنابراين شبانه با كارهاي مهندسي شروع به آماده سازي جادهها براي عبور نيروها از اين منطقه كرديم اما دشمن متوجه شد و آرام آرام آرايش خود را تغيير داد. يعني اگر جناح او قبلاً به سمت اين رملها بود اكنون روبروي اين رملها قرار گرفت و ما نميتوانستيم دور بزنيم و وقتي وارد ميشديم به پيشاني دشمن ميزديم.زماني ما فهميديم جبهه و آرايش دشمن تغيير كرده كه عمليات آغاز شده بود لذا به جز شب اول و دوم ديگر عمل نكرديم و نيروها را به عقب برگردانديم.
• از دليل تشكيل «قرارگاه رمضان» بگوييد. آيا قرارگاه رمضان در جبهه شمالي نميتوانست بن بست جنگ در سالهاي 63- 62 را برطرف سازد؟
محسن رضايي: چرا ميتوانست و به همين علت هم ما محور شمال عراق را فعال كرديم. بطور كلي ما در عراق سه هدف اصلي داشتيم كه ارزش برنامه ريزي داشت: بصره، بغداد و كركوك.فاصله ما تا كركوك خيلي زياد بود و حتي در برخي مناطق بيشتر از فاصله ما تا بغداد اما امكان خوبي كه ما داشتيم مسئله جمعيتي بود يعني جمعيت ساكن دراطراف كركوك را اكراد معترض به دولت عراق تشكيل ميدادند و ما ميتوانستيم با استفاده از اختلافها و اعتراضهايي كه نسبت به حزب بعث و دولت عراق داشتند، پتانسيل جديدي در جنگ عليه دولت صدام بوجود آوريم.
بر همين اساس قرارگاه رمضان را به فرماندهي برادر ذوالقدر تشكيل داديم و ايشان هم وقت كافي گذاشتند و همراه با آقاي طالباني به سليمانيه رفتند و در ارتفاعات شمال سليمانيه و تا نزديك كركوك نيروها را جلو كشاندند و در واقع با سازماندهي اكراد معترض عراق به دنبال فرصتي بوديم تا خط دفاعي عراق رادر هم بشكنيم.
در عمليات والفجر 10 يكي از انگيزههاي اصلي ما اين بود كه از سمت سد دربنديخان به سليمانيه نزديك شويم و با گرفتن سليمانيه، كل جبهه شمال عراق را به خودمان متصل كنيم درنتيجه عملاً كركوك هم از طريق سازماندهي كه در بين اكراد معترض كرده بوديم به دست ايران ميافتاد.بنابراين قرارگاه رمضان مورد توجه ما بود تا به عنوان يك محور پر قدرت عليه ارتش عراق سازماندهي شود اما عواملي موجب شد كه به اهداف خودمان از جمله تصرف سليمانيه دست پيدا نكنيم.
يکشنبه 31 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 261]
-
گوناگون
پربازدیدترینها