تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر که رکوع نمازش را کامل انجام دهد هیچ ترس و وحشتی در قبر با سراغش نمی آید. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835084295




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام حسن «ع» و پاسداري از ارزش‏ها (قسمت اول)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: امام حسن «ع» و پاسداري از ارزش‏ها (قسمت اول)
خبرگزاري فارس: ابعاد صلح شجاعانه امام حسن عليه السلام با معاوية بن ابي سفيان كه يگانه عامل بقاي اقليت‏شيعه در آن عصر بود، چنان با عظمت است كه تاكنون محققان زيادي را به تحليل و تبيين آن واداشته است.


اشاره

ابعاد صلح شجاعانه امام حسن عليه السلام با معاوية بن ابي سفيان كه يگانه عامل بقاي اقليت‏شيعه در آن عصر بود، چنان با عظمت است كه تاكنون محققان زيادي را به تحليل و تبيين آن واداشته است. بدون اغراق مي‏توان گفت: اكثر مقالات و تحقيقات پيرامون آن حضرت، در اطراف اين رويداد دور مي‏زند. اين نوع نگرش هر چند بيانگر عمق و عظمت صلح امام عليه السلام است اما در دوره ديگر (قبل از امامت و بعد از صلح) كمتر مورد توجه قرار گرفته‏اند و به تبع آن ميزان آگاهي مردم نيز از اين دوره‏ها اندك است. بر اين اساس و به مناسبت‏سالگرد شهادت حضرت، در اين شماره با دوران امامت‏حضرت بعد از صلح (9 سال و اندي) آشنا مي‏شويم.

نفوذ اموي‏ها در حاكميت دين

مهم‏ترين چالشي كه امام حسن عليه السلام در طول دوره امامت و بلكه حيات خود با آن رو به رو شد، مساله نفوذ اموي‏ها در حاكميت ديني دوره‏هاي قبل و بروز آثار آن در اين دوره است. نفوذي كه از زمان رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله (8 سالگي) شروع و در خلافت عثمان به اوج خود رسيد. طبيعي است كه بايد سابقه نفوذ اموي‏ها را از دوره فراگيري حكومت اسلامي (فتح مكه) پي گرفت زيرا به موازات گسترش اسلام، گروه‏هاي مختلفي به علل گوناگون به اسلام رو آوردند. منافقان نيز از باب ناچاري نتوانستند در مقابل اين سيل خروشان قرار بگيرند و به ناچار با آن بناي هم‏سويي گذاشتند. اين هم‏سويي نه از روي ميل كه از باب اضطرار و بي‏نتيجه بودن مقاومت‏بود. آن‏ها تنها زماني كه پرچم لا اله الا الله را بر فراز شهر ديدند، لب به شهادتين گشودند و به اين ترتيب دوران حيات خود را با تاكتيك هم‏سويي موقت ادامه دادند. رسول اكرم صلي الله عليه و آله با درايت كامل متوجه اين حركت‏خزنده بود. لذا اهداف پليد آنان را اين‏گونه افشا مي‏كرد:

«اذا بلغ بنو العاص ثلاثين اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و دين الله دخلا; (1)

زماني كه فرزندان عاص (بني اميه) (2) به سي برسند، مال خدا را ميان خود دست‏به دست مي‏كنند، بندگان خدا را بنده خود و دين خدا را مغشوش مي‏كنند.»

امام حسن عليه السلام نيز از سابقه اين گروه كاملا آگاه بود. لذا در مجلس معاويه به او خطاب كرد:

معاويه! فراموش كرده‏اي كه وقتي پدرت تصميم گرفت اسلام بياورد، تو اشعاري خواندي و او را از اسلام بازداشتي. و شما اي گروه (حاميان معاويه) به خدا سوگندتان مي‏دهم آيا به ياد نمي‏آوريد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در هفت جا ابوسفيان را لعنت كرد. كسي از شما مي‏تواند آن را انكار كند؟ آن‏ها عبارتند از:

1- روزي كه در خارج مكه نزديكي طائف در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله قبيله بني ثقيف را به اسلام دعوت مي‏كرد، پدرت پيش آمد و به پيامبر ناسزا گفت و او را ديوانه و دروغگو خواند...

2- زماني كه كاروان قريش از شام مي‏آمد و پيامبر صلي الله عليه و آله مي‏خواست در برابر اموالي كه از مسلمانان گرفته بودند، كاروان را توقيف كند، ابوسفيان كاروان را از بيراهه به سوي مكه برد و جنگ بدر را به راه انداخت...

3- روز جنگ احد آن‏گاه كه پيامبر صلي الله عليه و آله بر فراز كوه بود و فرياد مي‏زد: «الله مولانا ولا مولي لكم.» ابوسفيان هم نعره مي‏زد: «اعل هبل. ان لنا العزي ولا عزي لكم; برافراشته باد بت هبل. ما بت عزي داريم و شما چنين بت عظيمي نداريد.»

4- در جنگ احزاب نيز پيامبر صلي الله عليه و آله بر او لعنت كرد...

5- روز صلح حديبيه كه ابوسفيان به همراه قريش راه را بر مسلمانان بست و آنان را از انجام فريضه حج محروم نمود. پيامبر صلي الله عليه و آله به رهبر مشركين و پيروانش لعنت كرد. به آن حضرت گفتند: آيا اميد اسلام به هيچ يك از آنان نداري؟ فرمود: «اين لعنت‏بر مؤمنان از فرزندان آن‏ها نمي‏رسد، اما زمامدارانشان هرگز رستگار نخواهند شد.»

6- در جنگ حنين ابوسفيان كفار قريش و هوازن را جمع كرد و عيينه قبيله غطفان و عده‏اي از يهود را گرد آورد. خداوند شر ايشان را دفع كرد. اي معاويه! تو مشرك بودي. پدرت را ياري مي‏كردي و علي عليه السلام بر دين پيامبر ثابت قدم بود.

7- روز ثنيه كه يازده نفر به همراهي ابوسفيان كمر به قتل پيامبر صلي الله عليه و آله بسته بودند (6 نفر از بني‏اميه و 5 نفر از ديگر افراد قريش) ... (3)

پيامبر صلي الله عليه و آله با نفرين و لعن خويش چهره معاند و حق‏ستيز آنان را معرفي مي‏ساخت ليكن انحراف در مسير حاكميت ديني (انحراف داخلي) زمينه‏هاي رويش مجدد آن‏ها را فراهم ساخت و به محض خروج حاكميت از دست زمامداران صالح، فضاي باز براي حزب نفاق فراهم شد و آنان را از انزوا و مرگ تدريجي رهانيد.

در دوره حكومت عمر نفوذ حزب ابي‏سفيان چنان شد كه فرزندش معاويه، ولايت‏شام و سوريه را ربود و چنان بر آن مسلط شد كه علي‏رغم عزل و نصب‏هاي متوالي كارگزاران توسط عمر، او هميشه در منصب خود باقي ماند و به اين ترتيب پايگاهي ثابت و مطمئن براي بالندگي حزب منسجم ابي‏سفيان فراهم شد.

در زمان زمامداري عثمان به دلايل متعدد مخصوصا ارتباط نسبي معاويه و عثمان شاخه‏هاي شجره ملعونه بني‏اميه وانست‏بخش‏هاي عمده حاكميت ديني را تسخير كند و در هر مركز قدرتي ريشه‏اي بدواند و به اين ترتيب در اين دوره حتي مروان و پدرش كه رانده شده رسول اكرم صلي الله عليه و آله بودند و دو خليفه قبل شفاعت عثمان را براي بازگرداندن آن‏ها به مدينه نپذيرفته بودند، توسط خود عثمان برگردانده و صاحب پست‏هاي كليدي شدند. امام حسن عليه السلام در اين‏باره نيز به ياران معاويه (در مجلس معاويه) فرمود: «شما را به خدا سوگند! آيا مي‏دانيد كه ابوسفيان بعد از بيعت مردم با عثمان به خانه وي رفت و گفت: برادرزاده! آيا غير از بني‏اميه كسي ديگر در اين‏جا حضور دارد؟ عثمان جواب داد: نه. او گفت: اي جوانان بني‏اميه! خلافت را مالك شويد و همه پست‏هاي اساسي آن را به دست‏بگيريد. سوگند به كسي كه جانم در دست اوست نه بهشتي وجود دارد و نه جهنمي.

اي مردم! آيا نمي‏دانيد بعد از بيعت مردم با عثمان ابوسفيان دست‏برادرم حسين عليه السلام را گرفت و به سوي قبرستان بقيع غرقد (4) برد و در آن‏جا به صداي بلند فرياد زد: اي اهل قبرستان! شما با ما سر حكومت و خلافت جنگيديد و امروز بدنتان زير خاك پوسيده است و كار حكومت در دست ماست. حسين عليه السلام خطاب به او فرمود:

اي ابوسفيان! عمري بر تو گذشته است. صورتت زشت‏باد. سپس دست‏خود را كشيد و به سوي مدينه آمد. اگر نبود لقمان بن بشير، چه بسا ابوسفيان حسين عليه السلام را نابود كرده بود. اي معاويه! اين است كارنامه ننگين زندگي تو و پدرت... عمر تو را والي شام كرد و تو خيانت كردي. در پي آن عثمان آن حكم را تنفيذ كرد. باز تو او را در دهان مرگ انداختي. از اين هر دو بالاتر اين كه به خود جرات دادي و با جسارت در برابر خدا ايستادي و با علي بن ابي طالب مخالفت كردي... تو مردم نادان را برانگيختي و آنان را به معركه جنگ آوردي و با مكر و حيله خونشان را بر زمين ريختي و اين‏ها ثمره تلخ بي‏ايماني تو به معاد و نترسيدن از عقاب الهي است... (5) »

به اين ترتيب حزب بني‏اميه در همان اوايل زمامداري عثمان توانست‏به طور شگفت‏آوري به دو ركن حكومت (ثروت و منصب) نزديك شده، آن‏ها را قبضه كند و در انتظار دستيابي به ركن سوم حاكميت‏يعني دين بنشيند.

اين موقعيت نيز با قتل عثمان پيش آمد و معاويه با ادعاي خونخواهي خليفه شهيد، در مدتي اندك توانست عواطف ديني مردم را منحرف و سپاه دين را بر ضد دين (علوي) به خيزش درآورد. به عبارت ديگر همان‏طور كه حيات عثمان عامل كسب مناصب حساس براي بني‏اميه شد، مرگ وي هم مورد استفاده كامل آنان قرار گرفت و يك پله ديگر آنان را به قدرت نزديك‏تر كرد. در اين‏باره نامه شبث‏بن ربعي به معاويه قابل تامل است. «تو براي گمراه‏كردن مردم و جلب آرا و تمايل آنان و براي اين كه آنان را به زير فرمان خود درآوري، هيچ وسيله‏اي نداري جز اين كه گفتي پيشواي شما به ناحق و مظلومانه كشته شد و ما به خونخواهي او برخاسته‏ايم. در نتيجه فرومايگان و افراد نادان بر گرد تو فراهم آمده‏اند... دلت مي‏خواست او كشته شود تا به اين جا برسي...» (6)

امام علي عليه السلام به زيباترين شيوه استفاده دو منظوره از عثمان را توسط معاويه در نامه‏اي به او يادآور مي‏شود: «انك انما نصرت عثمان حينما كان النصر لك وخذلته حينما كان النصر له; (7)

وقتي پشتيباني از عثمان به نفع تو بود، به ياري اش شتافتي و آن‏گاه كه به نفع او بود، او را خوار گذاشتي.»

از همين دوره زمان تعارض بين حاكميت‏حق علوي و حاكميت‏باطل اموي آغاز شد و تمام دوران حكومت اميرمؤمنان و دوره كوتاه حكومت امام حسن عليه السلام را به خود مشغول ساخت و سرانجام در سال 41 ه به دلايل متعدد داخلي و خارجي اين تعارض به نفع جريان اموي پايان يافت و امام حسن عليه السلام را ناچار به صلح كرد. بنابراين بايد دقت كرد كه تلاش‏هاي بني‏اميه از 8 هجري تا 41 هجري (33 سال) براي دست‏يابي به حاكميت در اين دوره به مرحله نهايي و ثمردهي مي‏رسد و امام حسن عليه السلام كه با چنين جريان ريشه‏داري رو به رو مي‏گردد، ناچار به صلح مي‏شود. (8) امام خود به برخي از دلايل صلح با معاويه بارها اشاره كرد كه يك مورد آن چنين است:

1- شيخ طوسي به سند معتبر از امام زين‏العابدين عليه السلام نقل مي‏كند: «وقتي امام حسن عليه السلام براي صلح با معاويه راهي شد و با او ملاقات كرد، معاويه بر فراز منبر رفت و گفت: ايهاالناس! حسن فرزند علي بن ابي طالب و فاطمه زهرا مرا اهل خلافت دانست و خود را اهل خلافت ندانست و اينك به رغبت و شوق آمده است تا با من بيعت كند. برخيز يا حسن! سپس حضرت برخاست و فرمود: «... اي جماعت! سخن مي‏گويم; بشنويد و گوش و دل خود را با من همراه سازيد و سخنانم را ثبت كنيد... اگر سال‏ها بايستم و فضيلت‏ها و كرامت‏هايي را كه خدا ما را به آن مخصوص كرده، بشمارم، تمام نخواهد شد. منم فرزند پيغمبر بشير و نذير و سراج منير كه حق تعالي او را رحمت عالميان گردانيده و پدرم علي ولي مؤمنان و شبيه هارون است. معاويه پسر صخر ادعا مي‏كند من او را اهل خلافت دانسته‏ام و خود را اهل آن ندانسته‏ام! دروغ مي‏گويد. به خدا سوگند كه من در كتاب خدا و نت‏خدا برتر از مردم به خلافت هستم. ولكن ما اهل‏بيت عليهم السلام روزي كه حضرت رسالت صلي الله عليه و آله از دنيا رفته است تا حال هميشه مظلوم و مقهور بوده‏ايم. پس خدا حكم كند ميان ما و آن‏ها كه بر ما ظلم كردند و حق ما را غصب كردند و بر گردن ما سوار شدند، مردم را بر ما مسلط كردند و حق ما را كه در كتاب خدا براي ما مقرر شده است، از خمس و غنائم، منع كردند و كسي كه منع كرد از مادر ما فاطمه، ميراث او را از پدرش...

امت مرا واگذاشتند، ياري نكردند و با تو بيعت كردند. اي پسر حرب! اگر ياران مخلص مي‏يافتم كه با من در مقام فريب نبودند هرگز با تو بيعت نمي‏كردم، چنانچه حق‏تعالي هارون را زماني كه قومش او را تضعيف كردند و با او دشمني نمودند معذور داشت، همچنين من و پدرم وقتي كه امت دست از ما برداشتند و متابعت غير ما كردند و ياوري نيافتيم، نزد خداوند معذور هستيم. احوال اين امت‏با امت‏هاي گذشته مثل هم است...

معاويه گفت: به خدا سوگند كه حسن از منبر فرود نيامد تا زمين بر من تيره شد، خواستم به او ضرر برسانم. ولي فهميدم فروخوردن خشم به عافيت نزديك‏تر است.» (9)

در اين سخنراني تكان‏دهنده امام به نكات بسيار حساسي اشاره مي‏كند و با كالبد شكافي اوضاع كنوني، سرنخ‏هاي آن را در دوران گذشته نشان مي‏دهد و آن چيزي نيست جز خروج حاكميت ديني از مسير اصلي خود، امري كه موجب تمام انحرافات بعدي و مظلوميت اهل‏بيت عليهم السلام شد. علاوه بر اين امام به عوامل ديگر مانند همراهي نكردن مردم، غدر و نيرنگ‏بازي آنان، نداشتن همراهان مخلص، تضعيف موقعيت توسط مردم، دشمني آنان با امام اشاره مي‏كند و در پايان جواز صلح در شرايط اين چنيني را يادآور مي‏شود.

در هر صورت دوران دستيابي به حاكميت‏براي اموي‏ها فرارسيد و معاويه با فراخواني امام عليه السلام به شام و اخذ بيعت، كوشيد اين پيروزي را به طور رسمي اعلام كند. فضيل غلام محمد بن راشد نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «معاويه به حسن بن علي عليه السلام نامه نوشته و او و حسين عليهما السلام و ياران علي عليه السلام را به شام فراخواند. همه از جمله قيس بن سعد بن عباده انصاري به شام آمدند. معاويه به آنان اذن ورود داد. آن‏گاه گفت: اي حسن برخيز و بيعت كن. او برخاست و چنين كرد. سپس گفت: اي حسين برخيز و بيعت كن. او نيز برخاست و چنين كرد. سپس گفت: اي قيس تو نيز برخيز و چنين كن. او هم برخاست و متوجه امام حسين عليه السلام شد تا او چه فرمان دهد. حسين عليه السلام فرمود: اي قيس او (امام حسن عليه السلام) امام من است.» (10)

بعد از صلح چه گذشت؟
چند روز بعد از امضاي قرارداد صلح، امام حسن عليه السلام با مردم كوفه وداع كرد و رهسپار مدينه شد. (11) و به دنبال آن معاويه به طور كامل بر سرنوشت مسلمانان حاكم شد و حكومت تمام‏عيار اموي را به پيش برد. اما طبيعي بود كه ماهيت ضد ديني حكومت معاويه اجازه نمي‏داد، مصالحه با امام به همان حالت‏باقي بماند به عبارت ديگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پيوسته بود ولي در حقيقت ماهيت متضاد اين دو جريان اجازه مصالحه واقعي به آنان نمي‏داد و علي‏رغم زدوده شدن تضادهاي ظاهري كه موجب حفظ جان شيعيان شد، تضادهاي واقعي همچنان باقي بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.

× × ×

در مورد جدايي بني‏اميه از اسلام و مباين بودن جبهه آنان با جبهه حقيقي دين، شهيد مطهري‏قدس سره اين‏گونه به بررسي دلايل ضديت آنان با اسلام اشاره مي‏كند:

«مبارزه شديد امويان كه در راس آن‏ها ابوسفيان بود، با اسلام و قرآن... دو علت داشت: يكي رقابت نژادي كه در سه نسل متوالي متراكم شده بود. دوم تباين قوانين اسلامي با نظام زندگي اجتماعي رؤساي قريش مخصوصا اموي‏ها كه اسلام بر هم‏زننده آن زندگاني بود... گذشته از اين‏ها مزاج و طينت آن‏ها طينتي منفعت‏پرست و مادي بود و در اين‏گونه مزاج‏هاي روحي، تعليمات الهي و رباني اثر ندارد و اين ربطي به باهوش يا بي‏هوشي آن‏ها ندارد. كسي به تعليمات الهي اذعان پيدا مي‏كند كه در وجود خودش پرتوي از شرافت و علو نفس و بزرگواري باشد. اين مطلب خود يك اصل بزرگي است. داستان ابوسفيان و عباس وگفتن «لقد صار ملك ابن اخيك عظيما...» قصه «بالله غلبتك يا اباسفيان‏» ايضا قصه «تلقفونها تلقف الكره‏» همگي دليل كوري باطني ابوسفيان است. (12)

و بر پايه همين تفسير است كه به طور متوالي شاهد بروز تضادهاي دروني به صورت توطئه‏هاي متعدد معاويه براي قتل امام هستيم (استفاده از هر وسيله ممكن) و در مقابل امام را نيز مي‏بينيم كه (تنها با وسايل مشروع) در صدد تضعيف حكومت معاويه است. البته معاويه بارها مي‏كوشيد بر تضادهاي حقيقي جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومي منازعات خود و امام را امري در نهايت‏حزبي، قبيله‏اي و طايفه‏اي جلوه دهد و در مقابل امام با درايت كامل اجازه شكل‏گيري چنين تصوري را نمي‏داد. بنابراين تمام تلاش معاويه اين بود كه بر تضادهاي حقيقي دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سايه صلح ظاهري در خود هضم كند و برعكس امام مي‏كوشيد در سايه صلح ظاهري بيشترين منافع متصور را نصيب خود و شيعيان كند و در عوض تضادهاي دروني را در هر فرصت ممكن بروز دهد. نمونه‏اي تاريخي را در اين باره مي‏خوانيم:

معاويه براي مروان نامه‏اي نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام علي عليه السلام، را براي پسرش يزيد خواستگاري كند و افزود: مهريه‏اش هر قدر باشد، مي‏پذيرم و هر قدر قرض داشته باشد، مي‏دهم. به علاوه اين وصلت موجب صلح بين بني‏اميه و بني‏هاشم خواهد شد.

مروان بلافاصله بعد از دريافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگاري را مطرح كرد. او گفت: اختيار اين امور با حسن بن علي عليهما السلام است. از او خواستگاري كن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگاري كرد. امام به او فرمود: هر كسي را كه مي‏خواهي دعوت كن تا گرد هم آيند. وقتي بزرگان دو طايفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثناي الهي گفت: اميرمؤمنان معاويه به من فرمان داده تا زينب دختر عبدالله بن جعفر (13) را براي يزيد خواستگاري كنم به اين ترتيب كه: هر قدر پدرش خواست مهر تعيين كند. هر قدر پدرش مقروض بود، مي‏دهم. اين وصلت موجب صلح بين دو طايفه بني‏اميه و بني‏هاشم مي‏شود. يزيد پسر معاويه كسي است كه نظير ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به يزيد بيشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او كسي است كه به بركت چهره‏اش از ابرها طلب باران مي‏شود. در پي اين سخنان مروان نشست و امام حسن عليه السلام به پاخاست و فرمود:

«...اما ما ذكرت من حكم ابيها في الصداق فانا لم‏نكن لندعب عن سنة رسول الله في اهله وبناته

... واما الصلح الحيين فانا عادينا لله و في الله فلا نصالحكم للدنيا...;

1- در مورد مهريه، ما از سنت پيامبر صلي الله عليه و آله (840 درهم) تجاوز نمي‏كنيم.

2- در مورد قرض‏ها، چه وقت زن‏هاي ما قرض پدران‏شان راداده‏اند؟

3- در مورد صلح بين دو طايفه دشمني ما با شما براي خدا و در راه خداست. بنابراين با دنياي شما صلح نمي‏كنيم.

4- در مورد افتخار ما به وجود يزيد... اگر مقام خلافت‏بالاتر از مقام نبوت است، ما بايد به يزيد افتخار كنيم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او بايد به ما افتخار كند.

5- در مورد طلب باران به بركت چهره يزيد... تنها از محمد و ال محمد طلب باران مي‏شود. نظر ما اين است كه دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمويش قاسم بن محمد بن جعفر در آوريم...» (14)

در ضمن همين رويداد به ظاهر خانوادگي است كه امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبناي دشمني آنان را يادآور مي‏شود و نقشه معاويه را كه درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهاي حزبي و قبيله‏اي تقليل دهد و بعد خود را منادي صلح و آشتي معرفي كند، نقش بر آب مي‏كند و همين نكته كليدي است كه باعث مي‏شود علي‏رغم مصالحه ظاهري، تعارضات همچنان ادامه يابد و با به اوج رسيدن آن در زمان امام حسين عليه السلام آتش جنگ شعله‏ور شده، لايه‏هاي پنهان منازعات بار ديگر چهره خود را بنماياند و نشان دهد كه حق و باطل هرگز آشتي‏پذير نيستند و صلح امام حسن عليه السلام تنها يك حركت تاكتيكي براي بقاي اقليت‏شيعه بوده است. (15)

با اين ديدگاه براي يافتن دلايل شهادت امام حسن عليه السلام بايد به تعارض جبهه حق و باطل توجه كرد نه تعارضات قبيله‏اي و...

الف - نسبت‏به امام
1- پيمان‏شكني
معاويه حتي نتوانست‏يا نخواست‏براي ايامي چند هدف اصلي خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به اين ترتيب پرده از هدفي برداشت كه آشكارترين دليل بر سازش‏ناپذيري دو جبهه بود. علامه مجلسي در اين باره مي‏نويسد:

«چون صلح منعقد شد، معاويه متوجه كوفه شد تا آن كه روز جمعه به نخيله فرود آمد. در آن‏جا نماز كرد، خطبه‏اي خواند، در آخر خطبه‏اش گفت: من با شما قتال نكردم براي آن كه نماز كنيد يا روزه بگيريد يا زكات بدهيد وليكن با شما قتال كردم كه امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد، هرچند شما نمي‏خواستيد. شرطي چند با حسن كرده‏ام، همه در زير پاي من است. به هيچ‏يك از آن‏ها وفا نخواهم كرد. پس داخل كوفه شد. بعد از چند روز كه در كوفه ماند، به مسجد در آمد. حضرت امام حسن عليه السلام را بر منبر فرستاد و گفت: بگو براي مردم كه خلافت‏حق من است.» (16)

2- تلاش براي جذب امام:
معاويه تلاش بسياري به خرج مي‏داد كه امام را به سوي خود جذب كند تا مرزهاي روشن جدايي حقيقي بين دو جبهه را بپوشاند. امام نيز با شيوه‏هاي مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاكيد مي‏كرد. يكي از شيوه‏ها تلاش براي برقراري ارتباطهاي سببي و خانوادگي و ائتلاف قبيله‏اي بود كه نمونه‏اي از آن را خوانديم. يكي ديگر از شيوه‏هاي معاويه ارسال هدايا و جوايز و در مجموع تحركات عاطفي بود كه البته امام نيز آن‏ها را دريافت و به مصارف لازم مي‏رساند (17) ، اما اجازه نمي‏داد از اين‏ها به عنوان نزديكي وي به معاويه تعبير شود.

امام باقر عليه السلام مي‏فرمود: «قد كان الحسن والحسين يتقبلان جوائز المتغلبين مثل معاوية لانهما كانا اهلا لما يصل اليهما من ذلك وما في يد المتغلبين عليهم حرام وهو للناس واسع اذا وصل اليهم في خير واخذوه من حقه; حسن و حسين عليهما السلام عطاياي زورمنداني مثل معاويه را مي‏پذيرفتند، زيرا حق آنان بود و آنچه در اختيار زورمداران ستمگر است، براي خود آنان حرام است ولي اگر در راه (اطاعت) و خير به مردم برسد، براي آنان حلال است و به حق دريافت كرده‏اند.»

قال ابوجعفر بن محمد عليهما السلام: «وجوائزهم لمن يخدمهم في معصية الله حرام عليهم وسحت; و عطاياي آنان براي كساني كه در نافرماني خدا به آنان خدمت مي‏كنند، حرام و نارواست.»

3- توهين به امام:
از جمله رفتارهايي كه دستگاه بني‏اميه در برابر امام اتخاذ كرد، توهين به آن حضرت بود كه در قالب‏ها و شكل‏هاي مختلفي اجرا مي‏شد و صفحات تاريخ پوشيده از اين نوع رفتارهاست.

در يك مورد امام به معاويه چنين فرمود: اين گروه به من ناسزا نگفتند بلكه تو به من ناسزا گفتي، زيرا، تو با زشتي انس گرفته‏اي و اخلاق ناپسند در جانت ريشه دوانده. با محمد و خاندان او دشمني مي‏ورزي. سوگند به خدا اي معاويه! اگر من و اين جماعت در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله درگير مي‏شديم و مهاجرين و انصار اطراف ما بودند، جرات چنين جسارت‏هايي نسبت‏به ما نداشتند...» (18) در جاي ديگر پسر عاص به معاويه مي‏گويد: «مردم به دنبالش راه افتاده‏اند. فرمان داد، اطاعت كردند. سخن گفت تصديق كردند. اين دو كار را به جاهاي باريك‏تري خواهند كشاند. چه خوب بود كه كسي را دنبالش مي‏فرستادي تا او و پدرش را لعن مي‏كرديم و دشنام مي‏داديم و ارزش هر دو را در پيش ديگران پايين مي‏آورديم. (19) » در همان مجلس معاويه، اطرافيان معاويه اهانت‏هايي به امام كردند و كوشيدند مقام و منزلت وي را كم كنند از جمله اين كه: «تو اي حسن! ادعا كرده‏اي خلافت‏به تو مي‏رسد تو توان آن را نداري... ما تو را به اين‏جا دعوت كرده‏ايم كه تو و پدرت را دشنام دهيم. اما پدرت را خدا به تنهايي سزايش را داد، ... شما مدعيان چيزهايي بوده‏ايد كه حقيقت ندارد...» (20)

4- تهمت‏ها به امام:
در اين بخش نيز معاويه و اموي‏ها نهايت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بكاهند. از جمله به امام مي‏گفتند: «تو و پدرت در قتل خلفاي قبلي شركت داشتيد. با ابوبكر درست‏بيعت نكرديد. در حكومت عمر كارشكني كرديد و عثمان را كشتيد و...» (21)

5- توهين و تهمت‏به امام علي بن ابيطالب عليه السلام:
معاويه براي درهم‏كوبيدن جبهه امام حسن عليه السلام به امام علي عليه السلام توهين مي‏كرد و به او تهمت مي‏زد و ديگران را هم به اين كار تشويق مي‏كرد. اين توهين‏ها گاه در مورد شخص حضرت علي عليه السلام بود و گاه در مورد زمامداري و امامت او كه در نوع دوم هدف خنثي‏سازي جايگاه امامت در اذهان مردم بود. در همان مجلس قبل كه معاويه يارانش را براي تحقير امام حسن عليه السلام گردآورد، به آنان اين‏گونه رهنمود داد: «شما سعي كنيد كشته‏شدن عثمان را به پدرش علي نسبت دهيد و اين مطلب را جا بيندازيد كه وي از سه خليفه قبل ناخشنود بوده‏» و در پي آن بود كه سيل حملات عليه امام علي عليه السلام سرازير شود مانند: پدرت علي به خاطر دوستي دنيا و سلطنت‏بر عثمان عيب جويي كرد وسپس در قتل او مشاركت جست; پدرت ابوبكر را مسموم كرد; در توطئه قتل عمر دست داشت; پدرت با رسول خدا صلي الله عليه و آله دشمن بود; او شمشيري بلند و زباني گويا داشت; زنده‏ها را مي‏كشت; مردگان را متهم مي‏ساخت و... (22) معاويه بعد از شهادت امام حسن عليه السلام نيز به كارگزارانش نوشت: «هرگز اهانت‏به علي بن ابي طالب را فراموش نكنيد.»

گاهي معاويه در حضور امام حسن عليه السلام به ايشان اهانت مي‏كرد از جمله: معاويه در سفري كه به مدينه داشت، بالاي منبر رفت و با ناسزاگويي، به مقام امام علي عليه السلام توهين كرد. امام حسن عليه السلام در همان مجلس برخاست و فرمود: «... اي مردم! خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد مگر اين كه مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان كه قرآن مي‏فرمايد: «وكذلك جعلنا لكل نبي عدوا من المجرمين.» من پسر علي هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثيله و مادربزرگ من خديجه است.» (23)

و در مجلسي ديگر كه به امام علي عليه السلام هتاكي زيادي كرد، امام حسن عليه السلام فرمود: «اي پسر جگرخواره! آيا به اميرمؤمنان ناسزا مي‏گويي؟ با اين كه پيامبر فرمود هر كس به علي ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگويد، به خدا ناسزا گفته و كسي كه به خدا ناسزا گويد، خداوند او را براي هميشه به دوزخ وارد مي‏كند. آن‏گاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد.» (24)

6- بركناري ياران علي عليه السلام:
معاويه بعد از اعلام نقض پيمان صلح با امام حسن عليه السلام... دستورالعملي صادر كرد كه بر اساس آن تمام ياران و محبان اهل‏بيت عليهم السلام بايد از كارهاي حساس و غيرحساس كشور اسلامي شامل (حجاز، عراق، ايران، شامات) بركنار مي‏شدند: «انظروا الي من اقامت عليه البينة. انه يحب عليا واهل‏بيته فامحوه من الديوان واسقطوا عطاءه ورزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلاء القوم فنكلوا به و اهدموا داره...; (25)

درباره هر كس دليلي اقامه شد كه او علي واهل‏بيت او را دوست دارد، نامش را از ديوان‏ها محو كنيد و حقوق و مزايايش را نپردازيد و هر كس را كه به دوستداري اهل‏بيت عليهم السلام متهم كرديد، كار را بر او سخت‏بگيريد و خانه‏اش را خراب كنيد.»

7- كشتن شخصيت‏هاي شيعي:
معاويه مي‏كوشيد از اين طريق نيز جبهه حق را تضعيف كند و اجازه نفس كشيدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقيم بر دار كشيدن آنان را نظارت مي‏كرد و در مواردي خود فرمان قتل مي‏داد. اشخاصي مانند: حجر بن عدي و فرزندانش در مرج عذرا، رشيد هجري، كميل بن زياد، ميثم تمار، محمد بن اكثم، خالد بن مسعود، جويريه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و... قرباني اين شيوه شدند و پيش‏بيني‏هاي امام علي عليه السلام تحقق يافت. «عمت‏خطتها وخصت‏بليتها» (26) «واصاب البلاء من ابصر فيها واخطا البلاء من عمي عنها» (27) اين بليه‏اي است كه همه جا را مي‏گيرد ولي گرفتاري‏اش به طبقه‏اي معين اختصاص دارد. و فتنه كور و تاريكي است كه دامنه آن فراگير و همگاني و گرفتاري آن ويژه افراد خاص (شيعيان) است. بلاي آن به كسي مي‏رسد كه بينا باشد و به هر كور و بي‏تفاوت راه پيدا نمي‏كند.

ب - نسبت‏به ارزش‏ها
نشانه‏هاي تعارض را مي‏توان در روي‏كرد جبهه اموي نسبت‏به ارزش‏ها نيز جست و جود كرد. اين جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزش‏هاي ناب اسلامي بود كه از جمله مي‏توان به اين موارد اشاره كرد:

1- روي‏كرد به بدعت‏ها و...
حكومت معاويه سرتاسر آكنده از انواع خلاف‏ها و ظلم‏ها در ابعاد مختلف آن بود كه برخي عبارتند از:

در ايام خلافت‏خود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا صلي الله عليه و آله را ترك كرد. وقتي علت را پرسيدند: گفت: «نام پيامبر بر زبان جاري نمي‏كنم تا اهل بيت او بزرگ نشوند.» (28)

معاملات ربوي را تجويز كرد. به طوري كه ابودرداء در برابرش ايستاد و گفت: «از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مردم را از معاملات ربوي نهي كرد، مگر آن كه وزن دو جنس با يكديگر برابر باشد.» و معاويه بي‏اعتنايي كرد و ابودرداء - با اين كه قاضي دمشق بود - از كار دست كشيد و به مدينه رفت. (29)

برخي از احكام حج را عملا تغيير داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد. (30)

نسبت‏به شعائر هر طور مي‏خواست عمل مي‏كرد. مثلا در نماز عيد فطر و قربان اذان و اقامه اضافه كرد. با اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده بود: «ليس في العيدين الاذان و الاقامة.» (31)

خطبه نماز عيد را قبل از نماز خواند... (32) آب را در ظرف طلا نوشيد، غذا در آن خورد. (33) لباس حرير پوشيد (34) و...

2- علني كردن منكرات:
ماهيت ضد ديني حكومت‏بني‏اميه چنان مبتذل بود كه منكرات آنان به صورت علني نيز بروز مي‏يافت. مانند آن كه معاويه طي نامه‏اي زياد بن عبيد (ابيه) را به پدر خود، ابوسفيان، نسبت داد: «من اميرالمؤمنين معاوية بن ابي سفيان الي زياد بن ابي سفيان...» اين كار معاويه موجب شد گروه‏هاي زيادي مانند امام حسن عليه السلام و حسين عليهما السلام، يونس بن عبيد، عبدالرحمان بن حكم، ابوعريان و ابوبكره و حسن بصري و... به اين رفتار اعتراض كردند و نوشتند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر; (35) فرزند مال مادر است و زناكار بايد سنگسار شود.»

پس بايد او را زياد بن سميه ناميد نه زياد ابن ابي سفيان. زيرا به شهادت ابي مريم سلولي ابوسفيان از جمله كساني بود كه با سميه روابط نامشروع داشت و اين انتساب معاويه خلاف صريح فرمايش رسول خدا بود و ...

3- مبارزه با مشروعيت‏حكومت علوي:
در كنار تمام خلاف‏هاي فوق، آنچه هدف اصلي معاويه بود، ساقط كردن حكومت علوي و فرزندان وي از مشروعيت‏بود. وي تلاش مي‏كرد براي تثبيت‏حكومت‏خود، جبهه مقابل را از مشروعيت‏بيندازد و براي اين كار شيوه‏هاي عجيبي نيز به كار برد كه برخي عبارتند از:

الف - مشروعيت‏بخشي به خلافت‏خلفاي سه گانه:
معاويه براي اين هدف از شخصيت‏هاي ديني و روحاني وابسته استفاده كرد تا به خيال خود زمينه كم رنگ شدن احاديث نبوي در مورد علي عليه السلام را فراهم سازد. لذا او بارها از كارگزاران خود مي‏خواست:

1- «با كمال دقت راوياني را كه طرفدار عثمان هستند و در فضايل او سخن مي‏گويند، شناسايي كنيد و در مجامع شركت دهيد و بزرگ بداريد و نام آنان را به همراه روايات و احاديث آن‏ها درباره عثمان و پدرش براي من بفرستيد.» (36)

به اين ترتيب در مدت زماني اندك احاديث متنوعي در مورد عثمان خلق شد.

2- او همچنين به كار گزارانش فرمان داد چون روايات درباره عثمان زياد شده، از اين پس به گويندگان و نويسندگان بگوييد درباره ابوبكر و عمر و ديگر صحابه حديث‏بسازند. هر حديثي را كه درباره ابوتراب شنيديد، آن را رها نكنيد، مگر اين كه حديثي از صحابه در رد آن براي من نقل كنيد. چنين رواياتي چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را كم رنگ‏تر مي‏كند و حجت‏شان را باطل مي‏سازد.» (37)

اين سياست چنان پيش رفت كه هر كسي حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي‏كرد، ديگر به حديث او با شك و ترديد نگاه مي‏كردند. امام باقر عليه السلام در مجلسي براي آگاهي مردم از اين گونه احاديث‏بيش از صد مورد را خواند و فرمود:

«مردم گمان مي‏كنند اين گونه احاديث صحيح است. آن گاه فرمود: هي والله كلها كذب و زور; (38) اين‏ها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است.»

ابان بن تغلب مي‏گويد: «خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم: بعضي از آن احاديث را بيان فرماييد امام فرمود: رووا ان سيدي كهول اهل الجنة ابوبكر و عمر و ان عمر محدث و ان الملك يلقنه و ان السكينة تنطلق علي لسانه و ان عثمان الملائكة تستحيي منه ...; (39)

روايت مي‏كنند كه ابوبكر و عمر دو آقاي پيران اهل بهشت هستند و مي‏گويند عمر از ملائكه خبر مي‏گرفت و ملائكه مطالب را به وي تلقين مي‏كردند و آرامش و وقار بر زبانش جاري مي‏شد و مي‏گويند عثمان كسي است كه ملائكه از او حيا مي‏كنند ... پس امام فرمود: به خدا قسم همه اين‏ها دروغ است.»
ادامه دارد/
 پنجشنبه 28 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن