واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: احياي حيات طيبه
يكي از روشهاي كارآمد مرحوم علامه كرباسچيان در القائات تربيتي و اخلاقياش، نقل خاطرات و برجستگيهاي زندگي بزرگان بود؛ با تكراري بيملال، كه از ابزارهاي استخدامي وي در نهادينهكردن نكتههاي ظريف و طرفههاي لطيف به شمار ميرفت. او علاوه بر آن كه خود زاهدانه ميزيست، جاي جاي و مكرر، به زندگي بزرگان و ابدالي اشاره ميكرد كه در فخر فقر و عزت قناعت، دولت گزيده بودند و ملكت درويشي را به درگه پادشاهان خواسته و داشته، بيآبرو نكرده بودند.
ما آبروي فقر و قناعت نميبريم
با پادشه بگوي كه روزي مقدر است
اين نقل شيرين را از كلاس دهم در درسهاي اخلاق از او به ياد دارم:
آنگاه وقتي علامه ، از شخصيت كمنظير و ملكت معنوي مرحوم شيخ توصيف ميكرد، ميديديم عجبا! بزرگان سلف چه سان بر سر سفرهي دنيا هماره گرسنه مينشستند و نيم سير برميخاستند و ما در ذهن خود، در آن سادگي و پاكي دوران نوجواني، چنين ميانديشيديم كه لابد راهيان خلف نيز بر همين نسق، يك پهلو بر مركب دنيا خواهند نشست و صبورانه زمام خواهند گرفت و مهربانانه بر پهلوي آن، مهميز خواهند نواخت و مقتصدانه توسن خواهند تاخت! آنجا بود كه معني لطيفتر و حكيمانهتري را از ياد گرفتيم و آن اينكه، تنوع در زندگي لزوما و هميشه، زيادكردن و يا تعويض نيست، بلكه نيز ميتواند نوعي تنوع باشد. گويند فرد فربهي براي درمان چاقي، نزد پزشك رفت و پرسيد: چه بخورم تا لاغر شوم!؟ پزشك گفت: اگر اينجا سوال از به ميان آوري، آنگاه زودتر به درمان خواهي رسيد!
قرآن ميفرمايد: 1 از امام اميرالمومنين عليهالسلام سوال شد كه منظور از حيات طيبه چيست؟
ايشان در پاسخ فرمودند: 2 همين مضمون در كلامي از امام هادي عليهالسلام مورد تاكيد قرار گرفته است كه عنوان قنوع (قناعت) يافته است.3 قناعت به معني اكتفا و بسندگي به مقدار لازم و كافي از امكانات زندگي است كه در روايات ما از نشانههاي عقل شمرده شده است. فرد قانع، يعني انسان عاقلي كه بهرهاش از دنيا در حد حفظ آبرو و محافظت از شان و جايگاه اجتماعي است؛ اين نكته با حرص و ولع و زيادهخواهي در تعارض است. بدين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه بودن، نتيجهي است و اگر خداوند به كسي عقل پرنور عطا كند، در واقع قناعت را به او ارزاني داشته است و او را به حيات طيبه، احيا كرده است.
امام موسي بن جعفر عليهالسلام به يكي از ياران خود ميفرمايند:
چرا كه، هر كس عاقل باشد، به آنچه او را كفايت كند دلبندگي آورد، قناعت ميكند و هر كس كه به مقدار نيازش اكتفا كرد، بينياز ميشود و هر كه به قدر كفايت قناعت ننمود، هرگز به بينيازي نميرسد.4>
شايد سعدي شيراز در ترجمان همين نكتهي نفيس بالا، چنين گفته باشد كه:
آن شنيدستي كه در اقصاي غور بار سالاري در افت---اد از ستور؟
گفت چشم تنگ دنيادار را يا قناعت پر كند يا خاك گور5!
... در رمضانهاي كودكي، در پي چندين روز روزهي سرگنجشكي، به عشق شبهاي احيا، شبشماري ميكرديم. بهرهي ما از آن شبها، بيداري كنار بزرگترها بود و يادگيري پارهاي آداب و اعمال؛ كه لابد بايد در روزهاي بزرگسالي به كارمان ميآمد. انصاف بدهم، آن شبها رنگ معنويت خود را هنوز پاك نباخته است؛ ليك اگر باتجربهي بزرگسالي خود، راه بازگشتي بدان دوران بيابم، خود را چندان در قيد و بند كليشههاي جاري نگاه نميدارم و شايد در جستجوي معني جديد و دقيقتري از احياء، به مفهوم حيات طيبه رهنمون شوم و لااقل امسال، بهرهي عملياتيام از شب احياء، رهيافتي به باشد كه در اينصورت، مرا احياء كامل دست داده است. آنگاه خرسندتر خواهم بود، كه بالاخره از آن جلد قرآن كه همه ساله بر سر گذاشتهام، نكتهاي از مفهوم آن نيز، كه قناعت و زندگي پاكيزه است، وارد زندگيام شده است.
آن كه گويند به عمري شب قدري بوده است
مگر آن است كه با دوست به پايان آرند
پينويس:
1- نحل، 97
2- نهجالبلاغه، حكمت 229
3- بحارالانوار، 71 ، 345
4- كافي، 1 ، 17
5 - گلستان سعدي، باب قناعت
پنجشنبه 28 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]