واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
مریم معصومی همان منصوره دختر شاد و شنگول خانواده عشقی در سریال سه دونگ، سه دونگ بود که عاشق ازدواج بود و بلاخره هم ازدواج کرد هر چند رفتارش با آقا فرشاد بعد از ازدواج زمین تا آسمان فرق کرد. به سراغ او رفتیم تا ببینیم این تحصیلکرده علوم سیاسی و شاگرد بازیگری حمید سمندریان در زندگی واقعی درباره ازدواج چه فکر می کند. مریم 25 ساله دختر کوچک خانواده ای 7 نفره است و هر 2 خواهر و 2 برادر بزرگتر او ازدواج کرده اند. بنابراین حسابی با ازدواج و آداب و رسوم آن آشناست:
آقا داماد، وکيلم؟
من خيلي انسان دوست هستم و به شدت طرفدار حقوق زنان. وقتی در خيابان راه می روم و غريبهاي که اصلا نميشناسم از کنارم رد شود اگر از چهرهاش احساس کنم ناراحت است و يا مشکلي دارد خيلي ناراحت ميشوم و به هم ميريزم، در اين حد احساساتي هستم.
براي همين وقتي شرايط و مسائل زنان در ايران و ريشههاي فرهنگي و اجتماعي آن را می بینم فکر ميکنم بايد براي زنان کاري کرد و البته اين ضعفها و مشکلات به مردها هم آسيب ميزند و براي آنها هم مشکلاتي ايجاد ميکند، نباید اینطور فکر کنیم که این آسیب ها منحصر به زنان است. هميشه فکر ميکنم مثلا چرا يک زن بايد 9ماه باردار باشد و فرزندي را به آن سختي به دنيا بياورد و آخر نام خانوادگي پدر را روي آن بچه بگذارند و خيلي نمونههاي ديگر که هميشه اذيتم ميکنند.
اما يک چيزي که هميشه خيلي براي من جالب و در عین حال متاثر کننده است، حکایت خواستگاري و ازدواج ما ایرانی هاست.همیشه فکر می کنم چرا مردها بايد به خواستگاري زنان بروند و چرا زنان نبايد از مردها خواستگاري بکنند. کلا نابرابري بين زن و مرد در بحث ازدواج زياد است. از خواستگاري بگيريد تا حق طلاق و ... . من موافق خواستگاري رفتن زنان هستم و فکر ميکنم زن هم بايد بتواند به هر مردي که دوست دارد پيشنهاد ازدواج بدهد. ديگر کافي است، اين همه سال مردها به خواستگاري زنان رفتند حالا يک مدت امتحانی هم شده زنان به خواستگاري مردان بروند با اين همه باید اعتراف کنم من هرگز از مردي خواستگاري نخواهم کرد. تأکيد ميکنم به نظر من مشکلي در اين قضيه نيست و من کاملا موافق آن هستم، چرا وقتي زني مردي را از جهات مختلف مناسب خودش ميبيند نبايد به اوپيشنهاد ازدواج بدهد؟ واقعا چرا که نه؟ پيشنهاد ازدواج به معني اين است که 2نفر درباره اينکه آيا ميتوانند براي هميشه با هم زندگي کنند،فکر کنند، چه فرقي ميکند چه کسي پيشنهاد بدهد. شاید يکي از دلايلي که باعث شده اين روزها زنان تحصیلکرده و مرفه کمتر به ازدواج فکر کنند همين است که نميتوانند قبول کنند يک نفر بيايد انتخابشان کند. اما از طرفي از پیامدهای شکستن عرف و سنت ميترسند و فکر ميکنند اگر آنها انتخاب کنند و به مردی پیشنهاد ازدواج بدهند ممکن است مردم بگويند اين دختر لابد مشکلي دارد يا ارزش ندارد و از اين حرفها .
من در اطرافيان خودم نمونههايي از اين دست را ديدم که خانمي رفته به آقايي که علاقه داشته پيشنهاد ازدواج داده و آن آقا برخورد زشتي با او کرده. متأسفانه هنوز اين مسأله در ايران جا نيفتاده. شايد اگر بيشتر کار فرهنگي و فرهنگسازي بکنيم بالاخره اين مسأله عادي بشود. فکر ميکنم بيشترين چيزي که زنان را از اين مسأله ميترساند وحشت از شنيدن جواب منفي است.
البته مردها هم از صدنفر خواستگاري ميکنند يک نفر به آنها جواب مثبت ميدهد. اما چون خواستگاري براي آنها تبديل به يک امر عادي شده است و انتخاب کردن را حق خودشان ميدانند جواب نه شنيدن اصلا برايشان زشت نيست. اما خانمها چون در عرف و سنت ما همچين چیزی باب نيست از طبعات منفي آن ميترسند و فکر ميکنند شايد شخصيتشان زير سوال برود.
عشقهاي بدلي
زنان به خاطر همين فرهنگ ياد گرفتهاند از راههاي ديگر علاقهشان را به مردمي که دوستش دارند نشان بدهند. البته نميدانم واقعا درست است که زن نگاه کند ببيند مرد مورد علاقهاش چه جور زني را دوست دارد و خودش را شبيه او بکند يا بايد خودش باشد و نقش بازی نکند. اما فراموش نکنیم این فرهنگ ما باعث یک همچین واکنش هایی در زنان می شود. زن مجبور ميشود ببيند مرد از چه مدل لباس پوشيدني خوشش ميآيد يا چه جور حرف زدن و ... را دوست دارد خودش را تبدیل به ایده آل آن مرد بکند. حالا شايد هم آن مرد يک روزي بفهمد اين رفتار اصلي نبوده و عواقبي داشته باشد.
خوش به حال شا دوماد
ازدواج مقدسترين مرحله زندگي هر آدمي است. متأسفانه اين روزها بعضي از مردم به ازدواج خيلي سبک و سخیف نگاه ميکنند. در لحظه عاشق ميشوند و فکر ميکنند خب اين آدم را دوست دارم پس همين کافي است و يک عمر ميتوانيم با هم زندگي کنيم اصلا به آينده و يک عمر زنگي فکر نميکنند.. عشق واقعا حس مقدسی است اما بايد ديد اين حس مقدس ادامه دار است يا نه و اگر آيندهاي براي آن قابل تصور است، ازدواج کنند اگر نه منتفي کردن آن بهتر از ادامهاش است. آدمها بايد به کمال و بلوغ رسيده باشند تا بتوانند ازدواج کنند. موقعیت ازدواج برای من اولین بار در 15 سالگی پیش آمد و حسابی درگیر عشق و عاشقی شده بودم و فکر ميکنم براي همه در آن سن پيش آمده. اما سعی کردم تصمیم عاقلانه و درست را بگیرم. به مرور زمان با صبر اين مرحله را طي کردم و درگير آن احساس لحظهاي و آني نشدم. اين احساسها براي همه در آن سن پيش ميآيد. اما به محض اينکه وارد دانشگاه بشوند، دنياي شان عوض ميشود. دنياي قبل از 20سالگي با دنياي بعد از 20سالگي زمين تا آسمان فرق ميکند. من طرز فکرم قبل از ورود به دانشگاه چيز ديگري بود و خيلي دوست داشتم ازدواج کنم اما به محض اينکه وارد دانشگاه شدم وارد دنياي ديگري شدم و تفکرم عوض شد و اهدافم تغيير کرد و اهداف بزرگتري پيدا کردم. بعد ديگر کاملا جذب درس و دانشگاه شدم و سعي کردم همه وقتم را روي تحصيلاتم سرمايهگذاري کنم. فکر می کنم بهتر است دخترها حداقل بعد از اينکه ليسانسشان را گرفتند و سر کار رفتند به ازدواج فکر کنند. چون آن موقع واقعا آدم عاقلانهتر و با فکر بازتر ميتواند انتخاب کند.شايد بترسند از اينکه دير بشود و موقعيتهاي خوبي که در سن کمتر دارند را از دست بدهند. متأسفانه در کشور ما با اين شرايطي فرهنگي اين ترس بين همه خانمها مشترک است و هر کسي بگويد اين ترس را ندارد دروغ ميگويد. همه اين دلهره را دارند. اما نباید خودمان را قرباني اين مسأله بکنیم که نکند خواستگارمان را از دست بدهیم. من به اين فکر ميکنم که من خودم چه دوست دارم و دنبال چه هدفي هستم و هدفم از زندگي چيست. هدف من در زندگي اين است که به تمام چيزهايي که دوست دارم برسم. زندگي خيلي کوتاه و بيارزش است.آدم بايد در اين زمان کوتاه و گذرا به آن چيزهايي که دوست دارد برسد و بايد از زمانش نهايت استفاده را بکند تا کارهايي که دوست دارد را تجربه کند. هيچ کس نميداند کي آخرين روز زندگياشت است، قشنگي و جذابيت زندگي هم به همين است.من اصلا نگران نيستم که سنم براي ازدواج دير بشود چون با شناختي که از روحيه خودم دارم ميدانم در هر سني که باشم روحياتي دارم که مردها ميپسندد.
شوهر ايدهآل من
همه زنها از نوجواني يکسري ايدهآلها درباره همسر آيندهشان در ذهن دارند من هم ايدهآلهايم هميشه مشخص بوده است. در درجه اول تحصيلات خيلي برايم مهم است به خاطر اينکه ميدانم دنياي آدم تحصيل کرده با دنياي آدمهاي ديگر فرقي ميکند. خانواده هم يکي ديگر از فاکتورهاي مهم براي من است.
اينکه آن مردم در چه خانوادهاي زيرسايه چه پدر و مادري و با چه نگرشي بزرگ شده است. دوست دارم همسر آینده ام چه از لحاظ مالي و چه از لحاظ فکري مستقل از خانوادهاش باشد. من مرد کامل و مستقل دوست دارم.
عاشقم من، عاشقي بيقرارم
همه آدمها عشق را تجربه کردند و به نظر من عشق ميتواند بارها در مراحل مختلف پيش بيايد. بستگي به اين دارد که چندبار بخواهيم آن را تجربه کنند. من يک بار تجربه کردم و ديگر نخواستم تجربه کنم ولي می دانم فقط کافي است که بخواهم. اما مهمترين مسأله براي من درباره همسر آینده ام اين است که به هنر علاقه داشته باشد و مانع کار من نشود.
شايد براي همين ترجيح ميدهم الان به ازدواج فکر نکنم و یا او هم در همين حرفه فعال باشد.
کي داده، کي گرفته؟
بعضي سنتها در سبک ازدواج ايراني منفي و بعضي مثبت هستند. منفيترين مسئله همان انحصار خواستگاري و پيشنهاد ازدواج از طرف مردها است.
مهريه هم به نظرم کمی زشت است و یک جور برخورد کالا گونه با زن است. البته به پدر و مادرها حق ميدهم که روي مهريه پافشاري ميکنند چون با اين قوانين زنها در ازدواج هيچ حاشيه امن جز مهريه ندارند. بارها همه شاهد بوديم و ديديم مهريه کم باعث شده مردي به راحتي همسرش را طلاق داده است.
پدر و مادرها هم اصرار ميکنند چون احساس ميکنند دخترشان هيچ پشتوانهاي جز مهريه ندارد.
درست است مهريه زياد باعث دوام هيچ زندگي نشده است اما به هر حال اگر مهريه زياد باشد بالاخره باعث يک ذره احتياط در رفتار و تصميمگيريهاي مرد ميشود.
وقتي 2نفر همديگر را دوست دارند و از همديگر خوششان ميآيد و فکر ميکنند اين احساسشان با همديگر ميتواند ادامه پيدا کند نباید به مسائلی مثل مهریه توجه کنند و باید در مقابل تصمیم خانواده ها مقاومت و زندگی شان را با همان مهریه کم شروع کنند.
يک کلام از مادر عروس
نکته مثبت ازدواج های ایرانی حضور پررنگ خانواده ها در همه مراحل است. من وقتی کم سن تر بودم از این همه حضور خانواده و فامیل احساس ناراحتی می کردم اما الان می دانم که حضور بزرگ ترها چه نعمتی است. وقتی روابط خودمان را با خانواده های غربی مقایسه می کنم فکر می کنم شاید علت تدوام بیشتر زندگی های ما نسبت به آنها همین مسئله است.
عروس قشنگه؟ بله!
از بچه گی عاشق عروس بودم. عروس فرشته دختر بچه هاست. هنوز هم عاشق عروس و لباس عروس و مراسم عروسی هستم. لباس عروس مقدس است. وقتی دختر خانم ها لباس باشکوه عروسی را با آن تاج، گل و تور می پوشند انگار تازه بزرگ می شوند. البته همین لباس زیبا را وقتی تن دختران کم سن 15، 16 ساله می بینم غصه دار می شوم و برای شان تاسف می خورم. چون می دانم که هنوز خیلی برای ازدواج سنش کم است و چند سال بعد نظرش درباره همه چیز زندگی تغییر می کند.
گل به سر عروس ...
زیباترین و شیرین ترین لحظه عروسی وقتی است که عاقد خطبه عقد را می خواند و از عروس می پرسد آیا قبول می کنی تا آخر عمر در شادی و سختی همسر این مرد باشی؟ و عروس با عشق به داماد نگاه می کند و می گوید؛ بله.
دست بزنيدو شادي کنيد
مهمانی عروسی هم خیلی دوست داشتنی است چون همه دوست، آشنا، فامیل و همسایه ها دعوت می شوند تا در شادی و خوشبختی عروس و داماد شریک بشوند. همه با امید و مهربانی به زوج عاشق نگاه می کنند. آن مهمانی و عروس و داماد و عشقی که بین آنهاست همه و همه مقدس و زیباست. ازدواج ایرانی ها با آن سفره عقد و آداب و رسوم مخصوص خودش خیلی دوست داشتنی است، من هیچ وقت ازدواج خارجی ها و مراسم شان در کلیسا را دوست نداشتم. اما مراسم ایرانی ها روح دارد اینکه پارچه زیبایی را بالا سر عروس و داماد می گیرند و قند روی سرشان می سابند تا زندگی شان با شیرینی شروع شود بسیار پر احساس است.
شيرين مثل عروسي
خرید جهزیه هم خیلی خوب است. اینکه خانه ای را می سازی که همه اسباب آن نو و جدید است و وقتی پا در آن می گذاری تازگی از در و دیوارش می بارد خیلی جذاب و شیرین است. من این خرید جهزیه را بیشتر از همه دوست دارم.
منبع:برترین ها
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 300]