واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: انگيزه هاي صدام در حمله به ايران
دكتر حسين علايي
هفته دفاع مقدس فرصتي است تا به دلايل و چرايي آغاز جنگ توسط صدام پرداخته شود. تاكنون دلايل و نكات مختلفي براي انگيزه صدام در تهاجم به ايران ذكر شده است . برخي مي گويند صدام دست به يك حمله پيش دستانه تمام عيار عليه جمهوري اسلامي ايران زد تا از صدور امواج انقلاب اسلامي به مردم آن كشور كه اكثرا مسلمان و شيعه هستند جلوگيري نمايد و با درگيركردن مردم آن كشور در يك جنگ گسترده آنان را از الگوگيري و پيروي از انقلاب اسلامي بازدارد تا در نتيجه ساكنين بين النهرين خواستار برپايي حكومت اسلامي در عراق به سبك ايران نشوند و از سرنگوني رژيم ديكتاتوري حاكم بر آن كشور جلوگيري شود. برخي ديگر اظهار مي دارند : صدام شرايط غير رژيم شاهنشاهي در ايران را فرصت مناسبي براي تغيير شرايط تاريخي ژئوپليتيكي عراق مي دانست و مي خواست با تصرف استان خوزستان ايران و تسلط بر اروندرود راه مطمئن خود را به دريا و آبهاي آزاد باز كند و قدرت سرزميني كشورش را افزايش دهد. نظر ديگري مي گويد : صدام مي خواست رهبري جهان عرب را در شرايط افول رهبري مصر ـ به دليل سازش با اسرائيل ـ بدست آورد و در رقابت با عربستان و مصر خود در راس جامعه عرب قرار گيرد. باتوجه به اينكه در آن هنگام خيزش مردم ايران و پيام انقلاب اسلامي بيش از هر چيز شاهان فاسد عرب را در چشم مردم كشورهاي خود بي ارزش كرده و امكان افزايش مطالبات مردم عرب براي برپايي حكومت هاي مردمي و غيروابسته به آمريكا را بوجود آورده بود لذا سران كشورهاي عربي تمايل داشتند يك كشور عربي همسايه ايران ـ كه فقط عراق بود ـ با شروع يك جنگ ايران را به خود مشغول كند تا انقلاب اسلامي در آن كشور محصور شده و مردم عرب نتوانند زيباييهاي يك نهضت مردمي اسلامي را ببينند و در نتيجه شاهان و اميران عرب بتوانند به حكومت هاي خود ـ بدون اعتنا به مردم ـ ادامه دهند. برخي ديگر معتقدند : اصولا آمريكا پشت صحنه تصميم صدام قرارداشت و پس از به نتيجه نرسيدن كودتاي نوژه در اوايل سال 1359 مي خواست با حمله صدام به ايران دوباره امكان بازگشت خود به ايران را فراهم كرده و انتقام خود را از مردمي كه با برپايي انقلاب اسلامي آمريكا را از كشور بيرون رانده بودند بگيرد و تسلط خود را بارديگر بر ايران اعاده نمايد. در واقع صدام يك جنگ نيابتي را از سوي آمريكا عليه انقلاب اسلامي هدايت مي كرد. چنانچه منحني كمكها و حمايتهاي آمريكا از صدام درطول جنگ تحميلي ترسيم شود بيانگر افزايش تدريجي نقش آمريكا در حمايت از رژيم بعثي عراق از توسعه كمك هاي سياسي و تبليغاتي به سمت كمكهاي اقتصادي اطلاعاتي و نظامي از ارتش بعثي است و اين امر نشان دهنده علائمي از جنگ نيابتي است زيرا از يك سو جمهوري اسلامي ايران را تحريم تسليحاتي نموده و از سوي ديگر دست همه كشورها را در ارسال گسترده سلاح به عراق باز مي گذارد و آمريكا به تدريج نقش مداخله گر نظامي به نفع صدام را با گسترش ناوگان جنگي اش در خليج فارس به خصوص در سالهاي آخر جنگ ايفا مي نمايد. برخي ديگر مي گويند : اصولا صدام فردي ماجراجو خشن ضدشيعه و ضدايران و ايراني بود و لذا او كه با زور و قدرت نظامي و از طريق تشكيلات حزب بعث در عراق حكومت مي كرد مي خواست در شرايطي كه هنوز نظام جمهوري اسلامي در ايران به طور كامل مستقر نشده و دچار چالش هاي تثبيت خود است با حمله به ايران هم موجب سرنگوني نظام جديد را فراهم آورد و هم با اين بهانه شيعيان عراق را به طور كامل سركوب نمايد و به اين ترتيب با ايجاد يك بحران خارجي از ظهور مشكلات و مسائل داخلي در عراق جلوگيري كند. اين افراد به عنوان شاهد اين استدلال به اخراج گسترده شيعيان ايراني تبار از آن كشور و به شهادت رساندن علماي بزرگ شيعه در عراق ازجمله آيت الله سيدمحمد باقر صدر قبل از آغاز جنگ تحميلي استناد مي كنند. برخي ديگر معتقدند اسرائيل و صهيونيست ها در تحريك صدام نقش اساسي را برعهده داشته اند زيرا امواج انقلاب اسلامي يك جريان ضدصهيونيستي قوي و جديدي را در منطقه خاورميانه براه انداخته بود كه روز به روز بر دامنه و وسعت آن افزوده مي شد و در كشور عراق هم يك ارتش قوي از سوي بعثي ها شكل گرفته بود كه اگر بدون ماموريت باقي مي ماند با سياست اسرائيل كه ضعيف ماندن ارتش هاي كشورهاي همجوار رژيم صهيونيستي است همخواني نداشت و رژيم صهيونيستي وجود چنين ارتشي را در منطقه خاورميانه و پيرامون خود برنمي تابيد. لذا از روحيه قدرت طلبي صدام استفاده كرد و او را تشويق به جنگ با ايران نمود تا هم از امكان قدرت گيري ايران جديد جلوگيري نمايد و هم ارتش عراق را مشغول يك درگيري نظامي در حوزه دورتر از مرزهايش كند.
نظريه ديگري هم معتقد است كه اصولا رژيم بعثي عراق از زماني كه بنابر درخواست شاه ايران منزل حضرت امام خميني را در مهرماه 1357 در نجف اشرف محاصره كرد دست به اقدام عليه انقلاب اسلامي زد و بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي هم گروه هاي كرد ايراني مقيم آن كشور را مسلح كرده و آنها را وادار به جنگ داخلي در كردستان نمود و سازمان خلق عرب را در خوزستان به راه انداخت و بوسيله آنها انفجارات در مناطق نفتي ايران را آغاز كرد و بعد كودتاي نوژه را با كمك بختيار ـ آخرين نخست وزير شاه ـ سازماندهي نمود و در نهايت هم جنگ را شروع كرد.
همه مطالب فوق مي توانند به نوعي صحيح باشند و يا حداقل مي توان گفت حمله صدام به نهضت امام خميني برخي از اين پيامدها را در برداشته است . به هر حال به نظر مي رسد علت اصلي تهاجم ارتش بعثي را بايد در جاي ديگري جستجو كرد. صدام كه پس از كنارزدن حسن البكر قدرت را در عراق به دست گرفته بود احساس مي كرد كه با حمله به ايران به يك « پيروزي مطمئن » دسترسي پيدا خواهد كرد كه اين موفقيت بزرگ قدرت وي را در عراق افزايش داده و از او شخصيت يك قهرمان را مي سازد. تصور صدام از ضعف قدرت نظامي انقلاب اسلامي و ضعف قواي مسلح ايران در آن زمان باعث تصميم وي براي حمله گسترده و همه جانبه نظامي به ايران شد. صدام اگر فكر مي كرد كه بايد روزي با خفت و خواري از سرزمين هاي اشغالي ايران به عقب رانده شود و صدها هزار نفر از نظاميان خود را در جبهه هاي جنگ از دست بدهد و در عين حال هيچ دستاوردي هم نداشته باشد حتما به ايران حمله نظامي نمي كرد. برآورد غلط اطلاعاتي وي از توان ايران كه بااستفاده از روش هاي كلاسيك توان رزمي نيروي مقابل را محاسبه مي نمايد و فقط در ارزيابي خود توان نيروهاي مسلح آن كشور را مدنظر قرار دهد موجب وسوسه صدام براي آغاز جنگ و حمله به ايران شد. او احساس مي كرد كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي :
1 ـ ارتباط سازمان يافته ارتش ايران با آمريكا قطع شده و امكان پشتيباني از تسليحات آمريكايي موجود در ارتش ايران وجود ندارد و خروج پنجاه هزار مستشار آمريكايي از ارتش ايران سيستم هدايت و كنترل اين ارتش را با مشكل اساسي مواجه ساخته است .
2 ـ نه تنها سيل ارسال سلاح هاي آمريكايي به ايران قطع شده بلكه آمريكا جمهوري اسلامي ايران را تحريم تسليحاتي نموده و ايران امكان دريافت هيچگونه سلاح جديدي را از هيچ كشوري در دنيا ندارد.
3 ـ سازمان ارتش ايران بهم ريخته و اكثر فرماندهان و امراي آن بخاطر وابستگي به رژيم شاهنشاهي كنار گذاشته شده و سيستم سلسله مراتب و ساختار آن به هم ريخته است و لذا اين ارتش نمي تواند در خدمت انقلاب اسلامي و كشور قرارگيرد. او مشاهده مي كرد كه دولت موقت با كاهش خدمت سربازي به يك سال موجب شده كه حتي اين ارتش داراي استعداد كافي سازماني هم نباشد. اين درحالي بود كه در آن زمان ارتش بعثي عراق حداقل بيش از پنج لشكر سازماني بيشتر از استعداد لشكرهاي ايران در دوران شاه در اختيار داشت و لذا در جنگ زميني داراي برتري يگاني و تسليحاتي بود.
4 ـ با راه اندازي جنگ مسلحانه در كردستان ايران از طريق گروه هاي دمكرات و كومله كه صدام آنها را تجهيز و تسليح مي كرد بخشي از قواي همين ارتش با شرايط فوق و نيز قسمتي از استعداد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه هنوز شكل نظامي به خود نگرفته است با اين گروهها در برخي از استان هاي همجوار با عراق درگير است لذا براي دشمن توان رزمي قواي مسلح ايران باز هم ضعيف تر ارزيابي مي گرديد.
5 ـ او تصور مي كرد كه وجود اختلافات سياسي در راس كشور ـ درگيري بني صدر با حزب جمهوري اسلامي و نيز با نخست وزير وقت ـ موجب مي شود كه حمله به ايران اين اختلافات را تشديد كرده و لذا از ايجاد يك اراده قوي براي مقابله با ارتش متجاوز جلوگيري خواهد نمود.
به نظر مي رسد صدام با توجه به نكات فوق ارتش بعثي را به خاك ايران گسيل داشت تا ظرف يك جنگ كوتاه مدت به اهداف خود برسد اما غافل بود كه در ايران قدرت عظيمي به نام رهبري امام خميني (ره ) وجود دارد كه تهديد جنگ را تبديل به فرصتي شايسته براي ظهور تواناييهاي ملت ايران مي نمايد و مي گويد اگر « اين جنگ بيست سال هم طول بكشد ما ايستاده ايم » .
جمعه 29 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]