واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: «مرد توى تاريكي» به روايت جين اسمايليسبك پر پيچ و خم و شكيل
لس آنجلس تايمز / آگوست 2008 - جين اسمايلى نويسنده مطرح و معروفآمريكايى و برنده جايزه پوليتزر (1992) نقد نه چندان مثبتى بر رمان جديد پل استر نوشته است. در آغاز رمان جديد پل استر به نام «مرد توى تاريكي»، آگوست بريل 73 ساله به خوبى مىداند كه تك تك اعضاى خانواده كوچكش وضع نا خوشايندى دارند. آنها كه همگى نگران و غصهدار و درد مند هستند درواقع وضعيتى را كه ايالات متحده آمريكا به آن دچار شده انعكاس مىدهند. ايالات متحده در باتلاق جنگ بيهودهاى گير كرده كه خطرى را كه قرار بود با اين جنگ پس بزنند به جاى آنكه كمتر كند، بيشتر كرده است! روايت اول شخص بريل داراى لحنى يكنواخت و تقريبا تنبل است؛ هر يك از اعضاى خانواده سعى مىكند براى گذراندن روزها خود را به يك كارى مشغول كنند. بريل و نوهاش «كاتيا» كه يك دختر بيست و سه ساله است فيلمهاى قديمى تماشا مىكنند و بعد به نقد آنها مىنشينند (كاتيا از دانشكده سينما ترك تحصيل كرده است.) دخترش مريم دارد روى يك كتاب كار مىكند. شبها براى بريل يك مشكل است چون او به بى خوابى دچار است. او به جاى اينكه بخوابد داستانى را در ذهن خود شكل مىدهد كه در آن جنگ عراق درآمريكا رخ مىدهد؛ ايالتهاى مختلفامريكا از هم جدا شدهاند، و تمام انواع خدمات كه يك زمانى برخوردارى از آنهاامرى عادى و مسلم محسوب مىشده، مثل تلويزيون و اينترنت، ديگر در دسترس نيستند. قهرمان داستان او مرد جوانى به نام »اوون بريك» است. ضد قهرمان داستان او هم مردى به نام «فريسك» است. داستان استر بين داستان بريك و افكار شخصى بريل در حركت است. ما وقتى براى اولين بار با بريكآشنا مىشويم، او را مىبينيم كه در يك گودال عميق گير افتاده است، و اصلا هم يادش نمىآيد كه چگونه سر از آنجا در آورده است. او را نجات مىدهند، و در ادامه متوجه مىشود دنياى جنگ زده اى كه او ساكنش است هيچ شباهتى بهامريكايى كه او مىشناسد، ندارد. از اينها گذشته، او قرار است يك آدمى را كه اصلا نمىشناسد؛ ترور كند.
بريل، بريك، فريسك، تاريكي، فرا داستان، سبك پر پيچ و خم و شكيل؛ بله، اين پل استر است. داستان بريك حس تعليق دارد. اين شخصيتآمادگى اين را ندارد كه وضعيت خود را درك كند، ولى دشمنانش به اين موضوع اهميت نمىدهند؛ او بايد تابع دستوراتى باشد كه به او داده مىشود، در غير اين صورت با تنبيه مواجه مىشود. دنياى جديدى كه او با آن مواجه شده پر از هرج و مرج است؛ او نمىداند چه كسانى خوب و چه كسانى بد هستند. او در تنهايى به حال خود رها مىشود تا يكى از اين دو گزينه را انتخاب كند: به قتل رساندن يك آدم يا كشتن خود. داستانى كه اساس آن لايه لايه سردرگمى و سرگردانى باشد براى استر چيز تازه اى نيست؛ اين، در واقع تخصص او است. در گذشته معمولا شخصيتهاى جوان استر سردرگم بودند و اين سردرگمى باعث مىشد خواننده به ديدگاه جديدى نسبت به دنيا دست يابد. ولى حالا شخصيتهاى پير استر سردرگم هستند، ولى ديدگاه آنها بيشتر ملال آور و كسل كننده است تا تازه. بى تعارف بگويم، اين كتاب مىتوانست جالب تر و با مزه تر از اين باشد. يا تاريكتر. يا خبيث تر. يا هر چيزي.
آگوست بريل در گذشته هر كارى كه كرده حالا در 73 سالگى روش زندگىاش را تغير داده است. او نسبت به دختر و نوهاش مهربان و صبور است و آنها هم در مقابل او را دوست دارند. آنگونه كه در اواخر رمان توضيح داده مىشود، او در مورد ازدواج خود افسوس مىخورد، ولى حالا اين مسائل هم برايش حل شدهاند. همسرش مرده، و او از اين بابت غصه دار است، ولى او به رستگارى رسيده است. او الان تنها كارهايى كه بايد انجام بدهد ظاهرا اين است كه بايد سعى كند بخوابد و به دختر و نوهاش كمك كند از بحرانى كه گرفتارش شدهاند، بيرون بيايند. با اين همه استرآمادگى اين چيزها را در رمان خود به خوبى ساخته و پرداخته نكرده است. اولين بار وقتى داشتم با خودم به اين موضوع فكر مىكردم كه چرا اين رمان موفق نيست، پيش خودم به اين نتيجه رسيدم كه عيب كار در لحن روايت است. استر از همان اولين پاراگراف رمان، بهاشتباه لحنىاندوه بار و پرطنين را براى داستان خود به كار مىگيرد و تا پايان نمىتواند آن را كنار بگذارد، حتى به واسطه داستان پر از شرارت اوون بريك. بريك جوان و فعال است؛ او وظيفهاى دارد و آن اينكه جان خودش را نجات بدهد. يك موتيف جالب و تيزهوشانه در اين رمان اين است كه مردى كه او قرار است ترورش كند كسى نيست جز... آگوست بريل! به محض اينكه استر اين گره را آشكار مىكند، دو داستان رمان به شكلاميدواركنندهاى به ربط پيدا مىكنند.اما نه. بريك مرتكب بى عفتى مىشود و خالقش او را مىكشد. شب دارد فرار مىرسد، و خيلى زود صداى خش خش كشيده شدن يك دست بر روى در اتاق خواب بريل شنيده مىشود. كاتيا هم بيدار است؛ وارد اتاق بريل مىشود تا با هم گپى بزنند. او مىخواهد بداند ازدواج بريل چگونه بوده. بريل با جزئيات همه چيز را تعريف مىكند ولى با اين حال انگار داستان ازدواجش را دارد خلاصهوار تعريف مىكند. ولى چيزى كه واقعا اهميت دارد راز كاتياست، اين رازى است كه خواننده هم آن را نمىداند؛ يك ارتباط وحشتناك و بهت آور بين خانواده بريل و جنگ عراق كه هيچ يك از آنها از آن حمايت نمىكنند. ولى بقيه رمان كجاست؟ بر ملا شدن راز كاتيا بايد بيش از يك «شاه بيت» باشد؛ بايد به ايجاد تغيير در زندگى اعضاى خانواده شتاب بدهد، ولى نهايت كارى كه بريل مىكند اين است كه در خيال خود يك اتومبيل كاروان اجاره مىكند و با آن به يك سفر جادهاى مىرود. كارى كه من دوست داشتم بريل انجام بدهد اين بود كه بلند شود و در باقى روز كارى انجام بدهد. رمانى كه در دست ما است 180 صفحه دارد. جذابيت دغدغههاى بريل ارزش اين را دارد كه 100 صفحه ديگر به آن اختصاص داده شود.
بزرگترين ايراد رمان به عنوان يك فرم ادبى اين است كه تمام مشكلات جدى به همان اداره كه در زندگى واقعى سخت است روى كاغذ هم كار سختى است، ولى در هر حال خوانندگان دوست دارند كه شخصيتهاى رمان در طول داستان يك جورى تغيير كنند و دگرگون بشوند. در رمان «مرد توى تاريكي» ما يك ساختار زيبا داريم كه تقابل افكار شخصى و سياسى در آن نشان داده مىشود. وقتى پل استر «اوون بريك» را مىكشد و سپس با زدن سپيده دم داستان آگوست بريل را به پايان مىرساند، از درگير شدن با مشكلى كه خودش ايجاد كرده دورى مىكند.
جمعه 29 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 132]