تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):كسى كه در دنيا به امانتى خيانت كند و آن را به صاحبش برنگرداند و آنگاه بميرد بر دين...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833422409




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جهان - دوئلي براي ابديت


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: جهان - دوئلي براي ابديت


جهان - دوئلي براي ابديت

هانس پتر بورن‌/ ترجمه:محمدعلي فيروزآبادي:يك سال پيش همه نظرسنجي‌ها حاكي از آن بود كه در انتخابات آينده رياست‌جمهوري آمريكا «هيلاري كلينتون» دموكرات و «رودي جيولياني» جمهوريخواه در مقابل يكديگر قرار خواهند گرفت. اما جيولياني در ماه فوريه از رقابت‌ها كنار كشيد. در رقابت ميان دموكرات‌ها هم ستاره اقبال هيلاري كلينتون پس از دوئلي فرساينده و نفسگير در برابر ستاره تازه‌برآمده‌اي چون اوباما افول كرد. در نهايت و بر پايه تصميم رهبران دو حزب اين باراك اوباما و جان مك كين هستند كه در حال حاضر با يكديگر رقابت مي‌كنند. يكي از مفسران غربي، اين جنگ دو نفره را با مسابقات تنيس تاريخي ميان «فدرر» و «نادال» (و پيش از آن ميان بورگ و مك انرو) مقايسه كرده و عقيده دارد كه اين مبارزه‌اي با پنج گيم است.

رقابت‌هاي انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا تاثيري مشابه با رويدادهاي بزرگ ورزشي دارد. كانديداهاي اين رقابت‌ها هم به مانند بوكسورها و تنيس‌بازان و دوچرخه‌سواران بايد با حريفان خود دست و پنجه نرم كنند و البته اين دست و پنجه نرم كردن در عرصه‌هايي چون بحث و جدل، گردهمايي‌ها، مصاحبه‌ها و آگهي‌ها انجام مي‌گيرد و در اين عرصه‌هاست كه نقاط قوت و ضعف و پاكدامني‌ها و آلودگي‌هاي آنها با بي‌رحمي در مقابل ديد مردم قرار مي‌گيرد. اين ماراتن رياست‌جمهوري نوعي آزمون شخصيت است كه درصد خطاي آن زياد نيست؛ آزموني كه در آن قدرت قضاوت، هوشمندي، زيركي، پشتكار، قدرت متقاعد‌سازي، قدرت رهبري و حاضر‌جوابي و سرعت انتقال كانديداها مشخص مي‌شود. پس تعجبي ندارد كه اين نمايش تا چه اندازه اعتيادآور است. نگارنده براي اولين‌بار و به عنوان يك شهروند درجه سوم با مشاهده يك كاريكاتور به رويدادهاي عجيب انتخاباتي در آمريكا علاقه‌مند شدم. در اين كاريكاتور تصوير سه مرد به نام‌هاي «استاسن»، «وندنبرگ» و «دوي» ديده مي‌شد و در گوشه‌اي نوشته شده بود: «گندم‌هاي وندنبرگ جوانه زنده‌اند». پس از يك تحقيق كوچك متوجه شدم كه اين سه مرد همگي مشتاق اين بوده‌اند كه از سوي حزب جمهوريخواه به عنوان كانديداي انتخابات رياست‌جمهوري در سال 1948 معرفي شوند. امروز مي‌دانم كه آن مردي كه گندم‌هايش جوانه زده بود سناتور پرنفوذ ميشيگان و فرماندار سابق مينسوتا يعني «هارولد استاسن» بود كه تا سال 1992 هشت بار ديگر نيز براي رياست‌جمهوري آمريكا تلاش كرد و نامش به عنوان بازنده هميشگي تاريخ انتخابات ايالات متحده ثبت شد. اما «توماس دوي» كه فرماندار نيويورك بود و چهره آراسته‌اي شبيه به «كلارك گيبل» هنرپيشه معروف فيلم «بربادرفته» داشت، توانست آراي زيادي به‌دست آورد و چيزي نمانده بود كه در دوم نوامبر 1948 رئيس‌جمهور «هري ترومن» رئيس‌جمهور وقت آمريكا را شكست دهد. كار به جايي رسيد كه روزنامه «شيكاگو ديلي تريبون» تيتر يك شماره صبح خود را «دوي ترومن را شكست مي‌دهد» انتخاب كرد اما دست اندركاران اين روزنامه هم مانند شخص آقاي دوي و آقاي گالوپ و همه مفسراني كه به پيروزي جمهوريخواهان اطمينان داشتند، دچار اشتباه شده بودند. صبح زود روز بعد رئيس‌جمهور ترومن در حالي كه در اتاق هتلي به آرامي خوابيده بود خبردار شد كه در كاخ سفيد ماندگار خواهد بود. اين خبر براي ما سوئيسي‌ها هم كه تقريبا همگي طرفدار دموكرات‌ها بوديم خبر خوشي به حساب مي‌آمد. در پاييز سال 1956 يعني زماني كه «آيزنهاور» جمهوريخواه از رياست‌جمهوري خود در مقابل رقيبش «آدلاي استيونسن» دفاع مي‌كرد، من در چارچوب يك قرارداد تبادل دانشجو ميان سوئيس و آمريكا، در ايالات متحده به‌سر مي‌بردم و توانستم اين مبارزه انتخاباتي را از نزديك شاهد باشم. پدر خانواده‌اي كه من با آنها در فيلادلفيا زندگي مي‌كردم نامزد نمايندگي كنگره شده بود و من گاهي او را در مبارزات انتخاباتي‌اش همراهي مي‌كردم. از همين رو توانستم در برخي سفرهاي انتخاباتي او حضور داشته باشم و در جريان آن با كانديداي دموكرات معاونت رئيس‌جمهور يعني «ايستس كفاور» از ايالت تنسي آشنا شوم. به خاطر دارم كه ما طرفداران دموكرات‌ها در فيلادلفيا تظاهراتي اعتراض‌آميز عليه معاون وقت رئيس‌جمهور يعني «ريچارد نيكسون» برگزار كرديم زيرا نيكسون در يكي از سخنراني‌ها تقريبا هيچ اشاره مستقيمي به خيزش مردم مجارستان نكرده بود و همين مسئله خشم بسياري را برانگيخته بود. ظاهرا اين عده از آمريكايي‌هاي احمق فقط به مسائل داخلي اهميت مي‌دادند! من هم به عنوان يك دبيرستاني 17 ساله در اين تظاهرات شركت داشتم و از قبل يك سخنراني آتشين انتخاباتي براي پدر خانواده آمريكايي‌ام نوشته بودم. در اين متن تشكيل يك نيروي حافظ صلح سازمان ملل را كه از همه كشورها تشكيل شده باشد و بلافاصله در مجارستان و كانال سوئز مداخله نمايد، خواستار شدم. اما كانديداي مورد نظر براي آن سخنراني تقريبا از متن من استفاده نكرد و آدلاي استيونسن هم كه خود در هنر سخنوري استاد بود، نيازي به چنين متن‌هايي نداشت. با اين حال استيونسن هم نتوانست در مقابل شخصيت پر قدرت آيزنهاور به پيروزي برسد و صحنه را براي رقيب واگذاشت. پنج انتخابات رياست‌جمهوري بعدي را كم و بيش از دور شاهد بودم. از آنجايي كه همواره آرزوها بر عقل سليم غلبه دارند، من هم در سال 1972 باور داشتم كه كانديداي صلح‌طلب يعني «جورج مك گاورن» بر ريچارد نيكسون ترشرو پيروز مي‌شود؛ همان نيكسوني كه بعدها به دليل اقدامات غير قانوني‌اش (مثل واترگيت) از سوي همه مورد حمله قرار گرفت. در سال 1980 نيز در كسوت يك مفسر راديويي، قهرمان خود مك گاورن را همراهي مي‌كردم. در آن زمان وي براي دفاع از پست خود به عنوان سناتور زادگاهش «داكوتاي جنوبي» فعاليت مي‌كرد. روزي مك گاورن با خوشرويي من را به ماشين كوچكش كه خود رانندگي آن را بر عهده داشت دعوت كرد و با صراحت از سياست‌هاي آمريكا و نقطه نظرهاي خود گفت. او احساس مي‌كرد كه كشورش لغزشي عجيب به سوي راست دارد و كاملا هوشمندانه مي‌گفت كه مردم اگر چه براي يك دولت كوچك‌تر فرياد مي‌زنند اما نمي‌توانند توانايي‌هاي اجتماعي دولت را ناديده بگيرند و از آن دوري كنند. مك گاورن در طول جنگ دوم جهاني خلبان بمب‌افكن بود اما در سناي آمريكا و در رابطه با سياست خارجي از جمله «كبوترها» به حساب مي‌آمد. با اين حال روزي رسيد كه او در يك كنفرانس خبري در كنار رهبر «باز»‌هاي دموكرات يعني «اسكوپ جكسون» نشست و با او هم‌آواز شد. اما جالب آنكه همين جكسون كه به «سناتور بوئينگ» معروف بود حتي حاضر نشد كه در سفرش به داكوتاي جنوبي چند روزي توقف كند و به اين مخالف ايدئولوژيك اما دوست شخصي خود براي انتخابات كمك كند. مك گاورن يك پوپوليست به شمار مي‌آمد (البته اين لقب در آمريكا به هيچ عنوان توهين‌آميز نيست)، پوپوليستي كه به راحتي در يك طبقه سياسي خاص جاي نمي‌گرفت. با وجود آنكه وي ازجناح چپ دموكرات‌ها به حساب مي‌آمد، بعدها به راحتي اعتراف كرد كه براي جلوگيري از رياست‌جمهوري دوباره كانديداي ناتوان حزب خود يعني «جيمي كارتر»، به كانديداي رقيب يعني به «رونالد ريگان» راي داده است. مك گاورن اكنون 88 سال دارد و در كمال سلامتي براي وال استريت ژورنال مقاله مي‌نويسد. انتخابات رياست‌جمهوري در سال 1980 انتخاباتي بود كه شايد در آينده از آن به عنوان رويدادي تاريخي ياد شود. رئيس‌جمهور جيمي كارتر كه در اروپا از وي به عنوان يك كشاورز و معلم مدارس مذهبي روستايي ياد مي‌شد، يعني همان كسي كه من در برنامه‌هاي راديويي‌ام به شدت از وي دفاع مي‌كردم، بار ديگر كانديداي رياست‌جمهوري شد. او همان كسي بود كه در آن روزها به خاطر جسارت و هواداري غير معمولش از حقوق بشر و به‌خاطر استواري‌اش براي صلح خاورميانه، مورد تقدير من قرار گرفت و از سوي ديگر به دليل خودپسندي و كوته‌فكري‌هايش عصباني‌ام مي‌كرد. همان سال هنگامي كه در بوستون نطق «تد كندي» را شنيدم كه طي آن كارتر را به مبارزه و رقابت مي‌طلبيد، در دل آرزوي پيروزي اين آخرين بازمانده خانواده كندي را كردم. اما كانديداتوري كندي در همان گام‌هاي اول شكست خورد. در يكي از مصاحبه‌هاي تلويزيوني از كندي در مورد حادثه‌اي كه 10 سال قبل از آن اتفاق افتاده بود، پرسيده شد. در آن حادثه يك زن جوان، ظاهرا توسط يكي از افراد خانواده كندي در ساعت‌هاي نيمه شب با اتومبيلش به داخل كانال سقوط كرده و جان باخته بود. يادآوري اين رسوايي غم‌انگيز و در پي آن تلاش شرمگينانه كندي براي سرپوش گذاشتن بر آن، سناتور را چنان دچار دستپاچگي كرد كه پرسش‌هاي بعدي را با آشفتگي و لكنت پاسخ داد. كندي هرگز نتوانست خسارت‌هاي معنوي اين مصاحبه را جبران كند. با اين حال اين سناتور 77 ساله كه امروزه به تومور مغزي مبتلا و با قدي خميده و هيكلي فربه به سختي قدم بر مي‌دارد، يكي از پرنفوذ‌ترين سياستمداران آمريكا به حساب مي‌آيد. سخنراني پر قدرت و سرشار از اطمينان كندي در كنگره اخير دموكرات‌ها در دنور، تقريبا همه چشم‌ها را نمناك كرد. بي‌ترديد دل‌مان براي اين شيرها تنگ مي‌شود. كارتر كه تا چندي قبل از آن و به دليل به گروگان گرفته شدن ديپلمات‌هاي آمريكايي در تهران توسط دانشجويان طرفدار آيت‌الله خميني، احتمال عدم‌شركت او در مبارزات انتخاباتي مي‌رفت، از گسست‌هاي دروني حزب دموكرات استفاده كرد و با روش‌هايي ناجوانمردانه عليه كندي وارد گود شد، و البته تد كندي هم از تحقير كارتر كم نگذاشت. دوئل ميان كارتر و كندي از جهاتي به مراتب از دوئل اخير كلينتون و اوباما در مرحله انتخابات مقدماتي شديدتر بود و دو طرف با همه وجود عليه يكديگر به مبارزه پرداختند. هر گاه به كارتر فكر مي‌كنم متوجه دو داستان متفاوت در خاطراتم مي‌شوم. كارتر تصميم گرفته بود كه به دليل حمله شوروي به افغانستان، بازي المپيك مسكو را تحريم كند. به همين خاطر ورزشكاران آمريكايي را به كاخ سفيد دعوت كرد تا شايد بتواند كمي از تلخي اين تصميم خود در ذهن آنان بكاهد. اما سخنراني موعظه‌گونه و حق به جانب كارتر ثمري نداشت. من در آن زمان و با در اختيار داشتن كارت ويژه خبرنگاري كه امكان حضورم در كاخ سفيد را فراهم مي‌كرد، به دلايل مختلف و بي‌اهميت مانند شركت در كنفرانس‌هاي خبري و ملاقات با افراد نه چندان مهم به مقر رياست‌جمهوري مي‌رفتم. در اين ملاقات‌ها شاهد نشست‌هاي رئيس‌جمهور با خبرنگاران و تعارفات معمول ميان وي با ميهمانان خارجي البته در محوطه كاخ سفيد بودم. اما روزي اين امكان فراهم شد كه آن «دفتر بيضي» معروف را از نزديك ببينم. بر روي تريبون رئيس‌جمهور يك ماكت كشتي قرار داشت كه بر روي آن نوشته شده بود: «اوه پسر، درياي تو خيلي بزرگ و قايق من خيلي كوچك است». در حالي كه مات و مبهوت بودم به ديگر اشياي يادگاري اين دفتر نگاه مي‌كردم، تا اينكه ناگهان حضور شخصي را پشت سر خود احساس كردم. وقتي سرم را برگرداندم متوجه شدم كه هيچ خبري از همكاران خبرنگار در آن دفتر نيست به جز يك نفر كه در سكوت كامل منتظر بود تا آخرين مزاحم از آنجا خارج شود. در كمال شگفتي ديدم كه آن يك نفر هم كسي نيست جز «جيمز ارل كارتر جونيور» رئيس‌جمهور ايالات متحده آمريكا! اما درام واقعي سال 1980 در اردوگاه جمهوريخواهان جريان داشت. من با كنجكاوي به آن سناتوري نگاه مي‌كردم كه زير گنبد سالن مجلس سنا كانديداتوري خود را اعلام مي‌كرد. با خود گفتم كه به راحتي مي‌توان نام اين پيرمرد را كه مانند چوب خشك سخنراني مي‌كند، يعني همان هنرپيشه سابق و فرماندار پيشين «رونالد ريگان» را از ليست حذف كرد. در واقع آن زمان همه نگاه‌ها به «جورج بوش» پدر بود يعني همان رئيس سابق سيا كه در آيوا اقامت داشت و به گفته خودش كاملا اميدوار بود. من نمي‌توانستم در كنار بوش پدر احساس راحتي كنم: بوش پدر يعني همان تگزاسي فرزند آن بانكدار تازه به دوران رسيده عضو سلسله سياستمداران اهل سواحل شرقي. از نظر من بوش پدر يك فرصت‌طلب خجالتي بود. تا اينكه يكبار او را در ساعات پاياني شب در نيوهمپشاير ديدم. بوش با آن اتوبوس كوچك براي شركت در كنفرانس مطبوعاتي به آنجا آمد و با لحني خودماني و گيرا به پرسش‌ها پاسخ گفت. او كاملا يك رئيس‌جمهور به نظر مي‌آمد و البته بايد بدانيم كه روزنامه‌نگاران به راحتي تحت تاثير قرار مي‌گيرند. اينكه يك رويداد پيش‌بيني نشده همه پيش‌بيني‌ها را دگرگون كند، در انتخابات آمريكا امر غريبي نيست. يكي از روزنامه‌هاي نيوهمپشاير در صدد بود كه اين جلسه سازماندهي شده كانديداهاي جمهوريخواه، صرفا به بحث و جدل ميان دو نام اصلي يعني ريگان و بوش محدود شود. ديگر كانديداها كه در ميان آنان چندين سناتور مهم حضور داشتند اين عمل را غير دموكراتيك و ناپسنديده عنوان كردند. در همان حال كه بوش پدر هم مثل يك چوب خشك پشت ميكروفن خود ايستاده بود، ريگان در حالي كه مي‌خنديد از همكاران عزيزش دعوت كرد كه در كنار او بايستند. مجري مراسم كه از اين كار ناراضي بود ميكروفن ريگان را قطع كرد. ناگهان ريگان خشمگينانه فرياد زد: «من براي اين ميكروفن پول داده‌ام، آقاي گرين.» شايد هيچكس نمي‌دانست كه آقاي گرين در واقع «آقاي برين» نام دارد. و ريگان اين جمله تاثير‌گذار را از روي يكي از ديالوگ‌هاي فيلمي فراموش شده از «اسپنسر تريسي» بر زبان آورده است. ريگان به عنوان يك هنرپيشه كهنه‌كار نشان داده بود كه مي‌تواند وضعيتي پيچيده را با حضور ذهن و حاضرجوابي مديريت كند؛ كاري كه بعدها و به هنگام نشست سران با حضور گورباچف نيز از سوي وي صورت گرفت. ريگان كه سران حزب رقيب يعني دموكرات‌ها از وي به عنوان «احمق دوست داشتني» نام مي‌بردند، در واقع يكي از مكارترين سياستمداران زمان خود به شمار مي‌آمد. من اين ويژگي آن محافظه‌كار كهنه‌پرست را به هنگام يكي از برنامه‌هاي انتخاباتي‌اش در دانشگاه اورگون متوجه شدم؛ همان دانشگاهي كه كانون افكار مترقي به شمار مي‌آمد. ريگان در آن جلسه كه اكثر دانشجويان مخالف وي بودند، در وهله اول با طنزي آرام و جهت‌دار دانشجويان مخالف را خلع‌سلاح كرد. هنگامي كه يكي از حضار پرسشي در مورد سياست‌هاي زيست‌محيطي مطرح كرد، ريگان كه نمي‌خواست با پاسخي منفي موجب رنجش هواداران سبزش شود، چنان حيله‌گرانه خود را از اين مهلكه نجات داد كه من مات و مبهوت شدم. او در حالي كه لبخند مي‌زد دستش را پشت گوشش قرار داد (گوش‌هاي ريگان كمي سنگين بودند) و پاسخي داد كه با وجود آنكه هيچ ارتباطي با آن پرسش نداشت اما جايي براي سوال بعدي باقي نمي‌گذاشت. ريگان حتي در سفرهاي انتخاباتي و در هواپيما هم براي خود راي جمع مي‌كرد. روزنامه‌نگاراني كه هميشه او را همراهي مي‌كردند دقيقا مي‌دانستند وقتي «نانسي ريگان» با يك پرتقال در اكونومي كلاس هواپيما حضور مي‌يابد، چه اتفاقي مي‌افتد. نانسي پرتقال را در ميان راهروي صندلي‌ها مي‌غلتاند و هر جا متوقف مي‌شد، مسافران صندلي‌هاي محل توقف پرتقال جايزه دريافت مي‌كردند. پس از آن ريگان در حالي كه دست تكان مي‌داد وارد مي‌شد و در ميان مسافران قدم مي‌زد و با همه دست مي‌داد. روزي من از دست دادن با او خودداري كردم و ريگان هم كه مي‌دانست نيازي به يك خبرنگار خارجي ندارد، چشمكي رذيلانه تحويل من داد. در يكي از مناظره‌هاي مفصل تلويزيوني سال 1980، هنگامي كه ريگان و كارتر در مقابل هم قرار گرفتند، كارتر با ذكر جزئيات عنوان كرد كه ريگان هيچ اعتقادي به بيمه‌هاي درمان دولتي ندارد. ريگان هم در حالي كه با خونسردي و با علامت تاييد سر تكان مي‌داد لبخند زد و گفت: « خب شما در چهار سال آينده اين بيمه را برقرار كنيد.» اين مناظره اثري قاطع بر نتيجه انتخابات گذاشت. يك هفته پيش از برگزاري انتخابات، كارتر و رقيبش در نظرسنجي‌ها وضعيت كاملا مشابهي داشتند. من به صورت كاملا اتفاقي توانستم هر دوي آنها را پنج روز قبل از برگزاري انتخابات ببينم. كارتر براي تعطيلات به نيويورك آمده بود و براي روساي سنديكاها سخنراني مي‌كرد. اما قبل از آنكه سخنراني اش تمام شود، مردمي كه خسته شده بودند از سالن خارج شدند. اما همان شب ريگان با سخنراني در يكي از مدرسه‌هاي نيويورك چنان درخشيد كه ادامه راه برايش هموار شد. تضاد ميان اين دو نفر چنان آشكار بود كه من در برنامه راديويي‌ام البته با حالتي غيرحرفه‌اي اعلام كردم: «ريگان برنده بي‌چون و چراي اين انتخابات است.» يكي از همكارانم در نشريه تايمز مالي عقيده داشت كه من ديوانه شده‌ام. اما همان زورآزمايي آن شب بود كه موجب ارتقاي ناگهاني و 10 پله‌اي ريگان شد. ريگان زماني كه براي انتخاب مجدد در سال 1984 كانديدا شد، 73 ساله بود. او در اولين مناظره در مقابل حريفش «والتر مانديل» كمي پير و دستپاچه نشان داد. در دومين مناظره در كانزاس سيتي شاهد بودم كه ريگان با يك جمله حساب شده همه ورق‌ها را به سود خود برگرداند: « من مسئله سن را در اين مبارزه انتخاباتي و تبليغاتي دخيل نمي‌كنم. من هرگز از اين مسئله استفاده سياسي نخواهم كرد و نمي‌گويم كه رقيب من جوان و بي‌تجربه است.» و بدين صورت اولين مرحله از رقابت را با پيروزي به پايان برد. پس از پايان اين مناظره، «جسي جكسون» سياستمدار سياهپوست و دموكراتي كه در مرحله مقدماتي بيش از سه ميليون راي آورده بود، با چهره‌اي عبوس و نااميد از سالن خارج شد. از او پرسيدم: «آقاي جكسون از اين مناظره چه تفسيري ارائه مي‌دهيد؟» او هم نگاهي از سر نااميدي كرد و به راه خود ادامه داد. آن شب و در آن سالن محل مناظره، ‌ناگهان سرو كله ستاره آمريكاي «مريل هاگارد» پيدا شد. بي‌ترديد اين هم از جمله پيش‌بيني‌هاي ريگان بود. اگر ريگان در آن مناظره شكست مي‌خورد هاگارد وارد ميدان مي‌شد و با كارهايش نظر حاضران و به‌خصوص طرفداران رئيس‌جمهور را به خود جلب مي‌كرد. اما چنين اتفاقي نيفتاد. اگر چه اروپايي‌ها به دليل نفرت خود از ريگان، خاطرات مربوط به وي را ناديده مي‌گيرند و فراموش مي‌كنند اما اين خاطرات در انتخابات بعدي در ذهن من حضور داشتند. اولين‌بار كلينتون را در هنگام يك گردهمايي در كاروليناي شمالي در سال 1992 ديدم. مانند هميشه دير حاضر شد. بالاخره آمد و وقتي شروع به دست تكان دادن كرد، گويي همه (از جمله همسر من) مجذوب وي شدند. بي‌ترديد كلينتون مرد جذابي بود و اين جذابيت را امسال و در جريان يكي از سخنراني‌هايش به هنگام انتخابات مقدماتي بار ديگر شاهد بودم. يكي از كانديداهاي رياست‌جمهوري آمريكا كه به شدت تحسين مرا برانگيخت «ال گور» بود. هنگامي كه وي با آن برنامه تحسين‌برانگيزش براي محدود كردن تسليحات به تيتر روزنامه‌ها راه پيدا كرد، مصاحبه‌اي با او ترتيب دادم و يكبار در سال 1984 يعني زماني كه براي نمايندگي كنگره مبارزه مي‌كرد او را تا ايالت تنسي همراهي كردم. در آن زمان گور را روشنفكري خشك و خونسرد يافتم كه در همه گردهمايي‌ها رفتاري صادقانه دارد و چنان هماهنگ و با قدرت سخنراني مي‌كند كه جمعيت مبهوت مي‌شوند. به عقيده من شايد توانايي سياسي ال گور(همانطور كه زماني پدرش كه خود يك سناتور بود به من گفت) او را براي تصدي رياست‌جمهوري آمريكا شايسته نشان مي‌داد. چهار سال پس از آن بود كه گور 40 ساله براي پست رياست‌جمهوري كانديدا شد. با وجود آنكه توانست در روز «سه‌شنبه سه شنبه‌ها» در شش ايالت پيروز شود اما آن گرايش گور به پوپوليسم عوامفريبانه كار وي را خراب كرد. اين ضعف در سال 2000 هم وجود داشت يعني در همان سالي كه گور با وجود كسب اكثريت آرا، تنها به دليل سيستم خاص انتخاباتي آمريكا مغلوب «جورج بوش» پسر شد. امروزه ال گور تنها به نجات زمين فكر مي‌كند. حال يعني 52 سال پس از «آدلاي استيونسن»، دموكرات‌ها يك كانديداي ديگر از ايالت ايلينويز با نامي غير معمول و البته با استعدادي شگرف در سخنوري دارند. زمستان گذشته در ايالت آيوا در مراسم سخنراني اوباما حاضر شدم و به نطق او كه مثل يك ناجي صحبت مي‌كرد گوش دادم. آيا اين همان است كه مي‌تواند آمريكا را از خطر فرورفتن در باتلاق‌هاي قومي، سياسي و فرهنگي برهاند؟ آيا اوباما يك شفابخش و رهايي‌بخش و تجسم آغازي دوباره است؟ پس از بازگشت به سوئيس در جلسه هيات تحريريه به همكارانم اعلام كردم: « اوباما رئيس‌جمهور مي‌شود.» اما آيا اين بار هم اين پيش‌بيني من به مانند ديگر پيش‌بيني‌هايي است كه زماني در مورد ال‌گور و مك‌گاورن و استيونسن انجام داده بودم؟
منبع: ولت وخه
 يکشنبه 31 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 399]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن